🌹گر میروی بی حاصلی!.. 🌹گر می برندد واصلی!... 🌹رفتن کجا؟!؟....بردن کجا؟!؟
تولدت مبارک سردار بی سر ❤️ *شهید مدافع حرم عشق #شهید_محسن_حججی * 💞
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
🌸🌸🌸🌸
🌸❤️❤️❤️
🌸❤️
🌸❤️
#امدادهای_غیبی
#جای_خمپاره
جبهه ی دوقلوی کردستان بودیم؛
آن روز دشمن در خط مقدم حرکات زیادی داشت.
فاصله ی ما و آن ها حدود 100 متر بود.
من دوشیکاچی گردان بودم.
در سنگر کمین با دشمن می جنگیدم.
وقتی آتش نبرد به اوج خود رسید، هیچ کس در فکر زنده ماندن نبود.
چنان حجم آتش بالا بود که شاید باور نکنید ولی با چشمان خودمان برخورد گلوله ها به همدیگر را می دیدیم.
بعد از فروکش کردن آتش ناگهان تشنه ام شد.
رفتم در سنگر استراحت آب نوشیدم.
وقتی برگشتم، دیدم نه سنگری هست؛ نه دوشیکایی ... و جای ...
خمپاره درست به وسط سنگر اصابت کرد.
همه از تعجب خشکشان زد.
بچه ها برایم گریستند و فرمانده به من گفت: « این ها همه از امدادهای غیبی هستند. »
✍جمشید زکی نژاد - بهمئی
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
چند سطر زیر را مهمان من باش #نامه_ای_ست_عاشقانه_از_یک_زن_به_همسر_شهیدش💖 ✨✨✨ سرشارم از تو و مهربا
✨✨✨❤️✨✨✨
هنوز گرمای دستت را روی صورتم احساس می کنم.
می دانی که کدام روز را می گویم، صورتم را روی دستت گذاشتم
بدنبال آرامشی بودم که یک هفته با رفتنت به کما از وجودم رخت بسته بود.
قطرات اشکم که بر روی انگشتانت غلتید، لحظه ای دستت تکان خورد.
سرم را بلند کردم آرام دستی به موهایت کشیدم.
تکانی خوردی، حیرت زده در حسرت یک لحظه چشم گشودن به چشمهای بسته ات چشم دوختم.
سیر نگاهت کردم.
حس غریبی می گفت به اندازه روزهایی که قرار است تو را نبینم، خوب ببینمت.
دیدم و دیدم و خوب به خاطر سپردم و این آخرین وداع بود و تو آخر کار خودت را کردی...
صبح دوشنبه آخرین روز تیر ماه سال ۸۱ پر کشیدی و فاطمه را با دنیایی از خاطرات شیرینت تنها گذاشتی، آن قدر خاطره و آنقدر شیرینی که بتواند همه عمرش را با آن سر کند.
راستی علی جان، چند روز بعد از پر کشیدن تو، دوستم زهره و همسرش به دیدنم آمدند، همان هایی که پارسال به خاطر درد کلیه ات نتوانستیم به عروسیشان برویم.
آرام بودن من غافلگیرشان کرده بود.
دلم میخواست از نزدیک آنها را ببینی، کلی از تو و این یکسالی که در کنارت بودم برایشان گفتم.
یادداشت برداشتند، قول دادند در اولین فرصت مطلبی را تنظیم کنند و برای روزنامه بفرستند.
یادت هست که همیشه می گفتی« فاطمه بنویس،بنویس قبل از آنکه دیر شود »
ننوشتم تا آنکه دیر شد.
حالا شاید آنها بتوانند با قلمشان به کمکم بیایند و گوشه ای از آنچه در این زندگی مشترک کوتاه بر من رفته است را بنویسند و از این روزها و ماه ها که بین من و جسمت فاصله افتاده.
یکسال از پروازت می گذرد.
ولی هنوز ننوشته اند...
اما می نویسند، بالاخره می نویسند می دانم.
شاید نامه ای باشد برسد به دستت...
همسرت فاطمه
تیر۸۲
#پایان
@parastohae_ashegh313
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرا_دریاب
همه با هم برای فرج حضرت صاحبالزمان عجلالله تعالی فرجه و دفع بلا از مسلمین عالم .
