#قسمت37
سپاسگزاری از دیگران:
یکی از کارهای بارز ناصر تشکر و سپاسگزاری از رفتار دیگران و در انجام دادن کارها بود. ناصر که رئیس ما بود بعد از هر جلسه با یاد آوری کارهای بچهها از آنها تشکر میکرد. میگفت: اگر کارهای دیگران نادیده گرفته شود بتدریج شور و نشاطش به دلگیری و پژمردگی تبدیل خواهد شد. تشکر و قدردانی باعث میشود انگیزههای فرد دو برابر شود.
🌻🌻🌻
محصولاتتان را در میدان میفروشیم:
یک روز با بچههای مساجد به کوه رفته بودیم، هنگام صبحانه ناصر گفت: یک عده از این باغدارها از اول سال کار میکنند و زحمت میکشند آخر سال دست رنجشان را به کسی دیگر میدهند و هیچ سودی نصیبشان نمیشود... سپس نظر همه را پرسید، نهایتاً گفت: بیایید به آنها پیشنهاد کنیم که ما به شما کمک میکنیم محصولاتتان را در میدان میفروشیم، پولش را هم به خودتان میدهیم. همه راضی و مصمم بودند و برای اینکار برنامه ریزی شروع شد اما بخاطر نداشتن امکانات و اعتبار مالی متاسفانه این کار انجام نشد.
@parastohae_ashegh313
#قسمت37
خودم را آماده کرده بودم تا از ســؤالم گفت و گوی مفصلی با حســین بســازم اما پاســخ او تمام برنامه ریزی هایم را به هم زد، انتظار چنین جواب کوتاه و ســرهم شده ای را نداشتم. دیگر دل ودماغ ادامۀ بحث برایم باقی نمانده بود، از طرفی هم اگر ادامه نمی دادم واقعاً فضا خیلی سنگین می شد. اما هرچه سعی کردم حرفی بزنم، نتوانســتم. توی دلم از حســین گلایه داشــتم که چرا فکر بچه ها را نمی کند؟ چرا همه اش توی خودش اســت؟ توی همین فکرها بودم که ســارا با کاسه ای انار وارد اتاق شد، کاسه را جلوی حسین گذاشت و گفت: «بفرمایید، چون خیلی انار دوست دارید، چندتایی مخصوص شما از ایران آوردیم.» بوی مفرّحی به مشامم رسید، دقیق که شدم بوی گلاب بود، گلابی که دخترها روی انــار ریختــه بودنــد تــا حــال پدر را جا بیاورد، شــکر خــدا توی این اوضاع نابسامان و قاراش میش هم حس دخترانگی شان را به خوبی حفظ کرده بودند و یادشان مانده بود که ظاهر کارهایی هم که می کنند باید شیک و دلربا باشد! این حرکاتشان که حکایت از ریزه کاری های زنانه بود، خیلی برایم مهم و نشاط برانگیز بود چون گاهی که آن سر نترسشان را می دیدم، نگران می شدم نکند روحیۀ پسرانه پیدا کرده باشند
.🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313