eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.9هزار ویدیو
41 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @khomool3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱شاید مرا بخری نوکرت شوم🌱 صدا زد رفتم توی اتاق پاچه شلوار کردی اش را زد بالا ران پایش را نشانم داد و پرسید: به نظرت چرا این طور شده؟! 🤔 رانش کبود بود گفتم: با موتور 🛵 جایی نخوردی؟ گفت : نه ، اگه جایی خورده بودم باید شلوارم هم پاره میشد 😢 نگران شدم. دو سه ساعتی گذشت یکدفعه توی ذهنم جرقه خورد . یادم آمد موقع مداحی با یک دستش میکروفون 🎤 و برگهٔ شعر را می گرفت ؛ با آن یکی دستش میزد روی پا گفتم : وقتی از خود بیخود میشی ، نمیفهمی داری چه بلایی سر خودت میاری😔 روح و روانش با امام حسین بود💔 اسم ، هیئت با دل و جانش بازی می کرد🕊 چشمانش برق میزد وقتی میدانست امشب هیئت داریم ، مشعوف می شد 🥀 همه جا هم نمی رفت ؛ مخصوصاً هیئت هایی که به سبک‌های لس آنجلسی سینه می زدند . می‌رفتیم پاساژ مهستان ، کتاب های شعر آئینی پیدا می کرد 📚 آن وسط حواسش به همه جا بود . می رفتیم طبقه دوم سمت چپ انتهای سالن ، مغازه بزرگ دو دهنه ای بود که تابلو و وسائل تزئینی مذهبی خوشگل می فروخت. برای بچه های خواهرش و پسر عمویش کادو می خرید🙃 سبک هایی را که به ذهنش می رسید ، می نوشت. گاهی اوقات شعر هـم می گفت برای مراسمی که میخواست بخواند سه چهار ساعت توی خودش خلوت می کرد. به بهانه شعر پیدا کردن میرفت گوشه اتاق می نشست💔🕊 از روی لهوف برای خودش روضه می خواند. می گفت که تا وقتی خودم درک نکنم ، چطور اشاعه بدهم 👌🌱 مقید بود مداح باید همیشه توی جیبش شعر داشته باشد که اگر فرصتی پیش آمد ، بتواند مجلس را گرم کند👌 🕊 📖 @parastohae_ashegh313