خاطرات شهید امیر حاج امینی:
💢 یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت:
" نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم…."
💢 ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه‼️.
همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش ...
می گفت: من خاک پای شماهام …
┄┅┅✿💠❀💖❀💠✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿💠❀💖❀💠✿┅┅
خاطره ی زیبا از شهید بقایی
#متن_خاطره :
یه حلب 17 کیلویی روغن خریده بودیم. به مجید گفتم: روغن رو از بازار بیار خونه...گفت: شما اینهمه روغن خریدید، اونوقت از من میخواین اون رو بذارم روی دوشم و بیارم خونه؟!!! من از اینکار عار دارم ، چرا میخواین احتکار کنین؟ من که نمیدونستم احتکار یعنی چی، بهشگفتم: مادر! برا مصرف روزمرهی ماست.
مجید گفت : خب! دو کیلو ؛ سه کیلو؛ نه 17کیلو...
امام خمینی فقط برا مصرف روزانه ش مواد خوراکی داره ، شما چرا؟
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید مجید بقایی
📚منبع : کتاب تا چشمهی بقا ، صفحه 29
#ساده_زیستی
#شهیدبقایی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
سردار شهید امیر عباسی در برخورد با زنِ بدحجاب
#متن_خاطره :
کنارِ خیابون مشغولِ صحبت بودیم که یهو دیدم صورت ابراهیم سرخ شد. رد نگاهش رو دنبال کردم، چشمش خورده بود به یک زنِ بدحجاب ...
ابراهیم با دلخوری رویش رو برگردوند و گفت : غیرت شوهرش کجا رفته؟ غیرت پدرشکجا رفته؟ غیرت برادرشکجا رفته؟!!!
بعد رو کرد به آسمون و با پریشانی گفت: خدایا ! تو شـاهد باشکه ما حاضر نیستیم چنین صحنههایِ خلاف دینی رو توی مملکت ببینیم، نکنه بخاطرِ اینا به ما غضب کنی؟
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید ابراهیم امیرعباسی
📚منبع : کتاب ساکنان ملک اعظم5 « منزل امیرعباسی» صفحه23
#شهیدامیرعباسی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
دلنوشته خواهرانه
عزیز برادرم آمدیم دیدنت پایی برای ایستادن نداشتی که به استقبالمان بیایی
چرا که دو پایت را در خاک شام جا گذاشتی
خواستیم با تو دست بدهیم
دست راستت را نیز جا گذاشته بودی
لبی برایت نمانده بود که بر دستان همسرت به پاس سه سال صبر و استقامت در فراغت بوسه زنی...
پاره پیکر من ، به جای اینکه دخترکانت را در آغوش بگیری و روی پاهایت لالایی بدهی ، اینبار دخترکانت تو را در آغوش گرفتند و روی پای خود لالایی دادند....
پیشانیت را بوسیدیم به یاد بوسه هایی که همیشه بر پیشانیمان می زدی .
می دانم که وقت رفتن نیز پایی نداری که بدرقه ی مان کنی .
قامتت را کوتاه نمودی تا روحت بلند تر شود .
نیم از پاره ی جسم خود را جا گذاشتی تا روحت سبک تر به پرواز در آید .
ای آسمانی برادرم آرام بگیر در خاک وطن ...
🌹خواهر بزرگوار شهید سعید انصاری🌹
@parastohae_ashegh313
شهید مدافع حرم شهید سعید انصاری
@parastohae_ashegh313
🌹از اعضای بدن من بردارید
و برای جاوید بگذارید🌹
شهید جاوید حیدری معروف به جاوید از نیروهای دالاور فاطمیون بود که جزو نیروهای شناسایی لشکر در عملیات لاذقیه و ارتفاع سلدرین به شهادت رسید. شهید جاوید ابتدا زخمی شد. در بیمارستان که بستری بود ابوحامد به دکتر میگفت اگر لازم است از اعضای بدن من بردارید و برای جاویدبگذار
ولی زنده نگهش دار که دکتر در آخر گفت کاری از دست ما ساخته نیست و جاوید به شهادت رسید ابوحامد هم پیشانی ایشان را بوسید و اشک در چشمانش جمع شد.
🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺
@parastohae_ashegh313
🌺─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─🌺
#حاج_حسین_یکتا :
بچهها !
دلاتونُ تحویل ارباب بدید .
دلتو بده به ارباب بگو فقط شب اول قبر سالم تحویلم بده !
چشماتون رو بذارید برای خوشگل خوشگلا یوسف زهرا .
چشماتون رو بذارید برای خدا...
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شهید خرازی گفت: با اتوبوس میبرمت تا حالت جا بیاد
#متن_خاطره :
مرخصی داشتیم و قرار شد با حاج حسین بریم اصفهان.
حاجی گفت : بیا با اتوبوس بریم . بهشگفتم: با اتوبوس ؟ توی این گرما؟
حاج حسین تا این حرفم رو شنید ، گفت : گرما؟!
پس بسیجی ها توی گرما چیکار میکنن ؟
من یه دفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک هلاک شدم .
پس اونا چی بگن؟
با اتوبوس میبرمت اصفهان تا حالت جا بیاد
📌خاطره ای از زندگی سردار شهید حاج حسین خرازی
📚منبع: یادگاران7 «کتاب شهید خرازی » ، صفحه 33
#اخلاص
#تواضع
#شهیدخرازی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
تنها درخواست شهید علم الهدی در زندان ساواک چه بود؟
#متن_خاطره:
نوجوان که بود ، ساواک دستگیرش کرد. رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاعِ زندان اصلاً خوب نیست .
اتاقهای زندان بسیار کوچک و قدیمی و کاملاً غیر بهداشتی بود .
به سید حسین گفتم : چه چیزی لازم داری تا برات بیارم ؟
گفت: فقط یه جلد قرآن برام بیارین...
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید سید محمد حسین علم الهدی
📚منبع: کتاب لحظه های آشنا ، صفحه ۱۱
#انس_با_قرآن
#استکبارستیزی
#شهید_علم_الهدی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
طرحِ جالبِ شهید چمران برای ریزشِ غرور .
#متن_خاطره:
ماهی یکبار بچههای مدرسۀ جبل عامل رو جمع میکرد ، می رفتند و زباله های شهر رو جمعآوری میکردند . میگفت : با اینکار هم شهر تمیز میشه و هم غرور بچهها میریزه...
🌷خاطره ای از سردار شهید دکتر مصطفی چمران
📚 منبع: مجموعه یادگاران، جلد یک «کتاب شهید چمران» صفحه 22
#غرور
#شهیدچمران
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
ایده ی جالبِ شهید دکتر محمد علی رهنمون برای تربیت فرزند
#متن_خاطره :
محمد علی صبح ها بعد از نماز قرآن
میخواند.
اگه دخترمون بیدار بود ، میگرفتش توی بغل ؛
اگه هم خواب بود ، کنارِ رختخوابش مینشست و میگفت : اینـجا قـرآن میخوانم ، میخواهم چشم و گوشِ بچه ام از الان به این چیزها عادت کنه...
🌷خاطرهای از زندگی شهید دکتر محمد علی رهنمون
📚منبع : یادگاران16 «کتاب رهنمون» ، صفحه 90
#انس_با_قرآن
#تربیت_فرزند
#شهیدرهنمون
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
توصیه جالبِ آیت الله بهاءالدینی به طلاب: اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا دارید هم آخرت...
.
#متن_خاطره
طلبههای شیراز اومدند نزد آیتالله بهاءالدینی و از ایشون درسِ اخلاق خواستند .
این عارفِ بزرگ بهشون فرمود : بروید از صیاد شیرازی درسِ زندگی بگیرید
اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا دارید و هم آخرت...
🌷 خاطرهای از زندگی امیرسپهبد علی صیاد شیرازی
📚منبع : کتاب امیر دلاور ، صفحه 69
#شهیدصیادشیرازی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
دیدگاهِ جالبِ شهید صیاد شیرازی پیرامونِ امام خامنهای
#متن_خاطره :
قرار بود صیاد شیرازی از دستانِ مبارکِ امام خامنه ای درجۀ سرلشکری بگیره. بهش گفتند : بسلامتی بابا! صیاد هم جواب داد : خوشحالم! اما درجه گرفتن فقط ارتقاء سازمانی نیست ؛ وقتی آقا درجه رو بذارن روی دوشم ، حس میکنم ازم راضی هستند، وقتی هم ایشون از من راضی باشند ، امام زمان(عج) هم ازم راضی خواهد بود ، و همین برام بسه...
