🔶 ادامه زندگینامه شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان
♦ محمدامین از یک دانشگاه در آلمان بورسیه شده بود اما همه آن را رها کرد و برای جهاد به سوریه رفت. محمد امین پسر فهمیدهای بود همیشه آرزو داشت شهید شود و به من همیشه می گفت مامان دعا کن شهید شوم. یکی از کارهای همیشگی او خواندن وصیت نامه و کتاب شهدا بود هر وقت به او نگاه میکردم ته دلم میلرزید چون احساس میکردم او دیر یا زود شهید میشود محمد امین شهادت را درک کرده بود میگفت شهید شدن به همین راحتی نیست اول باید آدم در دلش شهید شود بعد به مقامی برسد که خدا او را به عنوان شهید قبول کند.
ممکن است مردم فکر کنند این بچه درس خوان ۲۲ ساله نحیف استخوانی سوریه چه کار میتوانست بکند؟ ما هم به او انتقاد میکردیم میگفتیم میروی آنجا و مزاحمشان هستی البته شوخی میکردیم آدم تیزی بود همیشه زیر دست و پا نمیماند میگفت حالا یک کارهایی می کنم. کار تبلیغی میکنم غافل از اینکه آقا کلی دورهٔ نظامی دیده بود و چریک محسوب میشد اما به ما نگفته بود؛ اما دوره نظامی دیدن کجا و جرئت جنگیدن داشتن کجا. در میدان جنگ شجاعت به کار میآید تا دوره دیدن همان طوری که امین با شهادتش این را ثابت کرد.
♦ محمدامین روزهای آخر قبل از رفتنش به سوریه حس و حال عجیبی داشت بسیار خوشحال بود انگار میدانست قرار است شهید شود یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد و به مزار شهدا رفت و با آنها نیز وداع کرد این اولین بار نبود که محمد امین به سوریه رفت ماه رمضان و زمستان سال قبل و بهار امسال به سوریه رفته بود و این بار که میخواست به سوریه برود به او گفتم بمان؛ اما او گفت حرمین شرفین در خطر است دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمیکنند مامان عمه سادات در خطر است چگونه از رفتن من ممانعت میکنی آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با همین حرفها امام حسین (ع) را تنها گذاشتند میگفت مامان ۳۰ سال پیش سفره شهادت پهن شده بود الآن این سفره دوباره پهن شده و ما باید از آن استفاده کنیم قبل از حضور در سوریه هم برای تبلیغ به لبنان رفته بود چون به زبان انگلیسی و عربی تسلط داشت وجودش در این مسیر مثمر ثمر بود. محمد امین غیر از فعالیتهای فرهنگی از نظر رزمی هم آموزش دیده بود خیلی حرف است که جوانی همه چیزش را بدهد و به جایی برود که احتمال برگشت ندارد؛ اما شهدا دین را درک کردند و فهمیدند جهاد مرز نمیشناسد.
♦ ۱۵ روز از رفتنش به سوریه میگذشت ۲۷ خردادماه سال ۹۵ که عموی فرزندم به اتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم: پرسید از محمدامین خبری داری؟ من در جوابش: گفتم بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت میکردم به من گفت حالم خیلی خوب است ناراحت نباشید داشتم به سخنانم ادامه میدادم که دیدم عموی محمدامین شروع کرد به اشک ریختن از او پرسیدم چه شد آیا محمد امینم شهید شد؟ دیدم حاج قدرت با بغض و گریه می: گوید بله محمد امین شهید شد وقتی این خبر را شنیدم نمیتوانستم گریه کنم نمیدانستم چگونه جای خالی محمدامین را پر کنم چون او پسری بسیار مهربان و دوست داشتنی بود نمیتوانستم باور کنم که او شهید شد بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من التماس میکرد مامان دعا كن من شهید شوم از اینکه میدیدم پسرم به آرزوی خود رسید خدا را شکر کردم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
1⃣ آیت الله العظمی بهاء الدینی (رحمت الله علیه)
1-پیرد مراد جوانان
" آیت الله العظمی بهاء الدینی" پیر مراد جوانان پاک باز جبهه و جنگ در دوران دفاع مقدس و شمع محفل بسیجیان عاشق بود و بارها صفوف میدان جبههها را با حضور خود نورانیت مضاعف بخشید.
2-همزیستی با جوانان
پاک سرشتی و اوج تقدس عزیزان رزمنده، ایشان را بر آن داشته بود که در ملاقات خود با دلاور مردان جبهه بفرماید: من برای ملاقات با شما غسل کردهام. آن زمان که در جبههها فشار زیادی بر نیروهای ما بود و خبر آن را کمتر کسی میدانست، میفرمود: امشب از فکر جبههها خوابم نبرد، چرا که میدیدم چه بر سر رزمندگان میآید. چندی بعد بر اثر آن اندوه به بیماری سختی مبتلا شد. علاقه قلبی این عارف الهی به مسائل جبهه و جنگ، ایشان را بر این میداشت تا در هر فرصتی و به مناسبت هر عملیاتی، برای سلامتی مدافعان دین و کشور مجلس توسل به اهل بیت (علیهم السلام) بر پا کند و خود نیز بسیار مقید بود تا در آن مجلس حضور یابد.
3-جنگ مقدمه جهاد اکبر
استقلال و آزادی کشور چه در زمینه نظامی و چه در زمینه فرهنگی و چه در زمینه اقتصادی وابسته به پیروزی در این جنگ است. خداوند متعال کمک کند هر چه زودتر و با توان رزمندگان اسلام این پیروزی به دست بیاید و استقلال و آزادی کشور بیمه گردد. بعد از پیروزی در این جهاد اصغر، ما میمانیم تا جهاد اکبر. پیروزی در این جنگ، مقدمهای بر این است که ما به فکر استقلال و آزادی نفوس خود بیفتیم و فکری به حال خودمان بکنیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
2⃣ آیت الله شهید سید اسد الله مدنی (رحمت الله علیه)
1-بوسه بر بازوی رزمندگان اسلام
گاهی ایشان برای ارج نهادن به زحمت مجاهدان در انظار عمومی بر دستان برادر ارتشی که با مسلسل سنگین، هواپیمای متجاوز دشمن را در فضای شهر تبریز سرنگون ساخته بود به عنوان نماینده امام بوسه میزد و کمال تواضع را که از عرفان الهی و اخلاق پسندیدهاش بر میخواست به نمایش میگذارد.
2-گاه برای حل مشکلات جبهه، عزم را جزم میکرد
در محاصره سوسنگرد، عشق شهید مدنی به رزمندگان اسلام باعث شد که مشتاقانه با آنها ارتباط برقرار کند. در حالی که بنی صدر خیانت پیشه کرد و نیروهایش هیچ اعتنایی به تنگتر شدن حلقه محاصره سوسنگرد نداشتند. ایشان بی درنگ نزد امام شتافت و چارهای اندیشید که حضرت امام بلافاصله و با قاطعیت فرمان شکسته شدن محاصره سوسنگرد را صادر کرد.
3⃣ شهید آیت الله دکتر بهشتی (رحمت الله علیه)
من همواره آرزو کردم که از مسئولیتهایی که این دارم ولو به صورت موقت آزاد شوم و به میدان جنگ بروم و به پاسدارانی هم که خواستار اعزام به نبرد بودند گفتم: شما به این آرزوی خودتان خواهید رسید، دعا کنید که ما بتوانیم در این میدانهای ایمان و عمل با جهاد به ویژگیهای خاصش حاضر شویم. با این همه آرزوی قلبی ما این است که به هر شکلی که میسر باشد در میدان رزم باشیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻زندگینامه علامه حسنزاده آملی (رحمت الله علیه)🌻🌸
🔶 علامه حسن حسنزاده (رحمت الله علیه) آملی متولد سال ۱۳۰۷، عارف، حکیم و فقیه معاصر است که در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب نیز تبحر داشت، وی از جهت تسلط به علوم مختلف در بین علمای معاصر بینظیر بود و به همین جهت ملقب به علامه ذوالفنون بوده است.
علامه حسن زاده آملی، اساتیدی همچون علامه طباطبائی، علامه شعرانی، مرحوم الهی قمشهای و غیره داشت و شاگردانی هچون؛ آیتالله صمدی آملی داشت.
آثار متعددی شامل: قرآن هرگز تحریف نشده، اله نامه، رسالهاى در تضاد، رسالهاى در علم، نهج الولایه، دروس اتحاد عاقل بمعقول، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم و غیره از وی به چاپ رسیده است.
علامه حسن زاده شبی در خواب دید که به زیارت على بن موسى الرضا (علیه السلام) رفت و قبل زیارت او را به مسجدى بردند و از او خواستند که در کنار تربت دو رکعت نماز حاجت بخواند و حاجت بخواهد که برآورده است، او هم نمازش را خواند و از خدا طلب علم کرد، بعد به دیدار امام رضا (علیه السلام) مشرف شد و از آب حیات نوشید، به این تعبیر که هزار در علم و از هر درى هزار در دیگرى به روى او گشوده شد.
