eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 ⚜ میهمان از شهرستان رسیده بود. باید شام تدارک می‌دیدم. ایمان را برای خرید صدا زدم. هیچوقت جواب درخواستم را رد نمی‌کرد. نزدیک اذان مغرب بود، مِن‌ومِنی کرد و گفت: مامان اگه اجازه بدی، اول برم مسجد، نمازمو بخونم بعد می‌خرم. با معذرت‌خواهی از میهمان‌ها راهی مسجد شد. نماز اول وقت دغدغه زندگی‌اش شده بود. مسجد به صدای قدم‌هایش آشنا بود. 🍃 آن شب غذای روی سفره عطر ایمان را داشت... شهید مدافع حرم🕊🌹 @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه - چهل و نهم دم غروب بود که عراق پاتک کرد . تانک هایش تا پانصد متری مان آمده بودند. اوضاع وخیم بود. کلی مجروح و شهیدداده بودیم. خودش آمد توی خط و خواست فوری مهمات بیاورم. سلاح به دست ، کنار بسیجی ها ، ایستاد جلوی دشمن . خط را سرپا نگه داشت با همین کارش. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شگفت‌انگیز سپهبد شهید سلیمانی از مجاهدان حشدالشعبی 💢 انتشار به مناسبت سالروز تشکیل سازمان حشدالشعبی در تاریخ ۱۳ ژوئن ۲۰۱۴ (۲۳ خرداد ۱۳۹۳) @parastohae_ashegh313
گفتم‌ڪاش‌می‌شدمنم‌همراهت‌بیام جبهہ‌،لبخندی‌زدوگفت‌؛هیچ‌میدونی سیاهیِ‌چادرتوازسرخیِ‌خونِ‌من‌ڪوبنده تره؟!.. حجابتورعایت‌ڪنی؛مبارزتوانجام دادی:))!.. 📚
همسر
@parastohae_ashegh313
🔻هنگامی که به زیارت سلام الله علیها می‌رفت، دوست داشت که یک خلوت تنهایی داشته باشد و گوشه‌ای می‌رفت که کسی او را نبیند و دعا می‌کرد و شهادت می‌خواست و به آرزوی خود رسید. 📸شهید مدافع حرم🕊🌹 @parastohae_ashegh313
حــالا همــه مانــده بودنــد باوجود این اندازه عشــق و علاقه بین این دو، چگونه خبــر مــرگ بــرادر را بــه خواهــر بدهنــد. زن هــا بــا هــم مشــورت کردنــد و گفتند: «بگیم، برادرت تصادف کرده و حالش خوب نیست و کم کم خودش می فهمه، این جوری شوک بهش وارد نمی شه.» کسی پا پیش نمی گذاشت بگوید تا بالاخره یکی جرئت کرد و به خیال خودش حرف را لای پنبه گذاشت و ماجرا را گفت. مامــان اوّلــش جــا نخــورد. همیــن اندازه را هم باور نکرد و گفت: «حســین ایران نیســت که بخواد تصادف کنه.» خانم ها گفتند: «توی مأموریت خارج از کشــور هــم تصــادف رخ مــی ده.» مامــان یک بــاره ترکیــد و بــا گریــه گفــت: «بگیــد چی شده؟ برادرم مُرده؟!» وقتی سکوت خانم ها را دید، خودش را آن قدر زد که از هوش رفت. جای عمل روی ســینه اش خون آلود شــد و دوباره کارش به بیمارســتان کشــید و از آن روز خنده از لبانش رفت و روزبه روز پژمرده تر شــد. ناله می کرد و با گریه می گفت: «این خونه برای ما خوش یمن نبود. از وقتی به «چالۀ قام دین» اومدیم. روز خوش ندیدیم. از خدا می خوام برم پیش برادرم.» ایــران، افســانه، مــن و برادرانــم علــی و رضــا گریــه می کردیــم. دخترعمــه منصور دلــداری اش مــی داد و می گفــت: «خانم عــروس، پیــش بچه هــا از این حرفا نزن، دلشــون می شــکنه.» و راستی راســتی دل ما می شکســت و هرکدام یک گوشــه کِز می کردیم و ضجه می زدیم و چشم به راه آمدنِ آقا بودیم که پسرعمه _حسین_ با جیپ از تهران آمد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
