جامعیت قانونی یعنی در نظر گرفتن همه شرایط و همه نوع انسان
همه رو که مجبور نکردن از این حکم استفاده کنن
یه خانم مستبصر کانادایی بود میگفت من اصلاً با دیدن حکم صیغه مسلمان شدم
گفتم چقدر به زن احترام میگذاره
تحت هیچ شرایطی فاحشه شدن رو نمیپذیره
شأنیت اجتماعی شرعیش رو لحاظ میکنه
و اینکه همه چیز زیر نظر شرع با اجازه خدا و چارچوب مند صورت میگیره
نه رها
اینکه اصل و بلکه تاکید در اسلام بر تک همسری و خانواده است واضحه گفتن نداره**
_ اصلاً چطور چند کلمه باعث محرمیت میشه اگر نخونن چی میشه مگه
_ بحث چند تا کلمه فقط نیست بحث اجازه ایه که از خدا میگیری بحث حرمت به حکم خداست بحث ثبت رسمی و تعهده
۲۵ رو هم ببینید درباره برده ها میفرماید انسان ها همگی اعضای یک پیکرند
اونم تو شرایطی که برده جزو اموال حساب میشه نه انسان
آخر آیه هم میگه اگر خودداری کنید از تعدد و ارتباط بیش از حد براتون بهتره!
قشنگ مشخصه خدا به خاطر تمایلات انسانی و اجتماعی بعضی چیزها رو حلال میکنه ولی از مومنین انتظار دیگه ای داره که انقدر تو این فضاها سیر نکنید سرگرم این امور نشید
شرایط اجتماعی و ویژگی های طیف های مختلف انسانها ایجاب میکنه بعضی از احکام رو ولی هر حلالی که سفارش نیست
آیه ۲۹ خطاب به انسانها میفرماید خودتون رو نکشید خدا نسبت به شما مهربونه!
تصور کن کسی که به هر دلیلی تو این دنیا به بن بست رسیده و میخواد خودش رو بکشه این کلام در لحظه مثل یک نامه بهش برسه
که توی اون لحظه برای خدا با اون عظمت اهمیت داشته و باهاش حرف زده
چقدر امیدوارکننده ست؟!
جدای از این یه نگاهی به آمار افسردگی و خودکشی توی جهان امروز بندازید
فکر میکنید چرا انقدر این آمار سرسام آوره؟
چون سبک زندگی لیبرال سرمایه داری همه رو ماشین میبینه و فقط کار میکشه و آدم ها رو از تمام نیازهای عاطفی وجودی شون دور میکنه و آدمها با خودشون تنها میشن و میگن واقعاً هدف زندگی من چیه؟
بی هدفی و پوچی تکرار این چرخه که هر روز بره سرکار شب بیاد خونه با پولی که در آورده غذا بخوره اجاره خونه بده و...
روابط انسانی هم که هیچ چارچوبی نداره هیچ مانایی و پایداری ای نداره
آدمای هوشیار حالشون بهم میخوره از این وضعیت اما بقیه مسحور این طلسمن...
طلسم تنوع... خداوند ذات انسان رو کمال گرا و بی نهایت طلب خلق کرده طوری که هیچ چیز جز بی نهایت راضیش نمیکنه
بی نهایت خود خداست و اتصال به منبع لایزال الهی پاسخ نیاز انسانه
اما شیطان چون نمیتونه بی نهایت بهت بده به جاش بهت تنوع رو پیشنهاد میده
میگه بیا به جای این که اوج بگیری بری بالا هی زمین بازی رو عوض کن
ولی کمال گرایی در صفات روحی انسان ها معنی پیدا میکنه چون صفات جسمی بی نهایت شون هم دلزدگیه
غذا تا یه زمانی خوردنش لذته از یه جایی به بعد سیر میشی نمیتونی ادامه بدی مجبورت کنن ادامه بدی میشه شکنجه
پس چون بی نهایت سازی ممکن نیست به جاش تنوع سازی میکنه برات
میندازدت توی لوپ حرص
لوپ خرید خونه خرید ماشین حالا باز عوض کردن ماشین عوض کردن وسایل خونه
سرگرمت میکنه توی همین چرخه ها که چطوری پول در بیاری و چطوری خرج کنی و نفهمی اصلا زندگی چی بود
عمرت بگذره و فکر کنی زندگی یعنی همین اما وقتی یه بارکی کل اینا رو بهت بدن قاطی می کنی که پس هدف جدید من برای زندگی چیه؟
تو بقیه عمرم چه کار می خوام بکنم؟!
مرلی مونرو بازیگری که به عنوان پدیده قرن شناخته شد و به طور ناگهانی در اوج جوانی و زیبایی در قله شهرت و جایگاه اجتماعی و موقعیت مالی قرار گرفت و همه اینها رو یکجا به دست آورد دیگه نمیدونست بقیه عمرش رو باید برای چی تلاش کنه
هدف بزرگتری بهش معرفی نکرده بودن
خودکشی کرد!
یه عمر میخوان به ما القا کنن خوشبختی یعنی همین چیزایی که این زن داشت و باید دنبالشون بدوئی ولی اگه همه اینها رو یکجا بهت بدن دیگه نمیدونی چکار باید بکنی چون اینا فقط وسیله هستن خوشبختی واقعی این نیست هدف نهایی این نیست
خوشبختی در دنیا یعنی درگیر ارتباط با خدا شدن
یعنی داشتن یه هدف بزرگ و متعالی و تلاش کردن براش که همه این لذت های کوچیک مادی کمک کننده ش هستن
بلند شدم تا چای نپتون حاضر کنم چون گلوها حسابی خشکیده بود
کمی که گذشت صدای کتایون در اومد:
_ آیه ۳۴ کتک زدن زن ها!