🔷 شعری از علامه به یاد زمان حضور ایشان در شلمچه در دوران دفاع مقدس
دوباره تنگ شد این دل، ولی برای خودم
برای گریه یکریز و هایهای خودم
خودم نِیَم، که خودم در شلمچه جا ماندست
دوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم
🔷 ماجرای نخستین دیدار علامه حسن زاده آملی با شهید علمدار
شهید سید مجتبی علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحتهای شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. دوستان و همرزمان شهید خاطرههای بسیاری را در رابطه با او در "علمدار" نقل کردهاند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سید مجتبی علمدار شخصیت بی نظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی میدانستند. "حمید فضلالله نژاد" از دوستان شهید در همین رابطه خاطرهای از دیدار همرزم شهیدش با علامه حسن زاده آملی چنین روایت میکند:
سید مجتبی علمدار علاقه ویژهای به روحانیت داشت. میگفت: "سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است." روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه میدانست. سید در مراسمی که برگزار میشد از روحانیون استفاده میکرد. یکبار سید مجتبی بچههای هیأت بنی فاطمه (علیها سلام) را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزاده آملی بود. یکی یکی بچهها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.
حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند. سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم: "علامه به شما چی گفت؟"
سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف میزد. از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت: وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: " بنده در چهره شما نوری میبینم. بیشتر مواظب خودتان باشید." آن شب همه ما برگشتیم و وقتی سوار شده و حرکت کردیم سید دوباره به حضور علامه رسید.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸خاطرات عالم وارسته شهید فضل الله محلاتی🌸🌻
1⃣ شهید محلاتی در سال ۱۳۲۶ با تشکیلات فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی (رحمه الله علیه) آشنا میشود و از همان سال، مبارزه خود را علیه رژیم مستبد شاه آغاز میکند. وی که هفده سال بیشتر نداشت، نسبت به دعوت فدائیان اسلام برای اعزام به «فلسطين» و مبارزه با رژیم غاصب بیت المقدس، آمادگی و ثبت نام مینماید. او در ۲۲ سالگی، از سوی آیتالله بروجردی ماموریت مییابد تا به «غائله حزب توده» در قم رسیدگی کند که بطور فعال و موثر، از عهده این مسئولیت خطیر بر میآید. این امر بیانگر توجه ویژه حضرت آیتالله بروجردی (رحمه الله علیه) به ایشان است. شهید محلاتی در سال ۱۳۳۲ یعنی در ۲۳ سالگی به خاطر سخنرانی محرك و آتشین خود عليه ((کنسرسیوم نفت)) و ((کودتای ۲۸ مرداد)) دستگیر و به مشهد مقدس تبعید میشود. ایشان در سال ۱۳۴۱ به عنوان رابط میان علمای تهران و قم نسبت به تبادل پیامها اقدام میکند. در همین سال، با تنظیم اعلامیهای، امضای 120 تن علمای تهران را میگیرد که در نوع خود اقدامی بیسابقه تلقی میشود.
2⃣ یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید شیخ فضل الله محلاتی، عبادات و شبزندهداری و بهطور کلی «روح بندگی» وی بود. روح بندگی، که یکی از شرایط اصلی رهبر در جامعه اسلامی است و در قرآن و احادیث ائمه معصومان (عليهم السلام) نیز تأکید فراوانی بر آن شده، در شهید محلاتی در حد بالایی پرورش یافته و او را به انسانی متعبد تبدیل کرده بود. یکی از دوستان نزدیک ایشان در این باره چنین میگوید: «در سفرهایی که با هم میرفتیم، حالات عجیبی در ایشان دیده بودم. گاهی در نماز شب چنان گریه میکرد که نمیشد جلویش را بگیری. وقتی در قم بودیم، شهید محلاتی از طلبههایی بود که نماز جماعتش ترک نمیشد».
3⃣ هم زمان با قیام تاریخی حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در سال ۱۳۴۲، شهید محلاتی همواره از آرمانهای والای امام پشتیبانی کرد و دوران رنج و محنت و زندان را برای رسیدن به هدف به جان خرید. همسر ایشان در این باره میگوید: «از اول زندگی مان که من به یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند. از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بیست روز، دو ماه، چهار ماه و... خاطرم هست ساواکیها معمولاً شبها میریختند توی خانه ما. کم میشد روز بیایند. ساعت ده یا ده و نیم میآمدند. موقعی که میآمدند مدام دست میگذاشتند روی زنگ تا در باز شود. همین که زنگ پشت هم میزدند، من میفهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصی حاج آقا با امام داشتند که قایم میکردم و...».
4⃣ عشق به امام
شهید محلاتی عاشق حضرت امام (رحمه الله علیه) بود و روحی سرشار از عشق به ایشان داشت، حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) برایش تنها استاد، مرجع و رهبر نبود، بلکه مراد و محبوب او بود. در وصیتنامهاش مینویسد: از امام بخواهید برای آمرزش من دعای مخصوص نماید. من در این عالم به او عشق میورزیدم و امر او را امر خدا و رسول خدا میدانستم.
عشق و محبت دوطرفه بود. حضرت امام (رحمه الله علیه) نیز او را دوست میداشت و برای شخصیت والای او احترام خاصی قائل بود. فرزند شهید محلاتی میگوید: خانم حضرت امام که بعد از شهادت ایشان به منزل ما تشریف آورده بودند، گفتند که من دیدم امام برای دو شهید بیشتر گریه کردند: یکی شهید مطهری بود که امام خیلی متأثر شدند و دومین شهید، شهید محلاتی بود.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸پیام امام خمینی (رحمه الله علیه) و امام خامنهای (دام ظله العالی) در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی🌸🌻
🔷 پیام امام خمینی (رحمه الله علیه)
در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی و همراهانش در انقلاب، همین بس که حضرت امام خمینی رحمه الله در رثای آن شاگرد مجاهد و مخلصش فرمود: «امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سوی او میروند از محضر خود کامیاب فرماید... و به این عزیزانی که در این جنایت هوایی به سوی او پرواز کردهاند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد، و حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتی، شهید عزیز را که من و شما او را میشناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکی از چهرههای درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است، تحمل سختیها نمود و رنجها کشید و با قامت استوار ایستادگی کرد، اجازه ورود در محضر شهدای صدر اسلام مرحمت فرماید».
🔷 شهید محلاتی از منظر امام خامنهای (دام ظله العالی)
امام خامنهای درباره ویژگیهای شخصیتی شهید محلاتی چنین فرموده است؛ «یک خصوصیت در مرحوم آقای محلاتی است که آن خصوصیت برای عناصر انقلابی خیلی مهم است و آن، خصلتِ سازش ناپذیری و مبارزه گری وغیرت دینی و آمادگی برای فداکاری و تلاش است. همه کس حاضر نیست راحتی و زندگی آرام خودش را به خاطر هدفها و آرمانهایی که باید برای آنها مبارزه کرد، تهدید کند. ایشان از جمله افرادی بود که به راحتی زندگی را، آسایش را، درآمد را، عنوان آخری به نظر من از همه مهمتر است. نثار مبارزه میکرد و حتی حاضر بود یک جا از آبروی خودش مایه بگذارد، از حیثیت و عنوان خودش مایه بگذارد. از خصوصیات دیگر شهید محلاتی، عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدری به امام علاقه و اعتماد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزی را بیان میکردند، مثل یک امر تعبدی، برایش لازم الاجرا بود».
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸سخن برگزیده شهیدمحلاتی🌸🌻
🔷 فرهنگ سپاه بر اساس اخلاص و روح شهادت طلبی، ایثار و فداکاری در راه خدا میباشد و این فرهنگ باید در سپاه باقی مانده و رشد نماید و باید کلیه امور بر اساس ولایت فقیه یعنی تسلیم مطلق در مقابل رهنمودها و فرامین ولی فقیه انجام گیرد. بکوشید این امانت بزرگ الهی (انقلاب) را خوب نگهداری کنید و بدانید اگر با اخلاص و توکل به خدا، آن طور که شایسته است از این انقلاب پاسداری نمایید هر نوع توطئهای از جانب ابر قدرتهای خارجی و مزدوران داخل بلا اثر خواهد بود و به حکم قطعی حق تعالی (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ) پیروز خواهید شد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸فرزند کردستان (شهید کاوه)
جوایز هنگفت ضد انقلاب برای شهادت طلبهٔ نوجوان🌸🌻
سردار شهید محمود کاوه در اول خرداد ماه ۱۳۴۰ در یکی از محلات شهر مشهد در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند، و در جلسهای که محمود همراه پدرش، خدمت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای که آن زمان امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) بودند، میرسند. ایشان میفرمایند: «اگر محمود دروس کلاسیک را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوی بپردازد بهتر است» با راهنمایی و هدایت پدر سرگرم فراگیری علوم دینی گردید. و توانست تا معادل سطح یک حوزه ادامه دهند.
همزمان با شرکت در جلسات مذهبی و روشنگرانه شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب، تفکر مبارزاتی و ضد حکومتی او شکل میگیرد و با تکثیر و پخش نوار واعلامیه های حضرت امام، به دیگر انقلابیون میپیوندد. با شروع تظاهرات خیابانی در سال ۱۳۵۷ در راهپیماییها فعالانه شرکت کرده و تا مرز شهادت پیش میرود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترک تحصیل نموده و به عضویت این نهاد مقدس در میآید و پس از چندی جهت گذراندن دوره آموزش، به عنوان مربی تاکتیک در پادگان امام رضا (علیه السلام) مشغول آموزش پاسداران و بسیجیان خراسان میگردد. همزمان با عزیمت امام راحل عظیم الشان به جماران، به عنوان سرپرست یک گروه بیست نفره و جهت حفاظت از بیت امام عزیز، به تهران اعزام میشود.
