eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا از نحوه شهادتشون بگید و به چه طریقی به درجه رفیع شهادت نایل شدن ؟
🔺حماسه ، یکی از بزرگترین حماسه‌های در روزهای بیاد ماندنی یگان ویژه و می باشد. سکوی پرواز خوشنامان کاروان دلدادگان خانه ای که سرخی اش بیشتر در ذهن ها مانده... درروز دشمنان تکفیری باتمام توان به این موقعیت حمله ورشدند که برادر وتعدادی ازبرادران فاطمیون باجانفشانی ها و مقاومتی بی نظیر با آنان جنگیدند وتعداد قابل ملاحظه از تکفیری ها را به درک واصل کردند. 🔺درآخرین لحظات شهادت ، چند نفر از همرزمانش ازیک مسیر سخت خودشان را تانزدیکی خونه رساندند. برادر ، با برقراری تماس با دوست و یاردیرینه اش، سیدرضا طاهر، صدایش میزد ، سیدرضا...مشتاق سید رضا... سید رضا... مشتاق. بگوشم مشتاق، سیدجان، دارم میام کنار شما، حسین جان، خانه زرد پر تکفیری ها شده، نیایید. سیدجان راهنماییم کن، دارم میام. حسین جان نیایید، خانه زرد راگلوله باران کنید تاتمام تکفیری های ملعون کشته بشوند. ، عاشقانه خودش را به خانه زرد رساند و وارد ساختمان شد. جنگی تمام عیار بین اوکه تنها بود و تکفیری ها درگرفت. درتبادل آتش‌ها، تعداد زیادی از تکفیری ها را به درک واصل کرد ونهایتا خودش شدیدا مجروح گشت. 🔺صدای مشتاق دربی سیم بلند شد من .... تیرخوردم .... دارم یاحسین می شوم، عبدالله، عبدالله، مشتاق، محمود، محمود، مشتاق، من بشدت مجروح شدم، کمک بفرستید. من دارم یاحسین می شوم. تانکها و نیروهای دشمن، خانه زرد رااشغال کرده اند وضعیت خونه زرد خیلی خراب هست. تمام تلاش‌ها انجام گرفت تانیروهای کمکی بفرستیم. خونه زرد کاملا دراشغال دشمن وتمامی راههای دسترسی به آن توسط دشمن مسدود شده بود. درتمامی خطوط تماس، درگیری های سنگین وجود داشت. ، هم دراثر شدت مجروحیت درکنار یار و دوست باوفایش به شهادت رسید. متاسفانه بدلیل شرایط سخت منطقه، پیکرهای شهیدان سیدرضا طاهر و حسین مشتاقی درخانه زرد،ماند. پیکر این دو شهید بزرگوار بعد دوهفته در نیمه شعبان به وطن برگشت. پیکر شهید طاهر در روز نیمه شعبان به خاک سپرده شد ولی پیکر شهید مشتاقی ۴۵ روز بعد شهادت از طریق آزمایش DNA شناسایی شد و در نیمه ی رمضان در روز تولد امام حسن مجتبی(ع) به خاک سپرده شد. روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#حماسه_سازان_خانطومان 🔺حماسه #خونه_زرد ، یکی از بزرگترین حماسه‌های #خانطومان در روزهای بیاد ماندنی
وقتی عقل عاشق شود عشق عاقل می‌شود. و شهید می‌شوی... مدافع حرم شدن دلی به پهنای آسمان میخواهد که الحق شهیدان حرم ثابت کردن دل حرم یار است .
