eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
همان طور که ابوحاتم شیرین و شنیدنی خاطراتش را از حسین تعریف می کرد، به وضــوح حــس افتخــار را در نــگاه دخترهایــم می دیــدم. برای من هم خطاب ابووهبا زس ویا بوحاتم،د لنشینو غ رورآفرینب ود.و هبپ سرب زرگمب ود کها سمش را حسین انتخاب کرد و دوست داشت من از امّ وهب آن شیرزن واقعۀ عاشورا، الگو بگیرم. حالا در دمشق به این فکر می کردم که اگر دفاع از ناموس اهل بیت، رســالت حســینیِ حســین اســت، چه بار سنگینی برای پیامبری آن به عهدۀ من ضعیف خواهد بود! آیا امتحانی مثل امتحان اُمّ وهب، قسمت من خواهد بود؟ تــوی بیــروت چنــد جــوان از طــرف حــزب الله آمدند و ما را به محل اســکانمان بردند. محل اسکان ساختمان چندطبقه ای بود نزدیک سفارت ایران که چند خانوادۀ ایرانی دیگر هم آنجا زندگی می کردند. از همان لحظۀ ورود عرق از سر و رویمان جاری شد. هوای بیروت شرجی و گرم بود و برخلاف تصورمان نصف روز از برق خبری نبود تا لااقل بشود با باد کولر کمی این هوا را تحمل کرد. بعد از ساعتی زهرا و سارا بی حال افتادند. زهرا گفت: «مثل سوسک های پیف پاف خورده، زنده ایم ولی دست وپای راه رفتن نداریم.» سارا هم کلافه گفت: «مامان! زنگ بزن به بابا بگو بیاد ما رو از اینجا ببره. » حق به جانب گفتم: «خودتون خواستید بیاید اینجا، مگه بابا نگفت که برگردید ایران؟» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313