eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
دست خانم را به خوبی روی قلبم احساس می کردم، یقینی مرا فراگرفته بود و آن یقین به رسالتی بود که باید انجام می دادم. مثل اعجاز زنده شدن یک مرده، به یک باره قوتی فوق العاده از قلبم در تمام وجودم جاری شد، دست در گره های ضریح کردم، با قوت از ضریح کمک گرفتم و روی پا ایستادم، قطرات اشک، بی امان از چشمانم می باریدند اما آن چنان قوتی یافته بودم که دیگر هیچ چیز جلودارم نبود، خطاب به خانم عرض کردم: «هرچه توان داشــته باشــم در این راه می گذارم اما شــما هم همیشــه مددکارم باش و الاّ من کجا و کار زینبی کجا؟» کمی از ضریح فاصله گرفتم و شروع کردم به نماز خواندن. اول دو رکعت نماز شــکر خوانــدم کــه پــر بــود از اســتغاثه به خدا برای اینکه یــاری ام کند تا بتوانم روسپید باشم در ادای وظیفه ام. بعد هم چند رکعت نماز به نیابت از نزدیکان خواندم. نمازهایم که تمام شد نگاهی به اطراف انداختم. سارا و زهرا به ضریح چســبیده بودنــد و بی صــدا می گریســتند. حســین امــا دقیقــاً مانند کســی که به نگهبانی ایستاده و باید به دور از هرگونه احساسات، تمام حواسش به وظیفه اش باشــد، یک گوشــه ای نشســته بود و خیلی دقیق چشــم دوخته بود توی ضریح. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313