eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
قیامتی بر پاشده بود: در چهلمین روز شهادت ناصر، تنها فرزندش، لیلا، متولد شد. تمام خواهران و برادران او که در بیمارستان بودند تا صدای گریه نوزاد را شنیدند همه گریستند، انگار ناصر همان لحظه شهید شده بود و به وجود او افتخار می‌کردند. موقعی که همسر ناصر را به خانه آوردیم، مادرم سعی می‌کرد گریه‌اش را پنهان کند ولی همسر ناصر با دیدن مادرم هر دو گریه کردند. در خانه قیامتی برپا شده بود. همه ما گریه می‌کردیم. 🌻🌻🌻 زیاد شوخی نکنید: موقعی که می‌خواستیم به جبهه اعزام شویم، همه تو صف ایستاده بودیم. مسئول تدارکات دیر آمد، بچه‌ها برای اینکه حوصله‌شان سر نرود شروع به شوخی کردند، اولش از شوخی‌های کوچک شروع شد تا به بزرگ رسید، ناصر عصبانی شد، گفت شما می‌خواهید به جای مقدسی بروید، نباید کسی از شما دیگری ناراحت باشد. به فرموده حضرت علی (علیه‌السلام ): «هیچکس شوخی بیجا نکند جز آن که مقداری از عقل خویش را از دست بدهد». بچه‌ها ساکت شدند و همدیگر را در آغوش گرفتند. این جمله را بارها از ناصر شنیدم که می‌گفت: اگر کسی از ما ناراحت است ما را حلال کند تا شایستۀ شهادت بشویم. @parastohae_ashegh313
رو به من خندید و خیلی سرخوش جواب داد: «وقت برای استراحت زیاده!» شب از نیمه گذشته بود که حسین رفت. با آنکه روز سخت و پرحاشیه ای را گذرانده بودیم اما خواب به چشمانمان نمی آمد. دوباره غرق در افکار خودم شــدم: چقدر اینجا همه چیزش شــبیه ایران دوران دفاع مقدس اســت. همان ســال ها کــه ســه فرزنــدم، وهــب، مهــدی و زهــرا کوچک بودند و همراه حســین از ایــن شــهر جنگــی بــه آن یکــی می رفتیم. همــان وقت ها هم یکی از مهم ترین ســؤالاتی کــه در ذهنــم بــود وضعیــت خــواب و اســتراحت او بــود، خیلی برایم عجیب بود او که غالباً شب ها برای شناسایی و جلسه و این جور کارها بیدار بود کی می خوابید که صبح ها کاملاً سرحال و بانشاط بود. یادم می آید یک بار هم از او پرســیدم: «تو کی و کجا می خوابی؟» دســت بر قضا آن روز هم همین جوابی را داد که امشب داد: «خواب ها رو گذاشتم برای وقتش!» .🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313