#قسمت259
عمليات زين العابدين
جواد مجلسي
مي گفت: شما كه مي خواستيد برگرديد، نيرو و امكانات هم داشتيد، چرا به فكر بچه هاي گردانتان نبوديد!؟ چرا مجروح ها رو جا گذاشتيد، چرا ... با مسئول محور كه از رفقايش بود هماهنگ كرد.
به همراه جواد افراسيابي و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن نفوذ كردند. آن ها تعدادي از مجروحين و شــهداي بجا مانده را طي چند شــب به عقب انتقال دادند.
💖💖💖💖
دشــمن به واسطه حساسيت منطقه نتوانسته بود پاكسازي لازم را انجام دهد. ابراهيم و جواد توانستند تا شب 12 آذرماه 16 حدود هجده مجروح و ُنه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ دشمن خارج كنند. حتي پيكر يك شهيد را درست از فاصله ده متري سنگر عراقي ها با شگردي خاص به عقب منتقل كردند! ابراهيم بعد از اين عمليات كمي كســالت پيدا كرد. با هم به تهران آمديم. چند هفته اي تهران بود. او فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي را ادامه داد.
@parastohae_ashegh313
#قسمت259
گفتم آقا می شــه نظــری به من کنی؟ توی این حال و هوا خوابم برد. کســی رو تو شــمایل یه ســید نورانی دیدم که گفت اراده کن و بیا به زیارت ما. وقتی بیدار شدم به خانم آمریکایی ام گفتم می خوام برم پیش یه دکتر تو ایران. خنده ش گرفت و گفت توی آمریکا با این همه متخصص جواب نگرفتی می خوای بری ایران؟ گفتم آره اگه شما نمی خوای می تونی نیای. از سر کنجکاوی همراهم شــد. اومدیم مشــهد با یه ویلچر. درســت مثل همین صحنه که شــما اومده بودیــد، مثــل حــالا درِ حــرم بســته بــود. مثل شــما با اصرار رفتیــم داخل حرم و به آقا متوســل شــدم و گفتم اگه شــفا بگیرم یه عمر خادم این حرم می شــم. وقتی بیرون اومدیم انگشــت پاهام روی ویلچر می جنبید، بیشــتر از همه، خانم آمریکایی ام بهت زده شــده بود. خدا خواســت که ســرپا شــم. اما خیلیا رو می شناســم که خدا براشون نوعی دیگه رقم زد.» همه چیز دست به دست هم داده بود که باور کنیم، حاج آقا سماوات ماندنی نیست. چند روز بعد، حاج آقا به رحمت خدا رفت. حسین می خواست تودار باشد اما غصه از صورتش می بارید. مهربانی های حاج آقا سماوات از یادمان نمی رفــت. او خیلــی زود رفــت و خاطــرات شــیرین زندگــی بــا او و خانواده اش بــا مــا مانــد هرچنــد بــرای حســین مرحلۀ جدیــدی از تعهد به فرزنــدان حاج آقا سماوات آغاز شد به حدی که نسبت به فرزندان او بیشتر از بچه های خودش احساس مسئولیت می کرد. یک روز وهب با یاســر _ پســر حاج آقا ســماوات_ دعوایشــان شــد. یاســر چغلی وهب را با آب وتاب و اشــک و آه به حســین کرد.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313