خبر شهادت چطور به شما اطلاع دادن و اون لحظات چه احساسی داشتین و عکس العمتون چی بود ؟
آخرین تماس حسین آقا غروب سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۵بود. اگر به تلفن دسترسی داشتند معمولا یک روز درمیان تماس می گرفتند. روز پنج شنبه و جمعه هر چه منتظر ماندم حسین آقا تماس نگرفت، دلم شور می‌زد، غروب جمعه بود و دلتنگی داشت خفه‌ام می‌کرد. «من در یک گروه تلگرامی به نام «مدافعان حرم» عضو بودم. از صبح می‌خواستم که از این گروه بیرون بیایم، اما دستم نمی‌رفت. نزدیک اذان مغرب بود در گروه یک پیام آمد که ۱۳ نفر از سپاه مازندران در خان طومان به شهادت رسیدند، همان لحظه به خودم گفتم حسین آقات به آرزوش رسید و شهید شد.😔 ساعت 1:20 دقیقه شب بود که در همان گروه اسامی شهدا رو زدند که دیدم نوشته «مشتاق». خونه ی پدرم بودم همه خواب بودند نمی خواستم کسی نصفه شبی اذیت بشه بغضم رو می خوردم و می رفتم تو حمومشون گریه می کردم که نکنه پدرو مادرم از گریه های من از خواب بیدار بشن😭 بعد خودمو آروم میکردم و میگفتم توکل برخدا انشالله اتفاقی نیفتاده الان که فکر میکنم میگم خدا قبل از اینکه عزیزترین کس تو می خواد از طریق شهادت جدا کنه قبلش صبرش رو هم بهت میده... وگرنه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم... تسبیح تو دستم بود و رفتم بین امیرمهدی جان و نازنین زهرا جان که خواب بودند،نشستم و فقط ذکر می گفتم تا خودمو آروم کنم. تا صبح چشم روی هم نزاشتم صبح ۱۸ اردیبهشت ساعت هفت بود تنهایی به سپاه شهرمون رفتم. با گریه محکم در دژبانی رو می کوبیدم وسربازی اومد در باز کرد و گفت خانم با کی کار داری شما کی هستین گفتم من خانم شهید مشتاقی هستم بنده خدا همینطور منو با تعجب نگاه میکرد که دویدم سمت حیاط رفتم یه گوشه ای به دیواری تکیه دادم و دیگه نمی تونستم قدم بردارم. تا اینکه فرمانده سپاه اومد گفت: خانم مشتاقی اینطوری فکر می کنید نیست هنوز خبر قطعی رو به ما ندادن شاید این آمار درست نباشه ولی من مطمئن بودم که حسینم شهید شد. بعد از چند ساعت اعلام کردند که شهادت 13 نفر از شهدای خان طومان قطعی است.
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
آخرین تماس حسین آقا غروب سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۵بود. اگر به تلفن دسترسی داشتند معمولا یک روز درمیان
می دونم لحظات بسیار سختی رو تجربه کردین که اصلا قابل توصیف نیست خداصبرتون بده دلتنگی واژه ایست که نمیتوان در ذهنها گنجانید خدا ان شاءالله صبری زینب گونه به شماخواهر محترم عطا کنه و قطعا اقتدار امروز نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ، دست‌آورد صبر ، استقامت ، ایمان ، ایثار و تلاش بانوانی است که مردان این سرزمین را تا پای جان در راه انقلاب و اسلام حمایت کردند
با توجه به اینکه پیکر شهید مدتی طول کشید تا به کشور بازگرده و تشییع بشه از سردرگمی و بیقراری این مدت بگید ؟
وقتی هنوز پیکر حسین آقا برنگشته بود، در مصلی شهر مراسم یادبودی برایش گرفتند. یک بنر بزرگ از عزیزجانم با لباس نظامی در جایگاه مراسم قرار داده بودند. در عکس مثل همیشه می خندید. هروقت نگاهم به آن عکس و چشمم به چشمانش می افتاد، با چشمان خیس لبخند می زدم. احساس می کردم روبرویم نشسته و فقط به من نگاه می کند. لبخند می زند تا احساس آرامش کنم. من هم جوابش را با لبخند می دادم تا مبادا بابت من نگران شود. ولی وقتی بعد از چهل و پنج روز پیکرش را برای وداع به مصلی شهر آوردند، از یک طرف برایم خیلی افتخارآفرین بود از اینکه شریک زندگیم به مقامی رسیده که سیل عظیم جمعیت به استقبالش آمدند و سعی دارند برای تبرک تابوتش را لمس کنند؛ اما از یک طرف هم دل کندن از جسم حسینم برایم باورکردنی نبودو خیلی سخت بود. من واقعا نمی دانم کسی که همسرش به مرگ طبیعی از این دنیا می رود، چطور خودش را قانع می کند؛ چطور خودش را دلداری می دهد. من خودم را می شناختم. برای همین بیشتر اوقات صبح ها به پابوسی دوست شهید همسرم، شهید محمد منتظرقائم می رفتم و به او می گفتم برای عاقبت بخیری و شهادت همسرم، نزد خداوند، واسطه شود. می دانستم فقط در صورتی می توانم فراق حسین آقایم را صبوری کنم، که با شهادت باشد؛ و الا قطعا نمی توانستم تاب بیاورم... تا وقتی پیکر عزیز جانم به وطن برنگشته بود همیشه ته همه ی غصه هام یه امیدی بود ولی وقتی پیکرش را به خاک سپردند بی قراری ها و دلتنگی هایم بیشتر شد که خدارو شکر بعدها با حضور معنویش این بی قراری ها کمتر شد
نگاهش که میکنم دلم قرص میشود وجودم آرام میگیرد و قلبم گواهی میدهد به حضورش، به لبخندش که به کارهایم میخندد. و به چشمانش ، که مثل همیشه بدرقه راهم است. نگاهش که میکنم حال دلم خوب میشود. آنوقت است که حتی در اوج ناراحتی هم به رویش لبخند میزنم ....