با شروع جنگ تحمیلی، جماران را به مقصد جبهههای جنوب ترک گفت و با اوج گرفتن درگیریهای ضدانقلاب در کردستان، وارد عرصه نبرد با ضدانقلاب داخلی شد. در همان ابتدای ورود به شهر سقز، مسئولیت خطیر گروه اسکورت را بر عهده گرفت و با اتخاذ تاکتیکهای هجومی و چریکی به عنوان اولین فرد در کردستان عملیات ضد کمین را عليه ضدانقلاب طراحی و اجرا نمود و در مدتی اندک، وضعیت نبرد در شهر سقز و حومه آن را به نفع نیروهای خودی تغییر داد. فرماندهی عملیات سپاه سقز، سنگر و جایگاه حساسی بود که استعداد ذاتی او را به منصه ظهور رسانید و با اجرای عملیات های چریکی، دشمنی را که بر شهر سیطره یافته بود، آواره کوهها نمود.
با تشکیل تیپ ویژه شهدا توسط سرداران شهید محمد بروجردی و ناصر کاظمی، محمود به عنوان مسئول عمليات تیپ معرفی میگردد. وی در جبهه نبرد با ضدانقلاب ضربات مهلکی را بر پیکر آنها وارد ساخت تاجائی که ضد انقلاب در اوج قدرت نظامی اش در سالهای ۶۱ و ۶۲ ناتوان از ایستادگی در مقابل کاوه است و در همین سال هاست که مبالغ هنگفتی را به عنوان جایزه برای به شهادت رساندن محمود کاوه تعیین مینماید و بدین سان نام کاوه که نوجوانی بیش نیست، بر سر زبانها میافتد و این حتی خودیها را به تعجب و شگفتی وا میدارد. آزادسازی شهر بوکان وسپس جاده مهم و حیاتی پیرانشهر - سردشت، از جمله عملیات های گستردهای است که با فرماندهی و جانفشانی او انجام میگیرد. با شهادت شهیدان کاظمی، گنجی زاده و بروجردی، سکان فرماندهی تیپ ویژه شهدادر سال ۱۳۶۲ به او سپرده میشود و در همین سال علاوه بر نبرد باضدانقلاب، اقدام به انجام عملیات های برون مرزی والفجر ۲، ۳ و ۴مینماید و مناطق مهمی از میهن اسلامی را آزاد میسازد. با حاکم شدن آرامش و امنیت بر کردستان، تمام تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق مینماید و صحنههای غرور آفرین عملیات های بدر، قادر، والفجر ۹ و کربلای ۲ را میآفریند. محمود در طول دوران دفاع مقدس بارها و بارها مجروح گردید اما سنگر دفاع از انقلاب را ترک نگفت. آخرین مجروحیت وی در تک حاج عمران و در طی یک نبرد تن به تن با دشمن بعثی بود که منجر به اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به سرش گردید. محمود کاوه تنها فرزند ذکور خانواده، در یازدهم شهریور ماه ۱۳۶۵ در سن ۲۵ سالگی، هنگامی که به منظور تصرف ارتفاعات مهم ۲۵۱۹، پیشاپیش رزمندگان اسلام در حرکت بود، در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و بدین سان قفس تنگ تن را شکست و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود، رسید. از این سردار شهید، تنها یک فرزند به نام زهرا به یادگار مانده است.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸بخشی از وصیت نامه سردار شهید محمود کاوه🌸🌻
🔶 دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.
اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود بدانید که به مسلمانان جهان خدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود آنها پیروز شدهاند.
🔸 مادر شهید نقل کرده است که اسمش برای مکه درآمده بود، اما نمیرفت، مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه. پرسید: خب مادر چرا نمیروی؟ گفت: اگر من برم و برگردم ببینم توی همین مدت ضد انقلاب حمله کرده، یک عده را کشته، یه جاهایی را گرفته، که نبودن من باعث اینها شده است، چی دارم جواب بدم؟ جواب خون این بچهها رو کی میده؟
(کتاب کاوه معجزه انقلاب)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهدای مدافع حرم و اربعین (شهدای اربعین روحانیت)🌸🌻
🔶 امام خامنهای مدظله العالی: راهپیمایی میلیونی اربعین، مدیون فداکاری شهدای مدافع حرم
حرکت شهدای مدافع حرم که در این برهه، در خارج از کشور به شهادت رسیدند، در واقع شبیه حرکت آن کسانی است که با جان خودشان توانستند قبر حضرت اباعبدالله را حفظ کنند. یک روز بود که خلفای بنی عبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد به تبع آن بقیّهی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّهای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ در عین حال رفتند. همان رفتنها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیادهی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنهی محبّت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اینجور دنیا را فرا نمیگرفت که شما میبینید در راهپیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند میآیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیهالسّلام) فدا کردند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهید اربعین (شهید میرزا محمود تقی پور)🌸🌻
🔸 من در روز اربعین شهید میشوم
شهید حجتالاسلام "میرزامحمود تقیپور" با نام جهادی «ابوقاسم» یکی از رزمندگان ایرانی لشکر فاطمیون است که در سوریه به شهادت رسید.
او را به واسطه شهادت در روز اربعین، به شهید اربعین میشناسند، و حال نام و یادش در بین خانواده و همرزمانش زنده است.
این شهید مدافع حرم، عضو شورای مرکزی مؤسسه بلاغ مبین و مسئول گروه جهادی طراوت ماندگار (فعال در زمینه محیط زیست) بود. وی همچنین به عنوان دانش پژوه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمت الله علیه) قم فعالیت داشت. حجتالاسلام تقیپور دو فرزند پسر و دختر از خود به یادگار گذاشته است.
🔸 از زبان پدر شهید (حسنعلی تقی پور)
شهید محمود تقی پور متولد ۲۵ آبان ۶۱ در گرگان بود. بعد از اینکه در سال ۶۸ به مشهد مهاجرت کردیم، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد. از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه من به مسجد میآمد و در جلسات مذهبی شرکت میکرد و با پسر روحانی مسجد محل آشنا شد.
🔸 ورود به حوزه علمیه
حسنعلی تقی پور درباره نحوه ورود فرزندش به حوزه علمیه گفت: پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و میگفت میخواهم سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوم. اما ما به او گفتیم که بهتر است ابتدا دیپلم بگیری و بعد به سمت حوزه بروی. او هم که بسیار متواضع و با ادب بود پذیرفت و چند سال بعد، پس از گرفتن مدرک دیپلم دوباره درخواست خود را تکرار کرد و ماهم پذیرفتیم و بعد در مدرسه علمیه امام محمد باقر (علیه السلام) در منطقه طلاب مشغول به تحصیل علوم حوزوی شد.
🔸 ویژگیهای اخلاقی
ویژگی بارز شهید اخلاق و انضباط در کارها بود، احوال پرسی و دستگیری از نیازمندان از خصلتهای شایسته دیگر ایشان بود. او حتی غذاهایی که مادرش در زمان طلبگی برایشان میپختند به همکلاسی هایش میداد و حتی تشک خواب خود را هم بخشیده بود و روی زمین میخوابید. محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختیهای زیادی به خود میداد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب میکرد و میگفت حجرههای خوب بهتر است برای شهرستانیها باشد. همچنین شبها لباسهای بقیه طلبهها را پنهانی میشست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا میشدند میگفت من برای دل خودم این کارها را انجام میدهم.
او کمربند خود را بالای سرش میگذاشت و به دوستانش میگفت اگر برای نماز شب بیدار نشدم با این کمربند بیدارم کنید.
او به مستضعفین خیلی کمک میکرد، مثلاً کرایه خانه آنها را میداد، یا برای آنها وسیله خانه میخرید. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران قم بود که حالا قرار است در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به نام خودش ساخته شود.
میرزا محمود سه سال در جبهههای حق علیه تکفیریها مبارزه میکرد و ما بیخبر بودیم، میافزاید: در آخرین سال حضور ایشان مطلع شدیم، آنجا میگفت که من شهید میشوم اما اگر زخمی شدم هرگز نگویید در سوریه بودم و به او افتخار کردیم.
این پدرشهید ادامه میدهد: همیشه دوست داشت شهادتی خاص داشته باشد و همینطور شد و شهید اربعین نام گرفت. او در آخرین دست نوشتهاش تاریخ شهادتش را بیان کرد و گفته است به اذن خدا شهید میشوم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸تسلط شهید میرزا محمود تقی پور به زبان انگلیسی، عربی و فرانسه🌸🌻
فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت میخواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمیکرد تا شناخته نشود.
🔸 نامه شهادتش را از حضرت زینب (س) گرفت
در زمان اعزام به سوریه زمانی که میخواستند افراد را تقسیم بندی کنند درحالی که شهید روی تخت دراز میکشد، به ایشان گفته بودند که در رسته تبلیغات باید کار کنند و او ناراحت میشود و ملافه را روی خودش میکشد اما دقایقی بعد پیغام میآورند که اشتباه شده و او باید به دیرالزور برود، دوستانش از او میپرسند چطورشد، می گوید به خانم، حضرت زینب (سلام الله علیها) گفتم که من نمیخواهم به فرودگاه امام برگردم و باید شهید شوم این عنایت عمه سادات بود.
