#پارت90
کردستان
💫مهدی فریدوند💫
بسیاری از جاده ها بسته بود. درچند محور مجبور شدیم از جاده خاکی عبور کنیم. اما با یاری خدا، فردا ظهر رسیدیم به سنندج. از همه جا بی خبر وارد شهر شدیم. جلوی یک دکه روزنامه فروشی ایستادیم.
ابراهیم پیاده شد که آدرس مقر سپاه را بپرسد. یکدفعه داد زد:بی دین این ها چیه که میفروشی!؟ یا تعجب نگاه کردم. دیدم کنار دکه، چند ردیف مشروبات الکلی چیده شده.
🥀🥀🥀
ابراهیم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطری ها شلیک کرد.
بطری های مشروب خرد شد و روی زمین ریخت. بعد هم بقیه را شکست و یا عصبانیت رفت سراغ جوان صاحب دکه. جوان خیلی ترسیده بود. گوشه دکه، خودش را مخفی کرد.
🌷🌷🌷
@parastohae_ashegh313