eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
هنــوز محــو قیافــۀ ناآشــنایش بــودم، جــواب دادم: «الحمــدالله، همین که شــما رو سالم و سرحال می بینیم، خوبِ خوبیم! شما چرا این جوری شدی؟ یاد روزهای جنگ خودمون افتادم، چقدر موهات بلند شده یعنی اینجا هم فرصت رفتن به سلمانی ندارید؟!» خندید و گفت: «چند روزی که اینجا باشــید می بینید که همون شــرایط جنگ خودمونــه، شــاید هــم بدتــر! اینجــا ریــش و قیچــی دســت مســلّحینه کــه البته اگه دستشون برسه، به جای ریش، گردن می زنن!» منظور حسین از مسلحین همان مخالفین دولت بودند که من آنها را به عنوان تکفیــری می شــناختم. خواســتم بپرســم «چــرا می گــی مســلحین؟» کــه با حرکت دســت انــگار بــه کســی اشــاره کــرد، تــازه متوجه اطراف شــدم. جوانــی به نظرم عرب، پشت سر حسین، ایستاده بود جلوی ماشینی که با وجود چند سوراخ، هنوز شکل و شمایل ماشین های ضدگلوله را داشت. جوان نجیبانه جلو آمد، طوری که او نشنود از حسین پرسیدم: «محافظ شماست؟!» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
حسین تحت تأثیر پدر من، خیلی به قرض الحسنه اعتقاد داشت. از کودکی، همه جا و در هر شــرایطی دیده بود که آقام از آدم های مریض، دســت تنگ، افتــاده، بــا دادن پــول بــه شــکل قــرض و بــدون تعییــن زمــان بازگشــت و به دور از هیاهــوی تبلیــغ و تظاهــر بــا حفــظ کرامــت و حرمــت فــردِ بدهــکار، از آن فرد دستگیری می کند. حسین می گفت: «یکی از احکام خدا و قرآن که بهش کمتر عمل می شه، همین قرض الحسنه س، بنا دارم یه صندوق تو سطح استان همدان راه بنــدازم کــه همــۀ علاقمنــدان مثــل مــن بــا نیّت کاملاً معنوی و بــه دور از هر گونه چشم داشــت مالــی، توانمــون رو روی هــم بذاریــم و یــه باقیــات و صالحــات برای آخرتمون درست کنیم.» گفتــم: «آقــای مــن کــه ایــن کار رو می کنه، دســتش به دهنش می رســه، امّا شــما که بــرای خــرج کربــلای مــادرت، ماشــینت رو فروختی، از کجــا می خوای پول بیاری برای یه استان؟» گفت: «آدمای خیّر مثل دایی، زیاد می شناســم. باهاشــون صحبت کردم. اعلام آمادگی کردن. اسم صندوق رو هم گذاشتیم صندوق قرض الحسنۀ عدل اسلامی و رفتیم پیش حاج آقا موســوی اساســنامه رو برای ایشــون خوندیم که قراره کارمزد بیشــتر از ســه درصد نگیریم. ایشــون فرمودند، این همون چیزیه که فقه اســلامی می گه؛ پول از آدم های خیّر بگیری و به دست نیازمندان برسونی.» ته دلم راضی نبودم. حس پنهانی به من می گفت که حســین کار پردردســری در کنــار فرماندهــی ســپاه_ بــرای خــودش درســت کرده امّا چــون به نیّت پاک و قصــد قربــت او مطمئــن بــودم، مانعش نشــدم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313