#قسمت24
احترام به همسایهها:
ما همسایهای داشتیم که وضع مالی خوبی نداشت. ناصر و دوستانش در مسجد جلسه داشتند کمی دیر آمد ما غذا را خوردیم. کمی هم مادرم برای ناصر گذاشت موقعی که ناصر به خانه آمد، غذا را در ظرفی ریخت و آن را به همسایهمان داد. مادرم گفت: غذایت را به همسایه دادی، خودت میخواهی چه بخوری؟ گفت: ما باید به همسایهها همه جور برسیم حضرت علی (ع) فرمودند: پیامبر آن قدر در مورد همسایهها سفارش کردند که گمان بردیم برای آنها ارثی معیّن خواهد کرد.
🌻🌻🌻
مبارزه با مفاسد اجتماعی:
در یکی از محلههای شهر زرقان فردی قبل از انقلاب وسایل لهو و لعب میفروخت. ناصر و دوستانش چند بار به او تذکر داده بودند ولی او گوش نمیکرد و به کارش ادامه میداد. ناصر و دوستانش که میدیدند این مرد، جوانان مردم را گمراه میکند، شب به انباری آن مرد حمله کرده و همه وسایل را به آتش کشیدند
@parastohae_ashegh313
#قسمت24
نگاهم افتاد به دخترها که گویی منتظر کلامی از جانب من بودند، هیچ دلم نمی خواستب ی دلیلح رفچ ندلحظهق بلمر ان قض کنم،ب هه مینخ اطر گفتم: «پدرتان بود، می گفت شــرایط اصلاً خوب نیســت و باید توی طبقۀ بالا بمونیم!» بــدون چون وچــرا راه آمــده را بازگشــتند، بــه طبقــۀ خودمــان کــه رســیدیم، باقی توصیه هــای پدرشــان را هــم برایشــان گفتــم. آن ها هم کامــلاً منطقی همه چیز را پذیرفتند. کف اتاق، پشت مبلی که نزدیک دیوار و از پنجره ها دور بود شانه به شانۀ هم نشستیم. فضا پر بود از صدای تیر و انفجار، هرازگاهی فریادهایی به زبان عربی به گوش می رســید. لحظات پر واهمه ای بود، از طرفی نگران حســین بودم که حالا هیچ نمی دانستم کجاست و چکار می کند و از طرف دیگر نگران جان دخترهــا کــه بــاز هــم هرچــه به آن هــا دقت می کردم اثری از ترس در چهره شــان نمی دیدم. هر دو، با هیجان تمام گوش تیز کرده بودند برای شــنیدن صدای درگیری ها. انگار آن ها در دنیایی و من در دنیایی دیگر بودم اما نقطۀ مشترکی داشتیم و آن هم سکوت بود.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313