#خاطرهشهدایی
🌷 مصطفی در عین اینکه اهل شوخی وخنده بود بسیار پسر پردل وجراتی بود... درمقابل مشکلات کوتاه نمی امد
#مصطفی_ردانی_پور در دبستان شیخ لطف الله درس میخواند
📝 یک روز معلم امتحان گرفت گفته بود بایدپدرتان پایین برگه را امضا کند یا انگشت بزند. نمره مصطفی خوب نبود نمیخواست برگه رانشان پدر بدهدبرای همین تصمیم گرفت خودش پایین برگه را انگشت بزند
🤔 کمی فکر کرد گفت انگشت من از بابا خیلی کوچیکتره معلم میفهمه.!بعدبه ذهنش رسید
🧧 استامپ آورد گذاشت رو زمین و انگشت پا را داخل استامپ زدو بعد پایین ورقه!!
#أللهم_عجل_لولیک_الفرج
@parastohae_ashegh313
🔴 حاج حسين بچهها را فرستاد بروند جنازهها را بياورند.
سری اول ۱۱۵ شهيد آوردند. مصطفی نبود. فردا صبح ۲۵ شهيد ديگر آوردند، باز هم نبود.
💢 منطقه، دست عراقیها بود. چند بار ديگر هم عمليات شد، اما از او خبری نشد.
♨️ جنگ هم كه تمام شد دوستانش رفتند دنبالش روی تپههای برهانی، توی همان شيار همه جای تپه را گشتند؛ نبود!
۳ نفر همراهش را پيدا كردند اما از خودش خبری نشد.
💔 مصطفی برنگشت كه نگشت..🥀
سرداران شهید
#مصطفی_ردانی_پور
#حاج_حسین_خرازی
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَالْفَـــرَج
•┈••✾🍂🥀🍂✾••┈•
@parastohae_ashegh313
گفتم: با فرمانده تون کار دارم
گفت: الان ساعت 11 هست ملاقاتی قبول نمیکنه!
.
رفتم پشت در اتاقش در زدم
گفت: «کیه؟»
گفتم: مصطفی منم...
سرش را از سجده بلند کرد؛ چشم هایش سرخ و رنگش پریده بود...
نگران شدم!
🔻گفتم چی شده مصطفی؟
خبری شده، کسی طوریش شده؟
دو زانو نشست سرش را انداخت پایین،
زل زد به مهرش گفت:
یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتم!
از خودم میپرسم کارایی که کردم برای خدا بوده یا برای خودم...
📚منبع: کتاب مصطفای خدا
شهید#مصطفی_ردانی_پور🕊🌹
@parastohae_ashegh313