برای این دیگه بعید میدونم توجیهی داشته باشی!
قشنگ داره میگه مردها از زنها بهترن همهکاره و رئیس شونن کفیل شونن آخه چرا باید زن ها انقدر تو سری خور باشن که از شوهرشون برای کار کردن یا بیرون رفتن یا آب خوردن اجازه بگیرن
من چنین خدایی رو نمیتونم بپذیرم که اهرم فشار مردها برای ظلم به زن ها باشه!
همونطور که در انتظار جوش آمدن آب چای ساز ایستاده بودم جواب دادم:
_اولاً درباره برتری مردها بر زنها به واژهای که به کار میبره دقت کن
قوامون به معنای نیرومندی
خوب معلومه مردها هم نیرومندتر از زنها هستند هم مایه نیرومندی زنها
یعنی تکیه گاه هستن خب هستن دیگه
رمان های مـــذهبـــی 🕊
جامعیت قانونی یعنی در نظر گرفتن همه شرایط و همه نوع انسان همه رو که مجبور نکردن از این حکم استفاده ک
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه
حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کنی میگه نگهبان زنها یعنی وظیفه حراست و امنیت زن ها بر عهده اونهاست
و بعد هم میگه برتری هایی که بعضی نسبت به بعضی دارن نمیگه مردان نسبت به زنان چون هر دو نسبت به هم برتری هایی دارن
اما در مورد کتک زدن زنها اولا داره میگه در مقابل نشوز به معنای ناسازگاری نه برای زور گفتن
اما این حکم فرمایشی و صرفا بازدارنده ست
چون اگر بری روایات مربوط بهش رو ببینی خودت خنده ت میگیره
یکی از کیفیت این مسئله از پیغمبر سوال کرد ایشون فرمود مثل زدن برگ ریحان یعنی گلبرگ با چوب مسواک
به طوری که برگ گل پاره نشه!
چوب مسواک به ضخامت یه بند انگشته!
خنده داره در حد یه هول دادنه!
تو اینطور تصور کن که برای یه هول دادنم خدا باید اجازه میداد وگرنه همون کارم نمیتونستن بکنن!
تازه همونم فقط برای خانمهایی که غیر قابل کنترل ان!
درباره اجازه گرفتن هم بگم هر فضایی به یک مدیریت کلان احتیاج داره
خانواده هم از این قاعده مستثنا نیست
همین خانومی که نسبت به اجازه از شوهرش اعتراض داره توی فضای کاری از رئیسش اجازه بگیره بهش بر نمیخوره ولی توی زندگی چرا
_ خب چرا مرد باید مدیر باشه
سینی چای رو روی میز گذاشتم و نشستم:
_ مدیریت مطلقا با آقایون نیست تقسیم وظایف شده
مرد نگاه کلی نگر و محاسباتی داره برای مدیریت کلان خانواده و امور بیرونی مناسبتره
و مدیریت داخلی و مسائل تربیتی هم مربوط به خانمها میشه
خدا بدون در نظر گرفتن هیچ تعصبی به کارایی ها نگاه میکنه و تقسیم وظایف میکنه
اینکه یکی توی یک حوزه رئیس باشه نشانه بی ارزشی بقیه نیست
اون آدم برای این منصب مناسبتره دلیل نمیشه در تمام شئون زندگی برتری داشته باشه
تصور کن یکی تو پروژه برنامه نویسی رئیس توئه دلیل میشه حتما آدم بهتر و با شخصیت تری نسبت به تو باشه؟
وقتی یک نفر صفرتاصد مسئولیت اقتصادی و امنیتی خانواده رو به عهده داره امور مدیریتی کلان هم باید بهش واگذار بشه که بتونه از عهده مسئولیتش بربیاد
ضمنا یه چیز دیگه هم هست
زنها بر مردها یک کنترل باطنی دارن این کنترل ظاهری میاد که تعادل رو برقرار کنه
_ یعنی چی
_ یعنی زن ها با امکاناتی که خدا بهشون داده و با علاقه و وابستگی که همیشه از جانب مرد به زن بیشتره میتونن با یک قدرت پنهان حرف شون رو پیش ببرن
خب لازمه یک کنترل آشکاری از سوی مرد به زن وجود داشته باشه که این تناسب برقرار بشه و توازن قدرت به هم نخوره
کمی از چای خوردم و نگاهیدبه دفترم انداختم:
آیه ۳۶ در یک کلام تجلی اخلاقه
کسی نمیتونه منکر این بشه که اسلام به عنوان دین اخلاق رو ستوده
بیشتر از همه ادیان و همه تفکر ها به گواه مستندات
اما چرا بعضی ها چاره اندیشی اسلام در مواقع خاص رو جای خشونت جا می زنن و چشمشون رو روی این همه آموزههای اخلاقی می بندن؟
کتایون_ مهم نتیجه است که داریم میبینیم پیغمبر شما بعد از رفتنش از خودش چی به جا گذاشت؟
جنگ و غارت!
_قبلا هم گفتم بعد از پیامبر فتوحاتی که صورت گرفت هیچ کدوم چندان اخلاقی و اسلامی نبود*
خصوصا در دوره بنی امیه به بعد و بنی عباس که خلافت اسلامی تبدیل به اپراطوری شد اما این برمبنای آموزه های اسلام نبود و حقیقت اسلام مقابل این پدیده قیام کرد و بعدا میگم این اتفاق چطور افتاد اما این میراث پیامبر ما نیست!