دعای فرج با نوای محسن #فرهمند
┄┅═══🍃🕊🍃═══┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═══🍃🕊🍃═══┅┄
سلام اے گل غـائب
دریاها با ذڪر نام و یاد تو بيڪرانہ
ميشوند
گلہـا رنگ و بـويشاڹ را از جمـاڸ تـو
وام ميگيرند
زميـڹ و آسمـاڹ و انسـاڹ دسـت بـہ
دسـت هـم ميدهنـد
و بـا نجــوايي سبـز بـراے طلـوعِ روے
ماهـت دعـا ميڪننـد
🕊🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹🕊
#صبحتونمهدوے
@parastohae_ashegh313
#طنز_جبهه😉😄
#آخ_کمرم!🤭
خدا رحمت کند🤲 شهید اکبر جمهوری را، قبل از عملیات از او پرسیدم:
در این لحظات آخر راستش را بگو چه آرزویی داری و از خدا چه می خواهی؟
پسر فوق العاده بذله گویی😜 بود.
گفت: با اخلاص بگویم؟
گفتم: با اخلاص.
گفت: از خدا دوازده فرزند پسر👦🏻 می خواهم تا از انها یک دسته عملیاتی درست کنم خودم فرمانده دسته شان باشم.
شب عملیات آنها را ببرم در میدان مینها رها کنم بعد که همه یکی پس از دیگری شهید شدند😳 بیایم پشت سیمهای خاردار خط،
دستم را بگیرم به کمرم و بگویم: آخ کمرم شکست!😱🤭😉
@parastohae_ashegh313
✨🍃✨🍃
#متن دعای هفتم صحیفه که رهبر انقلاب، خواندن آن را توصیه کردند...
@parastohae_ashegh313
#بسیجی
#شهید_حسین_خرزای
رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم.
دیدم محسن رضایی آمد و فرمانده های ارتش و سپاه آمدند و کی و کی.
امام جمعه ی اصفهان هم هرچند روز یک بار سر می زد بهش.
بعد هم با هلی کوپتر🚁 از یزد آوردندش اصفهان.
هرکس می فهمید من پدرش👴🏻 هستم، دست می انداخت گردنم و ماچ و بوسه و التماس دعا.
من هم می گفتم «چه می دونم والا !🤷🏻♂
تا دوسال پیش که بسیجی بود.
انگار حالا ها فرمانده لشکر شده. »
✍ یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 15
@parastohae_ashegh313
بسم الله الرحمن الرحیم
❤️ از مکتب اهل بیت بیاموزیم ❤️
جلسه هفدهم: طهارت و رسیدن به ظاهر
۱،عنه صلى الله عليه و آلهـ لمّا قيلَ لَهُ : اُحِبُّ أن يُوَسَّعَ عَلَيَّ فيالرِّزقِ ؟ ـ: دُمْ على الطَّهارَةِ يُوَسَّعْ علَيكَ في الرِّزقِ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهـ آنگاه كه به ايشان عرض شد : دوست دارم روزى ام گسترش يابد ـفرمود : پيوسته در حال طهارت باش ، روزى ات گسترش مى يابد .
۲،عنه عليه السلام :نَظِّفوا بُيوتَكُم مِن حَوكِ العَنكَبوتِ ؛فإنَّ تَركَهُ في البَيتِ يُورِثُ الفَقرَ .
:
امام على عليه السلام :اتاق هاى خود را از تار عنكبوت تميز كنيد؛ زيرا باقى گذاشتن آن در خانه فقر مى آورد.
۳،رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :أتاني جَبرئيلُ عليه السلام فقالَ: يا محمّدُ،كيفَ نَنزِلُ علَيكُم وأنتُم لا تَستاكونَ ولا تَستَنجونَ بالماءِ ولا تَغسِلونَ بَراجِمَكُم ؟
:
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت : اى محمّد! چگونه فرشته نزد شما فرود آيد در حالى كه مسواك نمى زنيد و با آب طهارت نمى گيريد و بند انگشتان خود را نمى شوييد؟!