🔸 مرضیه میرزایی، مادر شهید مدافع حرم
با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما میگرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز میکنم و ایشان برکت به مال و زندگی ام میدهد. همرزمانش میگفتند: او لباسش را آویزان میکرد و به همرزمان میگفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند.
همیشه سختترین شرایط را برای کار انتخاب میکرد؛ معتقد بود این سختیها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش موثر است. او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانیها و گفتههای ایشان را تجزیه و تحلیل میکرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان میدانست.
وقتی دعای مادر برای شهادت فرزند مستجاب میشود. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت میکرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم، در حالی که در سوریه بود، گفت: من الان در مأموریت هستم و نمیتوانم بیایم اما از شما میخواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم. من هم که نمیدانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد.
او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید میشوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است:
نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبیاش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم.
🔸 نحوه شهادت
ایشان در نهایت در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور زخمی و در راه بیمارستان شد و در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین میگفت، به شهادت رسید و به ارباب شهیدش ملحق شد.
🔸 وصیت نامه
بعد از عرض ادب خدمت شما خواننده محترم، میتوانستم نسبت به اوضاع اطرافم بی توجه باشم و برای بی تفاوتیام 100 دلیل بتراشم. دشمن اسلام یک عده شرور را بسیج کرد و اوضاع سوریه را ناامن کرد. حدود هفت میلیون آواره، تخریب فراوان ابنیه و آثار اسلامی و باستانی، از بین بردن زیرساختها و خانههای مردم و کشتن و زخمی کردن صدها هزار نفر؛ حالا نقش من به عنوان یک مسلمان چیست؟
یک عده برای دفاع از حرم اهل بیت (علیه السلام) و نجات جان مسلمانان قیام کردند و رفتند، من هم نشستم و دعا کردم ولی این کافی نبود.
در محیطی ایمن نشستن و دعا کردن کافی نیست، وارد عرصه نبرد شدم تا اسباب راهنمایی، هدایت و تشویق مدافعان حرم باشم، تا مرهمی باشم بر زخمهایشان و قوت قلبی بر هجومشان بر صف دشمن.
میتوانستم برای نرفتنم به سوریه و بیتفاوتیم صد دلیل بتراشم
این راه، اسارت، جانبازی و شهادت دارد. بلاخره جنگ است. خودم را به خدا سپردم، هرچه خودش بخواهد همان میشود. من البته عاشق شهادتم و دوست دارم به این مقام والا که ائمه از خدا درخواست میکردند، برسند.
اگر توفیق یافتم که خوش به حالم و اما شما در قبال خود شهدا وظایفی دارید. مراقب باشید اهداف و راه شهدا گم نشود.
کاری زینبی (س) کنید و پیام رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید چرا که شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا که شهید زنده است و در ثانی خداوند خیر الکفیل و خیر الولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایتام شهید را چطور مدیریت، حمایت و کفایت کند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید چرا که خوشبختی و سعادت یک فرد ناراحتی ندارد.
مواظب ایمانتان باشید، شب عاشورا 1437
شیخ میرزا محمود تقی پور
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی»🌸🌻
در نخستین روزهای مردادماه سال ۵۷ در شهر بابک کرمان متولد شد. پرورش در دامن پرمهر خانوادهای مذهبی، تزریق ذرهذره مفاهیم آیات قرآنی و معرفت انسانی را در تکتک بافتهایش در پی داشت و همین امر همتی مضاعف در کسب معارف دینی را در وجودش پدیدار نمود؛ بهگونهای که بعد از سپری دوران دبیرستان، برای بهرهمندی از تحصیلات حوزوی عازم قم میشود.
نگارش و هضم مفاهیم و مطالب ناب کتابهای معرفتی ساعتها و شاید اغلب روزهای زندگیاش را تحتالشعاع خود قرار داده بود. اهتمام به تدریس از همان سالهای ابتدای تحصیل آن هم با ویژگی و سبکی خاص که به نشر مجموعهای از جزوات آموزشی تحت عنوان بدایة النحو نموداری و بلاغت نموداری انجامید و ترویج مهارتهای لازم برای طلبگی از تلاشهای دیگر این استاد فرهیخته بود.
طراحی دوره تندخوانی و مهارتهای مطالعه تحت عنوان مطالعه موفق شاخصترین تلاش ایشان در این زمینه بود و در کنار تدریس دروس رسمی در حوزه و دانشگاههای سراسر کشور به ترویج قرآن اهتمام بیشتری داشت. تسلط بر هنر خطابه، جذب جوانان بسیار، در جلسات و سخنرانیهایشان حاکی از سخنرانیهای جذاب و گیرا و روحیه بانشاط و ارتباطی صمیمانه با طلاب و شاگردانش دارد.
شهید روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی» از اساتید مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی بود. ضمن اینکه در مرکز ملی پاسخگویی به مسائل شرعی هم حضور فعالی داشت. او همیشه خود را طلبه میدانست و در مؤسسه اخلاق درس میخواند.
دلدادگی به مسیر شهدا در کارها و برنامهها و رفتارش پیدا بود. سال ۹۴ بزرگداشت شهدای روحانی را در مسجد محلهشان برگزار کرد. در سال ۹۵ دبیری ستاد بزرگداشت شهدای روحانی را بر عهده گرفت تا اینکه از نمایندگی، ولی فقیه در سپاه قدس از او خواستند برای تبلیغ بین رزمندگان مدافع حرم به سوریه برود. او در ماه مبارک رمضان راهی سوریه شد. در آنجا شهید دهقانی که مدرس و مبلغ بود، لباس تبلیغاش تبدیل به لباس رزم شد. شهیدی که سالها قبل از جنگ سوریه با ورزشهای رزمی مثل تکواندو خود را به لحاظ جسمی آماده جهاد کرده بود.
🔸 مادر شهید
مادر شهید دهقانی درباره دومین فرزندش گفت: محمدحسن دومین پسرم بود. در دوران جوانی ایام عید نوروز به جای دید و بازدید، به راهیان نور میرفت. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شد. قبل از آخرین اعزام به او گفتم برای اربعین همه به کربلا میروند، تو داری به سوریه میروی؟ گفت: حضرت زینب (سلام الله علیها) تنهاست؛ میروم تا تنها نباشد. پسرم به سوریه رفت و شب اربعین حسینی شهید شد.
ادامه مطلب در پست بعد
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸همسر شهید محمد حسن دهقانی🌸🌻
فاطمه رستمی ۱۶ سال همراه و همسنگر شهید دهقانی بود که هیچ وقت مانع رفتن همسرش به تبلیغ نمیشد؛ این بانوی صبور اگر چه میدانست ممکن است در سوریه اتفاقی برای همسر بیفتد، اما باز هم مانند ۱۶ سال زندگی که با یک مبلغ داشته، مانع رفتن او به سوریه نشد. این همسر شهید بیان داشت: با شناختی که نسبت به شهید و خانواده ایشان بهواسطه دوستی با برادرم کسب کردیم و به خاطر علاقهمندی به ازدواج با یک طلبه مسیر زندگی برایم مشخص شد. بهقدری خود را مقید و مکلف نسبت به اطرافیان و مسئولیتها و موقعیتهای پیش رویش میدانست که کمتر فرصت استراحت و اوقات فراغت پیدا میکرد، در همه حال شرایط سخت و موقعیتهای ناهموار را بر رفاه حال خویش مقدم میدانست و حتی در انتخاب مکانهای تبلیغی دورافتاده نیز که کمتر کسی اعلام حضور میکرد پیشقدم بوده و با میل و رغبت بسیاری عهدهدار آن میشد. در ۱۶ سال زندگی مشترک، هیچ موقع مخالفتی با اینکه همسرم تبلیغ برود نداشتم. او میگفت حسرت به دلم گذاشتی که یک بار بخواهم جایی بروم و مخالفت کنی!
وی ادامه داد: در بحث سوریه هم من به سختیهای سفر و مدت طولانی واقف بودم، اما سوریه فراتر از تبلیغ بود و اعتقاد داشتم که وظیفه است و اگر هر شخصی بخواهد به سوریه برود و خانواده ممانعت کند، این اتفاقی که در سوریه افتاده، در ایران هم رخ میدهد. همسرم احساس وظیفه میکرد، در آنجا باشد. او در ماه مبارک رمضان اولین اعزام به سوریه داشت و بعد از سفر اول از سوریه، با همسرم تماس میگرفتند و میخواستند باز هم اعزام شود، اما به خاطر بحث درسی نمیتوانست برود. شهید دهقانی دنبال فرصتی بود که دوباره عازم سوریه شود تا اینکه مدارس علمیه به دلیل پیادهروی اربعین تعطیل شد، او از فرصت استفاده کرد و آماده اعزام شد.
