#قسمت329
به احمدآباد رفتیم. حســین قبلاً گفته بود، قبرســتان قدیمی شــهر بعد از ســی وچند سال، تبدیل به پارک شده است. حسین یک راست به طرف جوی آب روانی رفت که یک درخت کنارش بود. همان جا نشست و گفت: «اینجا قبر پدرم بود. پدری که از ســه ســالگی از دســت دادمش. ســال های جنگ، گاهی میومدم سر قبرش، قبرها از ترکش خمپاره و توپ در امان نبودن. حالا هم که اصلاً اثری از قبرها نیست.» ســاعتی پــای تــک درخــت نشســتیم و بــرای آمــرزش همــه گذشــتگان، فاتحه خواندیم و به کنار رودخانۀ خروشــان اروند رفتیم. حســین تمام ماجرای یک شــبانه روز عملیــات کربــلای 4 را مثــل قصــه تعریف کــرد؛ از لو رفتن عملیات تا مظلومیّت صدها غواص در شب عملیات که پایشان به آن سوی آب نرسید. از غواصانی که علیرغم آگاهی دشمن از ساعت عملیات، خط را شکستند و مظلومانه در جزیرۀ ام الرصاص جنگیدند و اســیر شــدند و بعثی ها 271 نفر از آنان را دسته جمعی اعدام و زنده به گور کردند. دیدن منطقۀ کربلای 4 و بیان مظلومیت شــهدای غواص دوباره اشــک را به چشــمان همه نشــاند. حســین به اروند اشــاره کرد و گفت: «می دونید این آب چند کیلومتر بالاتر، از پیوند دجله و فرات درســت می شــه. فرات همون آبیه که قمر بنی هاشــم دســتش به اون رســید ولی نخورد. همون جاییه که ســپاه عمر ســعد بین دو نهر آب، فرزند رسول خدا رو تشنه سر بریدن. اروند ادامۀ فراته. آب همون آبه و بعثیا که غواصا رو زنده به گور کردن، ادامۀ سپاه عمر سعدن.» بعد از صحبت های حســین، در کنار اروندرود زیارت عاشــورا خواندیم؛ یک زیارت عاشورای آکنده از معرفت.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313