eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
اتفاقی که سبب عصبانیت شهید شد #متن_خاطره هرگز تندخویی ازش ندیدم. اما یه روز دیدم با عصبانیت اومد خونه. با تعجب دست از لباس شستن‌ کشیدم و به اتاق رفتم. دیدم مشغولِ خوندنِ قرآن شده. پرسیدم: طوری شده مادر؟ بدون اینکه نگاهش رو از قرآن برداره ، گفت: چیزی نیست! اجازه بدین کمی قرآن بخونم ، می ترسم الان حرفی بزنم و به گناه ختم بشه. من هم از کنجکاوی دست کشیدم.بعد از مدتی خودش اومد و‌گفت: امروز چند تا معلمِ زن‌‌که بی‌حجاب بودند ، اومدند مدرسه ؛ به محض ورود با مردها دست دادند ، من هم از اینکه حریم خدا شکسته شد خیلی ناراحت شدم... 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید رجبعلی آهنی 📚منبع: کتاب افلاکیان ، صفحه 319 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌷مادران شهدا به کمک سیل‌زدگان رفتند عقیله ملازاده مادر شهید مدافع حرم محمود رادمهر در حال کمک ‌رسانی و نظافت خانه سیل ‌زده مادر شهید ربیعی در روستای رکنکلای سیمرغ 🌸 @parastohae_ashegh313
🌼بسم رب الشهدا و الصدیقین🌼 🌷خاطرات شهدا🌷 💠 عملیات شروع شده بود گردان ما خط شکن بود همه چیز داشت خوب پیش می رفت یه دفعه خوردیم به یه کانال پر از سیم خاردارهای حلقوی باید هر جور بود از این مانع رد می شدیم عراقی ها داشتن با تانک بهمون نزدیک میشدن سیدعلی اکبر به بچه هایی که عقب بودن دستور عقب نشینی داد و با این که زخمی بود و دستش قطع شده کاری عجیب کرد توی فکر بودیم که یه دفعه سید خودش رو انداخت روی سیم خاردارهای حلقوی داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم گفت از روی من رد بشین و برین جلو تا عراقی ها نیومدند خودتونو به کانال برسونید هیچ که حاضر نبود رد بشه تا اینکه ما رو به جان امام قسم داد با گریه از روش رد شدیم آخرین نفر من بودم دستمو گرفت غرق خون شده بود و صداش در نمی یومد پهلوش شکسته بود و... اشاره کرد به پاکتی که توی جیبش بود و بهم فهموند که بردارم فکر کردم وصیت نامه اش رو نوشته برداشتم عراقی ها نزدیک شده بودند باید میرفتم تا من رو نبینند وقتی داشتم میرفتم گریه ام گرفته بود برگشتم و به فرمانده ام نگاه کردم دیدم آروم داره اشک می ریزه و به سختی دستاش رو به سمتم تکون میده فکر کردم داره باهام خدافظی می کنه.... خودم رو انداختم پشت یه خاکریز پاکت نامه فرمانده رو باز کردم خشکم زد به جای وصیت نامه یه عکس دیدم عکس دخترش بود دختری که تازه دنیا اومده بود و هنوز ندیده بودش تازه فهمیدم تکون دادن دستاش برا خدافظی نبوده میخواسته بگه برگرد یه بار هم که شده عکس دخترم رو ببینم و شهید بشم 🌺خاطره از علی فتحی (شهید سید علی اکبرسید هاشم) بسیار زیبا👍 حتما بخونید😔 ❤️@parastohae_ashegh313
🌷بخشی از وصیت نامه شهید ابوالفضل فراهانی 🌼 خواهرانم ! شما نیز این را از من به یادگار داشته باشید ، نه من ، بلکه از تمامی شهدا ، که حجاب شما کوبنده تر از سرخی خون من و سایر شهدا است . #جای_شهدا_خالی ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
❤️دلنوشته‌ے همسر شهید 🌸رحیم عزیزم اولین حرف و خواسته‌ات در اولین روز آشنایی ما به هنگام خواستگاری یادت هست که گفته بودی من آروزی شهادت دارم باید به آرزویم برسم اما من این حرف‌ها را به حساب آرزوهای یک بچه مسلمان متدین گذاشتم و هیچگاه فکر نمی‌کردم این آرزویت به این زودی رنگ واقعیت بگیرد و هدف نهایی زندگیت باشد . دراین ایام نبودنت ، هرگاه خاطرات با تو بودن را در ذهن خسته‌ام مرور می‌کنم ، در می‌یابم که روح بلندت نمی‌توانست در این دنیای فانی آرام‌ و قرار گیرد و مشتاقانه در انتظار اوج گرفتن و پرکشیدن بود و تنها نوشیدن شهد شهادت در راه خدا و لقای پروردگار می‌توانست روح تشنه تو را سیراب سازد. 🌹 🌷 ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
