🌻🌸مختصری از زندگینامه شهید حجت الاسلام علی لعلی پیشاوک🌻🌸
🔷 شهید علی لعلی فرزندخدارحم تاریخ دهم شهریور ۱۳۳۸ در مشهد مقدس و خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. ایشان پس از گذراندن دورههای تحصیلی آکادمیک ابتدائی وارد حوزه علمیه شد و قبل از انقلاب به نجف اشرف عزیمت کردند و ضمن بهره گیری از فیوضات علمی به مبارزات سیاسی خودش با آوردن اعلامیه و نوارهای صوتی حضرت امام (ره) ادامه میدهند و پس از مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب اسلامی جذب سپاه پاسداران میشوند و به مناطق عملیاتی جنوب کردستان اعزام میشود. پس از چند ماه به دلیل جراحات ریوی در بیمارستان بستری میشود و مدتی پس از بهبودی، جنگ تحمیلی آغاز و ایشان به عنوان نفرات اول به صورت فردی از سپاه خراسان ماموریت گرفته و به منطقه عملیاتی خرمشهر اعزام میشود و پس از مجاهدتهای دلیرانه در تاریخ دوم مهر سال ۱۳۵۹ به نقل از همرزمان شهید ایشان در مجاورت انبار قیر مورد اصابت مستقیم خمپاره قرار گرفته و به فیض شهادت نائل میگردد و پیکر مطهر ایشان جاوید الاثر میباشد.
🔷 روحانی شهید لعلی اولین شهید خراسان بزرگ و اولین شهید روحانیت در دفاع مقدس میباشد.
منبع: جناب آقای نظری مسئول گزینش سپاه خراسان بزرگ در زمان دفاع مقدس
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگینامه شهید حجت الاسلام عباس رضائیان رامشه🌻🌸
🔷 شیخ عباس فرزند قاسم علی یازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۳۸ در استان اصفهان روستای رامشه در خانوادهای مؤمن و مذهبی چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوره تحصیلی آکادمیک وارد حوزه علمیه اصفهان شد و با توجه به شجاعت و روحیه مبارزه طلبی که در وجود او بود در سالهای قبل از انقلاب مبارزات گستردهای را بر علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد. بعد از ورود امام خمینی (ره) به ایران شیخ عباس از اولین کسانی بود که به گروه حفاظت امام پیوست و نقل است از دوستان که شبهای اول که امام بعد از مدتها تبعید به ایران بازگشته بودند در پشت بام منزل موقت امام شبها تا صبح به نگهبانی و حفاظت از امام میپرداختند. وی نیز در سال ۱۳۵۹ مدتی را به همکاری با دادگاه ویژه مبارزه با مواد مخدر پرداخت. در سال ۱۳۵۹ که اولین سال از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود شیخ عباس در این شرایط به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفت و بصورت داوطلبانه به جبهههای حق علیه باطل اعزام شد؛ او سرپرست شعبه عقیدتی سیاسی آمادگاه عمومی ارتش در اصفهان بود که پس از چندی حضور در جبهه شهد شیرین شهادت را نوشید و پیکرش مطهر شهید جاویدالاثر ماند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگینامه شهید حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن شریف قنوتی🌻🌸
🔶 شهید قنوتی فرزند محمود تاریخ سوم تیر ماه ۱۳۱۳ در خانوادهای روحانی و متدین چشم به جهان گشود. پس از گذراندن تحصیلات آکادمیک به دلیل علاقهای که به روحانیت و علوم دینی داشت، وارد حوزه علمیه شد و پس از مدتی برای کسب مدارج علمی به حوزه علمیه قم عزیمت کرد و با شرکت در دروس حضرت امام خمینی رحمه الله علیه و آیت الله گلپایگانی کسب فیض نمود و به درجه اجتهاد نایل آمد.
🔷 فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
حجت الاسلام شریف قنوتی در شهر مقدس قم مبارزات خود را علیه رژیم شاه آغاز کرد. پس از پایان درس خارج در سال ۱۳۳۹ از سوی حضرت امام خمینی و آیت الله العظمی گلپایگانی برای تبلیغ به اردکان اعزام شد و به عنوان نماینده حضرت امام رحمه الله علیه در اردکان و حومه برگزیده شد او وجوهات شرعی مردم را دریافت نموده و به شهر قم و نجف ارسال مینمود ایشان پس از مدتی برای ادامه مبارزه به شیراز هجرت نمودند. ساواک شیراز از فعالیتهای وی احساس خطر کرده و برای دستگیری به منزلش هجوم برد که وی با کمک همسایگان از خانه گریخته و به اصفهان رفت از آنجا که مقداری اعلامیه به همراه داشت در آنجا دستگیر و مورد سختترین شکنجهها قرار گرفت؛ به طوری که تمام ناخنهایش را میشکنند پس از بهبود نسبی بلافاصله به اردکان مراجعت کرده و مورد استقبال بی نظیر مردم قدرشناس آن دیار قرار گرفت پس از شهادت آیت الله سعیدی به دلیل فعالیتهای سیاسی او را دوباره دستگیر کردند و این بار در دادگاه نظامی شیراز به اعدام محکوم شد ولی او با عوامل نظامی چنان برخورد ارشادی میکند که سرانجام حکم اعدامش لغو و با ممنوع المنبر شدن آزاد میگردد
🔷 فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب بار دیگر به اردکان عزیمت نمود و بنا به درخواست مردم منطقه مسئولیت نمایندگی شورای شهر را بر عهده گرفت با یاری مرحوم آیت الله ربانی شیرازی و آیت الله محلاتی به فعالیتهای عمرانی و اجتماعی مشغول شد و به رفع مشکلات فرهنگی مردم مبادرت ورزید وی تا پایان سال ۱۳۵۸ در این سنگر خدمت کرد. اوایل سال ۱۳۵۹ به بروجرد رفت و به عنوان نماینده ویژه دادستان انقلاب اسلامی بروجرد مشغول به خدمت شد.
🔷 شهادت حجت الاسلام شریف قنوتی
سرانجام در روز ۲۴ مهر ماه ۱۳۵۹ ساعت حدود ۱۲:۳۰ بعد از نماز ظهر و عصر در خیابان چهل متری خرمشهر نزدیک مقر گروه الله اکبر خودرو وانت در کمین مزدوران عراقی قرار گرفت و ماشین او را به گلوله بستند حدود ۷ تا ۸ گلوله به بدن شیخ اصابت کرد در کوچه بعدی ماشین را با آرپی جی هدف قرار دادند ماشین واژگون شد و دوبار به روی سقف غلطید و به حال اول برگشت عراقیها شیخ را محاصره کردند پنج نفر سراغ همرزم و راننده شیخ «رضا آلبوغبیش» رفتند ۱۲ نفر سراغ شیخ آمدند غبار لباسها و کفشهای شیخ حالا پر از خون شده بود یک روحانی مجروح با وجود اصابت چندین گلوله در، بدنش اکنون بعد از ۲۶ روز مقاومت و بیخوابی در برابر دشمن به اسارت گرفته شده است بعثیها اول عمامهاش را برداشته و آنراروی سرنیزه گذاشتند و اطرافش رقص و پایکوبی کردند و نعره زدند اسرنا الخمینی ما یک خمینی را اسیر کردیم او را میزدند و به زمین میانداختند اما او بلند میشد و فریاد میکشید در این هنگام هم دست از تبلیغ و ارشاد برنمی داشت با عربی فصیح رو به عراقیها کرد و گفت امروز یزید، زمان صدام است و حسین، زمان خمینی از بیرق یزید بیرون بیایید و زیر پرچم حسین علیه السلام قرار بگیرید ناگهان در این هنگام فرمانده سیه چهره و بلند قد عراقیها با سرنیزه کلاشینکف به سمت شیخ حمله ور شد و سرنیزه را به شقیقه شیخ فرو کرداز شیخ فقط تکبیر و آیه استرجاع «انا الله و اناالیه راجعون» شنیده میشد شیخ در حالی که ایستاده بود کاسه سرش را برداشتند و سپس جسم بی جانش روی زمین قرار گرفت.
♦ روحشان شاد و یادشان گرامی
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸مختصری از زندگی نامه روحانی شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد🌻🌸
🔶 شهید سید عبدالکریم فرزند سید حسن در روز سه شنبه ۱۳۱۱/۵/۵ هجری شمسی مصادف با ۲۳ ربیع الاول سال ۱۳۵۱ قمری، در استان مازندران، شهرستان بهشهر و در خانوادهای مذهبی که از سلاله پاک ائمه اطهار علیهم السلام بودند به دنیا آمد. پس از اتمام دوران ابتدایی با شور و عشقی که به کسب علم و معارف دینی داشت به حوزه علمیه کوهستان بهشهر رفت و از محضر آیت الله حاج شیخ محمد کوهستانی (ره) که استاد الاساتید و صاحب کرامات و معنویات بود کسب فیض نمود پس از چهار سال تحصیل در حوزهٔ علمیه کوهستان با کسب اجازه از محضر استادش برای ادامه تحصیل عازم حوزهٔ علمیه قم شد و تحصیلات خود را در زمینه فقه و اصول ادامه داد و از محضر اساتیدی همچون امام خمینی و آیت الله العظمی بروجردی بهره برد ایشان پس از شش سال تحصیل در قم در سن بیست و سه سالگی به عراق مهاجرت کرد و پس از یک سال با بهره گیری از فیوضات معنوی علمای نجف به ایران بازگشت وی با شروع مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی به عنوان یک عنصر اصلی مردم را با جنایتهای رژیم پهلوی آشنا میساخت از این رو در سال چهل و دو در پی ایراد سخنرانی پرشورشان در تهران به همراه تعداد زیادی از علما و خطبای تهران دستگیر و زندانی شد و این اولین بازداشت او بود. ایشان در راه مبارزه با نظام آمریکایی پهلوی از همان گامهای نخست طعم تلخ زندان و آزار و شکنجههای دژخیمان رژیم پهلوی را چشید و هر روز بیش از پیش استوارتر و مقاومتر در راه به ثمر رساندن نهضت اسلامی گام برداشت و با خطبهها و سخنرانیهای پر شور و انقلابی به همراه دیگر یاران فداکار انقلاب در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی و تداوم آن نقش موثری ایفا کرد و حرکت انقلابی مردم خراسان را شکل داد و به همین جهت چند باردستگیر و زندانی گردید. او در تظاهرات و راهپیماییهای مردم بر علیه رژیم، پهلوی دوشادوش آنان شرکت میکرد و با سخنرانیهای انقلابی اش نقش بزرگی در پیروزی انقلاب اسلامی داشت پس از پیروزی انقلاب ایشان در انتخابات خبرگان قانون اساسی شرکت کرد و به عنوان نماینده مردم در تصویب قانون اساسی بر اساس مبانی اسلامی و خواست مردم نقش بسزایی داشت. همچنین با شروع جنگ تحمیلی ضمن انجام خدمات ارزنده در پشت جبههها با حضور در جبهههای غرب و جنوب کشور و با سخنرانیهای پر شور خویش در بالا بردن روحیه لشکریان اسلام و مردم مناطق جنگ زده نقش مهمی ایفا کرد او بزرگترین افتخارش را در طول سالهای متمادی، به خصوص پس از پیروزی انقلاب، اسلامی پرداختن به تدریس علوم اسلامی میدانست و به حق او در خطه خراسان به عنوان کانون تفکرات اسلامی و هزاران مشتاق تشنه دل معارف اسلامی محسوب میشد.
🔷 شهادت
سرانجام در همین راه پس از انجام رسالت همیشگی اش (جهاد روشنگری و بیداری ملت و تلاش وافر ایشان در گروه ویژه تدوین قانون اساسی انقلاب اسلامی و ولایت فقیه در روز سه شنبه ۱۳۶۰/۶/۶ در سن ۴۹ سالگی توسط یکی از منافقین ترور شد و به درجه بالای شهادت نایل آمد و به کاروان شهدای انقلاب اسلامی پیوست پیکر پاکش پس از تشییع جنازه با شکوهی که در شهر مشهد انجام شد در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌷امتیاز شهدای مدافع حرم در کلام امام خامنهای (مد ظله العالی)🌻🌷
🔷 تمام این شهیدان یک صفت مشترک دارند:
🌹 "شهید مدافع حرم" 🌹
♦ امتیازی که آنان را متمایز کرده است: «اگر اینها نمیرفتند و دفاع نمیکردند امروز دشمنان اهل بیت عليهم السلام حرم حضرت زینب سلام الله علیها را با خاک یکسان کرده بودند سامرا را با خاک یکسان کرده بودند و اگر دستشان میرسید کاظمین و نجف و کربلا را هم با خاک یکسان میکردند. اما فقط دفاع از حرم نیست که به آنها جلوهٔ دیگری داده، امتیاز دیگرشان کوتاه کردن دست متجاوزان خاک ایران اسلامی است؛ آن هم نه در مرزهای کشور که کیلومترها دورتر از آن یعنی دفاع از کشور دین و انقلاب اسلامی
شهیدان مدافع حرم با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند این دشمن میآمد داخل کشور اگر جلویش گرفته نمیشد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و در بقیه استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور ملت دین و انقلاب اسلامی فدا کردند.
♦ امتیاز دیگر این شهیدان که حکایت از مظلومیت آنها دارد، شهادت در غربت است. امتیاز سوم هم این است که اینها در غربت به شهادت رسیدند این هم یک امتیاز بزرگی است و پیش خدای متعال فراموش نمیشود.
شهدای مدافع حرم که در این دوران با این همه تبلیغات مخالف و معاند و جورواجور دلشان پر میکشد به سمت منطقهٔ جهاد و شهادت مقامشان خیلی بالا است. فرق است بین آن وقتیکه رادیو و تلویزیون و مردم همه دارند شعار میدهند و یک عده هم به جبهه میروند و به شهادت میرسند البته آنها هم مقامشان خیلی بالا است با آن وقتی که این خبرها نیست اینها با اصرار، با التماس که ما هم موافق نیستیم نمیگوییم بروند میآیند مکرّر این را میبینند آن را میبینند واسطه میتراشند برای اینکه بروند مثلاً در سوریه در حلب یا در زینبیه مبارزه کنند و میروند و مبارزه میکنند و جانشان را در این راه میدهند اینها خیلی مقامشان بالا است. جوانهای شما در خلال هزاران نفر دیگر رفتند این بلا را از سر اسلام و مسلمین در واقع رفع کردند؛ کار بزرگی که این جوانهای شما انجام دادند این است و این برای خدا بوده؛ والا ما که کسی را تشویق نکردیم [برود]؛ مثل دورهٔ جنگ که تشویق میکردیم و امام دستور میدادند و مارش عملیات میزدند؛ این خبرها نبود اما در عین حال این جوانها با شوق با التماس با علاقه مندی بلند شدند رفتند؛ این اخلاص است دیگر این اخلاص را خدای متعال برکت میدهد ان شاء الله در آیندهٔ نه چندان دوری برکات اینها را دنیای اسلام خواهد دید.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌷زندگینامه شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد امین کریمیان🌻🌷
🔷 مادر شهید محمد امین کریمیان گذری کوتاه از زندگی فرزند شهیدش را روایت کرد که آن را میخوانید:
♦ محمدامین سال ۱۳۷۳ در روستای حاجی کلاً بهنمیر بابلسر به دنیا آمد یک برادر و ۲ خواهر دارد؛ محمدامین فرزند سوم خانواده. است هنوز پیش دبستانی نرفته بود که در زمینه مداحی و حفظ قرآن فعالیت میکرد بعد از اینکه به مدرسه رفت برایش معلم قرآن گرفتیم و روان خوانی را تمام و حفظ قرآن را شروع کرد از دوم ابتدایی به اعتکاف میرفت و در سوم ابتدایی موفق به حفظ سه جزء قرآن کریم و تجوید آن شد. از زمان کودکی علاقه خاصی به عبادت و راز و نیاز باخدا داشت هر وقت پدرش میخواست به مسجد برود میگفت: بابا من هم میخواهم بیایم و همواره با پدرش بود همیشه در حال خواندن نماز و قرآن بود و در نماز جمعه نیز شرکت میکرد و مکبر نماز جمعه بود.
♦ وقتی که محمد امین به سوم راهنمایی رفت یکبار نزدم آمد و گفت مامان میخواهم در حوزه ثبت نام کنم گفتم: من راضی نیستم دوست دارم تو درس بخوانی و بعد از دیپلم وارد حوزه شوی؛ اما محمدامین همچنان اصرار میکرد وقتی دیدم دست از اصرار خود نمیکشد گفتم؛ تنها در صورتی به تو اجازه میدهم که در حوزه قم پذیرفته شوی او نیز با معدل بسیار بالا در قم پذیرفته شد و وارد حوزه قم شد پسر دوست داشتنی بود هر جا میرفت همه عاشقش میشدند به گونهای بود که تمام گروهها از هر طیفی با او دوست بودند و اصلاً سخت گیری نمیکرد همیشه با لبخند و احترام با همه برخورد میکرد او که مبلغ دین اسلام بود به نقاط مختلفی از داخل و خارج کشور برای تبلیغ رفت و دوستان زیادی داشت اصلاً در بیان مسائل دینی سخت گیری نمیکرد و به گونهای با دیگران سخن میگفت که آنها احساس نکنند او دارد چیزی را به آنها تحمیل میکند و همین راه موفقیتش بود محمد امین عاشق شهادت بود و بیشتر ایام خود را با مطالعه زندگینامه شهدا میگذراند.
♦ محمدم از کودکی بچهای آرام بود میتوانم بگویم بچه خاصی بود هفتهای یک بار در منزلمان زیارت عاشورا میخواندیم و در این مراسم حضور فعالی داشت. اخلاقش خیلی خوب بود بچه زرنگ و باهوشی بود و به ما خیلی احترام میگذاشت. هیچگاه جلوتر از من و پدرش حرکت نمیکرد هر وقت مرا میدید دستم را میبوسید در کارهای خانه کمکم میکرد نمازش را اول وقت میخواند دائم الوضو بود. کتاب مربوط به شهدا را زیاد میخواند با بچهها مثل بچهها رفتار میکرد به نظر من کسی به راحتی شهید نمیشود امین هم پر زد و رفت و من مطمئن هستم جایگاه او بهتر از اینجاست پسرم بسیار ولایی بود پسرم از کودکی فردی مخلص با ایمان و مطیع امر ولی فقیه بود و هر چه حضرت آقا میفرمودند با دل و جان اطاعت می کرد.
♦ محمدامین دانشجوی ترم شش فلسفه و مسلط به ۲ زبان انگلیسی و عربی بود و به مدت ۲ سال نیز در کلاس نقد و بررسی فیلم شرکت کرده بود و اخیراً که حضرت آقا در یکی از سخنرانیهای خود فرمودند جای افرادی مثل شهید آوینی در کشور خالی است و نیاز است جوانان ما راهش را ادامه دهند محمدامین تصمیم گرفت دوره ارشد خود را در رشته فیلم سازی ادامه دهد و حتی برای این کار یک دوربین فیلم برداری سفارش داد که چند روز بعد از شهادتش به دست ما رسید عید امسال سخنرانی آقا را گوش میدادیم دیدیم محمدامین دستانش را بر روی صورتش گذاشته و آرام آرام گریه میکند گریهای که معلوم است از روی بغض و نمیتواند کنترلش کند خواهرش گفت: چرا گریه میکنی امین گفت انقلاب دارد چهل ساله میشود آن وقت هنوز ما حزب اللهی ننشستیم دورهم یک گفتمان واحد درست کنیم که به درد جامعه بخورد. تا آقا نخواهد این مسائل سطحی و پیش پا افتاده را تبیین کند اینها وظیفه آقا نیست آقا اینقدر کار دارد نباید جور کم کاری ما را بکشد. این رهبر گناه دارد ما قدرش را نمیدانیم یک جملهای هم داشت همیشه میگفت آخه الآن حضرت آقا باید بنشیند در خانهاش با خیال راحت چایی بخورند تبیین شبههها وظیفه ماست چقدر ما کم کاریم محمدامین ۲۲ سال بیشتر سن نداشت اما پایه ۱۰ درس حوزوی و سطح سه و ترم شش رشته فلسفه بود به زبان انگلیسی و عربی تسلط داشت برخی فکر میکنند کسانی که برای دفاع از حرم شهید میشوند برای پول است اما پسرم در رفاه بزرگ شد هیچ نیاز مالی نداشت حتی زمانی که به سوریه اعزام میشد هزینه بلیت هواپیما را پدرش داد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🔶 ادامه زندگینامه شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان
♦ محمدامین از یک دانشگاه در آلمان بورسیه شده بود اما همه آن را رها کرد و برای جهاد به سوریه رفت. محمد امین پسر فهمیدهای بود همیشه آرزو داشت شهید شود و به من همیشه می گفت مامان دعا کن شهید شوم. یکی از کارهای همیشگی او خواندن وصیت نامه و کتاب شهدا بود هر وقت به او نگاه میکردم ته دلم میلرزید چون احساس میکردم او دیر یا زود شهید میشود محمد امین شهادت را درک کرده بود میگفت شهید شدن به همین راحتی نیست اول باید آدم در دلش شهید شود بعد به مقامی برسد که خدا او را به عنوان شهید قبول کند.
ممکن است مردم فکر کنند این بچه درس خوان ۲۲ ساله نحیف استخوانی سوریه چه کار میتوانست بکند؟ ما هم به او انتقاد میکردیم میگفتیم میروی آنجا و مزاحمشان هستی البته شوخی میکردیم آدم تیزی بود همیشه زیر دست و پا نمیماند میگفت حالا یک کارهایی می کنم. کار تبلیغی میکنم غافل از اینکه آقا کلی دورهٔ نظامی دیده بود و چریک محسوب میشد اما به ما نگفته بود؛ اما دوره نظامی دیدن کجا و جرئت جنگیدن داشتن کجا. در میدان جنگ شجاعت به کار میآید تا دوره دیدن همان طوری که امین با شهادتش این را ثابت کرد.
♦ محمدامین روزهای آخر قبل از رفتنش به سوریه حس و حال عجیبی داشت بسیار خوشحال بود انگار میدانست قرار است شهید شود یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد و به مزار شهدا رفت و با آنها نیز وداع کرد این اولین بار نبود که محمد امین به سوریه رفت ماه رمضان و زمستان سال قبل و بهار امسال به سوریه رفته بود و این بار که میخواست به سوریه برود به او گفتم بمان؛ اما او گفت حرمین شرفین در خطر است دشمنان حرامی به حضرت زینب (س) رحم نمیکنند مامان عمه سادات در خطر است چگونه از رفتن من ممانعت میکنی آیا یادت رفت روز عاشورا برخی با همین حرفها امام حسین (ع) را تنها گذاشتند میگفت مامان ۳۰ سال پیش سفره شهادت پهن شده بود الآن این سفره دوباره پهن شده و ما باید از آن استفاده کنیم قبل از حضور در سوریه هم برای تبلیغ به لبنان رفته بود چون به زبان انگلیسی و عربی تسلط داشت وجودش در این مسیر مثمر ثمر بود. محمد امین غیر از فعالیتهای فرهنگی از نظر رزمی هم آموزش دیده بود خیلی حرف است که جوانی همه چیزش را بدهد و به جایی برود که احتمال برگشت ندارد؛ اما شهدا دین را درک کردند و فهمیدند جهاد مرز نمیشناسد.
♦ ۱۵ روز از رفتنش به سوریه میگذشت ۲۷ خردادماه سال ۹۵ که عموی فرزندم به اتفاق همسرش به منزل ما آمدند و دقیقاً ساعت ۱۰:۳۰ دقیقه شب بود که حاج قدرت از من و همسرم: پرسید از محمدامین خبری داری؟ من در جوابش: گفتم بله چند روز قبل که تلفنی با او صحبت میکردم به من گفت حالم خیلی خوب است ناراحت نباشید داشتم به سخنانم ادامه میدادم که دیدم عموی محمدامین شروع کرد به اشک ریختن از او پرسیدم چه شد آیا محمد امینم شهید شد؟ دیدم حاج قدرت با بغض و گریه می: گوید بله محمد امین شهید شد وقتی این خبر را شنیدم نمیتوانستم گریه کنم نمیدانستم چگونه جای خالی محمدامین را پر کنم چون او پسری بسیار مهربان و دوست داشتنی بود نمیتوانستم باور کنم که او شهید شد بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من التماس میکرد مامان دعا كن من شهید شوم از اینکه میدیدم پسرم به آرزوی خود رسید خدا را شکر کردم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
1⃣ آیت الله العظمی بهاء الدینی (رحمت الله علیه)
1-پیرد مراد جوانان
" آیت الله العظمی بهاء الدینی" پیر مراد جوانان پاک باز جبهه و جنگ در دوران دفاع مقدس و شمع محفل بسیجیان عاشق بود و بارها صفوف میدان جبههها را با حضور خود نورانیت مضاعف بخشید.
2-همزیستی با جوانان
پاک سرشتی و اوج تقدس عزیزان رزمنده، ایشان را بر آن داشته بود که در ملاقات خود با دلاور مردان جبهه بفرماید: من برای ملاقات با شما غسل کردهام. آن زمان که در جبههها فشار زیادی بر نیروهای ما بود و خبر آن را کمتر کسی میدانست، میفرمود: امشب از فکر جبههها خوابم نبرد، چرا که میدیدم چه بر سر رزمندگان میآید. چندی بعد بر اثر آن اندوه به بیماری سختی مبتلا شد. علاقه قلبی این عارف الهی به مسائل جبهه و جنگ، ایشان را بر این میداشت تا در هر فرصتی و به مناسبت هر عملیاتی، برای سلامتی مدافعان دین و کشور مجلس توسل به اهل بیت (علیهم السلام) بر پا کند و خود نیز بسیار مقید بود تا در آن مجلس حضور یابد.
3-جنگ مقدمه جهاد اکبر
استقلال و آزادی کشور چه در زمینه نظامی و چه در زمینه فرهنگی و چه در زمینه اقتصادی وابسته به پیروزی در این جنگ است. خداوند متعال کمک کند هر چه زودتر و با توان رزمندگان اسلام این پیروزی به دست بیاید و استقلال و آزادی کشور بیمه گردد. بعد از پیروزی در این جهاد اصغر، ما میمانیم تا جهاد اکبر. پیروزی در این جنگ، مقدمهای بر این است که ما به فکر استقلال و آزادی نفوس خود بیفتیم و فکری به حال خودمان بکنیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻 سیره اخلاقی علما در دفاع مقدس 🌻🌸
2⃣ آیت الله شهید سید اسد الله مدنی (رحمت الله علیه)
1-بوسه بر بازوی رزمندگان اسلام
گاهی ایشان برای ارج نهادن به زحمت مجاهدان در انظار عمومی بر دستان برادر ارتشی که با مسلسل سنگین، هواپیمای متجاوز دشمن را در فضای شهر تبریز سرنگون ساخته بود به عنوان نماینده امام بوسه میزد و کمال تواضع را که از عرفان الهی و اخلاق پسندیدهاش بر میخواست به نمایش میگذارد.
2-گاه برای حل مشکلات جبهه، عزم را جزم میکرد
در محاصره سوسنگرد، عشق شهید مدنی به رزمندگان اسلام باعث شد که مشتاقانه با آنها ارتباط برقرار کند. در حالی که بنی صدر خیانت پیشه کرد و نیروهایش هیچ اعتنایی به تنگتر شدن حلقه محاصره سوسنگرد نداشتند. ایشان بی درنگ نزد امام شتافت و چارهای اندیشید که حضرت امام بلافاصله و با قاطعیت فرمان شکسته شدن محاصره سوسنگرد را صادر کرد.
3⃣ شهید آیت الله دکتر بهشتی (رحمت الله علیه)
من همواره آرزو کردم که از مسئولیتهایی که این دارم ولو به صورت موقت آزاد شوم و به میدان جنگ بروم و به پاسدارانی هم که خواستار اعزام به نبرد بودند گفتم: شما به این آرزوی خودتان خواهید رسید، دعا کنید که ما بتوانیم در این میدانهای ایمان و عمل با جهاد به ویژگیهای خاصش حاضر شویم. با این همه آرزوی قلبی ما این است که به هر شکلی که میسر باشد در میدان رزم باشیم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌸🌻زندگینامه علامه حسنزاده آملی (رحمت الله علیه)🌻🌸
🔶 علامه حسن حسنزاده (رحمت الله علیه) آملی متولد سال ۱۳۰۷، عارف، حکیم و فقیه معاصر است که در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب نیز تبحر داشت، وی از جهت تسلط به علوم مختلف در بین علمای معاصر بینظیر بود و به همین جهت ملقب به علامه ذوالفنون بوده است.
علامه حسن زاده آملی، اساتیدی همچون علامه طباطبائی، علامه شعرانی، مرحوم الهی قمشهای و غیره داشت و شاگردانی هچون؛ آیتالله صمدی آملی داشت.
آثار متعددی شامل: قرآن هرگز تحریف نشده، اله نامه، رسالهاى در تضاد، رسالهاى در علم، نهج الولایه، دروس اتحاد عاقل بمعقول، وحدت از دیدگاه عارف و حکیم و غیره از وی به چاپ رسیده است.
علامه حسن زاده شبی در خواب دید که به زیارت على بن موسى الرضا (علیه السلام) رفت و قبل زیارت او را به مسجدى بردند و از او خواستند که در کنار تربت دو رکعت نماز حاجت بخواند و حاجت بخواهد که برآورده است، او هم نمازش را خواند و از خدا طلب علم کرد، بعد به دیدار امام رضا (علیه السلام) مشرف شد و از آب حیات نوشید، به این تعبیر که هزار در علم و از هر درى هزار در دیگرى به روى او گشوده شد.
🔷 شعری از علامه به یاد زمان حضور ایشان در شلمچه در دوران دفاع مقدس
دوباره تنگ شد این دل، ولی برای خودم
برای گریه یکریز و هایهای خودم
خودم نِیَم، که خودم در شلمچه جا ماندست
دوباره کاش بیفتم به دست و پای خودم
🔷 ماجرای نخستین دیدار علامه حسن زاده آملی با شهید علمدار
شهید سید مجتبی علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد. او مداح اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی بود. چندین سال پس از جنگ یعنی در سال 1375 بر اثر جراحتهای شیمیایی به یاران شهیدش پیوست. دوستان و همرزمان شهید خاطرههای بسیاری را در رابطه با او در "علمدار" نقل کردهاند. تواضع و فروتنی، ایمان و اخلاص، التزام عملی به مراقبات و روحیه جهاد و مبارزه از سید مجتبی علمدار شخصیت بی نظیری ساخت که حتی علما او را صاحب امتیازات خاصی میدانستند. "حمید فضلالله نژاد" از دوستان شهید در همین رابطه خاطرهای از دیدار همرزم شهیدش با علامه حسن زاده آملی چنین روایت میکند:
سید مجتبی علمدار علاقه ویژهای به روحانیت داشت. میگفت: "سکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است." روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه میدانست. سید در مراسمی که برگزار میشد از روحانیون استفاده میکرد. یکبار سید مجتبی بچههای هیأت بنی فاطمه (علیها سلام) را به روستای ایرا، در اطراف شهر آمل برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزاده آملی بود. یکی یکی بچهها را فرستاد داخل اتاق. خودش همان پایین مجلس در کنار درب ورودی نشست.
حضرت علامه در بالای مجلس نشسته بودند. علامه قبل از شروع صحبت نیم خیز شد و درب اتاق را نگاه کرد. بعد اشاره کرد که سید جلو برود و نزد ایشان بنشیند. سید هم رفت و در کنار علامه نشست. علامه روی شانه او زد و چیزی گفت. از دور دیدم سید سرش را به حالت ادب پایین گرفته. بعد از اتمام دیدار، به سید گفتم: "علامه به شما چی گفت؟"
سید جواب درستی نداد. هرچه اصرار کردم پاسخی نشنیدم. این اخلاق سید بود. همیشه کمتر از خودش حرف میزد. از نفری که جلوتر نشسته بود ماجرا را پرسیدم. گفت: وقتی علامه روی دوش سید زد به او گفت: " بنده در چهره شما نوری میبینم. بیشتر مواظب خودتان باشید." آن شب همه ما برگشتیم و وقتی سوار شده و حرکت کردیم سید دوباره به حضور علامه رسید.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸خاطرات عالم وارسته شهید فضل الله محلاتی🌸🌻
1⃣ شهید محلاتی در سال ۱۳۲۶ با تشکیلات فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی (رحمه الله علیه) آشنا میشود و از همان سال، مبارزه خود را علیه رژیم مستبد شاه آغاز میکند. وی که هفده سال بیشتر نداشت، نسبت به دعوت فدائیان اسلام برای اعزام به «فلسطين» و مبارزه با رژیم غاصب بیت المقدس، آمادگی و ثبت نام مینماید. او در ۲۲ سالگی، از سوی آیتالله بروجردی ماموریت مییابد تا به «غائله حزب توده» در قم رسیدگی کند که بطور فعال و موثر، از عهده این مسئولیت خطیر بر میآید. این امر بیانگر توجه ویژه حضرت آیتالله بروجردی (رحمه الله علیه) به ایشان است. شهید محلاتی در سال ۱۳۳۲ یعنی در ۲۳ سالگی به خاطر سخنرانی محرك و آتشین خود عليه ((کنسرسیوم نفت)) و ((کودتای ۲۸ مرداد)) دستگیر و به مشهد مقدس تبعید میشود. ایشان در سال ۱۳۴۱ به عنوان رابط میان علمای تهران و قم نسبت به تبادل پیامها اقدام میکند. در همین سال، با تنظیم اعلامیهای، امضای 120 تن علمای تهران را میگیرد که در نوع خود اقدامی بیسابقه تلقی میشود.
2⃣ یکی از ویژگیهای شخصیتی شهید شیخ فضل الله محلاتی، عبادات و شبزندهداری و بهطور کلی «روح بندگی» وی بود. روح بندگی، که یکی از شرایط اصلی رهبر در جامعه اسلامی است و در قرآن و احادیث ائمه معصومان (عليهم السلام) نیز تأکید فراوانی بر آن شده، در شهید محلاتی در حد بالایی پرورش یافته و او را به انسانی متعبد تبدیل کرده بود. یکی از دوستان نزدیک ایشان در این باره چنین میگوید: «در سفرهایی که با هم میرفتیم، حالات عجیبی در ایشان دیده بودم. گاهی در نماز شب چنان گریه میکرد که نمیشد جلویش را بگیری. وقتی در قم بودیم، شهید محلاتی از طلبههایی بود که نماز جماعتش ترک نمیشد».
3⃣ هم زمان با قیام تاریخی حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در سال ۱۳۴۲، شهید محلاتی همواره از آرمانهای والای امام پشتیبانی کرد و دوران رنج و محنت و زندان را برای رسیدن به هدف به جان خرید. همسر ایشان در این باره میگوید: «از اول زندگی مان که من به یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند. از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بیست روز، دو ماه، چهار ماه و... خاطرم هست ساواکیها معمولاً شبها میریختند توی خانه ما. کم میشد روز بیایند. ساعت ده یا ده و نیم میآمدند. موقعی که میآمدند مدام دست میگذاشتند روی زنگ تا در باز شود. همین که زنگ پشت هم میزدند، من میفهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصی حاج آقا با امام داشتند که قایم میکردم و...».
4⃣ عشق به امام
شهید محلاتی عاشق حضرت امام (رحمه الله علیه) بود و روحی سرشار از عشق به ایشان داشت، حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) برایش تنها استاد، مرجع و رهبر نبود، بلکه مراد و محبوب او بود. در وصیتنامهاش مینویسد: از امام بخواهید برای آمرزش من دعای مخصوص نماید. من در این عالم به او عشق میورزیدم و امر او را امر خدا و رسول خدا میدانستم.
عشق و محبت دوطرفه بود. حضرت امام (رحمه الله علیه) نیز او را دوست میداشت و برای شخصیت والای او احترام خاصی قائل بود. فرزند شهید محلاتی میگوید: خانم حضرت امام که بعد از شهادت ایشان به منزل ما تشریف آورده بودند، گفتند که من دیدم امام برای دو شهید بیشتر گریه کردند: یکی شهید مطهری بود که امام خیلی متأثر شدند و دومین شهید، شهید محلاتی بود.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸پیام امام خمینی (رحمه الله علیه) و امام خامنهای (دام ظله العالی) در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی🌸🌻
🔷 پیام امام خمینی (رحمه الله علیه)
در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی و همراهانش در انقلاب، همین بس که حضرت امام خمینی رحمه الله در رثای آن شاگرد مجاهد و مخلصش فرمود: «امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سوی او میروند از محضر خود کامیاب فرماید... و به این عزیزانی که در این جنایت هوایی به سوی او پرواز کردهاند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد، و حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتی، شهید عزیز را که من و شما او را میشناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکی از چهرههای درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است، تحمل سختیها نمود و رنجها کشید و با قامت استوار ایستادگی کرد، اجازه ورود در محضر شهدای صدر اسلام مرحمت فرماید».
🔷 شهید محلاتی از منظر امام خامنهای (دام ظله العالی)
امام خامنهای درباره ویژگیهای شخصیتی شهید محلاتی چنین فرموده است؛ «یک خصوصیت در مرحوم آقای محلاتی است که آن خصوصیت برای عناصر انقلابی خیلی مهم است و آن، خصلتِ سازش ناپذیری و مبارزه گری وغیرت دینی و آمادگی برای فداکاری و تلاش است. همه کس حاضر نیست راحتی و زندگی آرام خودش را به خاطر هدفها و آرمانهایی که باید برای آنها مبارزه کرد، تهدید کند. ایشان از جمله افرادی بود که به راحتی زندگی را، آسایش را، درآمد را، عنوان آخری به نظر من از همه مهمتر است. نثار مبارزه میکرد و حتی حاضر بود یک جا از آبروی خودش مایه بگذارد، از حیثیت و عنوان خودش مایه بگذارد. از خصوصیات دیگر شهید محلاتی، عشق و ارادت وافر به امام بود. به قدری به امام علاقه و اعتماد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزی را بیان میکردند، مثل یک امر تعبدی، برایش لازم الاجرا بود».
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸سخن برگزیده شهیدمحلاتی🌸🌻
🔷 فرهنگ سپاه بر اساس اخلاص و روح شهادت طلبی، ایثار و فداکاری در راه خدا میباشد و این فرهنگ باید در سپاه باقی مانده و رشد نماید و باید کلیه امور بر اساس ولایت فقیه یعنی تسلیم مطلق در مقابل رهنمودها و فرامین ولی فقیه انجام گیرد. بکوشید این امانت بزرگ الهی (انقلاب) را خوب نگهداری کنید و بدانید اگر با اخلاص و توکل به خدا، آن طور که شایسته است از این انقلاب پاسداری نمایید هر نوع توطئهای از جانب ابر قدرتهای خارجی و مزدوران داخل بلا اثر خواهد بود و به حکم قطعی حق تعالی (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ) پیروز خواهید شد.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸فرزند کردستان (شهید کاوه)
جوایز هنگفت ضد انقلاب برای شهادت طلبهٔ نوجوان🌸🌻
سردار شهید محمود کاوه در اول خرداد ماه ۱۳۴۰ در یکی از محلات شهر مشهد در خانواده مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند، و در جلسهای که محمود همراه پدرش، خدمت مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنهای که آن زمان امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) بودند، میرسند. ایشان میفرمایند: «اگر محمود دروس کلاسیک را به اتمام برساند و سپس به دروس حوزوی بپردازد بهتر است» با راهنمایی و هدایت پدر سرگرم فراگیری علوم دینی گردید. و توانست تا معادل سطح یک حوزه ادامه دهند.
همزمان با شرکت در جلسات مذهبی و روشنگرانه شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب، تفکر مبارزاتی و ضد حکومتی او شکل میگیرد و با تکثیر و پخش نوار واعلامیه های حضرت امام، به دیگر انقلابیون میپیوندد. با شروع تظاهرات خیابانی در سال ۱۳۵۷ در راهپیماییها فعالانه شرکت کرده و تا مرز شهادت پیش میرود. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ترک تحصیل نموده و به عضویت این نهاد مقدس در میآید و پس از چندی جهت گذراندن دوره آموزش، به عنوان مربی تاکتیک در پادگان امام رضا (علیه السلام) مشغول آموزش پاسداران و بسیجیان خراسان میگردد. همزمان با عزیمت امام راحل عظیم الشان به جماران، به عنوان سرپرست یک گروه بیست نفره و جهت حفاظت از بیت امام عزیز، به تهران اعزام میشود.
با شروع جنگ تحمیلی، جماران را به مقصد جبهههای جنوب ترک گفت و با اوج گرفتن درگیریهای ضدانقلاب در کردستان، وارد عرصه نبرد با ضدانقلاب داخلی شد. در همان ابتدای ورود به شهر سقز، مسئولیت خطیر گروه اسکورت را بر عهده گرفت و با اتخاذ تاکتیکهای هجومی و چریکی به عنوان اولین فرد در کردستان عملیات ضد کمین را عليه ضدانقلاب طراحی و اجرا نمود و در مدتی اندک، وضعیت نبرد در شهر سقز و حومه آن را به نفع نیروهای خودی تغییر داد. فرماندهی عملیات سپاه سقز، سنگر و جایگاه حساسی بود که استعداد ذاتی او را به منصه ظهور رسانید و با اجرای عملیات های چریکی، دشمنی را که بر شهر سیطره یافته بود، آواره کوهها نمود.
با تشکیل تیپ ویژه شهدا توسط سرداران شهید محمد بروجردی و ناصر کاظمی، محمود به عنوان مسئول عمليات تیپ معرفی میگردد. وی در جبهه نبرد با ضدانقلاب ضربات مهلکی را بر پیکر آنها وارد ساخت تاجائی که ضد انقلاب در اوج قدرت نظامی اش در سالهای ۶۱ و ۶۲ ناتوان از ایستادگی در مقابل کاوه است و در همین سال هاست که مبالغ هنگفتی را به عنوان جایزه برای به شهادت رساندن محمود کاوه تعیین مینماید و بدین سان نام کاوه که نوجوانی بیش نیست، بر سر زبانها میافتد و این حتی خودیها را به تعجب و شگفتی وا میدارد. آزادسازی شهر بوکان وسپس جاده مهم و حیاتی پیرانشهر - سردشت، از جمله عملیات های گستردهای است که با فرماندهی و جانفشانی او انجام میگیرد. با شهادت شهیدان کاظمی، گنجی زاده و بروجردی، سکان فرماندهی تیپ ویژه شهدادر سال ۱۳۶۲ به او سپرده میشود و در همین سال علاوه بر نبرد باضدانقلاب، اقدام به انجام عملیات های برون مرزی والفجر ۲، ۳ و ۴مینماید و مناطق مهمی از میهن اسلامی را آزاد میسازد. با حاکم شدن آرامش و امنیت بر کردستان، تمام تلاش خود را معطوف مبارزه با ارتش عراق مینماید و صحنههای غرور آفرین عملیات های بدر، قادر، والفجر ۹ و کربلای ۲ را میآفریند. محمود در طول دوران دفاع مقدس بارها و بارها مجروح گردید اما سنگر دفاع از انقلاب را ترک نگفت. آخرین مجروحیت وی در تک حاج عمران و در طی یک نبرد تن به تن با دشمن بعثی بود که منجر به اصابت ۱۲ ترکش نارنجک به سرش گردید. محمود کاوه تنها فرزند ذکور خانواده، در یازدهم شهریور ماه ۱۳۶۵ در سن ۲۵ سالگی، هنگامی که به منظور تصرف ارتفاعات مهم ۲۵۱۹، پیشاپیش رزمندگان اسلام در حرکت بود، در اثر اصابت ترکش خمپاره، به فیض عظیم شهادت نائل آمد و بدین سان قفس تنگ تن را شکست و به آرزوی دیرینه خود که همان شهادت بود، رسید. از این سردار شهید، تنها یک فرزند به نام زهرا به یادگار مانده است.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸بخشی از وصیت نامه سردار شهید محمود کاوه🌸🌻
🔶 دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.
اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود بدانید که به مسلمانان جهان خدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود آنها پیروز شدهاند.
🔸 مادر شهید نقل کرده است که اسمش برای مکه درآمده بود، اما نمیرفت، مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه. پرسید: خب مادر چرا نمیروی؟ گفت: اگر من برم و برگردم ببینم توی همین مدت ضد انقلاب حمله کرده، یک عده را کشته، یه جاهایی را گرفته، که نبودن من باعث اینها شده است، چی دارم جواب بدم؟ جواب خون این بچهها رو کی میده؟
(کتاب کاوه معجزه انقلاب)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهدای مدافع حرم و اربعین (شهدای اربعین روحانیت)🌸🌻
🔶 امام خامنهای مدظله العالی: راهپیمایی میلیونی اربعین، مدیون فداکاری شهدای مدافع حرم
حرکت شهدای مدافع حرم که در این برهه، در خارج از کشور به شهادت رسیدند، در واقع شبیه حرکت آن کسانی است که با جان خودشان توانستند قبر حضرت اباعبدالله را حفظ کنند. یک روز بود که خلفای بنی عبّاس همّت گماشته بودند که قبر مطهّر حضرت اباعبدالله و لابد به تبع آن بقیّهی قبور مطهّره را از بین ببرند؛ عدّهای با جان خودشان نگذاشتند؛ گفتند اگر بیایید، دستتان را قطع میکنیم، پایتان را قطع میکنیم، شما را به قتل میرسانیم؛ در عین حال رفتند. همان رفتنها بود که حالا به بیست میلیون زائر پیادهی اربعین رسیده. اگر آنجا کسانی فداکاری نمیکردند، امروز شوکت و هیمنهی محبّت اباعبدالله الحسین (علیهالسّلام) اینجور دنیا را فرا نمیگرفت که شما میبینید در راهپیمایی اربعین، از کشورهای مختلف، از فارس و ترک و کشورهای اروپایی و حتّی از آمریکا افرادی بلند میشوند میآیند آنجا. این را چه کسی کرد؟ خشت اوّل و اصلی این کار را همان کسانی گذاشتند که درواقع جانشان را برای زیارت قبر اباعبدالله (علیهالسّلام) فدا کردند.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهید اربعین (شهید میرزا محمود تقی پور)🌸🌻
🔸 من در روز اربعین شهید میشوم
شهید حجتالاسلام "میرزامحمود تقیپور" با نام جهادی «ابوقاسم» یکی از رزمندگان ایرانی لشکر فاطمیون است که در سوریه به شهادت رسید.
او را به واسطه شهادت در روز اربعین، به شهید اربعین میشناسند، و حال نام و یادش در بین خانواده و همرزمانش زنده است.
این شهید مدافع حرم، عضو شورای مرکزی مؤسسه بلاغ مبین و مسئول گروه جهادی طراوت ماندگار (فعال در زمینه محیط زیست) بود. وی همچنین به عنوان دانش پژوه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمت الله علیه) قم فعالیت داشت. حجتالاسلام تقیپور دو فرزند پسر و دختر از خود به یادگار گذاشته است.
🔸 از زبان پدر شهید (حسنعلی تقی پور)
شهید محمود تقی پور متولد ۲۵ آبان ۶۱ در گرگان بود. بعد از اینکه در سال ۶۸ به مشهد مهاجرت کردیم، تحصیلاتش را در مشهد ادامه داد. از همان دوران کودکی و نوجوانی همراه من به مسجد میآمد و در جلسات مذهبی شرکت میکرد و با پسر روحانی مسجد محل آشنا شد.
🔸 ورود به حوزه علمیه
حسنعلی تقی پور درباره نحوه ورود فرزندش به حوزه علمیه گفت: پسرم بعد از کلاس نهم از ما خواست تا وارد حوزه علمیه شود و میگفت میخواهم سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوم. اما ما به او گفتیم که بهتر است ابتدا دیپلم بگیری و بعد به سمت حوزه بروی. او هم که بسیار متواضع و با ادب بود پذیرفت و چند سال بعد، پس از گرفتن مدرک دیپلم دوباره درخواست خود را تکرار کرد و ماهم پذیرفتیم و بعد در مدرسه علمیه امام محمد باقر (علیه السلام) در منطقه طلاب مشغول به تحصیل علوم حوزوی شد.
🔸 ویژگیهای اخلاقی
ویژگی بارز شهید اخلاق و انضباط در کارها بود، احوال پرسی و دستگیری از نیازمندان از خصلتهای شایسته دیگر ایشان بود. او حتی غذاهایی که مادرش در زمان طلبگی برایشان میپختند به همکلاسی هایش میداد و حتی تشک خواب خود را هم بخشیده بود و روی زمین میخوابید. محمود به قدری قانع و نجیب بود که در مدرسه سختیهای زیادی به خود میداد. مثلاً بدترین حجره را انتخاب میکرد و میگفت حجرههای خوب بهتر است برای شهرستانیها باشد. همچنین شبها لباسهای بقیه طلبهها را پنهانی میشست و وقتی بقیه دلیل این کار را از او جویا میشدند میگفت من برای دل خودم این کارها را انجام میدهم.
او کمربند خود را بالای سرش میگذاشت و به دوستانش میگفت اگر برای نماز شب بیدار نشدم با این کمربند بیدارم کنید.
او به مستضعفین خیلی کمک میکرد، مثلاً کرایه خانه آنها را میداد، یا برای آنها وسیله خانه میخرید. یکی از کارهای خیر او کاشت درخت زیتون در جاده تهران قم بود که حالا قرار است در همان نزدیکی یک مجتمع فرهنگی به نام خودش ساخته شود.
میرزا محمود سه سال در جبهههای حق علیه تکفیریها مبارزه میکرد و ما بیخبر بودیم، میافزاید: در آخرین سال حضور ایشان مطلع شدیم، آنجا میگفت که من شهید میشوم اما اگر زخمی شدم هرگز نگویید در سوریه بودم و به او افتخار کردیم.
این پدرشهید ادامه میدهد: همیشه دوست داشت شهادتی خاص داشته باشد و همینطور شد و شهید اربعین نام گرفت. او در آخرین دست نوشتهاش تاریخ شهادتش را بیان کرد و گفته است به اذن خدا شهید میشوم.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸تسلط شهید میرزا محمود تقی پور به زبان انگلیسی، عربی و فرانسه🌸🌻
فقط همسر و فرزندانش از اعزام او به سوریه با خبر بودند و وقتی با اصرار همسرش مبنی بر اتمام تحصیل و گرفتن رساله دکتری مواجه شد، گفت میخواهم شهید شوم و خدمت به اسلام و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهتر است. او به خاطر تسلطش به زبانهای انگلیسی، فرانسوی و عربی، در جنگ سوریه فارسی صحبت نمیکرد تا شناخته نشود.
🔸 نامه شهادتش را از حضرت زینب (س) گرفت
در زمان اعزام به سوریه زمانی که میخواستند افراد را تقسیم بندی کنند درحالی که شهید روی تخت دراز میکشد، به ایشان گفته بودند که در رسته تبلیغات باید کار کنند و او ناراحت میشود و ملافه را روی خودش میکشد اما دقایقی بعد پیغام میآورند که اشتباه شده و او باید به دیرالزور برود، دوستانش از او میپرسند چطورشد، می گوید به خانم، حضرت زینب (سلام الله علیها) گفتم که من نمیخواهم به فرودگاه امام برگردم و باید شهید شوم این عنایت عمه سادات بود.
🔸 مرضیه میرزایی، مادر شهید مدافع حرم
با آنکه وضع مالی ما خوب بود اما او کمتر کمک مالی از ما میگرفت و معتقد بود من به عنوان سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همیشه دست یاری به سمت ایشان دراز میکنم و ایشان برکت به مال و زندگی ام میدهد. همرزمانش میگفتند: او لباسش را آویزان میکرد و به همرزمان میگفت هرکس پول لازم دارد بدون اینکه بگوید از داخل جیب لباسم بردارد و هر موقع توانست برگرداند.
همیشه سختترین شرایط را برای کار انتخاب میکرد؛ معتقد بود این سختیها برای خودسازی و رسیدن به آرزوی شهادتش موثر است. او همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانیها و گفتههای ایشان را تجزیه و تحلیل میکرد و خود را مقید به انجام دستورات ایشان میدانست.
وقتی دعای مادر برای شهادت فرزند مستجاب میشود. او بیش از یک ماه برای ایام اربعین ۹۵ به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت میکرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم، در حالی که در سوریه بود، گفت: من الان در مأموریت هستم و نمیتوانم بیایم اما از شما میخواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم. من هم که نمیدانستم او در سوریه است شب اربعین ۹۶ برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد.
او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید میشوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است:
نگران نباشید! شهید به آرزوی قلبیاش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم.
🔸 نحوه شهادت
ایشان در نهایت در اربعین ۹۶ بر اثر انفجار تله انفجاری در دیرالزور زخمی و در راه بیمارستان شد و در حالی که لبخند به لب داشت و شهادتین میگفت، به شهادت رسید و به ارباب شهیدش ملحق شد.
🔸 وصیت نامه
بعد از عرض ادب خدمت شما خواننده محترم، میتوانستم نسبت به اوضاع اطرافم بی توجه باشم و برای بی تفاوتیام 100 دلیل بتراشم. دشمن اسلام یک عده شرور را بسیج کرد و اوضاع سوریه را ناامن کرد. حدود هفت میلیون آواره، تخریب فراوان ابنیه و آثار اسلامی و باستانی، از بین بردن زیرساختها و خانههای مردم و کشتن و زخمی کردن صدها هزار نفر؛ حالا نقش من به عنوان یک مسلمان چیست؟
یک عده برای دفاع از حرم اهل بیت (علیه السلام) و نجات جان مسلمانان قیام کردند و رفتند، من هم نشستم و دعا کردم ولی این کافی نبود.
در محیطی ایمن نشستن و دعا کردن کافی نیست، وارد عرصه نبرد شدم تا اسباب راهنمایی، هدایت و تشویق مدافعان حرم باشم، تا مرهمی باشم بر زخمهایشان و قوت قلبی بر هجومشان بر صف دشمن.
میتوانستم برای نرفتنم به سوریه و بیتفاوتیم صد دلیل بتراشم
این راه، اسارت، جانبازی و شهادت دارد. بلاخره جنگ است. خودم را به خدا سپردم، هرچه خودش بخواهد همان میشود. من البته عاشق شهادتم و دوست دارم به این مقام والا که ائمه از خدا درخواست میکردند، برسند.
اگر توفیق یافتم که خوش به حالم و اما شما در قبال خود شهدا وظایفی دارید. مراقب باشید اهداف و راه شهدا گم نشود.
کاری زینبی (س) کنید و پیام رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید چرا که شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا که شهید زنده است و در ثانی خداوند خیر الکفیل و خیر الولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایتام شهید را چطور مدیریت، حمایت و کفایت کند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید چرا که خوشبختی و سعادت یک فرد ناراحتی ندارد.
مواظب ایمانتان باشید، شب عاشورا 1437
شیخ میرزا محمود تقی پور
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی»🌸🌻
در نخستین روزهای مردادماه سال ۵۷ در شهر بابک کرمان متولد شد. پرورش در دامن پرمهر خانوادهای مذهبی، تزریق ذرهذره مفاهیم آیات قرآنی و معرفت انسانی را در تکتک بافتهایش در پی داشت و همین امر همتی مضاعف در کسب معارف دینی را در وجودش پدیدار نمود؛ بهگونهای که بعد از سپری دوران دبیرستان، برای بهرهمندی از تحصیلات حوزوی عازم قم میشود.
نگارش و هضم مفاهیم و مطالب ناب کتابهای معرفتی ساعتها و شاید اغلب روزهای زندگیاش را تحتالشعاع خود قرار داده بود. اهتمام به تدریس از همان سالهای ابتدای تحصیل آن هم با ویژگی و سبکی خاص که به نشر مجموعهای از جزوات آموزشی تحت عنوان بدایة النحو نموداری و بلاغت نموداری انجامید و ترویج مهارتهای لازم برای طلبگی از تلاشهای دیگر این استاد فرهیخته بود.
طراحی دوره تندخوانی و مهارتهای مطالعه تحت عنوان مطالعه موفق شاخصترین تلاش ایشان در این زمینه بود و در کنار تدریس دروس رسمی در حوزه و دانشگاههای سراسر کشور به ترویج قرآن اهتمام بیشتری داشت. تسلط بر هنر خطابه، جذب جوانان بسیار، در جلسات و سخنرانیهایشان حاکی از سخنرانیهای جذاب و گیرا و روحیه بانشاط و ارتباطی صمیمانه با طلاب و شاگردانش دارد.
شهید روحانی مدافع حرم «محمدحسن دهقانی» از اساتید مدارس علمیه از جمله مدرسه حقانی بود. ضمن اینکه در مرکز ملی پاسخگویی به مسائل شرعی هم حضور فعالی داشت. او همیشه خود را طلبه میدانست و در مؤسسه اخلاق درس میخواند.
دلدادگی به مسیر شهدا در کارها و برنامهها و رفتارش پیدا بود. سال ۹۴ بزرگداشت شهدای روحانی را در مسجد محلهشان برگزار کرد. در سال ۹۵ دبیری ستاد بزرگداشت شهدای روحانی را بر عهده گرفت تا اینکه از نمایندگی، ولی فقیه در سپاه قدس از او خواستند برای تبلیغ بین رزمندگان مدافع حرم به سوریه برود. او در ماه مبارک رمضان راهی سوریه شد. در آنجا شهید دهقانی که مدرس و مبلغ بود، لباس تبلیغاش تبدیل به لباس رزم شد. شهیدی که سالها قبل از جنگ سوریه با ورزشهای رزمی مثل تکواندو خود را به لحاظ جسمی آماده جهاد کرده بود.
🔸 مادر شهید
مادر شهید دهقانی درباره دومین فرزندش گفت: محمدحسن دومین پسرم بود. در دوران جوانی ایام عید نوروز به جای دید و بازدید، به راهیان نور میرفت. بعد هم برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه شد. قبل از آخرین اعزام به او گفتم برای اربعین همه به کربلا میروند، تو داری به سوریه میروی؟ گفت: حضرت زینب (سلام الله علیها) تنهاست؛ میروم تا تنها نباشد. پسرم به سوریه رفت و شب اربعین حسینی شهید شد.
ادامه مطلب در پست بعد
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸همسر شهید محمد حسن دهقانی🌸🌻
فاطمه رستمی ۱۶ سال همراه و همسنگر شهید دهقانی بود که هیچ وقت مانع رفتن همسرش به تبلیغ نمیشد؛ این بانوی صبور اگر چه میدانست ممکن است در سوریه اتفاقی برای همسر بیفتد، اما باز هم مانند ۱۶ سال زندگی که با یک مبلغ داشته، مانع رفتن او به سوریه نشد. این همسر شهید بیان داشت: با شناختی که نسبت به شهید و خانواده ایشان بهواسطه دوستی با برادرم کسب کردیم و به خاطر علاقهمندی به ازدواج با یک طلبه مسیر زندگی برایم مشخص شد. بهقدری خود را مقید و مکلف نسبت به اطرافیان و مسئولیتها و موقعیتهای پیش رویش میدانست که کمتر فرصت استراحت و اوقات فراغت پیدا میکرد، در همه حال شرایط سخت و موقعیتهای ناهموار را بر رفاه حال خویش مقدم میدانست و حتی در انتخاب مکانهای تبلیغی دورافتاده نیز که کمتر کسی اعلام حضور میکرد پیشقدم بوده و با میل و رغبت بسیاری عهدهدار آن میشد. در ۱۶ سال زندگی مشترک، هیچ موقع مخالفتی با اینکه همسرم تبلیغ برود نداشتم. او میگفت حسرت به دلم گذاشتی که یک بار بخواهم جایی بروم و مخالفت کنی!
وی ادامه داد: در بحث سوریه هم من به سختیهای سفر و مدت طولانی واقف بودم، اما سوریه فراتر از تبلیغ بود و اعتقاد داشتم که وظیفه است و اگر هر شخصی بخواهد به سوریه برود و خانواده ممانعت کند، این اتفاقی که در سوریه افتاده، در ایران هم رخ میدهد. همسرم احساس وظیفه میکرد، در آنجا باشد. او در ماه مبارک رمضان اولین اعزام به سوریه داشت و بعد از سفر اول از سوریه، با همسرم تماس میگرفتند و میخواستند باز هم اعزام شود، اما به خاطر بحث درسی نمیتوانست برود. شهید دهقانی دنبال فرصتی بود که دوباره عازم سوریه شود تا اینکه مدارس علمیه به دلیل پیادهروی اربعین تعطیل شد، او از فرصت استفاده کرد و آماده اعزام شد.
🔸 بشارت شهادت شهید در آخرین اعزام به سوریه
همسر شهید دهقانی حضور پر خیروبرکت استاد عرفان، دوست خانوادگی و استاد اخلاق همسرش را عاملی مؤثر، در آرامش درونی خود میدانست گویا هرزمانی که به تجدید روحیه معنوی نیاز پیدا میکرد از منبر این استاد اخلاق، کلام نافذ و بیانات تأثیرگذار ایشان بهرهمندمی شد. این استاد گرانقدر در دیداری که با همسر شهید داشته خبر شهادت همسرش را در دومین اعزامش بشارت داده بود. این استاد بزرگ اخلاق که با عنوان همراز و دوست نزدیک و عالم به عمل شهید شناخته میشدند بنا بر گفته همسر شهید سرانجام این استاد فرهیخته که از نور معنوی خاصی برخوردار بوده و پیشگوییهای درست و نزدیک به واقعیت ایشان را اطرافیان بهخوبی درک کرده بودند پنجاه روز قبل از شهادت همسرش از این دنیا رخت بربستند. باوجود بیتابیهای محدثه خانم، از نبود پدر که نسبت به دختر کوچکم حضور پدر را بیشتر درک کرده است، اما با یادآوری روزی که با اشتیاق کامل عازم این سفر معنوی میشد و روزی که با برنامهریزی دقیق، تمام مسئولیتها و امورات کاریش را به دیگری میسپرد گویی برای عزیمت به این سفر مرغدلش زودتر از جسمش از قفس تن پرواز کرده باشد و از اینکه به آرزویش رسیده بسیار خرسندم.
🔸 نحوه شهادت
در نخستین اعزامش به سوریه، شیمیایی شده و حتی این جانبازی را از خانوادهاش پنهان میکند. بعد از جانبازی وقتی به او فرم میدهند که نحوه شیمیایی شدن و مکان و زمان آن را ثبت کند، این کار نکرده بود. این شهید در مرحله دوم که به سوریه میرود، بر اثر عوارض شیمیایی و تأثیر آن روی طحال و قلب در مجلس روضه اباعبدالله (علیه السلام) با صورت از روی منبر به زمین میافتد؛ این شهید به قدری عطش داشته که در لحظات آخر میگوید دارم از تشنگی خفه میشوم؛ همرزمان هر چه تلاش میکنند، نمیتوانند به او آب بدهند و این مجاهد با لب عطشان به شهادت میرسد.
🔸 فرازی از وصیتنامه شهید محمدحسن دهقانی
همسر فداکار و مهربانم آنقدر در حق من لطف، گذشت و ایثار کردی و آنقدر از خواستههای بهحق خود گذشتی که تنها جملهای که در برابر اینهمه سختیهایی که متحمل شدی میتوانم بگویم آن است که شرمندهام... بار سنگین زندگی و تربیت فرزندان به دوش شما بود، سختیهای تنهایی و غربت و ... را عاشقانه تحمل کردی تا من در تحصیل و درس خواندن اذیت نشوم، مرا حلال کن و برایم طلب مغفرت کن. مرا در قم دفن کنید تا در پناه بیبی فاطمه معصومه (سلام الله علیها) که سالها جیرهخوارش بوده باشم مقداری تربت سیدالشهدا (علیه السلام) و مقداری از تربت شلمچه شهدای بزرگ همراهم بگذارید شاید مشمول شفاعت آنها شوم، همچنین دستمال مشکی اشکم که خدا قبول کند در روضههایم همراهم بوده آن را هم همراه بگذارید.
(برگفته از مستند علمداران حرم)
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸شهید روحانی مدافع حرم حجت الاسلام سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻
شهید سید اصغر فاطمی تبار در بیست و دوم بهمن ماه ۱۳۶۴ در شهرستان امیدیه در دامان خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. سید اصغر تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خود را در همان شهر گذراند و پس از آن در سال ۱۳۸۴ وارد حوزه علمیه مهدیه شهرستان امیدیه شد. شهید فاطمی تبار تحصیلات حوزوی خود را تا اتمام پایه پنجم در همان حوزه به پایان رساند و برای کسب معارف بیشتر وارد حوزه علمیه امام شهرستان زرین شهر اصفهان شد و تا پایه نهم در همان حوزه کسب دانش نمود. سید اصغر قبل از محرم الحرام سال ۱۳۹۴ ازدواج نمود و اندکی بعد ملبس به لباس مقدس روحانیت گردید. علاوه بر تحصیل در حوزه، سید یکی از بسیجیان فعال روستای حمود محسوب میشد و چند سال سرگروه حلقه صالحین و مسئول فرهنگی پایگاه و مسجد بود و کلاسهای آشنایی با معارف دینی احکام و تجوید قرآن و... برای جوانان برگزار میکرد. به گواه اطرافیان و آشنایان سید اصغر همواره با روی خوش با مردم برخورد میکرد و هنگامی که به منزل میآمد ابتدا پای مادر خود را میبوسید و ایشان را تکریم میکرد. مادرش نیز همیشه او را دعا میکرد و خیر دنیا و آخرت او را از خداوند مسئلت مینمود. مردم شهر امیدیه از سید اصغر به عنوان یک الگوی نمونه برای جوانان خود یاد میکنند. بیش از چهار ماه از ازداوج سید نگذشته بود که غیرت دینی و اسلامی و در حقیقت جذبه ی شهادت او را به سوریه و نبرد با دشمنان اهل بیت علیهم السلام کشانید و پس از اندکی نامش را بر جریده عالم به عنوان شهید مدافع حرم جاودانه حک نمود و چه زود به آروزی خود رسید و یاس سرخ شهادت را بویید، او تنها بیست روز پس از ورودش به سوریه به آروزی دیرینه ی همهی خوبان عالم رسید و در مقام شهدا مرزوق گشت.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸خاطرات و نحوه شهادت شهید روحانی مدافع حرم حجت الاسلام سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻
🔸 قرار شد یک سال بعد از عقدمان زیر یک سقف برویم. چند ماهی بیشتر از عقدمان نگذشته بود که یک روز سید گفت: من میخواهم به سوریه برای جهاد بروم. مانده بودم چه جوابی بدهم. شوکه شدم گفتم: من برای آینده مان خیلی برنامه ریزی کردم. نمیشود که نروی؟ گفت: چشم؛ من نمیروم؛ اما خودت جواب حضرت زهرا سلام الله علیها را در آن دنیا بده. وقتی سید این حرف را زد من سکوت کردم و به رفتنش رضایت دادم. (همسر شهید)
🔸 روزی که از اصفهان به امیدیه آمده بود به من گفت که بار سفر را ببندم و با هم عازم سوریه شویم. مادرم با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و بی تابی کرد اما اصغر به مادرم گفت وظیفه همه ما این است که تا پای جان از حرم حضرت زینب سلام الله علیها دفاع کنیم و ما همه یك روز میمیریم و چه خوب است که مرگ ما با طعم شیرین شهادت آمیخته باشد. (برادر شهید)
🔸 یکبار شهادت یکی از ائمه بود که تعطیل هم نبود. میخواست بره یه گوشی بخره ولی چون شهادت بود نرفت. بهش گفتم چه اشکالی داره؟ گفت اگه سالگرد پدرت بود میرفتی خریدی بکنی که باعث خوشحالیت بشه؟ (همسر شهید)
🔹 نحوه شهادت
بعد از نماز صبح در یکی از روستاهای سوریه درگیری آغاز میشود؛ یکی از دوستانش به دست یک تک تیرانداز داعشی به شهادت میرسد و سید به قصد انتقام در پی او رفته و در کوچه ای با او رو در رو میشود؛ تفنگش در آن لحظه گیر کرده و آن ملعون زودتر شلیک کرد و سید همانطور که آرزو داشت مانند مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها با اصابت گلوله به پهلویش به آرزوی دیرینه اش رسید و در ۱۶ آذر ۹۴ آسمان نشین شد.
پایِ دَرْسِ شَهیدِ روحانـــــی...
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸وصیت نامه حجت الاسلام والمسلمین شهید سید علی اصغر فاطمی تبار🌸🌻
بسم الله الرحمن الرحیم
خواهران، برادران، دوستان، همسایگان و هموطنان عزیزم
خدای تبارک و تعالی دنیا را سرای گذر کرد، نه جای ماندن. و آخرت را جایگاه ابدی قرار داد تا آنان که در این دنیا در مزرعه ی عمر خود، خوبی کاشتند سعادت ابدی درو کنند و آنان که به راه شر و ناپاکی رفتند مزد گمراهی خود را ببینند. خدای متعال انسان را از دو جوهر مادی و معنوی آفرید تا انسان ترکیب شده از خاک و روح با اختیار خود و با ارشاد پیامبران و امامان الهی و هدایت عقل راه خیر و سعادت را در پیش گیرد و دل از این دنیای گذرای فانی در کند و برای سرای ابدی بکوشد.
برادران و خواهرانم؛ کدام عقل سالم و آگاه سرای ابدی را به زندگی کوتاه دنیا که پر است از درد و غم و سختی و رنج میفروشد!؟ البته هیچ انسان آگاهی چنین معامله ی زیان باری نمیکند. حتماً میپرسید پس چرا اکثر ما مردم گرفتار دنیا و هوس هستیم!؟ اینجاست که نقش شیطان مشخص میشود.
شیطان با فریب انسان و اغفال انسان چشم و گوش آدمی را کور میکند و او را از خدا و آخرت غافل میکند تا عمر انسان به سر آید و با دستخالی و پروندهای پر از گناه و غفلت از این دنیا برود. چه معامله ی بدی و چه بازار فریبندهای، خوشا به سعادت آگاهان و مؤمنان.
برادرانم و خواهرانم؛ نگذارید شیطان فرصت عمر شما که باید به جمع آوری توشه آخرت بگذرد را تباه کند، ناگهان بانگ برآمد خواجه مرد و دیگر پشیمانی سود ندارد.
نگذارید شیاطین جن و انس شما را مشغول به دنیا بکنند. شیطان هر روز به شکلی و رنگی درمیآید. گاهی در قالب سیاستمداران دنیازده در میآید که همو غم خود را، منافع حزبی خود میدانند و برای رسیدن به منافع خود مردم بیچاره را فریب میدهند که با این و آن سازش کنیم تا دنیایمان بهتر شود. ننگ بر این دنیا که با سازش با شیطان به دست آید؛ اگر هدف این بود پس چرا ائمه ما و پیامبر ما سازش نکردند. مگر حضرت رسول صلی الله علیه و آله نفرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم و هدفم دست بردارم هرگز چنین نخواهم کرد!؟ مگر ائمه ما همه در این راه به خاطر عدم سازش با شیطان خود را فدا نکردند؟ اصلاً مگر ما نیامدیم تا دنیا را فدای آخرت بکنیم؟ پس حالا چرا دارند ما را فریب میدهند و آرمان هایمان را فدای دنیای خیالی میکنند!؟ زهی خیال باطل که همین دنیا هم با سازش و با استکبار آباد نمیشود.
مگر سیاست زده ها اعتقادی به آرمان های ابراهیم بتشکن زمان، خمینی کبیر، ندارند که اینگونه مردم را خام تبلیغات دروغین خود میکنند!؟ در کجای اسلام داریم که جواب سیلی دشمن خنده است!؟ مگر خدای متعال در قرآن نفرموده «جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم». مگر نفرموده که اصحاب محمد صلی الله علیه و آله نسبت به دشمنان سخت گیرند!؟ مگر نفرموده یهود و انصاری هرگز از شما راضی نمیشوند مگر اینکه تابع آنها شوید!؟ اگر سخن خدا حق و صدق است، پس این ها ما را به کدامین اسلام راهنمایی میکنند!؟
دوستان من؛ فریب اسلام آمریکایی را نخورید، نگذارید اسلام لیبرالی و تفکر اصلاحاتی در شما نفوذ کند.
باور داشته باشید که جواب سیلی دشمن، سرب داغ است نه لبخند ذلیلانه.باور کنید که دشمن ما ضعیف است و این وعده خداست که اگر مقابل کفر استقامت کنید، پیروزی از آن شماست. شک به خودتان راه ندهید و پیرو ولایتفقیه باشید و لاغیر؛ پیرو امام خامنه ای مدظله باشید نه کسان دیگر.
باور کنید که اینها دارند دنیا و آخرت شما را بر باد میدهند، پس هوشیار باشید. بگذارید تعریف اسلام را از زبان نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرجه بشنویم نه کسانی که هر وقت فرصت پیدا کردند و میدان دیدند حتی به خود خدا هم تاختند و اصول اسلام را زیر سؤال بردند.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
نگذارید آدم های کور عصاکش شما شوند. اجازه ندهید کسانی هادی و راهنمای شما شوند که خود راه را گم کرده اند. معیارتان در سنجش افراد، حال فعلی آنها باشد نه گذشته ی آنها. قرآن میفرماید: بعضی ها اعمال گذشته ی خود را باطل میکنند؛ سخن قرآن مربوط به همه ی زمان هاست، باور کنید زبیری که دیروز سینه چاک پیامبر صلی الله علیه و آله بود، امروز در مقابل علی علیه السلام ایستاده است.
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab
🌻🌸ادامه وصیت نامه🌸🌻
برادران و خواهرانم؛ نگذارید علی زمان تنها بماند که فردا ننگ ما در تاریخ ثبت شود؛ امروز هرکسی با نیتی به اعتقاد و افکار شما میتازد، یکی با تفکر لیبرالی، یکی با تفکر اصلاحات، یکی اسلام رحمانی، یکی جدایی دین از سیاست و…
شده از خود بپرسید چرا این همه تفکر انقلابی مورد هجمه است؟ مشخص است که دشمن خاکریز اول را مورد هجوم قرار میدهد؛ اگر تفکر انقلاب حق نبود و ما خطری برای استکبار نداشتیم، مثلاً تفکر لیبرالی داشتیم یا اسلام ما مثل عربستان و پاکستان بود یعنی اسلام بی خاصیت، کسی با ما کاری نداشت؛ چون در آن صورت ما نوکران حلقه به گوش آنها بودیم؛ پس بدانید که حق با ماست و حق با تفکر انقلابی است و پیروزی از اهل حق است. که حزبالله هم الغالبون، تردید نکنید که اگر مقاوم باشید آینده ایران که نه، آیندهی دنیا به دست شما رقم خواهد خورد.
آگاه باشید که دشمن دین شما را نه به یکباره که به صورت فرسایشی مورد هجوم قرار میدهد. اگر هوشیار نباشید آنگاه به خود میآیید که فرسنگ ها از اسلام ناب محمدی فاصله گرفته اید. مَثَل جنگ فرسایشی دشمن، مَثَل جهت است؛ در فاصله ای که اگر از مسیر کج بروی ولو به اندازه چند درجه، موقعی که به مقصد میرسی میبینی که فرسنگها از مقصد دوری و کج رفته ای، پس حتی کوچکترین شبهات را هم به خود راه ندهید و کج نشوید.
انقلاب ما بر حق است و دین ما حق است؛ از این نهراسید که تبلیغ میکنند که شما قلیل و اندکید، بلکه شما اکثریت هستید و خدا پشتیبان شماست و پیروزی نهایی از آن شماست.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
- کتاب «واعظان سبکبال» ص ۱۰۶
🌻🌻🌸🌸🌷🌷
@parcham_enghelab