رمان های مـــذهبـــی 🕊
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کن
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه
حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کنی میگه نگهبان زنها یعنی وظیفه حراست و امنیت زن ها بر عهده اونهاست
و بعد هم میگه برتری هایی که بعضی نسبت به بعضی دارن نمیگه مردان نسبت به زنان چون هر دو نسبت به هم برتری هایی دارن
اما در مورد کتک زدن زنها اولا داره میگه در مقابل نشوز به معنای ناسازگاری نه برای زور گفتن
اما این حکم فرمایشی و صرفا بازدارنده ست
چون اگر بری روایات مربوط بهش رو ببینی خودت خنده ت میگیره
یکی از کیفیت این مسئله از پیغمبر سوال کرد ایشون فرمود مثل زدن برگ ریحان یعنی گلبرگ با چوب مسواک
به طوری که برگ گل پاره نشه!
چوب مسواک به ضخامت یه بند انگشته!
خنده داره در حد یه هول دادنه!
تو اینطور تصور کن که برای یه هول دادنم خدا باید اجازه میداد وگرنه همون کارم نمیتونستن بکنن!
تازه همونم فقط برای خانمهایی که غیر قابل کنترل ان!
درباره اجازه گرفتن هم بگم هر فضایی به یک مدیریت کلان احتیاج داره
خانواده هم از این قاعده مستثنا نیست
همین خانومی که نسبت به اجازه از شوهرش اعتراض داره توی فضای کاری از رئیسش اجازه بگیره بهش بر نمیخوره ولی توی زندگی چرا
_ خب چرا مرد باید مدیر باشه
سینی چای رو روی میز گذاشتم و نشستم:
_ مدیریت مطلقا با آقایون نیست تقسیم وظایف شده
مرد نگاه کلی نگر و محاسباتی داره برای مدیریت کلان خانواده و امور بیرونی مناسبتره
و مدیریت داخلی و مسائل تربیتی هم مربوط به خانمها میشه
خدا بدون در نظر گرفتن هیچ تعصبی به کارایی ها نگاه میکنه و تقسیم وظایف میکنه
اینکه یکی توی یک حوزه رئیس باشه نشانه بی ارزشی بقیه نیست
اون آدم برای این منصب مناسبتره دلیل نمیشه در تمام شئون زندگی برتری داشته باشه
تصور کن یکی تو پروژه برنامه نویسی رئیس توئه دلیل میشه حتما آدم بهتر و با شخصیت تری نسبت به تو باشه؟
وقتی یک نفر صفرتاصد مسئولیت اقتصادی و امنیتی خانواده رو به عهده داره امور مدیریتی کلان هم باید بهش واگذار بشه که بتونه از عهده مسئولیتش بربیاد
ضمنا یه چیز دیگه هم هست
زنها بر مردها یک کنترل باطنی دارن این کنترل ظاهری میاد که تعادل رو برقرار کنه
_ یعنی چی
_ یعنی زن ها با امکاناتی که خدا بهشون داده و با علاقه و وابستگی که همیشه از جانب مرد به زن بیشتره میتونن با یک قدرت پنهان حرف شون رو پیش ببرن
خب لازمه یک کنترل آشکاری از سوی مرد به زن وجود داشته باشه که این تناسب برقرار بشه و توازن قدرت به هم نخوره
کمی از چای خوردم و نگاهیدبه دفترم انداختم:
آیه ۳۶ در یک کلام تجلی اخلاقه
کسی نمیتونه منکر این بشه که اسلام به عنوان دین اخلاق رو ستوده
بیشتر از همه ادیان و همه تفکر ها به گواه مستندات
اما چرا بعضی ها چاره اندیشی اسلام در مواقع خاص رو جای خشونت جا می زنن و چشمشون رو روی این همه آموزههای اخلاقی می بندن؟
کتایون_ مهم نتیجه است که داریم میبینیم پیغمبر شما بعد از رفتنش از خودش چی به جا گذاشت؟
جنگ و غارت!
_قبلا هم گفتم بعد از پیامبر فتوحاتی که صورت گرفت هیچ کدوم چندان اخلاقی و اسلامی نبود*
خصوصا در دوره بنی امیه به بعد و بنی عباس که خلافت اسلامی تبدیل به اپراطوری شد اما این برمبنای آموزه های اسلام نبود و حقیقت اسلام مقابل این پدیده قیام کرد و بعدا میگم این اتفاق چطور افتاد اما این میراث پیامبر ما نیست!
رمان های مـــذهبـــی 🕊
یه مرد تکیه گاه همسرشه یه پدر تکیه گاه دخترشه یه برادر تکیه گاه خواهرشه حتی ترجمه اش رو اگر نگاه کن
کم کم حال خوش معنوی هم با نماز پیدا می کنن
این نمازی که ما آدمای عادی میخونیم شاید به اندازه تمرینات ابتدایی یوگا هم انرژی نداشته باشه
اما اگر با دائمون و یحافظون رسوندیش به جایی که تیر از پات کشیدن و دردی حس نکردی دیگه میشه گفت هیچ چیز در جهان نمیتونه مثل این نماز تولید انرژی کنه
یعنی می خوام بگم ساختار طوری طراحی شده که امکان دسترسی بسیار بالاست بالاتر از هر چیزی اینکه تو چقدر میبری بسته به نوع استفاده خودت داره
زیباترین صورتی که توی این جهان میتونه رخ بده قطعاً نمازه
چه چیزی زیباتر از ارتباط با خدا اونهم با روش دلخواه خودش در این کره خاکی وجود داره
ما راحت از کنار این امکان که برای هممون فراهمه میگذریم
ژانت_ قضیه تیر چی بود
_ توی یکی از جنگها یک تیر به پای امیرالمومنین علیبنابیطالب فرو میره که چون عمیق بوده تحمل نمی کرده که برش دارن یعنی دردش زیاد بوده
در نهایت خودش میگه من نماز میخونم شما تیر رو بردارید چون میدونه که در نماز آرومه و حواسش معطوف به خداست
چشم هاش از شگفتی برق زد:
_ چقدر عجیب!
