#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_هفت
پریدم رو گوشی دیدم که یکی از دوستان دوران دبیرستانم هست
جواب دادم
_سلام خوبی اسما خانوممم چخبر دیونهه
سلام عزیزمم سلامتی شما شما چخبر
_هی میگذرونیم
_اسما خانوم عروس شدی؟؟
اره گلم یه چند وقتی میشه
_عع کیه این دوماد بدبخت بیچاره
نمیشناسیش خیلیی خوبهه
_خداروشکر میگما اسما میاین با شوهرت منو شوهرم بریم بیرون؟؟؟
تو دلم گفتم شوهر من سرباز بی بی زینبه فعلا از بیروم رفتن خبری نیست نمیدونم یه حس نابی بود هم خوشحال بودم که علی رفته سرباز بی بی زینب بشه هم ناراحت بودم دل براش تنگ شده بود
با افتخار گفتم عزیزم شوهر من رفته مدافع حرم حضرت زینب
_عع واقعا اهان 😏 خیلی هم عالی کاری نداری خدافظ
دلم یه جوری شد ولی گفتم ولش کن زیاد مهم نیست
اون روزا رو به یه وضع دلتنگی گذراندم......
تا اینکه....