آنان که خط به خط ز شهادت قلم زدند از عشق سرخ خون خداوند ، دم زدند برخاستند از دل خاک و رها شدند تا آسمان عشق ، پس از آن قدم زدند 🌴شبتون شهدایی ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
☘ تَنت بی سر ولیکن سرفرازی شهـید ، در راز و نیازی ☘ حسین بن علی شد مُقتدایت میان سجـده ی در نمازی 💖صبحتون شهدایی ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
❣همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 🍃🌸 بہ رخت‌خوا‌ب‌ها تڪيہ داده بود . با دستش دانه‌هاے تسبيحش را تند تند روے هم مے‌انداخت . منتظر ماشين بود ؛‌ دير ڪرده بود . مهدے دور و برش مے‌پلڪيد . هميشہ با ابراهيم غريبـے مے‌ڪرد ،‌ ولے آن روز بازيش گرفتہ بود . ابراهيم هم اصلاً‌ محل نمے‌گذاشت . هميشہ وقتے مے‌آمد مثل پروانہ دور ما مے‌چرخيد ،‌ ولـے اين‌بار انگار آمده بود ڪہ برود . خودش مے‌گفت « روزے ڪہ من مسئله‌ے محبت شما را با خودم حل ڪنم ،‌ آن روز ،‌ روز رفتن من است .» 🍃🌺 عصبانے شدم و گفتم « تو خيلے بـے‌ عاطفه‌اے . از ديشب تا حالا معلوم نيست چتہ . » صورتش را برگردانده بود و تڪان نمے‌خورد . برگشتم توے صورتش . صورتش از اشڪـ خيس شده بود . بندهاے پوتينش را يڪ هوا گشادتر از پاش بود ، ‌با حوصلہ بست . مهدے را روے دستش نشاند و همين‌طور ڪہ از پلہ‌ها پايين مے‌رفتيم گفت « بابايـے ! تو روز به روز دارے تپل‌تر میشے . فڪر نمیڪنے مادرت چہ طور مے‌خواد بزرگت ڪنہ؟ » و سفت بوسيدش . 🍃🌸 چند دقيقه‌اے مے‌شد ڪہ رفتہ بود . ولے هنوز ماشين راه نيافتاده بود . دويدم طرف در ڪہ صداے ماشين سر جا ميخ‌ ڪوبم ڪرد . نمے‌خواستم باور ڪنم . بغضم را قورت دادم و توے دلم داد زدم « اون‌قدر نماز مے‌خونم و دعا مے‌ڪنم ڪہ دوباره برگردے .» ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
🌷شهید مجید پازوکی🌷 ما الان تنها با آن هایی کار داریم که رهرو عشقند نه رهرو تکلیف رهرو عشق یک گام بالاتر از تکلیف است ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
کسی چه میداند شاید همین نزدیکی ها وقتی من و شما درگیر عید دیدنیمان هستیم . دل فرزندی برای پدرش تنگ شده باشد تمام حرفی نمی ماند شهید روح الله طالبی🌷 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
🌷دلنوشته روز ازل است... و بندگان در مقابل الله ایستاده اند... برگه ای سفید را بین خلق الله توزیع میکنند دارند برگه ی سرنوشت هر کس را به دستان خودش می سپارند میان آن برگه فقط یه کلمه نوشته اند و می درخشد در همان خط اول اما امضایش نکردند یعنی نمیکنند ماند برای دنیا ماند به اینکه چگونه زندگی کنیم کدام مسیر را انتخاب کنیم از این پس نویسنده ی احوالتمان خودمانیم کاش نویسنده ی خوبی بودیم خدایا کدام گناه ارزشش را دارد که این پاکی را آلوده کنم ؟! به دنیا می آییم بعضی ها خالص می مانند و طعم شهادت را می چشند بعضی ها قاطی دارند عوض میشوند رنگ می بازند آلوده میشوند و پی در پی کلماتی در ابتدای پرونده قرار میگیرد که شهادت را به پایین و پایین تر هل میدهد گاه کورسویی از او هست و اکثر نیست دروغ ، تهمت ، قضاوت ، بی عدالتی ، نگاه حرام و .... حالمان چقدر شبیه آن برخی هاست حالمان چقدر شبیه آن برخی هاست حالمان چقدر شبیه آن برخی هاست حالمان....