کتایون حرفش رو قطع کرد:
_ ولی شما یک داستان دیگه هم دارید که علی بن ابیطالب توی نماز انگشترش رو به فقیر داده چطور اونجا حواسش به اطرافش هست اینجا نه؟
_من نگفتم حواسش به اطرافش نیست حواس که محدود به مکان نیست روح همزمان میتونه به همه جا مسلط باشه و غرق خدا و ارتباط با خدا هم باشه
نماز مستی و صوفی گری نیست که از خود بیخود بشیم آگاهی محضه متوجه خدا هستی ولی هر چیزی رو اراده کنی میتونی بهش توجه داشته باشی و در دایره توجهت وارد کنی
به خصوص اینکه این مسئله هم جهت با قرب به خدا باشه
کمک به فقیر هم خواست خداست
نماز یعنی تمرکز بر تقدیس و پرستش خدا یعنی تو آنقدر بر این مسئله متمرکزی که وقایع دیگر رو درون این دایره راه نمیدی اما اگر حادثه مهمی رخ بده تو آگاهانه این حادثه رو درون این فضا و تمرکزت راه میدی و درک میکنی
من گفتم دردی رو احساس نمیکنه دلیلش هم آرامش روانی ایه که در نماز حقیقی حاصل میشه
عجیب هم نیست
طرف تمرکز میکنه روی تخت میخ میخوابه و دردی حس نمی کنه
کسی که بتونه اعصابش رو به حد نرمال آروم کنه طبیعتاً این براش مقدور میشه
نماز ظرف خوبی برای این تمرین هاست اگر آدم مستعد باشه
تمرین آرامش اعصاب تمرین تمرکز البته هدف نماز فقط عبادت خداست اما این جایزه های جانبی رو هم داره دیگه برای آدم
مثل روزه که گفتم اما هدف همون ادبه
صدای اذان از گوشیم بلند شد
با لبخند از جام بلند شدم:
_من وقت ادبمه با اجازتون!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
سلام شبتون بخیر باشه ☺️
دوستان از این به بعد تمامی نظرات ، پشنهادات و انتقاداتتون رو توی لینک ناشناس مخصوص به رمان ها شنوا هستم
(فقط مختص به رمان هستش )
https://harfeto.timefriend.net/17323032098770
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت26
از نماز که برگشتم ژانت مشغول گرم کردن کنسرو زبان بود
تشکر کردم و در سکوت شام صرف شد
بعد از شام برای اینکه کتایون دیرش نشه خیلی زود شروع کردیم تا باقیمانده بحث به اتمام برسه:
_خب...
آیه ۵۳ میفرماید یهود هیچ سهمی درحکومت روی زمین ندارن
حالا چرا؟
چون قبلا امتحان پس دادن!
چون اگر در راس قرار بگیرن چیزی به بقیه نمیدن انحصار طلبن
همین مسئله توزیع عادلانه ثروت که امروز در جهان میبینیم بخش عمده ای از ثروت دنیای امروز در دست تعداد بسیار اندکی از مردم جهانه و به قول خودت تعداد بسیار زیادی از این تعداد اندک یهودی هستن و با مدیریتی که ارائه دادن شکاف طبقاتی بین ابناء بشر رو بیشتر کردن
به این دلیل خدا اونها رو محق نمیدونه
چون ظالم هستن و ثابت شده هم هست تجربتا
۵۹ آیه ویژه ایه
می فرماید مطیع امر خدا و رسول و صاحبان امر باشید
این صاحبان امر بر امت چه کسانی هستن؟
خیلی مهمه باید حتما بشناسیمشون چون آیه به ما میگه از اونها تبعیت کنیم
خود آیه در ادامه کد هم میده که اگر درمورد تشخیص این افراد مشکل پیدا کردید به خدا و پیامبرش ارجاع بدید*
این نکته رو گوشه ذهنتون داشته باشید بعدا بیشتر توضیح میدم
آیه ۶۴ رسماً به مسلمانها یاد میده برای بخشش به پیامبر توسل کنید
میگه اگر می اومدن پیش تو گفتن خدایا ببخشید و تو براشون استغفار می کردی خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند اونوقت یک عده توسل رو شرک میدونن
_ خب اون در زمان حیات پیامبرتون بود ولی بعد از فوت و از قبرش منطقی به نظر نمیاد
_ اگر منطق منطق قرآن و یک مسلمان باشه که قرآن میگه شهیدان زنده اند یعنی مقام یک شهید عادی از پیغمبر امت بالاتره؟
میشه گفت بعد از توفی دست پیامبر از دنیا کوتاه میشه و دیگه ناظر هیچی نیست؟
یعنی پیامبر درکی از کسانی که زیارتش میکنند نداره؟
میگن مومن زائر قبرش رو میبینه و به خانوادش سر میزنه بعد پیامبر متوجه نمیشه کی اومد سر خاکش چی گفت یا از راه دور بعد مکان مانع درکش میشه؟
فهم ما در دیدگاه اسلامی از روح شعور و آگاهی مطلقه قطعا از جسم خیلی کاراتره در درک اونم روح مومن چه برسه به روح پیامبر!
طبق نص صریح آیات همین قرآن که براتون خوندم پیغمبر گواه ماست میشه از اعمال ما بی خبر باشه و گواه ما باشه؟
حالا که درک میکنه ممکنه بی تفاوت باشه؟ پیامبری که در زمان حیات تا این حد برای مردم مهربان و رئوف و دلسوز بود
اصلاً فلسفه پیامبری یعنی رافت و دلسوزی برای امت اصلاً چه قدر منطقیه اینکه بگیم پیامبر بعد از توفی امتش رو رها میکنه و دیگه به تدبیر امورشون توجه نداره!
یا اینکه وقتی که زنده بود خدا حرفش رو گوش میداد و دعاش رو برآورده می کرد حالا که در جوار حق ساکنه خدا خواسته ش رو اجابت نمی کنه؟! خیلی سطحیه این برداشت ها
آیه ۶۵ صریحا اطاعت محض در برابر رسول خدا رو دستور میده و این چیزی جز تایید معصومیت پیامبر و امر به ولایت و ولایتپذیری نیست
_ ۱۲۸ رو ببین چرا همش از زنها می خواد تحمل کنن با وضع ناجور شوهرشون بسازن چرا زنها باید بسوزن و از بین برن به خاطر رفاه مردا؟
_ زنان کارگزاران خدا هستند در امور فرهنگی و تربیتی همونطور که مردان در امور نظامی
گفتم آرزو و غایت رشد بشر اینه که وسیله خدا باشه
خب خانمها در امور تربیتی و فرهنگی نایب خدا روی زمین هستن
برای همین هم تربیت فرزند به اونها واگذار می شه و در درجه بعدی تدبیر همسرانشون
چون فقط یک زن میتونه یک مرد معیوب رو به زندگی برگردونه و از انحطاط و جهنمی شدن نجات بده
با اخلاق خوش با استفاده از تسلط به زبان خودش
اگر کسی با اونها راه نیاد از دست میرن و کلی آدم رو هم با خودشون نابود میکنن
نقش تربیتی زن اینجا اینه که این مرد رو کنترل کنه و فقط همون زن میتونه و اصلا هم لازم نیست له بشه!
از محبت خار ها گل میشود
عطر و بویش سهم بلبل میشود
خودش هم از این فضای خوبی که به وجود میاره کیف میکنه مفید بودن خودش رو حس میکنه
محبت میده و بالاخره محبت هم میگیره
این اجبار نیست یک درجه است یک نوع جهاده
چطور یه بچه زبون نفهم رو از صفر تربیت میکنی یه آدم بدقلق رو نمیتونی رام کنی؟
اتفاقا فقط تو از پسش برمیای خب از تواناییت استفاده کن
همونطور که خدا معایب ما رو تحمل میکنه درجا ولمون نمیکنه ما هم یکم معایب هم رو تحمل کنیم بد نیست
ضمنا قرآن فقط به زن سفارش نمیکنه دائم داره به مردها هم سفارش میکنه اخلاق خوبی داشته باشید آزار و اذیت نرسوندید برای هر دو طرف وظایفی تعریف میکنه که هرکدوم مکمل همن
آیه ۱۲۹ هم که دیگه تمایل خودش رو به تک همسری برای حفظ ساختار خانواده نشون می ده دفعه قبل به این آیه استناد کردم
سکوتم که طولانی شد کتایون پرسید: تموم شد؟
_انگار
از بلند شد و تک کت چرمش رو تن کرد:
پس من دیگه برم
قرار بعدی باشه برای یکماه دیگه
هماهنگ میکنیم
میدونستم عجله ش بخاطر چیه پس خیلی معطلش نکردم
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ضحی💗 قسمت26 از نماز که برگشتم ژانت مشغول گرم کردن کنسرو زبان بود تشکر کردم و در سک
بیا تو...
کنارم نشست و با انگشت مشغول بازی با تسبیح روی سجاده شد
انگار اونهم اومده بود که حرفی بزنه
پرسیدم: طوری شده ژانت؟!
_خب راستش
چند وقته میخواستم باهات حرف بزنم ولی نمیشد
امشب که زود رسیدی گفتم وقتشه
_اگر درمورد تخلیه اینجاست امیدوارم حالا که کم کم زمستون تموم میشه یه جایی پیدا بشه و..
_نه اصلا ربطی به اون نداره
من یه بدهی به تو دارم
هر چی فکر میکنم میبینم اگر ازت عذرخواهی نکنم حالم خوب نمیشه
رفتار من با تو خیلی بد بود مخصوصا اون..
اون سیلی بیخود و بی معنی
واقعا نمیدونم چرا تا این حد عصبانی بودم وقتی دیدم خونه تغییر کرده انگار تمام خاطره هام رو یک جا ازم گرفته باشن
دیوونه شدم
ولی تو هیچ وقت به روم نیاوردی و تلافی نکردی
و این منو شرمنده تر کرده
_دیگه بهش فکر نکن هر چی بود گذشت
_یعنی میبخشی؟
_معلومه
فراموشش کن
_اون زمان از اینکه خون تو توی رگهام بود خیلی احساس بدی داشتم
ولی الان از این بابت خیلی خوشحالم و افتخار میکنم
_دیگه لوس نشو خون من مگه چه ارزشی داره که بهش افتخار کنی
_خون تو پر از شجاعت و عشق به آدمهاست
تو واقعا آدم خوبی هستی ضحی!
_فکر کنم یکی سرکارت گذاشته آدرس اشتباه بهت دادن پاشو به فکر شام باش بذار منم دعامو تموم کنم
با لبخند و در سکوت نگاهی بهم انداخت و بعد بیرون رفت
من هم دوباره مشغول شدم
رمان های مـــذهبـــی 🕊
بیا تو... کنارم نشست و با انگشت مشغول بازی با تسبیح روی سجاده شد انگار اونهم اومده بود که حرفی بزنه
تا دم در همراهش رفتیم و من آهسته گفتم:
اگر اتفاقی افتاد یا کمکی لازم داشتی بگو
همونطور که بوتش رو به پا میکشید گفت: در تماسیم
ژانت کاری نداری؟
ژانت هم با لبخند بدرقه ش کرد:
_نه عزیزم مواظب خودت باش
فقط خیلی به مادرت سخت نگیر باهاش راه بیا
اون دوست داره صداتو شنوه معطلش نکن
بعضی وقتا فرصتا زود از دست میرن!
لبخند سر حسرتش انگار قلب کتایون رو بدرد آورد که صورتش جمع شد: حتما
مواظب خودتون باشید
فعلا شب بخیر...
کتایون که رفت ژانت هم عزم خوابیدن کرد:
من فردا صبح خیلی زود باید برم سر کار
اگر ممکنه تو ظرفا رو بشور
شبت بخیر
_حتما
شبت بخیر
...
هنوز چند روز از ملاقات آخر نگذشته بود که کتایون زنگ زد
دوباره وقتی که درحال حاضر شدن برای خروج از آزمایشگاه بودم
انگار ساعت کاریم رو میدونست
جواب دادم:
سلام جانم
_خوبی؟
وقت داری حرف بزنیم؟
قدمزنان به سمت ایستگاه اتوبوس جوابش رو دادم:
آره
چه خبر؟
شیری یا روباه
_چی بگم
شیری که روباهه!
با مهناز حرف زدم...
هرطور بود از زیر زبونش حرف کشیدم
حدسم رو به زبان آوردم:
حرفهای مامانت رو تایید کرد؟
_تلویحا
از دیشب که باهاش حرف زدم چشم رو هم نذاشتم
حالم خیلی بده
نمیدونم چکار کنم!
یه حس تنفری از پدرم پیدا کردم که...
حتی تحمل خونه ش هم برام سخته
میخوام مستقل شم!
از شوک جمله ش سرعت قدمهام کاهش پیدا کرد:
_مطمئنی؟
یعنی میخوای همه چیزو به بابات بگی؟
_نه برای چی!
میگم میخوام مستقل شم!
میدونی که اینجا چیز عجیبی نیست
_یعنی مخالفتی نمیکنه؟
_نمیتونه!
وقتی من بخوام برم اون که نمیتونه جلومو بگیره
تازه فکر کردی فرقی به حالش میکنه؟
اونقدر سرش گرمه که اصلا براش مهم نیست من چکار میکنم!
_چی بگم
امیدوارم کدورتی پیش نیاد
_تو باید یه کاری برام بکنی!
_چه کاری؟
_من دیگه از تنهایی خسته شدم
با ژانت حرف بزن
دست از سر اون سوییت برداره!
شما هم با من بیاید تو همون آپارتمانی که اجاره میکنم!
همون اجاره ای که به سوییت میدید بدید به من!
بی هوا زدم زیر خنده و بعد به ملاحظه نگاه متعجب مردم جمعش کردم:
_من؟
تو که میخواستی منو از این سوییته هم بیرون کنی!
اونوقت الان دعوتم میکنی خونه ت؟
صدای اونهم از اثر خنده خش افتاد:
اون مال اونموقع بود که هنوز حسن نیتت رو ثابت نکرده بودی!
بعدم خونه ژانت بود من میخوام دعوتت کنم خونه خودم
چی میگی؟
یادت نره سیما منو دست تو سپرده ها!
_خیلی خب سوء استفاده نکن
الان بحث من نیست بحث راضی کردن ژانت برای دل کندن از سوئیتشه که بعد از کار معدن سخت ترین کار دنیاست!
حالا بذار باهاش حرف بزنم ببینم چی میگه
_پس بهم خبر میدی؟
_آره ولی یکم زمان میبره!
_باشه لی اینم لحاظ کن که ستونای اون خونه دارن منو میبلعن
من همین امشب با اردشیر خان حرف میزنم
دیگه بعدش همه چی معطل هنر جنابعالیه
بالاخره اتوبوس هم رسید
همونطور که سوار میشدم گفتم:
_خبر میدم
فعلا خداحافظ!
...
وقتی رسیدم خونه ژانت هنوز برنگشته بود
شک داشتم دراین بارهدامشب باهاش حرف بزنم یا به وقت دیگه ای موکولش کنم
کارش خیلی فشرده بود و معمولا شبها به شدت خسته بود
شاید بهتر بود تا آخر هفته صبر کنم
نیم ساعتی از وقت اذان گذشته بود
وضو گرفتم و برگشتم اتاق برای نماز
در حال چادر سر کردن بودم که صدای باز شدن در پذیرایی به گوش رسید
میدونستم الان خسته ست و وقتی استراحت کرد حتما سری بهم میزنه به همین خاطر نمازم رو خوندم
هنوز سر سجاده در حال دعا بودم که ژانت به در باز چند تا ضربه زد:
سلام خوبی؟!
لبخندی به چهره خسته ش زدم:
سلام
ممنونم
خسته نباشی
رمان های مـــذهبـــی 🕊
تا دم در همراهش رفتیم و من آهسته گفتم: اگر اتفاقی افتاد یا کمکی لازم داشتی بگو همونطور که بوتش رو ب
اون شب موقع صرف غذا ماجرا رو با احتیاط با ژانت درمیون گذاشتم و همونطور که حدس مبزدم با مخالفت جدی و قطعیش مواجه شدم
اونقدر قاطع بود که باب هرگونه بحث و گفتگو بسته بود
صبح روز بعد نظر ژانت رو به کتایون منتقل کردم و گفتم از دست من کاری ساخته نیست و اگر میخواد مشکل رو حل کنه خودش باید ژانت حرف بزنه
اگرچه بازهم به موثر بودنش شک داشتم
کتایون هم گفت درگیریهای این هفته ش زیاده و نمیتونه سر بزنه و رو در رو حرف بزنه و از طرفی نمیخواد تماس بگیره و تنها با ژانت حرف بزنه پس قرار گذاشتیم صبح یکشنبه که ژانت از کلیسا برمیگرده و حالش خوبه من براش صبحانه آماده کنم و سر میز صبحانه کاملا اتفاقی! کتایون با من تماس تصویری بگیره و بعد به این طریق با ژانت صحبت کنه!
صبح یکشنبه وقتی بیدار شدم به زمان برگشت ژانت چیزی نمونده بود
نمیشد صبحانه مفصلی حاضر کرد فقط تونستم چای دم بگذارم و از مرباهای خونگی زن عمو خرج کنم
به نظر من کره و مربای آلبالو خلق هر انسانی رو باز میکنه!
امیدوارم ژانت هم همینطور فکر کنه!
میز آماده شده بود و من مشغول ریختن چای برای خودم بودم که در باز شد
فوری یک استکان دیگه هم برداشتم و قبل از اینکه نزدیک بشه بلند گفتم: سلام
دوربینش رو روی کانتر گذاشت و اومد تو
نشست روی صندلی و با ذوق گفت:
_ سلام
امروز بالاخره موفق شدم چند تا عکس از کلیسا بگیرم!
_خب به سلامتی میشه عکساتو دید؟
_آره آره حتما
بیا...
دوربینش رو برداشت و شروع کرد باهاش کار کردن
سینی رو روی میز گذاشتم و کنارش نشستم: چرا تابحال نتونسته بودی عکس بگیری؟
_آخه حین مراسم که نمیشه میخوام حواسم کاملا به نیایش باشه
بعدش هم که همیشه مجبور بودم عجله کنم که اتوبوس نره
اما امروز نیایش ده دقیقه زودتر تموم شد و با خیال راحت عکس گرفتم هم از داخل هم از بیرون بیا ببین
دوربین رو داد دستم و گفت: با این دکمه برو جلو و همه رو ببین
همونطور که عکسها رو تماشا میکردم روشون توضیح هم میداد
یکم که گذشت گفت: میبینی چه شکوهی داره؟
_آره خیلی بزرگ و لوکسه! ولی خالی! متناسب ظرفیتش جمعیت نداره
آهی کشید:
بله همیشه همین منو متاسف میکنه که شهری مثل نیویورک با این همه جمعیت چرا باید مراسم نیایشش اینقدر کم جمعیت برگزار بشه اونم وقتی فقط هفته ای یک باره!
سر جنباندم: درسته!
بقیه عکسها رو هم دیدم و دوربینش رو تحویل دادم:
واقعا عکاس خوبی هستی
حالا زودتر صبحونه ت رو بخور تا چای یخ نکرده
باذوق روی میز چشم گردوند:
_چقدر زحپت کشیدی امروز ممنونم
و مشغول خوردن شد
یکم که گذشت پرسیدم: ژانت متوجه شدی این مربای چیه دیگه؟
_آره آلبالو دیگه
_چطوره؟
_خوبه ولی زیادی شیرین نیست؟
مگه آلبالو نباید ترش باشه؟
_بستگی به ذائقه بومی داره دیگه ایرانیا به شیرینی مایلن بیشتر از بقیه طعم ها
مثلا شما تلخی رو میپسندید قهوه میخورید
ما کمتر تلخی دوست داریم
بیشتر شیرینی و شوری
خندید: یعنی اینم برات از ایران فرستادن؟
_آره زن عموم هر سال مربا درست میکنه برا منم حتما میفرستن
زن عموم همون مامان رضوانه ما تو یه ساختمون زندگی میکنیم خونه قدیمی و پدری باباهامون
آهانی گفت و دوباره مشغول خوردن شد
طولی نکشید که کتایون بالاخره پیامم رو دید و تماس گرفت
رو به ژانت با لبخندی تصنعی گفتم: ا کتایون تماس تصویری گرفته!
فوری گفت:
حتما بخاطر همون پیشنهادشه
جواب بده اگر چیزی گفت خودم جوابشو میدم!
با خنده ای که سعی در کنترلش داشتم جواب دادم:
_سلام خوبی؟
چه خبرا!
کتایون_سلام
ممنون
شما خوبید؟
خواستم ببینم تعطیلات بدون من چکار میکنید!
