eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
حســین و آقا عزیز خیلی به هم وابســته بودند و درک متقابلی از کار و مدیریت و خلق وخوی هم داشتند. حسین پذیرفت و ما طبقۀ بالای آنجا ساکن شدیم. آقای جعفری و خانواده اش هم طبقۀ پایین. خانه، خانه ای بزرگ و حیاط دار بود. وقتی آقا عزیز، عصرها از ســرکار می آمد، جارو برمی داشت و حیاط را جارو می کرد. من از پشت پنجرۀ طبقۀ بالا می دیدم که حســین به اصرار می خواســت جارو را از دســتش بگیرد اما او نمی داد. حســینهــم بیــکار نمی مانــد و آب حــوض خالــی می کــرد. دیــدن ایــن صحنــه، مرا یاد تعریف هــای حســین از شــهید حاج محمــود شــهبازی در ســپاه می انداخــت و توی دلم به تواضعش غبطه می خوردم. خیابان ایران یک امتیاز فوق العاده داشت و آن جلسۀ هفتگی اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی بود. هر هفته حسین دست وهب و مهدی را می گرفت و می برد پای منبر حاج آقا مجتبی. وقتی برمی گشت، انگار از وسط بهشت خدا آمده، پر از انرژی بود و از فرط شادی و نشاط توی پوست خودش نمی گنجید. یک روز که از کلاس آمد برخلاف همیشه، غم توی صورتش موج می زد. به جای آن شــور و نشــاط همیشــگی، بغض فروخورده ای همراهش بود. آن روز حاج آقا مجتبی، روضۀ غلام ســیاهی را خوانده بود که ســر بر زانوی سیدالشــهدا جان داد. حسین آنچه را که حاج آقا مجتبی توی روضه خوانده بود داشت با صدای شکسته ای برایمان نقل می کرد که یک باره بغضش ترکید و گفت: «یعنی می شه ســر ما هم مثل اون غلام ســیاه، روی زانوی امام حســین باشــه؟ یعنی می شــه؟....» همین روحیه و عشق و ارادت حسین به اهل بیت، به جان وهب و مهدی هم نشسته بود و مثل نوجوانی های خودِ حسین، هیئتی و مسجدی شده بودند 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313