eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود. خستگی در چهره اش موج میزد. برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز به همراه پیکر شهی🥀ـد حرکت کردیم. خسته بود و خوشحال. می گفت: یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم. فقط همین شهید🍂 جا مانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، خدا لطف کرد و توانستیم او را بیاوریم🍃 خبر خیلی سریع رسید تهران. همه منتظر پیکر شهید⚰ بودند. روز بعد، از میدان خراسان تهران تشییع با شکوهی برگزار شد می خواستیم چند روزی در تهران بمانیم اما خبر رسید عملیات دیگری در راه است. قرار شد فردا شب🌌 از جلوی مسجد حرکت کنیم. بعد از نماز بود. با ساک وسایل👝 جلوی مسجد ایستاده بودیم. با چند نفر از رفقا مشغول صحبت و شوخی و خنده بودیم😄 پیرمردی جلو آمد. او را می شناختم. بود. همان که ابراهیم پسرش را از بالای ارتفاع آورده بود🍃 سلام کردیم و جواب داد. همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید اما! لحظاتی بعد سکوتش را شکست. آقا ابراهیم ممنون🙏زحمت کشیدی، اما پسرم! پیرمرد مکثی کرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت. چشمانش گرد شده بود از تعجب!😳 بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود. چشمانش خیس از اشک بود😭 صدایش هم لرزان و خسته:😞 دیشب پسرم را در خواب دیدم. میگفت: در مدتی که ما گمنام و بی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم، هر شب مادر سادات (س) به ما سر می زد🌟 اما حالا! دیگر چنین خبری برای ما نیست😔 می گویند مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) هستند. پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع ما را گرفته بود. به نگاه کردم. دانه های درشت اشک از گوشه چشمانش غلط میخورد😭 و پایین می آمد. می توانستم فکرش🤔 را بخوانم. ابراهیم هادی گمشده اش را پیدا کرده بود؛ 🕊 @parastohae_ashegh313