#قسمت38
درگیری با گروهکهای التقاطی و منحرف:
ایشان در دانشگاه با هواداران گروهکهای التقاطی و ملحد و منحرف همیشه درگیر بود و در هر حال نسبت به کار آنها افشاگری میکرد و مانع جذب بچهها به آنها میشد. البته افشاگریهایش همیشه متعادل بود و با دلیل و منطق حرف میزد، به همین خاطر سخنرانیهایش همیشه طرفداران زیادی داشت. او همیشه میگفت این گروهکها که پشت چهرۀ مذهبی پنهان شدهاند یک روز نقاب از چهره بر میدارند و رودرروی امام و مردم میایستند.
🌻🌻🌻
دوره شعار تمام شد حالا وقت عمل است:
در آغاز پیروزی انقلاب با ایشان و چند نفر دیگر برای سازندگی به روستاها میرفتیم و ایشان اگرچه دانشجوی مهندسی بود ولی مثل یک کارگر عادی کار میکرد و همزمان چند کار را مدیریت میکرد. اسم و رسم برایش مهم نبود، آنچه برای او اهمیت داشت نیت خالص الهی و کار کامل و بی نقص بود و با هرکس که تظاهر و منیت میکرد شدیداً مخالف بود. از نظر اجتماعی به فکر مردم بیچاره بود و مشکلات مردم محروم را کاملاً لمس کرده بود. همیشه میگفت دوره شعار تمام شد حالا وقت عمل است.
@parastohae_ashegh313
#قسمت38
حسین با لبخند کاسۀ انار را جلوی صورتش گرفت و چشمانش را بست، بوی گلاب را توی بینی اش کشید و سبکبال گفت: «بو ی ایران می ده، بوی آرامش و امنیت.» لحظه ای انگار که در افکاری شیرین فرورفته باشد مکث کرد و با لبخندی پر از آرامش ادامه داد «هیچ نعمتی بالاتر از امنیت نیست. الحمدالله الآن مــردم ایــران بــا خیــال راحــت دور هم جمع می شــن، می گن، می خندن، خب گاهی هم مشــکلاتی دارن، اما در امانن!» دوباره مکث کرد. کاســۀ انار را زمین گذاشت و کمی بهش خیره شد. سرش را که بالا گرفت پرده ای از اشک روی چشــم هایش را گرفتــه بــود و درحالی کــه می خواســت بغــض فروخفتــه اش را در صدایش بروز ندهد، ادامه داد «امّا مردم مظلوم ســوریه آوارۀ بیابونن. نه خواب درســتی دارن و نه خوراکی، چون که امنیت ندارن، هر روز توی کوچه های همین دمشــق، صدای گریۀ بچه هایی میاد که تازه یتیم شــدن یا مادرشــون رو مســلحین به اسارت بردن.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313