🔸 بشارت شهادت شهید در آخرین اعزام به سوریه
همسر شهید دهقانی حضور پر خیروبرکت استاد عرفان، دوست خانوادگی و استاد اخلاق همسرش را عاملی مؤثر، در آرامش درونی خود میدانست گویا هرزمانی که به تجدید روحیه معنوی نیاز پیدا میکرد از منبر این استاد اخلاق، کلام نافذ و بیانات تأثیرگذار ایشان بهرهمندمی شد. این استاد گرانقدر در دیداری که با همسر شهید داشته خبر شهادت همسرش را در دومین اعزامش بشارت داده بود. این استاد بزرگ اخلاق که با عنوان همراز و دوست نزدیک و عالم به عمل شهید شناخته میشدند بنا بر گفته همسر شهید سرانجام این استاد فرهیخته که از نور معنوی خاصی برخوردار بوده و پیشگوییهای درست و نزدیک به واقعیت ایشان را اطرافیان بهخوبی درک کرده بودند پنجاه روز قبل از شهادت همسرش از این دنیا رخت بربستند. باوجود بیتابیهای محدثه خانم، از نبود پدر که نسبت به دختر کوچکم حضور پدر را بیشتر درک کرده است، اما با یادآوری روزی که با اشتیاق کامل عازم این سفر معنوی میشد و روزی که با برنامهریزی دقیق، تمام مسئولیتها و امورات کاریش را به دیگری میسپرد گویی برای عزیمت به این سفر مرغدلش زودتر از جسمش از قفس تن پرواز کرده باشد و از اینکه به آرزویش رسیده بسیار خرسندم.
🔸 نحوه شهادت
در نخستین اعزامش به سوریه، شیمیایی شده و حتی این جانبازی را از خانوادهاش پنهان میکند. بعد از جانبازی وقتی به او فرم میدهند که نحوه شیمیایی شدن و مکان و زمان آن را ثبت کند، این کار نکرده بود. این شهید در مرحله دوم که به سوریه میرود، بر اثر عوارض شیمیایی و تأثیر آن روی طحال و قلب در مجلس روضه اباعبدالله (علیه السلام) با صورت از روی منبر به زمین میافتد؛ این شهید به قدری عطش داشته که در لحظات آخر میگوید دارم از تشنگی خفه میشوم؛ همرزمان هر چه تلاش میکنند، نمیتوانند به او آب بدهند و این مجاهد با لب عطشان به شهادت میرسد.
🔸 فرازی از وصیتنامه شهید محمدحسن دهقانی
همسر فداکار و مهربانم آنقدر در حق من لطف، گذشت و ایثار کردی و آنقدر از خواستههای بهحق خود گذشتی که تنها جملهای که در برابر اینهمه سختیهایی که متحمل شدی میتوانم بگویم آن است که شرمندهام... بار سنگین زندگی و تربیت فرزندان به دوش شما بود، سختیهای تنهایی و غربت و ... را عاشقانه تحمل کردی تا من در تحصیل و درس خواندن اذیت نشوم، مرا حلال کن و برایم طلب مغفرت کن. مرا در قم دفن کنید تا در پناه بیبی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) که سالها جیرهخوارش بوده باشم مقداری تربت سیدالشهدا (علیه السلام) و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ همراهم بگذارید شاید مشمول شفاعت آنها شوم، همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در روضههایم همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید.
(برگفته از مستند علمداران حرم)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهید روحانی مدافع حرم حجت الاسلام سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻
شهید سید اصغر فاطمی تبار در بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۶۴ در شهرستان امیدیه در دامان خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. سید اصغر تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در همان شهر گذراند و پس از آن در سال ۱۳۸۴ وارد حوزه علمیه مهدیه شهرستان امیدیه شد. شهید فاطمی تبار تحصیلات حوزوی خود را تا اتمام پایه پنجم در همان حوزه به پایان رساند و برای کسب معارف بیشتر وارد حوزه علمیه امام شهرستان زرین شهر اصفهان شد و تا پایه نهم در همان حوزه کسب دانش نمود. سید اصغر قبل از محرم الحرام سال ۱۳۹۴ ازدواج نمود و اندکی بعد ملبس به لباس مقدس روحانیت گردید. علاوه بر تحصیل در حوزه، سید یکی از بسیجیان فعال روستای حمود محسوب میشد و چند سال سرگروه حلقه صالحین و مسئول فرهنگی پایگاه و مسجد بود و کلاسهای آشنایی با معارف دینی احکام و تجوید قرآن و... برای جوانان برگزار میکرد. به گواه اطرافیان و آشنایان سید اصغر همواره با روی خوش با مردم برخورد میکرد و هنگامی که به منزل میآمد ابتدا پای مادر خود را میبوسید و ایشان را تکریم میکرد. مادرش نیز همیشه او را دعا میکرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند مسئلت مینمود. مردم شهر امیدیه از سید اصغر به عنوان یک الگوی نمونه برای جوانان خود یاد میکنند. بیش از چهار ماه از ازداوج سید نگذشته بود که غیرت دینی و اسلامی و در حقیقت جذبه ی شهادت او را به سوریه و نبرد با دشمنان اهل بیت علیهم السلام کشانید و پس از اندکی نامش را بر جریده عالم به عنوان شهید مدافع حرم جاودانه حک نمود و چه زود به آروزی خود رسید و یاس سرخ شهادت را بویید، او تنها بیست روز پس از ورودش به سوریه به آروزی دیرینه ی همهی خوبان عالم رسید و در مقام شهدا مرزوق گشت.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸خاطرات و نحوه شهادت شهید روحانی مدافع حرم حجت الاسلام سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻
🔸 قرار شد یک سال بعد از عقدمان زیر یک سقف برویم. چند ماهی بیشتر از عقدمان نگذشته بود که یک روز سید گفت: من میخواهم به سوریه برای جهاد بروم. مانده بودم چه جوابی بدهم. شوکه شدم گفتم: من برای آینده مان خیلی برنامه ریزی کردم. نمیشود که نروی؟ گفت: چشم؛ من نمیروم؛ اما خودت جواب حضرت زهرا سلام الله علیها را در آن دنیا بده. وقتی سید این حرف را زد من سکوت کردم و به رفتنش رضایت دادم. (همسر شهید)
🔸 روزی که از اصفهان به امیدیه آمده بود به من گفت که بار سفر را ببندم و با هم عازم سوریه شویم. مادرم با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و بی تابی کرد اما اصغر به مادرم گفت وظیفه همه ما این است که تا پای جان از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع کنیم و ما همه یك روز میمیریم و چه خوب است که مرگ ما با طعم شیرین شهادت آمیخته باشد. (برادر شهید)
🔸 یکبار شهادت یکی از ائمه بود که تعطیل هم نبود. میخواست بره یه گوشی بخره ولی چون شهادت بود نرفت. بهش گفتم چه اشکالی داره؟ گفت اگه سالگرد پدرت بود میرفتی خریدی بکنی که باعث خوشحالیت بشه؟ (همسر شهید)
🔹 نحوه شهادت
بعد از نماز صبح در یکی از روستاهای سوریه درگیری آغاز میشود؛ یکی از دوستانش به دست یک تک تیرانداز داعشی به شهادت میرسد و سید به قصد انتقام در پی او رفته و در کوچه ای با او رو در رو میشود؛ تفنگش در آن لحظه گیر کرده و آن ملعون زودتر شلیک کرد و سید همانطور که آرزو داشت مانند مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها با اصابت گلوله به پهلویش به آرزوی دیرینه اش رسید و در ۱۶ آذر ۹۴ آسمان نشین شد.
پایِ دَرْسِ شَهیدِ روحانـــــی...
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸وصیت نامه حجت الاسلام والمسلمین شهید سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻
بسم الله الرحمن الرحیم
خواهران، برادران، دوستان، همسایگان و هموطنان عزیزم
خدای تبارک و تعالی دنیا را سرای گذر کرد، نه جای ماندن. و آخرت را جایگاه ابدی قرار داد تا آنان که در این دنیا در مزرعه ی عمر خود، خوبی کاشتند سعادت ابدی درو کنند و آنان که به راه شر و ناپاکی رفتند مزد گمراهی خود را ببینند. خدای متعال انسان را از دو جوهر مادی و معنوی آفرید تا انسان ترکیب شده از خاک و روح با اختیار خود و با ارشاد پیامبران و امامان الهی و هدایت عقل راه خیر و سعادت را در پیش گیرد و دل از این دنیای گذرای فانی در کند و برای سرای ابدی بکوشد.
برادران و خواهرانم؛ کدام عقل سالم و آگاه سرای ابدی را به زندگی کوتاه دنیا که پر است از درد و غم و سختی و رنج میفروشد!؟ البته هیچ انسان آگاهی چنین معامله ی زیان باری نمیکند. حتماً میپرسید پس چرا اکثر ما مردم گرفتار دنیا و هوس هستیم!؟ اینجاست که نقش شیطان مشخص میشود.
شیطان با فریب انسان و اغفال انسان چشم و گوش آدمی را کور میکند و او را از خدا و آخرت غافل میکند تا عمر انسان به سر آید و با دستخالی و پروندهای پر از گناه و غفلت از این دنیا برود. چه معامله ی بدی و چه بازار فریبندهای، خوشا به سعادت آگاهان و مؤمنان.
برادرانم و خواهرانم؛ نگذارید شیطان فرصت عمر شما که باید به جمع آوری توشه آخرت بگذرد را تباه کند، ناگهان بانگ برآمد خواجه مرد و دیگر پشیمانی سود ندارد.