چند فرزند از ایشون به یادگار مونده و آیا با رفتن پدر کنار اومدن یا هنوز بهانه نبودنش میگیرن؟
حاصل زندگی عاشقانه ما؛ دوقلوهای خوشگل و شیرینند. نازنین زهرا خانم و آقا امیرمهدی... پنجم خرداد ۱۳۹۳ مصادف با غروب مبعث پیامبر به دنیا آمدند.
این که دوتا یادگار از شهید داشته باشی خیلی لذت بخش است؛ آن هم دوقلوهای شیرین... بعضی از همسران شهدا که فرزند ندارند میگویند به حال و روز ما غبطه میخورند. من به آنها حق میدهم؛ چون خودم در بچه ها حسین آقا را میبینم. امیرمهدی رفتارهایش خیلی شبیه پدرش هست و همیشه یادآور رفتارهای حسین آقا در منزل ماست. و روز به روز بیشتر شبیه پدرش می شود. گاهی شیرین، گاهی تلخ... بله داشتن فرزند از شهید دلگرمی بزرگی است. اما از ان طرف وقتی دسته گلهایم بهانه ی بابا را می گیرند، خیلی غم انگیز است. انگار دنیا روی سرم آوار می شود... به خصوص وقتی طلا خانم بابا، با من دردو دل می کند و به من می گوید مامان چرا بابا دیگر به خانه نمی آید؟ چرا نمی آید با ما غذا بخورد؟ دوست دارم الان که کوچک هستم، بابا صدایم کند. خیلی کوچک هستند نمی دانم چطور جوابشان را بدهم ایکاش می توانستند در این سن کم، کمی بعد معنوی زندگی چهارنفره مان را درک کنند... ولی همیشه بهشان میگویم برای ظهور آقا امام زمان(عج) دعا کنید ان شاءالله بابا حسین در رکاب امام زمانمان برمی گرده و رجعت می کنه اوایل شهادت حسین آقا، وقتی امیرمهدی و نازنین زهرا در اتاقشان بازی می کردند ناگهان مرا صدا می زدند و می گفتند: "مامان! مامان! بیا باباحسین در اتاق است!" دستشان را می گرفتم و پا به پایشان می دویدم با زبان بچه ها می گفتم: "بابایی جون! سلام، کجایی؟" امیرمهدی کنج اتاق را نشانم می داد و میگفت مامان ببین اون بالاست... مطمئنم که اورا می دیدند. خودم خیلی اوقات عطرش را، صدای قدم هایش را، نگاه هایش را در خانه احساس میکنم. همین حضورش به من قوت قلب می دهد تا برای دوقلوهایم هم مادری کنم و هم پدری! ولی مطمئنم فرزندانم پدرشان را تکیه گاه بزرگی برای خانواده چهارنفره مان می دانند این را از تکالیف مدرسه شان متوجه شدم.
دیدگاه شهید نسبت به ولایت فقیه چگونه بود ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین آقا عاشق رهبری بود و همیشه گوش به فرمان آقا. نظر ایشون این بود که در همه حال باید گوش به فرمان رهبر بود... نه فقط در کلام بلکه باید در عمل هم ثابت کنیم... از همه بزگواران خواهش میکنم در همه حال پشتیبان ولایت فقیه باشند و گوش به فرمان آقا...
