7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#روایت دختر شهیدی که مانند حضرت رقیه(سلاماللهعلیها) از دنیا رفت ...
#شهیداسماعیلخانزاده
#حضرت_رقیه #یازهرا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت11
حســین حرفــم را نشــنیده گرفــت، عــادت داشــت کــه وقت معرفــی یک نفر به دیگران، از خوبی های طرف بگوید. دســتش را روی شــانۀ جوان گذاشــت و گفت: «اســم این جوون عزیز ابوحاتمه! اصالتاً لبنانیه اما خونه زندگیش تو دمشــقه. ابوحاتم یک شــیعۀ محب اهل بیته، خیلی هم عاشــق خانم حضرت زینبه، فرزند شــهید هم هســت، پدرش رو به جرم عشق به حضرت زینب سر بریدن.» جوان ســرش را پایین انداخت. حســین اضافه کرد: «من عربی یاد نگرفتم ولی ابوحاتــم فارســی رو خــوب بلــده!» لبخنــد شــیطنت آمیزی زد و ادامــه داد: «پس حواستون باشه چی می گید!» مــن و دخترهــا بی صــدا خندیدیــم و ابوحاتــم کــه خجالتــی و باحیــا بــه نظــر می رسید، شاید برای اینکه از این فضا خارج شود فوراً رفت سمت ساک ها و پشت ماشین جایشان کرد. برخلاف تصور ما که فکر می کردیم ابوحاتم باید رانندگی کند، حسین پشت فرمان نشست و حرکت کردیم.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت12
در طول مسیر به خاطر حضور جوان سوری جز چند کلمه ای معمولی، صحبتی بینمان ردوبدل نشــد و بیشــتر مشــغول نگاه کردن فضای دمشــق بودیم. به هر طرف که نگاه می کردیم، ویرانه بود. همه جا، از روی دیوار ساختمان ها گرفته تا بدنۀ ماشین ها و حتی آمبولانس ها، نقشی از جنگ نشسته بود. زهرا و ســارا کنجکاوانه، اطراف را ورانداز می کردند. این همه ویرانی و خرابی برایشــان تازگی داشــت امّا برای من، نه! چرا که من ویرانی جنگ را ســال های سال توی اهواز، دزفول، کرمانشاه و سرپل ذهاب، با گوشت و پوست و استخوانم درک کرده بودم و دیدن صحنه هایی این چنین برایم عادی بود. هرچــه بــه مرکــز شــهر نزدیک تــر می شــدیم، ویرانه ها بیشــتر می شــد. دمشــق به خرمشهرِ اولین روزهای آزادی از دست بعثی ها، شبیه تر بود تا به اهواز و دزفول و کرمانشاه. طبقات ساختمان های بلند بتونی مثل کاغذهای یک کتاب قدیمی و نم کشیده، خوابیده بودند روی هم، کج ومعوج و چشم آزار.
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
#سفره_خانه_شهدا
مکانی دنج برای باز کردن سفره دل پیش شهدا
در تعطیلات نوروز و ماه مبارک رمضان میزبان دلهای باصفای عاشقان شهید و شهادت است
#یزد
#یادمان_امیرچخماق
جهت کمک ها ونذورات نقدی
💳۵۸۵۹۸۳۱۰۳۵۲۶۱۷۵۸
و جهت نذورات غیر نقدی به نشانی
@khomool2
مراجعه فرمایید
#نشر_حداکثری
https://eitaa.com/BeSabkeShohada
15.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بخش_هشتم_زندگی_نامه_شهید
🎥 دایی های پدر داداش مجید مغازه نان بربری داشتن داداش مجید هم هرازگاهی از حقوق و درامد خودش نون بربری میخرید بین افرادی که تنگ دست بودن پخش میکرده یا کسانی که میومدن نانوایی داداش مجید همینجور نون رو بهشون میداد بعد از حقوق خودش حساب میکرده یااین که کل یک روزه دخل اون نانوایی رو داداش میزاشته به همه صلواتی نان میداده این شد ک توی محله یافت آباد لقب مجید بربری رو بهش داده بودن 😊
#شهیدمجیدقربانخانی
#اللهمعجللولیکالفرج
─━━━⊱❅✿•🌹•✿❅⊰━━━─
#بخشهفتم 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25236
💌دو ماہ قبل از شہادتش بود .
گفت : امشب بیا بــریمـ قم.
گفتمـ : ڪــار دارمـ نمےتومـ.
اصرار ڪرد و راهےشدیمـ
بعدا ازش پرسیدمـ :
چــرا میخواستۍ حتما امشب بیاے قم ؟!
گفت براے فرار از گناه
#شهید_بابک_نوری❤️
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#درمحضرشهدا
🎙#شهیدسردارحسنباقری
♦️خالصانه تبعیت کنیم ، چه فرمانده باشیم چه فرمانبر باشیم ، مهم اطاعت از فرماندهیه
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#ماه_رمضان_شهدایی
مدافعحرم
#شهیدحسنرزاقی
🕌 در #ماهمبارکرمضان، پدرم همیشه نمازهایش را به جماعت در مسجد میخواند؛ قرآنش را در خانه تلاوت میکرد و به هیئت علاقه داشت. معمولا برای ماه رمضانها همان غذاهای معمول نان و پنیر به همراه سوپ یا آش داشتیم.
🌐 پدرم اصرار داشت اگر چیزی درست کردهایم، چندتا ظرف هم به همسایهها بدهیم. میگفت اگر نمیتوانیم چند دهنفر را مهمانی بدهیم اما میتوانیم با این کار، در افطاری همسایهها شریک شویم.
🏷راوے: فرزند شهید
#نماز_اول_وقت #سیره_شهدا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
مَنْ لا یَعْتَدِی عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِهِ
دلم بی قیمت که میشود تنها خریدارش خداست...
#دم_اذانی
#ماه_رمضان ❤️
@parastohae_ashegh313