نگذارید شیاطین جن و انس شما را مشغول به دنیا بکنند. شیطان هر روز به شکلی و رنگی درمیآید. گاهی در قالب سیاستمداران دنیازده در میآید که همو غم خود را، منافع حزبی خود میدانند و برای رسیدن به منافع خود مردم بیچاره را فریب میدهند که با این و آن سازش کنیم تا دنیایمان بهتر شود. ننگ بر این دنیا که با سازش با شیطان به دست آید؛ اگر هدف این بود پس چرا ائمه ما و پیامبر ما سازش نکردند. مگر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نفرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم و هدفم دست بردارم هرگز چنین نخواهم کرد!؟ مگر ائمه ما همه در این راه به خاطر عدم سازش با شیطان خود را فدا نکردند؟ اصلاً مگر ما نیامدیم تا دنیا را فدای آخرت بکنیم؟ پس حالا چرا دارند ما را فریب میدهند و آرمان هایمان را فدای دنیای خیالی میکنند!؟ زهی خیال باطل که همین دنیا هم با سازش و با استکبار آباد نمیشود.
مگر سیاست زده ها اعتقادی به آرمان های ابراهیم بتشکن زمان، خمینی کبیر، ندارند که اینگونه مردم را خام تبلیغات دروغین خود میکنند!؟ در کجای اسلام داریم که جواب سیلی دشمن خنده است!؟ مگر خدای متعال در قرآن نفرموده «جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم». مگر نفرموده که اصحاب محمد صلی الله علیه و آله نسبت به دشمنان سخت گیرند!؟ مگر نفرموده یهود و انصاری هرگز از شما راضی نمیشوند مگر اینکه تابع آنها شوید!؟ اگر سخن خدا حق و صدق است، پس این ها ما را به کدامین اسلام راهنمایی میکنند!؟
دوستان من؛ فریب اسلام آمریکایی را نخورید، نگذارید اسلام لیبرالی و تفکر اصلاحاتی در شما نفوذ کند.
باور داشته باشید که جواب سیلی دشمن، سرب داغ است نه لبخند ذلیلانه.باور کنید که دشمن ما ضعیف است و این وعده خداست که اگر مقابل کفر استقامت کنید، پیروزی از آن شماست. شک به خودتان راه ندهید و پیرو ولایتفقیه باشید و لاغیر؛ پیرو امام خامنه ای مدظله باشید نه کسان دیگر.
باور کنید که اینها دارند دنیا و آخرت شما را بر باد میدهند، پس هوشیار باشید. بگذارید تعریف اسلام را از زبان نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرجه بشنویم نه کسانی که هر وقت فرصت پیدا کردند و میدان دیدند حتی به خود خدا هم تاختند و اصول اسلام را زیر سؤال بردند.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
نگذارید آدم های کور عصاکش شما شوند. اجازه ندهید کسانی هادی و راهنمای شما شوند که خود راه را گم کرده اند. معیارتان در سنجش افراد، حال فعلی آنها باشد نه گذشته ی آنها. قرآن میفرماید: بعضی ها اعمال گذشته ی خود را باطل میکنند؛ سخن قرآن مربوط به همه ی زمان هاست، باور کنید زبیری که دیروز سینه چاک پیامبر صلی الله علیه و آله بود، امروز در مقابل علی علیه السلام ایستاده است.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸ادامه وصیت نامه🌸🌻
برادران و خواهرانم؛ نگذارید علی زمان تنها بماند که فردا ننگ ما در تاریخ ثبت شود؛ امروز هرکسی با نیتی به اعتقاد و افکار شما میتازد، یکی با تفکر لیبرالی، یکی با تفکر اصلاحات، یکی اسلام رحمانی، یکی جدایی دین از سیاست و…
شده از خود بپرسید چرا این همه تفکر انقلابی مورد هجمه است؟ مشخص است که دشمن خاکریز اول را مورد هجوم قرار میدهد؛ اگر تفکر انقلاب حق نبود و ما خطری برای استکبار نداشتیم، مثلاً تفکر لیبرالی داشتیم یا اسلام ما مثل عربستان و پاکستان بود یعنی اسلام بی خاصیت، کسی با ما کاری نداشت؛ چون در آن صورت ما نوکران حلقه به گوش آنها بودیم؛ پس بدانید که حق با ماست و حق با تفکر انقلابی است و پیروزی از اهل حق است. که حزبالله هم الغالبون، تردید نکنید که اگر مقاوم باشید آینده ایران که نه، آیندهی دنیا به دست شما رقم خواهد خورد.
آگاه باشید که دشمن دین شما را نه به یکباره که به صورت فرسایشی مورد هجوم قرار میدهد. اگر هوشیار نباشید آنگاه به خود میآیید که فرسنگ ها از اسلام ناب محمدی فاصله گرفته اید. مَثَل جنگ فرسایشی دشمن، مَثَل جهت است؛ در فاصله ای که اگر از مسیر کج بروی ولو به اندازه چند درجه، موقعی که به مقصد میرسی میبینی که فرسنگها از مقصد دوری و کج رفته ای، پس حتی کوچکترین شبهات را هم به خود راه ندهید و کج نشوید.
انقلاب ما بر حق است و دین ما حق است؛ از این نهراسید که تبلیغ میکنند که شما قلیل و اندکید، بلکه شما اکثریت هستید و خدا پشتیبان شماست و پیروزی نهایی از آن شماست.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
- کتاب «واعظان سبکبال» ص ۱۰۶
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻شهید روحانی حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی الحسینی🌸🌼
شهید سید مصطفی الحسینی که در تاریخ ۵/۰۱/۱۳۳۳ درهمدان به دنیا آمد و در سن ۲۵ سالگی و یک سال پس از پیروزی انقلاب در تاریــخ ۱۲/۱۰/۱۳۵۸، به شهادت رسید. سیدمصطفی از همان ابتدا مسیر زندگی خود را به درستی تشخیص داد تا جایی که در سن ۱۶ سالگی به کمک مردم محل خود پایه های ساخت مسجد اعظم همدان را بنیان نهاد. او پیش از انقلاب در دوران دبیرستان سه مرتبه خودش را با سختی به خرمشهر رساند و از آن طریق به شهر نجف و ملاقات با امام (ره) رفت و با اعلامیه، نوار و رساله امام (ره) به همدان برگشت. سید در مقابل ظلم هیچگاه سر خم نکرد و به مقابله با ساواک و اعمال جنایتکار شاه و کانون هایی که در همدان تاسیس شده بود پرداخت.
فشارهای ساواک باعث شد تا مصطفی به زندگی مخفی روی آورد و در گام اول نام عبدالله کلامی را برای خود انتخاب کند و با هجرت از همدان در بسیاری از شهرهای ایران زندگی کرد، اما بعد از اینکه تهدیدات ساواک جدی تر شد و فشارهای زیادی به خانواده او وارد کردند، مجبور به خروج از کشور به مقصد کویت با گذرنامه جعلی شد. بعد از مدتی به کشور الجزایر رفت و به دلیل اینکه امکان فعالیت برای او در این کشور وجود نداشت مجبور شد به لیبی و بعد به مصر برود و در همین زمان بود که آموزشهای نظامی را هم فرا گرفت.
شهید الحسینی در کشور لبنان با انقلابیون بزرگی چون شهید «مصطفی چمران»، امام «موسی صدر» و شهید «محمد منتظری» آشنا شد و بسیار تحت تأثیر این شخصیتها قرار گرفت و آنچنان فعالیت موثری داشت که آشنایی او با فنون رزمی باعث شد تا به عنوان مربی رزمندگان لبنانی و فلسطینی با صهیونستها وارد مبارزه شود. بنابر اطلاعات ثبت شده مدتی بعد به کشور کوبا رفت و در یک کشور کمونیستی موفق به تشکیل انجمن اسلامی شد که جرأت بسیار بالایی را طلب میکرد. فعالیتهای مصطفی قبل از پیروزی انقلاب به اینجا ختم نشد و در افغانستان در کنار احمد شاه مسعود مدتها به ارشاد نیروهای جهادی و تبلیغ در عرصه بیداری پرداخت. وی درتمام این سالها با نام مستعار «برادر عبدالله کلامی» شناخته میشد. دلیل این سفرهای متعدد و ماندگار نشدن سید مصطفی در یک کشور آن بود که برای وی مبارزه در درجه دوم اهمیت قرار داشت و وی بیدار کردن و آگاهی بخشیدن به مردم دنیا را مهمتر میدانست. به همین دلیل زمانی که احساس میکرد وظیفه خود را در میان ملتی به پایان رسانده؛ رهسپار دیار دیگری میشد تا ادای دین کند. حال دیگر انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود و مصطفی به کشور خود بازگشت، شورای انقلاب او و چند تن از دوستانش را مسئول تشکیل سپاه همدان کرد و بعد از آن هم مسئول آموزش فنون نظامی به پرسنل سپاه تهران شد.
پنج ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از ایران خارج شد و پس از سپری شدن ماموریتش در راه باز گشت به همدان شبانه تصمیم گرفت تا با سفر به قم و تهران، اسناد مهمی را به مسئولان برساند. اما در ۱۲ دی ماه سال ۱۳۵۸ گروهی از منافقین در یک سانحه تصادف ساختگی در ۲۵ سالگی او را به شهادت رساندند، البته لازم به ذکر است که مادر شهید نحوه شهادت ایشان را اصابت با گلوله عنوان کرده چرا که اثرات آن بر بدنش موجود بوده. پس از شهادت نیز پیکر پاک شهید مصطفی الحسینی در باغ بهشت همدان به خاک سپرده شد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸در ذیل دو نمونه از خاطرات شهید والا مقام (شهید روحانی حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی الحسینی) را ذکر میکنیم
🔶 نماز اول وقت:
میگفت: کسی که اول وقت نماز بخواند، نمازش با نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه بالا میرود.، و کسی که نماز را آخر وقت بخواند و آن را سبک بشمارد. و ضایع کن خداوند بهره و برکت را از عمر و مال او بر میدارد. فراموش نمیکنم سید، با ظرافت و ترفندی خاصی به من این موضوع را آموزش داد. من نوجوان لاغر اندامی بودم. که علاقه زیادی داشتم که چاق شوم. سید مصطفی وقتی از این موضوع با خبر شد. به من پیشنهاد جالب و عجیبی داد. من هم چون به آقا سید علاقه داشتم و اخلاق او برای من الگو بود با کمال میل قبول کردم.