🌷خاطره ای از زندگی امیرسپهبد شهید علی صیاد شیرازی
📚منبع : کتاب صیاد دلها ، صفحه 40
#شهیدصیادشیرازی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
مادر با اون مادر توی قاب خیلی فرق کرده بود....
پیر و افتاده
تو عکس اعزام که مورخه ۲۲ بهمن ۶۵ که درست بیست روز قبل از شهادت پسرش بود روی صورت خاله وجیهه ، فقط ترس و اضطراب و دلهره نقش بسته بود....
البته تکیه گاهش هنوز کنارش بود و او با عشق دستش رو به دور گردنش انداخته بود .
اما من دیدم امروز در تاریخ ۱۳ اسفند ۹۷ بر روی صورت ماه مادر فقط غم نشسته بود و دوری و دلتنگی و از اون تکیه گاه هم فقط یه عکس....
میگفت : پسرم خیلی میترسید تا حدی که از تاریکی شب خیلی وحشت داشت ، اما نمیدونم چه اتفاقی افتاد که یدفعه باباعلی در عرض دو ماه عوض شد .
انگار تو این دو ماه بیست سال بزرگتر و کامل تر شده بود ....
چهارده ساله بود که گفت مامان میزاری من برم جبهه
اولین بارش بود
یه کاپشن برای خودش خریده بود هی تو خونه میپوشید میگفت خوشگله ؟ بهم میاد ؟
همون روز رفت آرایشگاه موهاشو اصلاح کرد .
موهاشو همیشه بالا میداد ، اما روز اعزام مدل موهاشو عوض کرد .
کلا یه آدم دیگه شده بود .
خواهرش میگفت : تو کیفش تخم مرغ ، نمک و فلفل و نون گذاشته بودم
بهم گفت : آبجی اگه میخوای بغلم کنی بیا همینجا ، اونجا دیگه پیش دوستام ضایعست .... نمیشه رو بوسی کنیم .
خلاصه بابا علی رفت و شب ۱۲ اسفند ۶۵ تو شلمچه بر اثر اصابت گلوله آر پی جی به شهادت رسید .
تا پنج شیش سال ازش بیخبر بودن .
داداش کوچیکش شده بود مسئول گوش دادن به رادیو تو خونه تا شاید خبری از بابا علی بشنوه....
تا اینکه ۸ سال بعد چهار تیکه استخون و یه پلاک واسه مامان آوردن ....
┄┅┅✿❀🌸❀✿┅┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅┅✿❀🌸❀✿┅┅┄
این خاطره رو به گوش مسئولین برسانید ، تا بدونن به چه قیمتی به این جایگاه رسیدند...
#متن_خاطره
چند روز بعد از عملیات دیدمش .
هر جا میرفت یه کاغذ و خودکار باهاش بود.
از یکی پرسیدم : چشه این بچه؟!!! گفت : توی عملیات گوش هاش آسیب دیده ، اونقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه ، باید براش بنویسی تا بفهمه...
📚منبع: کتاب امتحان نهایی ، صفحه 16
#مجاهدت
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
دستور العمل ساده ی شهید مطهری برای رسیدن به موفقیت .
همسر شهید مطهری میگفت : ۲۶ سال با مرتضی زندگی کردم ، در این مدت نیم ساعت هم بیوضو نبود، و همیشه تاکید میکرد که با وضو باشید...
استاد مطهری در نامهای به فرزندش نوشت : حتیالامکان روزی یک حزب قرآن بخوان و ثوابش رو تقدیم کن به روح پیامبر (ص) ، چون موجب برکت عمر و موفقیت میشه...
🌷خاطرهای از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری
📚 منبع : کتاب جلوههای معلمی استاد مطهری
#شهیدمطهری
#قرائت_قرآن
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