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
حسین آقا عاشق رهبری بود و همیشه گوش به فرمان آقا. نظر ایشون این بود که در همه حال باید گوش به فرما
قطعا همینطور هست طبق فرمایش شهید علی صیاد شیرازی می گفت : اگر مـــا محکم بہ ولایت فقیہ بچسبیم و در تمام ڪارهـایمان دین را شاخص قرار دهـیم بقیہ مسائل حل شدنی است.
لطفا ادرس جایگاه ابدی ایشون بگید و اگه وصیت نامه ای از شهید به یادگار مونده برامون بفرستید ممنون میشم ؟
قطعه ای از بهشت تربت پاک شهید عزیزم در گلزار شهدای شهرستان نکا در استان مازندران است...
ایشون چون وسایل و ساک نظامی شون برنگشت و غارت دشمنان رفت وصیت نامه کتبی نداشتند ولی وصیت اسامی که به من داشتند و من مکتوب کردم 👇👇👇
عزیزم می دانم بعد از من نظم زندگی شمابهم می خورد و راه سختی را درپیش دارید ولی توکل کنید به خدا و باید به زندگیتان ادامه بدهید . می کنم بعد از شهادتم صبور باشید و از شما می خواهم که روحیه خود را حفظ کنید ؛ و روحیه خود را از دست ندهید ؛ و با روحیه بالا و با انگیزه و امید زندگی کنید و یک زن با حجاب و مرتب باشید و مواظب خود باشید که دیگران نتوانند براحتی درمورد شما چادری ها اظهار نظر کنند وشمارا زیر سوال ببرند . می کنم دخترم نازنین زهرا جان حجابش را حفظ کند و خانمی چادری و باحیا تربیت کنید . دارم بچه ها را طوری بزرگ و تربیت کنید که همه بهشون افتخار کنند و با افتخار از فرزند شهید بودنشان یاد کنند . امیر مهدی و نازنین زهرا باید خیلی هوای همدیگر را داشته باشند و الگوی برادر و خواهر نمونه ای برای دیگران باشند . امیرمهدی جان باید پاسدار بشود و مثل من باید پاسدار تکاور بشود این وصیت من است به شما پسرم باید شبیه من وارد میدان رزم و جهاد بشود . می کنم که صبور باشید و کاری نکنید که بعد از شهادت من دشمن از شیون و زاری شما شاد شود.
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#همسر عزیزم می دانم بعد از من نظم زندگی شمابهم می خورد و راه سختی را درپیش دارید ولی توکل کنید به خد
احسنت چه وصایای ارزشمندی الحق که برازنده عنوان شهید هستند ان شاء الله که شرمنده ی خون شهدای عزیزمون نباشیم و به سفارش امام خمینی (ره) : این وصیت نامه هایی که این عزیزان (شهدا) می نویسند مطالعه کنید ، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ، یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید.
بعد از شهادت حسین آقا ارتباط روحی تون با شهید حفظ شد و همراهی ایشون رو حس می کنید ؟
اگر بعد معنوی زندگی و حضور معنوی شهید نبود تا حالا نمی توانستم دوام بیارم و خیلی جاها حضور ایشون را احساس می کنم. وقتی مناسبتها که میشه خیلی اذیت میشم ولی ایشون شبش میاد تو خوابم و سعی داره منو متوجه کنه که همیشه کنارم هست بعد شهادتشون من بعد از سه چهار ماه تصمیم گرفتم برگردم خونمون تا بتونم مستقل با بچه ها زندگی کنم . اولین شب موقع خوابیدن مادرم اومد منزل ما. ولی من خیلی می ترسیدم و تا نیمه های شب بیدار بودم هی قفل در و پنجره ها رو چک می کردم همین که رفتم تو اتاق کنار بچه ها بخوابم تو بیداری بود دیدم حسین آقا جلوی ورودی اتاق خواب ها نشسته سرشو تکون می ده لبخند می زنه بهم میگه خانم از چی می ترسی همه شب اینجا نشستم مواظب شما و بچه ها هستم. این حس باعث شد که از شب های بعد دیگه هیچ ترسی وجود نداشت‌. و همیشه پیغامشون اینه که خانم شما تنها نیستی من همیشه همه جا و در همه حال همراهتون هستم...
به عنوان همسر شهید چه انتظاری از مردم و مسئولین در قبال وظیفه سنگینی که خون شهدا برعهده ما گذاشته دارید ؟