آقا سید به من گفت: اگر میخواهی چاق شوی، باید نمازت را اول وقت بخوانی!
من دیگر فکر نکردم که نماز اول وقت چه ربطی به چاق شدن دارد. و به توصیه آقا سید گوش کردم. همان شد که بنده نماز اول وقت را شروع کردم و دیگر آن را ترک نکردم. و این را مدیون آقا سید هستم. البته بعدها او استدلال کرد که نماز اول وقت باعث استجابت دعای انسان میشود و همین امر باعث چاق شدن من خواهد شد.
در محیط ورزشی آن روزها حرفهای زشت و القاب بد، رایج ترین صحبتها بود، سید مصطفی دوستانش را با لفظ آقا صدا میکرد. گاهی به سفرهای یک روزه جهت مسابقات میرفتیم. از جمع سی نفره ما فقط چهار نفر نماز میخواندند. که نفر اول هم سید مصطفی بود. بقیه نمازخوان ها هم از اطرافیان و دوستان سید بودند.
موقع نماز که میشد به ما میگفت: بچه ها بریم برای نماز اول وقت. ما هم کمی خجالت میکشیدیم. برای همین میرفتیم در گوشه ای مشغول نماز میشدیم. اما سید با افتخار جلوی همه وضو میگرفت و روی زمین در مقابل چشم همه اعضای تیم، نماز اول وقت را میخواند و بعد مشغول ادامه تمرین می شد.
🔶 هجرت:
آیات را تفسیر می کرد. زندگی ما با حضور او دگرگون شده بود. وقتی ماه محرم نزدیک شد سید مصطفی پیشنهاد کرد که در دهه محرم باید فعالیت را بیشتر کنیم. به هر صورت ایشان را به اهالی زادگاه خودم (منطقه بهمئی از توابع است استان کهکیلویه و بویر احمد) معرفی کردم تا هم خودش به راحتی انجام وظیفه کند و هم وارد توده ناآگاه جامعه شود.
در آنجا باز در قلب مردم نفوذ کرد، او منشأ بیداری بسیاری از جوانان روستای شد. به طوری که سالها بعد از رفتن سید از آنجا، اقشار مردم خصوصا جوانان از من خواستار بودند. که بار دیگر ایشان را به جهت ارشاد و هدایت دعوت کنم.
سید مصطفی به نقاط دیگری از استان کهگیلویه و بویر احمد هم جهت تبلیغ رفت. آنجا به جمع کردن نوجوانان و تعلیم قرآن و برنامه های دیگر از قبیل کتابخانه و نماز جماعت مشغول شد. این کارها برای سید که جوان فوق العاده آگاهی بود و احساس مسئولیت میکرد کافی به نظر نمیرسید، بلکه باید در امور سیاسی جامعه نیز حرکت میکرد.
پس از محرم از منطقه بهمئی به بندر گناوه بازگشت. در آن زمان دستور ساختن خانه فرهنگ از اداره تعاون استان بوشهر صادر و پروژه آن شروع به کار کرد.
سید مصطفی تصمیم گرفت که مدتی در لباس کارگری مشغول شود مانع ایشان شدم و گفتم بهتر است به همان برنامه های علمی و معنوی ادامه دهی چون در این برهه از زمان این برنامه ها واجب تر و مفیدتر است.
اما اصرار سودی نداشت. قریب بیست روز در خانه فرهنگ که دستمزد روزانه آن سی تومان بود مشغول به کار شد. ظهر که میآمد پیش از نهار به نماز می ایستاد. همیشه چند دقیقه زودتر از دیگران در محل کار خود حاضر میشد و یک لحظه بیکار نمی ایستاد. برعکس دیگران که فکر انجام کار نبودند و منتظر تمام شدن وقت بودند. سرانجام ترجیح داد به خارج از کشور هجرت کند. سید با اراده آهنین خود موفق شد همراه با گروه های مبارز فعالیت کند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸نامه ای از شهید روحانی حجت الاسلام و المسلمین سید مصطفی الحسینی به خانواده خود را که در سال ۵۷ قبل از پیروزی انقلاب در پاکستان نوشته را با هم میخوانیم🌸🌻
بسمه تعالی، حضور محترم خانواده گرامی پس از تقدیم سلام، سلامتی، اخلاص، آگاهی و هوشیاری شما را از درگاه خداوند مستضعفان خواهان و خواستارم و اگر از حالات اینجانب خواسته باشید بحمدالله به خیر و سلامت هستم و به دعاگویی شما مشغول هستم. من الان در پاکستان هستم.
به خدا قسم راهی راکه انتخاب کرده ام به جز راه الله نیست و از روی اشتیاق به بهشت و یا ترس از دوزخ نیست. فقط به خاطر خدا و اسلام عزیز است و برای اینکه شاید توانسته باشم رضای حق تعالی را به جای آورم از تمامی جان و مال و عزیزترین کسانم گذشتم.
و اما ای برادران و خواهران در زمانی به سر میبریم که از هر سو کفار و منافقین برای نابودی اسلام عزیز دست به دست هم داده و از هرگونه جنایتی دریغی ندارند و این وظیفه سنگین بر دوش ماست و اگر خدای ناکرده کمی غفلت کنیم به اسلام عزیز ضربه خواهند زند. پس دست به دست هم دهیم و با پیروی از خط ولایت فقیه، اسلام عزیز را یاری کنیم.
بار پروردگارا انقلاب ما را به انقلاب امام مهدی عجل الله تعالی فرجه متصل گردان. مهدی از تمام بلیات حفظ بفرما. خداوندا تو رابه عظمتت قسم میدهم خمینی را تا انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه حفظ بفرما
خداوندا تمام آنهایی که برای اسلام زحمت میکشند از تمام گزندهای روزگار حفظ فرما. خداوندا تمام شهدای ما را با شهدای صدر اسلام محشور بفرما. آمین یارب العالمین و السلام علی من اتبع الهدی
خداوند حافظ و نگهدار شما.
عبدالله۱۳۵۷-پاکستان
لازم به یادآوری است که زندگی نامه و خاطرات شهید الحسینی در کتابی با عنوان «سفیر بیداری» توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تالیف شده است.
منبع: کتاب «سفیر بیداری»
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگی شهید ماموستا مسلم جلالیزاده🌸🌻
مسلم جلالیزاده، فرزند شهید ملاعلی جلالیزاده، چهارم فروردین ماه ۱۳۳۴ در روستای گلین سنندج به دنیا آمد. علوم دینی را ابتدا نزد پدرش آموخت، پس از آن به روستای آوی هنگ رفت و از محضر ملاحیدر فهیم بهره برد بعد از آن در روستای بالک از فضل ملا باقر بالک برخوردار گشت.
در طلب علم به شهرهای سلیمانیه و حلبچه عراق سفر کرد، سال ۱۳۵۰ به ایران بازگشت، در شهر پاوه ضمن تکمیل معلومات دینیاش، به صورت متفرقه در امتحانات آموزش و پرورش شرکت کرد و مدرک ششم ابتدایی گرفت. سال ۱۳۵۲ به سنندج آمد و دوره مدرسه علوم دینی را تا سال ۱۳۵۵ به پایان رساند. همزمان در دبیرستان نیز تحصیل میکرد و سال ۱۳۵۶ موفق شد دیپلم بگیرد. همان سال در آزمون ورودی دانشگاه تهران در رشته حقوق قضایی پذیرفته شد.
این شهید همگام با دانشجویان و قشرهای مختلف مردم به مبارزه با حکومت فاسد پهلوی روی آورد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و انقلاب فرهنگی و تعطیلی موقت دانشگاهها به همراه تعدادی از جوانان کمیته انقلاب اسلامی سنندج را پیریزی کرد و بدان پیوست، در این زمان ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.
در صدا و سیمای مرکز کردستان به تفسیر قرآن و ارشاد مسلمانان پرداخت. وقتی گروهکها و افراد ضد انقلاب در منطقه کردستان دست به آشوب و فتنهگری زدند، ملا مسلم جلالیزاده و پدرش به مقابله با آنان برخاستند.