بسـ🌷ــم الرب الشــ🌹ـهدا 🌸شهید حاج عبدالمهدی مغفوری قائم مقام رئیس ستاد لشکر 41 ثارالله 🌸تولد: 1335- کرمان 🌸 شهادت:5/10/1365- کربلای 4 جزیره ام الرصاص 🌸محل دفن: گلزار شهدای کرمان «محو روضه امام حسین» هر هفته توی خونه روضه داشتیم. وقتی آقا شروع می کرد به خوندن ، تا اسم امام حسین می اومد حاجی رو می دیدی که اشکش جاری شده. حال عجیبی می شد با روضه امام حسین عليه السلام . انگار توی عالم دیگه ای سیر می کرد. یه بار وسط روضه، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش. گریه کنون اومد پیش من. گفت: «بابا منو دوست نداره. هر چی گفتم جوابم رو نداد.» روضه که تموم شد، گفتم:« حاجی، مصطفی این طوری می گه.» با تعجب گفت:« خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم.» از بس محو روضه بود....🌷 📚راوی: همسر شهید ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
شب عملیات کربلای 5 ، گفت : من تا پای دژ بیشتر با شما نیستم آنجا شهید می‌شوم . شما بر جنازه‌ام پا گذاشته و دژ را فتح خواهید کرد. دقیقا همینطور شد. 🌷شهید علی محمدی ‌پور🌷 @parastohae_ashegh313
رفاقت هایتان را خط به خط کلمه به کلمه مرور میکنیم شاید فهمیدیم رفاقت تان بهانه شــهادت بود . یا شــهادت بهانه رفاقت . 🌹شبتون شهدایی🌹 ┄┅┅✿❄️❀🌸❀❄️✿┅┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅┅✿❄️❀🌸❀❄️✿┅┅┄
💐کلام شهید خدایا معرفتمان ده ڪه بس بی معرفتیم ؛ صبرمان ده ڪه بسیار عجولیم ؛ بصیرتمان ده ڪه ببینیم آنچه نادیدنی است . 🌷شهید عبدالله رودکی سلام صبحتون بخیر عزیزان ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
📜وصیت نامه 🌹شهید حسن حسین پور 🌹 🌼مي‌دانم كه چگونه مرا به اين سن رسانديد ، ولي وظيفه‌ی الهي حكم مي‌كرد كه من به جبهه بروم و در راه خدا جهاد كنم 🌸مگر شما نديده‌ايد كه حبيب‌ بن مظاهرها ، علي‌اصغرها و علي‌اكبرها را كه در جبهه، با كفار بعثي ، همانند شير مي‌رزمند 🌼بدانيد و آگاه باشيد كه من با چشم باز و روحي سرشار از عشق و ايمان به اين‌كه راهم راه حق است قدم برداشته‌ام ، و راه حق هميشه پيروز است. 🌸رهرو راه حق باشيد و هميشه از حق دفاع كنيد ، و در ضمن ، امام را تنها نگذاريد و راه خدا را ادامه دهيد، و تا پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» بر تمام دنيا برافراشته نشده دست برنداريد. 🌷شهید حسين حسن‌پور🌷 ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈ @parastohae_ashegh313 ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
❣و همه خواهند دانست که ما ، در دل ســرخ این #خــاک! داغ #عشـق را فهمیدیم... 🌸 و پر و بال را از ، #کربلای شهادت! سیراب خواهیم کرد... ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
‌🌷بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن🌷 🌹 🌹 🌸گفتم دلم بیقرار است و نا آرام و تو گفتی : ❣«قرار دل عشاق در بی قراری است ». 🌼گفتم این چه سری است که این چنین سر گشته ایم در برزخ میان عقل و عشق ؟ و تو گفتی : ❣«این هر دو عقل و عشق را خداوند آفرید تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود.» 🌸یادت هست که چگونه مسحور سخنانت گشته بودم و چقدر دلم می خواست که چون تو بگویم و بنویسم و وقتی از تو پرسیدم که آیا فلسفه خوانده ای ؟ و تو در جوابم گفتی : ❣« باید پذیرفت که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی شود و حتی از این بالاتر دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی شود.» 🌼یادت هست وقتی در نگاهم شک را دیدی و من شرمسار چشمم را فرو بستم گفتی : ❣« تا شک نباشد کی می توان به یقین رسید و تا شب نباشد کی می توان به حقیقت نور واصل شد ». 🌸گفتمت چرا اینگونه ؟ چرا خون ؟ و تو گفتی : ❣«در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود ». ╔══ ❅ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╗ @parastohae_ashegh313 ╚══❅ ೋ❅🌸❅ೋ❅ ══╝
🌸سربندش رو بسته بود، اومد در حالي كه قاب عكست رو بغل كرده بود گفتم مواظب باش الان ميوفته روي پاهات خيلي سنگينه عزيزم چكار به قاب عكس بابا داري گفت ميخوام با ، بابا سجادم سلفي بگيرم حرفي براي گفتن نداشتم قاب عكست رو گذاشت كنار ديوار و نشست كنارت و عكس دو نفري كه ميخواست رو گرفت گفت مامان عجب عكسي شد ببين انگار بابا سجاد منو بغل كرده انگار نشستم روي پاهاش❤️ #شهيد_مدافع_حرم #سيد_سجاد_حسيني ─┅═🍃🌺🍃═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═🍃🌺🍃═┅─
🌼دو چشمم شوق باران کرده ، ای دوست مرا سر در کرده ، ای دوست ❣غم دلتنگی ام را با گویم دلم یاد کرده ، ای دوست.. 🌹 التماس دعا 🌷شبتون شهدایی @parastohae_ashegh313
لب تشنه میروی ز برم ، صبر میکنم بگذار خون شود جگرم ، صبر میکنم هر چند بشکند کمرم ، صبر میکنم گرخون رود ز چشم ترم،صبر میکنم به یاد کام خشک شهدا❣ 🌷 صبحتون شهدایی ❤️ @parastohae_ashegh313
حکایت عاشورایی مداح بی سر و قبر کوچکش! هم مداح بود هم شاعر اهل بیت؛می‌گفت: "شرمنده‌ام که با سر، وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود..." بعد از شهادت، وصیت نامه‌اش رو آوردند؛ نوشته بود : "قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم " سراغ قبر که رفتند، دیدند که برای هیکلش کوچیکه! وقتی جنازه‌اش اومد، قبر اندازه اندازه بود... اندازه تن بی سرش .... 🌹شـ‌هید حاج شیرعلی سلطانی شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱ عملیات فتح‌المبین 📚به روایت: مداح اهل بیت "حاج کاظم محمدی" ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
تو مراسم اعتکاف مسجد قمر بنی هاشم (ع) با شهید بزرگوار بودم بچه های نوجوان اطرافش حلقه میزدن ، شوخی میکردن و سر و صدای زیادی بلند میشد . حسین آقا رو صدا کردم و گفتم بابا یکمی مراعات کنید ، مثلا اعتکافه ، سن خیلی از معتکفین بالاست اعصابشون نمیکشه . با همان لبخند همیشگی گفت : حاجی این نسل رو باید با این چیز ها آورد مسجد ، میبینی بیرون مسجد پارکه و چه وضعی داره . دیگه مجبورم با شوخی کردن و برای اینکه حوصله شون سر نره و به مسجد اومدن عادت کنند یه جوری جاذبه ایجاد کرد . دیدم راست میگه توی این زمونه وانفسا باید با هر شکلی که شده اول بچه ها رو با مسجد آشنا کرد . امسال خیلی این شهید عزیز جاش خالی بود ، هم شب قدر هم اعتکاف . تو تشییعش باباش حرف قشنگی زد ، گفت : بچه ام خوشگل بود و خوشدل ولی خدا به خوش دلیش بردش . 🌹شهید حسین معز غلامی🌹 🌷کپی با ذکر ده صلوات جهت تعجیل در امر فرج قطب عالم امکان🌷 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
گفتم: دنیا رو بدون تو نمیخوام گفت: مامان از من دِل بکن، آخرتت رو آباد میکنم.... 🌷شهید سید مصطفی موسوی🌷 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
☘نمیدانم ... لبخندهایتان ... تسبیح ذکر بود... که اینگونه دلنشین مانده است... 🌹شبتون شهدایی ─┅═°•°✾💛✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾💛✾°•°═┅─