🌹در سیره شهدا 🌹
1⃣ من به همراه همرزمم داریوش زنگنه چکنی در کردستان حضور داشتیم و ایشان امداد گر بودند. من هم علاوه بر تدارکات، آرایشگری هم می کردم. یک شب که قرار بود عملیاتی انجام بشود ایشان پیش من آمد و گفت: همین چند لاخ موی ما را هم اصلاح کن گفتم: الان که فرصتی نیست باشد فردا و بعد از عملیات شما را اصلاح می کنم. ولی ایشان گفت: من دیگر بعد از عملیات زنده نیستم که شما مرا اصلاح کنید. و به شهادت خواهم رسید می خواهم با وضعی آراسته به دیدن خدا بروم. من هم با شنیدن این صحبت ها، ایشان را اصلاح کردم. وقتی که عملیات به پایان رسید فهمیدم که ایشان به درجه ی رفیع شهادت نائل آمده است.
شهید داریوش زنگنهقاسمابادی
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
2⃣ یک روز برادرم مهدی به خانه ما آمد و قبل از اینکه وارد خانه شود وضو گرفت و حالش هم خوب نبود وقتی در خانه نشست بچههایم رفتند کنارش و بعد ایشان گفتند که برایم نقاشی بکش وقتی وارد اتاق شدم چشمم به گلوی سفید ایشان افتاد و با خود گفتم نکند به گلویشان تیر بخورد.وقتی که خواست به جبهه برود لباس نو و اتو کشیده پوشید. پوتینهایش را واکس زد و فانسقه و قمقمه آبش را هم بسته بود. به او گفتم چرا این قدر شیک کردی و روی یک پایش چرخید و گفت: باید اینطوری با دشمن بجنگم. قبل از اینکه خداحافظی کند بچههایم به ایشان سفارش کردند که برایشان گوش ماهی بیاورد بعد هم سه بار خداحافظی کرد و رفت و بعد از چند روز خبر شهادتش را آوردند. هشت سال بعد سپاه وسایلش را آورد که داخل ساکش یک پاکت گوش ماهی بود و هیچوقت این خاطره را فراموش نمیکنم.
شهید مهدی ذهبی
منبع: اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23000شهید استانهای خراسان
3⃣ مسواک و شانه همیشه توی کیفش بود. خیلی باسلیقه و مرتب و منظم بود. از دست بچه هایی که به سر و وضعشان نمی رسیدند شکار می شد. لباس هایش همیشه درجه یک بود. خوش تیپ می گشت.
يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 87
@parastohae_ashegh313
🌸🌿
🌿
.
.
#شــهــیــدانـــہ
.
.
من از مال دنیا چیزے نداشتم
و نمےخواهم حتی یڪ ذره شهادت من
باعث زحمت شما شود.
.
حتے اگر شده مزارم را ساده درست ڪنید،
آن خرج و مخارجے ڪہ مےخواهید صرف برنامہے شهادتم نمایید،
خرج جاهایے ڪنید ڪہ استفادهے اجتماعے دارد،
مثل ساختن حمام، مدرسہ و پایگاه بسیج.
.
برایم عڪس یا دیگر تجملات زاید و اضافے تهیہ نڪنید.
در مجالس و مراسم من از بلندگو یا دیگر وسایل و چیزهایے ڪہ باعث مزاحمت مےشوند،
ڪم استفاده ڪنید و مجلسم را تزیین نڪنید.
#شهید_معصوم_نیکرنجبر
.
.
@parastohae_ashegh313
.
.
🌿
🌸🌿
|~ بیا گـل نرگـــس
|~ جهان جای توسٺ
|~ دو صد ترانہ بہ لبها
|~ همـــہ برای تــوسٺ🌺
|~ بیا گـل نرگــــس
|~ بہ جان تشنہ عشق
|~ دعا دعایِ ظهورسٺ و
|~ همــــہ برای تـــــوسٺ🌺
✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨
#ساعت_به_وقت_دعاے_فرج
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@parastohae_ashegh313
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
تَصَدُقِتان!
بارانِ نگاهت ، آسمان در آسمان
از شوقِ آمدنت باریدن گرفته .
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌱
#بایکگلبلاخرهبهآرمیشود.
#صبحتونمهدوے
@parastohae_ashegh313