مــادرم را «آجــی» صــدا می کــرد و بــا اینکــه دلش آشــوب و غم بــود امّا خودش را خونسرد نشان می داد. به محض اینکه رسید گفت: «آجی، از دکتر شمس وقت گرفتم، یه نسخه بریم پیشش.» مامان وقتی حسین را دید، آرام شد. اصلاً وقتی حسین آمد، همۀ ما که از گریه چشمانمان سرخ شده بود، آرام شدیم. حســین ماهی یک بار مادرم را برای شــیمی درمانی به تهران می برد و می آورد. دکتــر شــمس برخــلاف حــرف قبلــی اش که گفته بود. این خانم، بیســت ســال دیگر زنده است به حسین گفته بود: «با این غمی که به دل این زن رسیده، به حدی وضعش بحرانی شده که یکی، دوسال بیشتر زنده نمی مونه.» حسین حرف دکتر را به هیچ کس نگفت و هر بار که می آمد، می دید که مادرم ضعیف و ضعیف تر شــده و در ســی و پنج ســالگی مثل پیرزن ها، قدخمیده و زمین گیر شــده و به ســختی از جایش برمی خیزد. حســین کوتاه نمی آمد و با جدیّت مامان را سوار ماشین می کرد و به تهران می برد. کار به جایی رسید که زیر بغلش را می گرفتیم و چند بالش پشتش می گذاشتیم، لگن آب می آوردیم، تا وضو بگیرد. یــک روز داخــل حیــاط مشــغول شســتن ظرف هــا بودیــم. حســین بــا مــادرم خداحافظی کرد؛ که یک باره دیدیم مامان با پشتِ دست، به شیشه می کوبد و حســین را کــه در حــال رفتــن بــود، صــدا می زند. حســین برگشــت و باتعجب گفت: «آجی جان چرا بلند شــدی برات خوب نیســت!» ما همه مانده بودیم که چه چیزی به پاهای رنجور مادر، توان راه رفتن داده اســت. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 فیلمی کمتر دیده شده از حضور در خطوط مقدم جبهه نظامی علیه دشمن بعثی ♦️: «اینجا منبع و منشأ آن نور عظیمی است که در وسعت جهان جلوه کرده است و البته ناگفته پیداست که جبهه ها نیز نور خود را مدیون شمس ولایت اند، ولایت آل محمد صلوات‌الله علیهم اجمعین.» 🔸آیا نور وصف ناشدنی دیروز جبهه ها و نور امروز «» از چیزی به جز معارف ولایت معصومین (علیه‌السلام) و نائب بر حقشان سرچشمه می گیرد؟ @parastohae_ashegh313
🎧 روایتی است مستند و نمایشی از زندگی‌نامه و خاطرات آزاده‌ی » 🔸نوجوان هفده ساله ملایری «شهید احمد روستایی» در عملیات «مطلع‌الفجر» به اسارت دشمن بعثی درآمد. او مدت‌ها در زندان «الکرخ» عراق زندانی بود که در همان مکان نیز به شهادت رسید. اما هیچ‌کس از سرنوشت او آگاهی نداشت، تا اینکه در تفحص پیکر شهدا در زندان الکرخ، پیکر پاک این شهید والامقام بعد از ۳۵ سال پیدا شد و نزد خانواده‌اش بازگشت. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های مادر شهید قنبری: 🌹 پسرم برای اسلام رفت و شهید شد ما اسلام و امام خمینی را ول نمی‌کنیم. ✨شادی ارواح پاک شهدا @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ 🌹 🌹 🌹 🌷شادی_روح_شهدا_ @parastohae_ashegh313
🏿 آهسته سر بلند کردم و نگاهی به ابراهیم انداختم گلوله خورده بود به پهلوش و با سجده افتاده بود زمین توی اون لحظه فقط میگفت: زخمش رو بست و شروع کرد به تیر اندازی تا اینکه گلوله... @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_‌زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسم
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه - پنجاهم فاصله تا عراقی ها خیلی کم بود. ماشین که رد می شد، جاده را می گرفتند زیر آتش . نیروهای توی خط ، آب نداشتند. راننده تانکر راضی نمی شد برود . می گفت((ماشین رو ببینن می زنن.)) آخر هم نرفت. آقا مهدی خودش نشست پشت فرمان. زیر آتش دشمن آب برد برای نیروهایش. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━