شهدا چشم امید به
پارچه مشکی تو بسته اند
که خون بهاۍِ آنھاست . . !'
#شھدایی🕊
#چادرانہ✨
#زن_عفت_افتخار
@parastohae_ashegh313
#قسمت195
سلاح كمري
امير منجر
آخرين روزهاي ســال 1360 بود. با جمع آوري وسائل و تحويل سلاح ها، آماده حركت به سمت جنوب شديم. بنا به دستور فرماندهي جنگ، قرار است عمليات بزرگي در خوزستان اجرا شود. براي همين اكثر نيروهاي سپاه و بسيج به سمت جنوب نقل مكان كرده اند. گروه اندرزگو به همراه بچه هاي سپاه گيلان غرب عازم جنوب شد.
🌸🌸🌸🌸🌸
روزهاي آخر، از طرف سپاه كرمانشاه خبر دادند: برادر ابراهيم هادي يك قبضه اسلحه كُلت گرفته و هنوز تحويل نداده است! ابراهيم هر چه صحبت كرد كه من كلت ندارم بي فايده بود.
گفتم: ابراهيم، شايد گرفته باشــي و فراموش كردي تحويل دهي؟ كمي فكر كرد و گفت: يادم هست كه تحويل گرفتم. اما دادم به محمد و گفتم بياره تحويل بده.
بعد پيگيري كرد و فهميد ســلاح دست محمد مانده و او تحويل نداده. يك هفته قبل هم محمد برگشته تهران.
💗°•@parastohae_ashegh313•°💗
-از شهادت خبرت بود و نگفتی هرگز
-پیش چشم همگان دست تو آخر رو شد
#جان_فدا
⇢|@parastohae_ashegh313
امام رضا جانم
دلمون سخت تنگِ...
دلم میخواد بیام پابوست
بشینم روبرو ضریحت
و فقط نگاه کنم و آرامش بگیرم...
بشینم تو صحن انقلاب روبروی پنجره فولاد نماز بخونم
دعا و زیارت بخونم و تو خیالم بشم اون کبوتری که نشسته رو بوم گنبد طلات...
آقا جون دلم سخت تنگه تنگ...
#شبتون_امام_رضایی
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هـر شهیدے را کـه دوستش داری کوچـه دلـت را به نامش کـن، یـقین بدان در کوچـه پس کـوچه های پر پـیچ و خـم دنیا تـنهایت نمی گـذارند بگذار در این وانفسای دنیا فـرمانده دلت رفیق شهیدت باشد..
سلام دوستان صبحتون و عاقبتتون بخیر
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#امام_زمان #جان_فدا
@parastohae_ashegh313
#بخش8
صالــح، گربه وار از ديوار بالا رفت و از آن طرف پايین پريد. گوش تیزکرد؛ از دور صداي انفجار و شــلیك گلوله مي آمد. اما از داخل خانه صدايي نمي آمد. با ســر قدم هاي بي صدا به ســوي در چوبي رفت. کلونش را برداشت و به مجید و بچه هاي ديگر که ســلاح به دســت، کمین گرفته بودند، اشاره کرد داخل خانه شوند. مجید و شش نفري که بیرون بودند، بي سر و صدا وارد حیاط شدند. صالح، از نوجواني که دشداشــه ي عربي به تن داشــت و از ترس خیس عرق شده بود، پرسید: ـ کدام طرف برويم؟ نوجوان با دســت به زيرزمین خانه اشــاره کرد. شب بود و پرده ي سیاهي بر همه جا کشــیده شــده بود. فقط طرف مرز که درگیري بود، مي شد گلولـه هاي منور را که چون فانوس بر مخمل سیاه آسمان نورافشاني مي کردند ، ديد. صالحبه همراهانش اشــاره کرد و آرام و آرام به سوي عمارت قديمي که وسط حیاط بود، راه افتادند. سنگريزه ها زير پايشان چرق چرق صدا مي کرد. هنوز به عمارت نرسیده بودند که صداي يك مرد عرب در حیاط پیچید: «شما کي هستید؟» صالح، فرز و چابك جلو دويد و سلاحش را به طرف مرد عرب نشانه گرفت. مرد با ديدن اسلحه، دستانش را بالا برد و هوار کشید. «کمك کنید... اي مردم به دادم برسید، عجم ها ريخته اند تو خانه ام.» صالح پريد و دهان مرد را گرفت. در يك آن، صداي گام هاي چند نفر آمد و بعد به سويشان شلیك شد. صالح مرد را به گوشه اي انداخت و به سوي کساني که پشت نخل ها سنگر گرفته بودند و شلیك مي کردند، رگبار بست. حیاط خانه پر از صداي شــلیك گلولـــه و فرياد شد. مجید يكي از مردها را اسیر کـــرد. سلاحش را گرفت و با عجله دستان مرد را با چفیه خودش بست. صالح صدايش را رها کرد. «مــا با شــما کاري نداريــم. آمده ايم ســلاح و مهماتي را کــه از پادگان ها دزديده ايد، پس بگیريم.»
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
حضرتآقا:❤️
خدا نصرتش رو به آدم ها تنبل
و بی مجاهدت نمیدهد...
خدا از انسان های بیکاره و
تنبل و بیخیال و لاابالی حمایت نمیکند!
ولو مومن باشند!
#رهبرانه🌺🌺
#لبیک_یا_خامنه_ای
@parastohae_ashegh313
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از صداهایی که باید شنیده شود...🌿
💠 مـــادر
[خاطرهای از کتاب عموقاسم 📚]
#پادکست
#جان_فدا
#روز_مادر🌱
『 @parastohae_ashegh313