eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
جســم حســین میان ما بود امّا گویی روحش را میانِ محرومین ســیاه آفریقا جا گذاشته است. فرمانــده کل ســپاه، یکــی دو کار بــه او پیشــنهاد داد، یکــی از آن هــا فرماندهــی لشــکر 72 محمدرســول الله بود. فرمانده ســپاه با شــناختی که از روحیۀ حســین داشت، این پیشنهاد را داده بود. امّا برای حسین مهم بود که به جای چه کسی منصوب می شود و فرمانده قبلی پس از تحویل کار به کجا می رود. آیا شأن و جایگاه او حفظ می شود یا نه؟ اتفاقاً فرمانده قبلی او همرزم سابق و دیرینش، حاج احمد سوداگر بود. حسین او را نابغۀ ناشناخته و بنیانگذار اطلاعات در جنگ می دانست. تصویری که حسین از احمد سوداگر در ذهنم ترسیم کرده بود، ســیمای یک جوان پرکار، متواضع، با اخلاص، با هوش و خســتگی ناپذیر بود که یک پایش را در آغاز جنگ در جبهه جا گذاشته بود و پای مصنوعی داشت. حسین این گونه از استقامت و بزرگی او یاد می کرد: «اواخر جنگ، من و احمــد ســوداگر معاونیــن فرمانــده قرارگاه قدس بودیــم. من معاون عملیات بودم و او معاونِ اطلاعات_ عملیات، وقتی از شناســایی ارتفاعات سر به فلک کشــیدۀ کردســتان عــراق برگشــتیم، احمــد پــای مصنوعــی اش را در آورد. به حجم یه کاســه داخل پای مصنوعی اش خون جمع شــده بود. اســتخوان پای بریده توی گوشــت نشسته بود. امّا خم به ابرو نمی آورد. پای مصنوعی رو از خون خالی کرد و پوشید. این یه گوشه از گمنامی حاج احمد توی جنگ بود، بعد از جنگ هم ناشناخته موند و من نمی خوام برم جای این مرد بزرگ.» گفتم: «شما می ری جای اون، ایشونم می ره جای یکی دیگه.» احمــد می خــواد بــره دنبــال کار بیرون از ســپاه، اصــرار داره که برم جاش امّا نمی خوام برم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313