منافقان تحمل سخنان منطقی و مستدل آنان را نداشتند و نتوانستند آنها را وادار به تسلیم کنند بدین سبب بود که شب نوزدهم تیر ماه ۱۳۶۰ آن دو را مقابل حیاط منزلشان در محله قطار چیان سنندج زمانی که از مسجد راهی خانه بودند به شهادت رساندند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهید ماموستا ملاحیدر فهیم🌸🌻
شهید ملاحیدر فهیم از علمای بنام کردستان در ششم آذر ماه سال 1281 هجری شمسی در روستای آویهنگ از توابع بخش ژاورود شهرستان سنندج درخانواده ای مذهبی و متدین به دین مبین اسلام دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم ملا نظام الدین و مادرش نورجهان نام داشت. میان خانوادهای روحانی رشد و نمو یافت و با رسیدن به سن یادگیری علم و دانش در محضر پدر و بزرگانی همچون ملا عبدالله کانی، ملا عبدالله مهابادی، ملا عبدالعظیم مجتهد و ملا حبیب الله روحانی کاشتری به کسب علم و دانش و معرفت و علوم اسلامی پرداخت و مدتی را برای تکمیل آموختههایش به اربیل عراق سفر کرد، به زبان عربی کامل تسلط داشت و در زمینه اصول و فقه امام شافعی به مرتبه والای استادی رسید. در سال 1313 با کسب اجازه افتاء و تدریس از استادش ملا حبیب الله روحانی که درجه علمی وی به تأیید وزارت معارف و اوقاف نیز رسیده بود بعنوان روحانی و امام جمعه و جماعت به راهنمایی و هدایت مردم اهتمام ورزید و درهمان سال به امر مقدس ازدواج هم اقدام کرد که ثمره آن سه فرزند پسر و سه دختر میباشد.
در کنار تدریس احکام و علوم قرآنی و اقامه نماز جمعه و جماعت پاسخگوی مسائل فقهی و شرعی مردم بود و از طریق کار در مزرعه و باغداری امرار معاش میکرد و بدینسان دیگران را به کار و تلاش تشویق مینمود. سال 1335 توفیق زیارت خانه خدا را پیدا کرد و حج ابراهیمی را به جای آورد همواره خانه او مأمن و مأوای کسانی بود که برای حل مشکلاتشان به او رجوع میکردند و او با آغوش باز پذیرای آنان بود وکسی نا امید ازخانه او بیرون نمیآمد او همواره خودراخدمتگزار مردم میدانست و درکمال تواضع و فروتنی با مردم منطقه نشست و برخاست داشت. سال 1342 با تأسی از معمار کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) انقلاب سفید را انقلاب سیاه مینامید و مردم را نسبت به مسائل روز آگاه میساخت و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی به فعالیت خویش ادامه داد و برای عمران و آبادانی منطقه و تأمین نیازهای مردم با خدمتگزاران مردم در دستگاههای اجرایی همکاری میکرد و لحظهای از کمک به مردم محروم روستا غافل نبود و سرانجام پس از عمری زندگی با عزت و خدمت صادقانه در شب تاسوعای حسینی شب هنگام گروهکهای ضد انقلاب او را به همراه تنی چند از اهالی روستا بی دفاع دستگیر مینمایند و پس از سیزده روز اسارت و شکنجه در هشتم آبانماه سال 1362 در روستای گوریچه از توابع مریوان شربت گوارای شهادت را مینوشد و در سن 81 سالگی به آرزوی دیرینهاش که همانا شهادت در راه خدا بود دست یافت.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻خاطرات شهید ماموستا ملاحیدر فهیم🌸🌻
🔶 آرزوی وصال
ملا سید اشرف حسامی از شاگردان شهید ملا حیدر فهیم که چندین سال در محضر وی کسب فیض نموده و تا زمان شهادت ارتباط خود را با استادش هیچ وقت قطع نکرده بود نقل میکرد: شهید ملاحیدرفهیم در صحبتهایش در جمع دوستان میگفت: همواره در زندگی سه آرزو داشتم، آرزویم این بود با لباس روحانیت وخدمت به دین مبین اسلام وشریعت محمدی (صلی الله علیه وآله) را به تن داشته باشم که خداوند این توفیق را نصیبم کرده است ودومین آرزویم زیارت خانهٔ خدا بود که درمیان سالی به این آرزو رسیدم و آرزوی دیگر شهادت در راه خداست و مداوم میگفت گمان نمیکنم به این آرزویم برسم ولی خدا خواست ودر سن هشتاد و یک سالگی به آرزویش دست یافت.
🔶 با اسیر باید مدارا کرد
یکی از آزادگان نقل میکرد زمانی که ضد انقلاب ما را به اسارت گرفته بودند و میخواستند به مناطق مرزی انتقال دهند در مسیر حرکت به روستای آویهنگ رسیدیم ودر روستای آویهنگ ما را در مسجد روستا جا دادند شهید ملا حیدر فهیم امام جمعه و روحانی روستا بود وقتی ما را داخل مسجد بردند او در مقام توصیه و احساس تکلیف گروهکهای ضد انقلاب قرار داد و فرمودند من نمیدانم این ها چه حرفی دارند و برای چه آنها را به اسارت گرفتهای ولی بدانید که اسلام به ما میگوید با اسیر باید مدارا کرد و با اخلاق اسلامی و انسانی با آنها رفتار نمائید. اگر چه عوامل ضد انقلاب در جواب ماموستا چیزی نگفتند ولی حرفهای ماموستا به مذاقشان خوش نیامد و شهید ملاحیدر از مسجد خارج شد و با مقداری گردو که آن را به دوش داشت برگشت و گردو را بین اسرا که بیش از سی نفر بودیم تقسیم کرد و از ما پذیرایی و دلجویی نمود.
🔶 آخرین نماز
شهید ملا حیدر فهیم از روحانیون به نام اهل سنت کردستان است که در دهه شصت در روزهای که عناصر ضد انقلاب بیشتر روستاهای کردستان را با حضور نامشروع خود نا امن کرده بودند در روستای آویهنگ از توابع شهرستان سنندج در کنار مردم باقی ماند و در مقابل فشار گروهکهای ضد انقلاب سرخم نکرد و سر انجام ضد انقلاب او را شبانه به اسارت گرفتند و بعد از چندین روز اسارت و شکنجه شرط آزادی وی را اهانت به حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) قرار میدهند ولی او هیچ وقت تن به این کار نمیدهد و تنها از ضد انقلاب میخواهد به او اجازه دهند تا دو رکعت نماز بخواند و سپس او را شهید کنند و در سن 81 سالگی ناجوانمردانه او را به شهادت میرسانند.
نویسنده: حجت الاسلام و المسلمین چیلان
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهادت🌸🌻
واژهٔ ((شهادت)) از مقدسترین و افتخار آمیزترین مفاهیم در فرهنگ اسلامی است؛ زیرا برندهترین سلاح برای احیای شرف و کیان امت مسلمان بوده و در اعتلای کلمهٔ توحید و پیشبرد مکتب سرافراز تشیع در ادوار گوناگون و اعصار مختلف اثری قطعی فوری و ممتد داشته است شهادت نشانگر اشتیاق آتشین بندگان صالح و شایستهٔ خداوند نسبت به رب العالمین میباشد شهید، قفس دنیای فانی را درهم میشکند و خود را از اسارت مادیات و زندگی پست و پوشالی رها میکند و به سرایی جاوید قدم مینهد شهادت نموداری از لیاقت آدمی برای حضور در بزم قدسیان و عرشیان و وصول به جوار الهی و مجالست با فرشتگان انبیا و اولیای خداوند و نظر افکندن به وجه الله است و چه لذتی والاتر از این است که انسان در مسیر اطاعت خداوند آگاهانه گامهایی استوار بردارد خود را از قیود و بندها نجات دهد، از علائق بگسلد و زنجیرهای تعلق را پاره کند و جان شیرین خود را بر کف بگیرد و در طبق اخلاص نهد و تقدیم حق تعالی بنماید و خداوند متعال بپذیرد و به او چنان اوجی عنایت کند و از امتیازات فرستادگان الهی که شفاعت از جمله آنهاست استفاده کند. راستی که عرصهٔ پیکار و نبرد در میدان کارزار جایگاه بلند امتحان و کسب ترقیهای عالی و پیشرفتهای درخشان است و در این رهگذر مجاهد فیسبیلالله به کشت بهترین اعمال صالح خود میپردازد.
🔶 سرانجام آن چه را کشته است، برداشت مینماید، به همین دلیل حضرت رسول اکرم (ص) فرمودهاند: «السيوف مفاتيح الجنه شمشیرها کلیدهای بهشتاند (مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ۱۳ شماره ۱۳۳۹۳) و مولای متقیان میفرماید: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ الْجِهَادَ يَابُ مِنْ أَبْوَاب الْجَنَّةَ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهُ أوليائه (نهج البلاغه - خطبه ۲۷)- پس به درستی که جهاد دری از درهای بهشت اسـت کـــه خداوند آن را بر روی بندگان خاص خویش گشوده است». دریادلانی که در عرصهٔ امتحانی بزرگ با جهادی مخلصانه در راه خدا و بذل همهٔ سرمایههای ارزشمند، انسانی یادگاری جاودانه بر جای گذاشتند از مرگ نهراسیدند و سختیهای میدان نبرد را به جان خریدند و از بوتهٔ آزمایش سرافراز به در آمدند، برخی در این قلهٔ شکوه انسانی جان دادند و خلعت فاخر شهادت پوشیدند و برخی همچنان در وادی انجام وظیفه به انتظار ایستادهاند تا تکلیف دینی از آنان چه بخواهد منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهدوا الله عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قضى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تبديلا. (۲۳) یعنی: از مؤمنان افرادی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند، وفا کردند برخی بر سر میثاق خویش جان دادند و عدهای هم چشم به راه. هستند منتظر انجام وظیفهاند و هیچگاه تعهدی را که دادهاند دگرگون نکردهاند. (احزاب آیه ۲۳)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab