🌸🍃🌸🍃
حضرت محمد (ص) میفرمایند:
دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانهٔ ويران است؛
پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد و نادان نميريد؛
براستى كه خداوند بهانهاى را براى نادانى نمیپذيرد
#نهجالفصاحهص۶۰۰
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
این داستان کسی هست که در معرض مرگ قرار گرفت و با عزرائیل ملاقات کرد و حتی در حالت مکاشفه قبل از مرگ، اهل بیت (ع) را هم زیارت کرد ولی با دعای مادر دوباره به دنیا برگشت.
نقل از علامه طهرانی:
یكی از اقوام ما كه از اهل علم بود برای من نقل كرد:
در ایامی كه در سامرّاء بودم، به مرض حصبۀ سختی مبتلا شدم و هرچه مداوا نمودند مفید واقع نشد.
مادرم با برادرانم مرا از سامرّاء به كاظمین برای معالجه آوردند و نزدیك به صحن یك مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجۀ من پرداختند؛
از معالجۀ اطبّای كاظمین كه مأیوس شدند یك روز به بغداد رفته و یك طبیب را برای من آوردند.
همینكه برای معاینه نزدیك بستر من آمد، احساس سنگینی كردم و چشم خود را باز كردم دیدم خوكی بر سر من آمده است؛
بیاختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب كردم.
گفت: چه میكنی، چه میكنی؟ من دكترم، من دكترم!
من صورت خود را به دیوار كردم و او مشغول معاینه شد ولی نسخه او هم مؤثّر واقع نشد؛
و من لحظات آخر عمر خود را میگذراندم.
تا آنكه دیدم حضرت عزرائیل با لباس سفید و بسیار زیبا و خوش قیافه وارد شد
پس از آن پنج تن بترتیب وارد شدند و نشستند و به من آرامش دادند و من مشغول صحبت كردن با آنها شدم.
در اینحال دیدم مادرم با حال پریشان رفت روی بام و رو كرد به گنبد مطهّر امام کاظم (ع) و عرض كرد:
یا موسی بن جعفر ! من بخاطر شما بچّهام را اینجا آوردم، شما راضی هستید بچّهام را اینجا دفن كنند و من تنها برگردم ؟ حاشا و كلاّ ! حاشا و كلا ّ!
همینكه مادرم با امام کاظم (ع) مشغول تكلّم بود، دیدم آنحضرت به اطاق ما تشریف آوردند و به پیامبر (ص) عرض كردند: خواهش میكنم تقاضای مادر این سید را بپذیرید !
حضرت رسول (ص) رو كردند به عزرائیل و فرمودند: برو تا زمانی كه خداوند مقرّر فرماید؛
خداوند بواسطۀ توسّل مادرش عمر او را تمدید كرده است، ما هم میرویم إنشاءالله برای موقع دیگر.
مادرم از پلّهها پائین آمد و من بلند شدم و نشستم ولی از دست مادرم عصبانی بودم؛
به مادرم گفتم: چرا اینكار را كردی؟! من داشتم با اهل بیت (ع) میرفتم؛
تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی كه ما حركت كنیم.
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼امروز را بـا #یاد_تو آغاز ميکنم
که صاحب زمـانی
همه #لحظه هایـم
متعلـق بـه توست♥️
🌼 #هـرروز
خـدا را هزارمرتبه شکر ميکنم🙏
که یک روز به روز #رسیدن_تو
نزدیکتر💕 شده ام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🍀🍂
🍀
💥داستانی بسیار زیبا از گذشت و صبر مالك اشتر
☘مالك اشتر روزي از بازار كوفه مي گذشت با لباسي از كرباس خام و به جاي عمامه از همان كرباس بر سر داشت و به شيوه فقراء عبور مي كرد . يكي از بازاريان بر در دكانش نشسته بود ، چون مالك را بديد به نظرش خوار و كوچك جلوه كرد و از روي استخفاف كلوخي را به سوي او انداخت .
☘مالك به او التفات ننمود و برفت . كسي مالك را مي شناخت و اين واقعه را ديد ، به آن بازاري گفت : واي بر تو هيچ دانستي كه آن چه كس بود كه به او اهانت كردي ؟
☘گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر يار علي عليه السلام بود . آن مرد از كار بدي كه كرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالك روانه شد كه از او عذر خواهي كند . ديد به مسجدي آمده و مشغول نماز است صبر كرد تا نمازش تمام شد ، خود را بر دست و پاي او انداخت و پاي او را مي بوسيد مالك سر او را بلند كرد و گفت : اين چه كاري است مي كني ؟ گفت : عذر گناهي است كه از من صادر شده است كه ترا نشناخته بودم .
مالك گفت : بر تو هيچ گناهي نيست ، به خدا سوگند كه به مسجد نيامدم مگر براي تو استغفار كنم و طلب آمرزش نمايم ✔️
📚ڪوتاه و خواندنــے
مجموعه حکایات وسخن بزرگان
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌷🌹
صبح های زیبا، معجزه نمیخواهد!
گاهی با یک #سلام ساده،
روزمان زیر و رو میشود.
ساده ترین #سلام را در این صبح #صادق به شما #مهربانان هدیه میدهم.
سلام روزتون پر انرژی
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دلم از #گناه پر است...
به بزرگیت...
به گمنامیت...
به مادرت حضرت زهرا(س) کمی نگاهم کن ...
اینبار هم مرا بخر..
مثل میوه های درهم..
#شهید_ابراهیم_هادی
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚#حکایتی_زیبا_از_ملانصرالدین
ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد....
گفتن :
ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی...!!!
میگه :
اون خره ولی من آدمم،
من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم،
بذار اون نفهمه....!!!
👈حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود، اصلا ناراحت نباشید،
شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید، بذار اون نفهمه.
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
داستان واقعی عاق والدین جوان ثروتمندی که فقیر شد
جوانی از ثروتمندان مدینه پدر پیری داشت که احسان به او را ترک نمود، و او را از مال خود، محروم کرد. خداوند متعال اموالش را از او گرفت و فقر و تنگدستی و بیماری به او روی آورد و بیچاره شد. سپس پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای کسانی که پدر و مادرها را آزار میرسانید، از حال این جوان عبرت بگیرید و بدانید، چنان که کسی داراییاش در دنیا از نزد او بیرون رفت و غنا و ثروت و صحتش به فقر و بیماری بدل گشت، همچنین در آخرت هر درجهای که در بهشت داشت، به واسطه این گناه از دست داده و در مقابلش از درکات آتش برای او آماده شده است. (بهخاطر آزار رساندن به پدر و مادر است.)(۱)
امام هادی(ع) میفرماید: عقوق والدین باعث کم شدن مال و ثروت میشود، و شخص را به نکبت و ذلت در دنیا میکشد، و در مقابل صلهرحم و نیکی به والدین باعث زیادی مال و ثروت میشود.(۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- سفینهًْ البحار، ص ۱۸۰
۲- مستدرک الوسائل، احکام الاولاد، باب ۷۵، ص ۲۹
#داستان #کوتاه
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🔵 #داستـــان_کــوتاه
✍پسر بچه ای بود که اخلاق خوبی نداشت و همه اطرافیان از این رفتار او خسته شده بود ند روزی پدرش او را صدا کرد وگفت پسر دلم می خواهد کاری برای من انجام بدهی پسر گفت باشه
پدر اورا به اتاقی برد و جعبه میخی بدستش داد و گفت پسرم از تو می خواهم که هر بار که عصبانی شدی میخی بر روی این دیوار بکوبی
روز اول پسر بچه ۳۷ میخ به دیوار کوبید . طی چند هفته بعد ؛ همان طور که یاد می گرفت چگونه عصبانیتش را کنترل کند تعداد میخهای کوبیده شده به دیوار کمتر میشد .
او فهمید که کنترل عصبانیتش آسانتر از کوبیدن میخها بر دیوار است
به پدرش گفت و پدر نیز پیشنهاد داد هر روز که می تواند عصبانیتش را کنترل کند ؛ یکی از میخها را از دیوار بیرون آورد.
روزها گذشت و پسر ک بلاخره توانست به پدرش بگوید که تمام میخها را از دیوار بیرون آورده است .
پدر دست پسرک را گرفت و به کنار دیوار برد وگفت : پسرم تو کار خوبی انجام دادی اما به سوراخهای دیوار نگاه کن دیوار هر گز مثل گذشته نمی شود وقتی تودر هنگام عصبانیت حرفی را میزنی ؛ آن حرف ها هم چنینی آثاری را در دل کسانی که دلشونو شکستیم به جای می گذارند که متاسفانه جای بعضی از اونها هرگز با عذر خواهی پر نمیشه.
ما چطور هیچ تا حالا فکر کردیم چقدر ازاین میخها در دیوار دل دیگران فرو کردیم
بیایم از خدا بخواهیم که به ما انقدر مهربانی وگذشت بدهد تا هرگز دردیوار دل دیگران میخی فرو نکنیم .
🦋مردی اعرابی از امیرالمومنین (ع) پرسید: سگی را دیدم با گوسفندی جستن کرد و از آنها حملی به هم رسید. آیا این حمل به کدامیک ملحق است؟
💠آن حضرت (ع) فرمود: او را در کیفیت خوراکش آزمایش کن، اگر گوشتخوار بود سگ است و اگر علف خوار بود گوسفند. اعرابی گفت: او را دیده ام گاهی گوشت خورده و گاهی علف.
💠علی (ع) فرمود: او را در آب آشامیدن آزمایش کن، اگر با دهان آب می خورد گوسفند است و اگر با زبان آب می خورد سگ است. اعرابی گفت: هر دو جور آب می خورد.
💠علی (ع) فرمود: او را در راه رفتن آزمایش کن، اگر دنبال گله می رود سگ است و اگر وسط یا جلو گله می رود گوسفند است. اعرابی گفت: گاهی چنین است و گاهی چنان.
💠علی (ع) فرمود: او را در کیفیت نشستن ملاحظه کن، اگر بر شکم می خوابد گوسفند است و اگر بر دم می نشیند سگ است. اعرابی گفت: گاهی به این ترتیب می نشیند و زمانی به آن ترتیب.
💠علی (ع) فرمود: او را ذبح کن، اگر در شکمش شکنبه دیدی گوسفند است و اگر روده و امعاء دیدی سگ است. اعرابی از شنیدن این نکات دقیق متحیر و مبهوت شد.
📚کشکول شیخ بهائی.
هدایت شده از آتـش به اِخـتـیـاران
🔴📣🔴 فیلم تازه منتشر شده از حسن روحانی که باعث آبرو ریزی شد😳😱
این فیلم خیلی چیز ها رو مشخص میکنه👌👌
🔴خبر فوری 🔴خبر مهم و فوری
سردار قاسمی پرونده روحانی رو افشاکرد....
❎❎اینجا ببینید 👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3471310851C6fc7de5048
eitaa.com/joinchat/3471310851C6fc7de5048
هدایت شده از آتـش به اِخـتـیـاران
🔴فوری احمدی نژاد زده سیم آخر🔴
⭕️بعد از اتمام ضرب الجل 48 ساعته احمدی نژاد ویدیوئی منتشر کرد 😱
🅾🎥 حتما ببینید چی میگه👇
http://eitaa.com/joinchat/3471310851C6fc7de5048
فوری فوری🔥👆
❌ایت الله رئیسی بالاخره سکوتش را شکست و پرونده فساد اقتصادی حسن روحانی را افشا کرد (!!!)😱😨
🚫اطلاعات بیشتر👇
🔴 رئیسی افشاکرد....
بزن رو لینک زیر👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3471310851C6fc7de5048
#سلام_امام_زمانم❤
سلام ماهتاب من
چه منتظرانِ شکیبایی
که در آتش هجرت سوختند
و چه خدمتگزاران جوانی
که در عطشِ دیدارت پیر شدند ...
بیا ای آرزوی مشتاقان
بیا تا جوانم بده رخ نشانم ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💠نـماز وعـبـادات حضرت زهـــرا‹سـ›💠
✍تابش نور از چادر نماز زهرا«س»
🌺🍃امیرالمومنین علیه السلام از مرد یهودی مبلغی جو قرض گرفت ، یهودی عرض کرد: باید چیزی به رهن بگذاری ؟
آن حضرت چادر نماز زهرا علیهاالسلام را به رهن گذاشت و جو را گرفت و از آن سوی یهودی چادر را به خانه برد و در اتاقی جای داد، نیمه شب زن یهودی برای حاجتی بدان اتاق رفت و نوری ساطع دید که شعشعه آن نور، چشم را خیره می کرد، دوید و شوهر را آگهی داد، مرد یهودی آمد و این را دید، خاندان خویش را دعوت کرد، هشتاد تن یهود گرد آمدند، چون بدان نور نظاره کردند و بدانستند از چادر حضرت فاطمه علیهاالسلام است ، همگان اسلام آوردند و در بعضی روایات آمده که نام یهودی زید بود.
#نماز_و_عبادات_حضرت_زهرا_س
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
زندگی،بالا و پایین دارد
گاهی آرام
گاهی سخت
الهی قایق زندگیتون همیشه
درحال حرکت به سوی
بهترین های این دنیا باشه.
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✍📔#تلنگر
در شهری قدم میزنم که دختران لبان سرد خود را سرخ تر میکنند تا شاید دل سیاه پر از هوس پسرها سرخ شود به بهانه ی عشق!
در شهری زندگی میکنم که پسرانش ادای مجنون را در می آورند تا شاید تن لیلی های ساده را به دست آورند!
در شهری اشک میریزم که پسرانش چشمان هیز خود را در پس عینک دودی پنهان میکنند،
تا شاید دختران در شیشه ی سیاه عینک،چشمان صادق خویش را ببینند!
در شهری می ایستم که دختران بر بوسه های خود قیمت میگذارند تا شاید پسران پولدار شریک آنها شوند!
در شهری می اندیشم که پسرانش خود را چون دیوار محکم تعریف میکنند تا شاید دختران تکیه کنند بر بازوی شیشه ای آنها!
داریوش میگوید:
دهانت را می بویند،
مبادا گفته باشی دوستت دارم!
من میگویم حق دارند،
چون دوست داشتن های ما بو دار است!
بوی سوء استفاده، بوی خیانت، بوی دروغ، نیرنگ و بازی میدهد!
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 #حکایت_ملانصرالدین
ملانصرالدین در شهر دوست دوران کودکی اش را دید. از او پرسید: در چه کاری؟! دوستش گفت: چیزی نمی کارم که به کار آید! ملا وَراندازش کرد و گفت: پدرت هم چنین بود؛ هرگز چیزی نکاشت که به کار آید!!😂..
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨
💚 مورچه و سليمان نبي(ع)
✍🏻روزي حضرت سليمان(ع) در كنار دريا نشسته بود، نگاهش به مورچه اي افتاد كه دانه گندمي را با خود به طرف دريا حمل مي كرد. سليمان همچنان به او نگاه مي كرد كه ديد او نزديك آب رسيد. در همان لحظه قورباغه اي سرش را ازآب بيرون آورد و دهانش را گشود. مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه درون آب رفت. سليمان مدتي در اين مورد به فكر فرو رفت و شگفت زده فكر مي كرد. ناگاه ديد آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و دهانش را گشود. آن مورچه از دهان او بيرون آمد ولي دانه گندم را همراه خود نداشت.
سليمان(ع) آن مورچه را طلبيد و سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت: «اي پيامبر خدا! در قعر اين دريا سنگي تو خالي وجود دارد و كرمي درون آن زندگي مي كند. خداوند آن را در آنجا آفريد. او نمي تواند از آنجا خارج شود و من روزي او را حمل مي كنم. خداوند اين قورباغه را مأمور كرده مرا درون آب دريا به سوي آن كرم حمل كرده و ببرد. اين قورباغه مرا به كنار سوراخي كه در آن سنگ است، مي برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ مي گذارد. من از دهان او بيرون آمده و خود را به آن كرم مي رسانم و دانه گندم را نزد او مي گذارم و سپس باز مي گردم و به دهان همان قورباغه كه در انتظار من است وارد مي شوم. او در ميان آب شنا كرده مرا به بيرون آب دريا مي آورد و دهانش را باز مي كند و من از دهان او خارج مي شوم.
سليمان به مورچه گفت: وقتي كه دانه گندم را براي آن كرم مي بري آيا سخني از او شنيده اي؟ مورچه گفت: آري. او مي گويد:
اي خدايي كه رزق و روزي مرا درون اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نمي كني، رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت فراموش نكن.(1) « و چون انسان را نعمت بخشيم روي برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبي بدو رسد دست به دعاي فراوان بردارد.»(2)
📚(1)- داستان انبیاء
📚(2)-سوره فصلت - آيه۵۱
🌸🍃🌸🍃
#سوادزندگي
کسی که شنا کردن بلد است میداند که آب او را پایین نمیکشد .
اما کسی که با شنا آشنا نیست
فکر میکند آب او را پایین میکشد و غرق میکند.
برای همین بیهوده دست و پا میزند و غرق میشود.
بهتر است بدانیم این افکار ماست که ما را غرق میکند
وگرنه زندگی عمق زیادی ندارد
🌸🍃🌸🍃
آیت الله بهجت :
تکان میخوری بگو « یا صاحب الزمان »
می نشینی بگو « یا صاحب الزمان »
برمیخیزی بگو « یا صاحب الزمان »
صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن
شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو"السلام علیک یا صاحب الزمان" بعد بخواب.
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد، شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد، دیگر نمیتوانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی.
و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است: "که در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت قدم می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند."
#کمالالدینوتمامالنعمهص۳۰۳
🌺داستان آموزنده از شایعه پراکنی
❇️زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.
حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکُش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن، دستور حکیم را اجرا کرد.
فردای آن روز حکیم به او گفت: حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد.
🔹مرد حکیم گفت: "انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست، همانند آن شایعه ای که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است."
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸انسان حکیمی میگفت:
🔸صبحها که دکمه های لباسم را می بندم؛
🔸به این فکر میکنم که،
چه کسی آنها را باز خواهد کرد؟
🔸خودم یا مرده شور؟
🔸دنیا همین قدر غیر قابل پیش بینی است..
🔸به آنهائى که دوستشان دارید،
بی بهانه بگوئيد:"دوستت دارم"
🔸بگوئيد: در این دنیای شلوغ،
سنجاقشان کرده اید به دلتان..
🔸بگوئيد: گاهی فرصت با هم بودنمان،
کوتاهتر از عمر شکوفه هاست..
🔸بگوئيد: بودن ها را قدر بدانيم،
نبودن ها همين نزديكى است..!
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚#داستان_کوتاه
👌بخونین قشنگه♥️
دو برادر به نام اسماعیل و ابراهیم در یکی از روستاها، ارث پدرشان یک تپه کوچکی بود که یکی در یک سمت و دیگری در سمت دیگر تپه گندم دیم می کاشتند.
اسماعیل همیشه زمین اش باران کافی داشت و محصول برداشت می کرد ولی ابراهیم قبل از پر شدن خوشه ها گندم هایش از تشنگی می سوختند و یا دچار آفت شده و خوراک دام می شدند و یا خوشه های خالی داشتند.
ابراهیم گفت: بیا زمین هایمان را عوض کنیم، زمین تو مرغوب است. اسماعیل عوض کرد، ولی ابراهیم باز محصول اش همان شد.
زمان گندم پاشی زمین در آذرماه، ابراهیم کنار اسماعیل بود و دید که اسماعیل کار خاصی نمی کند و همان کاری می کند که او می کرد و همان بذری را می پاشد که او می پاشید.
در راز این کار حیرت ماند. اسماعیل گفت: من زمانی که گندم بر زمین می ریزم در دلم در این فصل سرما ،پرندگان گرسنه راکه چیزی نیست بخورند، آنها را هم نیت می کنم و گندم بر زمین می ریزم که از این گندم ها بخورند و لی تو دعا می کنی پرنده ای از آن نخورد تا محصولت زیاد تر شود. دوم این که تو آرزو می کنی محصول من کمتر از حاصل تو شود در حالی که من آرزو دارم محصول تو از من بیشتر شود. پس بدان انسان ها نان و میوه دل خود را می خورند. نه نان بازو و قدرت فکرشان را .برو قلب و نیت خود را درست کن و یقین بدان در این حالت ، همه هستی و جهان دست به دست هم خواهند داد تا امورات و کارهای تو را درست کنند.
مهدی فاطمه غریب است
⛅️🌹⛅️🌹⛅️🌹⛅️🌹⛅️🌹⛅️🌹
👌تلنگــــــــــر
👈بعضی ها تلگرام قطع شده انگار نفسشون قطع شده...
💦انگار تشنه هستند و الان هلاک میشن...
⬅️شب و روز فکر وصل شدن به تلگرام هستند
😔بمیرم برای غریبی و مظلومیتِ مهدیِ فاطمه (عج)...
که تو کشور شیعه آن هم بعد از هزار و اندی سال حتی به اندازه ی یک جرعه آب طالبش نیستند...
👈اسمش رو میارند از روی عادت ولی قلبا خیلی ها نمیخوادش حتی به اندازه ی تلگرام...
👌اگر همانطوری که مشتاق تلگرام بودند مشتاق دیدار تو بودند تا الآن دیدار حاصل شده بود...
😔خاک بر سر دنیا و اهلش...
😭آقا جان در پس پرده ی غیبتی که لیاقت چون تویی را نداریم
⬅️خیلی ها خواب و خوراک و ذکر آنها شده
تلگرام...
تلگرام...
😔اما آقاجان دلسوخته هایی هم هستند و منتظر قدوم مبارک شما...
اللهم عجل لولیک الفرج
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
💐صبح زیباتون منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص)💐
☀️به رسم ادب هرصبح:
السلام علی رسول الله وآل رسول الله💖
السلام علیک یابقیة الله(عج)💖
السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)💖
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❤️قال امام رضــا علیه السلام:
هر كه #غم و نگرانى مؤمنى را
بزدايد خـــــداوند در روز قيامت
گـــره غم از دل او بگشايد.
📚ميزان الحڪمه ج ۵ ص
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴عاقبت دختر خائن
یکی از سلاطین به نام"اساطرون" در شهری کنار رود فرات سلطنت میکرد.
وقتی که شاپور با دولت روم صلح کرد در فکر تسخیر شهر اساطرون افتاد.پس سپاهی مجهز را حرکت داد و گرداگرد شهر را گرفت.
روزی دختر اساطرون بالای حصار شهر آمده بود و لشگر دشمن را تماشا می کرد.ناگاه چشمش به قامت مردانه شاپور افتاد و با همین یک نگاه عاشق او شد.پنهانی نامه ای به او نوشت که: اگر مرا به ازدواج خود در آوری وسیله تسخیر شهر را فراهم میکنم.شاپور نیز پذیرفت
دختر شبانه وسایل ورود لشگریان را فراهم کرد و شاپور با سپاهیانش وارد شهر شدند و شهر را فتح کردند اساطرون را کشته و سر او را به نیزه زدند و به مردم نشان دادند.مردم نیز پس از مشاهده سر سلطان خود از شاپور اطاعت کردند
شهریار ایران هم به پیمان خود عمل نمود و با دختر ازدواج کرد و مدتی با او بسر برد
شبی چشم شاپور به پشت دختر افتاد که بر اثر خراشیدگی خون آلود شده بود پرسید این خراش از چیست؟ دختر گفت: در محل استراحت من برگ موردی(برگی است لطیف که برای تقویت موی سر و صورت به کار برده می شود) بود که بر اثر تماس با او بدنم خراش برداشت
پدرت تو را چه اندازه با ناز پروریده است که چنین پوست لطیفی پیدا کردی؟؟؟ دختره گفت: پدرم مرا با بهترین وسایل پرورش می داد
شاپور مدتی سر به زیر انداخت و پی از مدتی تفکر سر برداشت و گفت: تو با پدری چنین مهربان اینگونه بی وفایی کردی!!! چگونه با من پایداری خواهی کرد؟؟!! پس دستور داد که گیسوان او را بر دم اسبی بسته و در میان خارستانی کشیده تا به درک واصل گردید
📚روایات و داستانهای کهن وقرانی
شهرام شیدایی
🎀 @RomaneMazhabi 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 #جمعه ای دیگر و دوباره موعِد #عاشقی
🔺زیارت #امام_زمان (عج) در روز #جمعه
🔻با نوای زیبای استاد فرهمند