ژانتم اونجاست؟
ژانت گوشی رو به سمت خودش برگردوند:
_بله هستم
دلت تنگ شده بود یا حرفی داشتی؟!
کتایون هم تعارف رو کنار گذاشت:
_هم یکم دلم تنگ شده بود هم یکم کار داشتم!
ژانت دلیل مخالفتت چیه؟
_یعنی نمیدونی؟
_خب میدونم ولی نمیشه یکمم به من فکر کنی!
منم رفیقتم
تو میتونی همه جا به یاد پدر و مادرت باشی
ولی من بدون شما تنها میمونم!
ژانت سر تکان داد:
کتی حرفت منطقی نیست اگر تو میخوای مستقل شی ولی احساس تنهایی میکنی تو باید بیای پیش ما نه که ما بیایم پیش تو!
ما دونفریم و تو یه نفری!
من هم به اندازه کتایون از این پیشنهاد تعجب کردم چون مطمئن بودم زندگی توی سوییت کوچیکی مقل اینجا برای کتایون ممکن نیست!
کتایون_منظورت اینه که منم بیام اونجا و سه نفری با هم تو اون سوییت فسقلی زندگی کنیم؟
اونجا که دوتا اتاق بیشتر نداره!
ژانت شانه بالا انداخت:
به نظرم تنها راهه!
چون من حاضر نیستم اینجا رو ترک کنم!
تو هم مختاری
اگر اینجا برات کوچیکه میتونی بری یه جای بزرگ اجاره کنی!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان_ضحی💗
قسمت27
اون روز گفتگو بین ژانت و کتایون به نتیجه نرسید و منجر به دلخوری شد و البته پادرمیانی من هم دردی رو دوا نکرد
و بعد از اون شیرینی مربای آلبالوی زن عمو هم نتونست کام ژانت رو شیرین کنه
درکش میکردم
توی موقعیت بدی قرار گرفته بود
از طرفی نمیخواست خونه ای که پر از خاطرات مشترک با پدر و مادرش بود رو ترک کنه و از طرفی نمیخواست به بی توجهی مقابل رفیقش متهم بشه و دلش رو بشکنه
کتایون هم دلخور بود و هم امیدوار و از من هم توقع داشت واسطه گری رو کنار نگذارم و باز با ژانت حرف بزنم
عجیب اینکه درخواست ژانت هم همین بود!
که با کتایون حرف بزنم!
و من این میان سرگردان!
کمی با این حرف میزدم
کمی با اون
هیچ کدوم هم ره به جایی نمیبرد!
بعد از گذشت دو هفته یقین کردم ژانت به هیچ وجه قانع نخواهد شد و تمرکزم رو روی کتایون گذاشتم!
بهش گفتم یا قبول کنه فعلا با ما زندگی کنه تا چند وقت دیگه من برم و جا براشون باز بشه
یا قید همخونگی با ژانت رو بزنه
طول کشید تا تقریبا راضی شد برای مدت کوتاهی توی سوییت کوچیک ما زندگی کنه
به این امید که بعدها ژانت رو راضی کنه همراهش به آپارتمان بزرگتری کوچ کنه
کتایون اگرچه مرفه بزرگ شده بود رفاه زده نبود و با شرایط راحت کنار می اومد
اما واقعیت این بود که اون سوییت فقط دو اتاق خواب داشت
بنابراین من دوباره مشغول گشتن برای پیدا کردن یک جای مناسب شدم
روزهای اسفند مثل همیشه زودتر از بقیه اوقات سال میگذشت حتی وقتی زندگیم با تقویم دیگه ای تنظیم میشد
پایان آخرین هفته اسفند در حالی رسید که هوا تقریبا بهاری شده بود و من همیشه با این هوا یاد خرید عید می افتادم!
چه توی آلمان و چه اینجا
اما خب خرید معنا نداشت وقتی دید و بازدید و مهمان و مهمانی در کار نبود
توی اتاق مشغول گردگیری میز و کتابخونه بودم که کتایون رسید
دست پر اومده بود
با تمام مایحتاج لازم برای هفت سین...
بعد از سلام و احوال پرسی متعجب پرسیدم: اینا رو از کجا آوردی تو؟
همونطور که پشت میز مینشست گفت:
_از خونه...
سفارش آقای فرخی! بود مثل هر سال براش آوردن ولی چون نبود پولشو من دادم برا همین یکمش رو آوردم اینجا
من و ژانت هم پشت میز نشستیم و من گفتم:
_خیلی لطف کردی ولی نیازی نبود ژانت که براش مهم نیست منم با همون سفره نصفه نیمه همیشگی خودم راضی ام
_نه دیگه نشد من راضی نیستم من دوست دارم سفره هفت سین همیشه کامل باشه!
_خب تو خونه خودتون کاملشو بنداز
_خب همین دیگه خونه من اینجاست
چشمهای ژانت تا منتها الیه بالا و پایین باز شد:
جدی میگی؟
یعنی تصمیم گرفتی بیای اینجا؟!
کتایون کمی دلخور سرتکون داد:
فعلا!
تا ببینم بعد چی میشه
البته اگر جاتون تنگ نیست!
ژانت با ذوق شانه هاش رو بغل گرفت: کتی عاشقتم
باور کن دلم نمیخواد هیچ وقت ازم ناراحت باشی
حتما درکم میکنی!
کتایون با همون حالت سر تکون داد:
متوجهم!
حالا مطمئنید با اومدن من به مشکل برنمیخورید؟
جاتون تنگ نمیشه؟
فوری گفتم:
من که دنبال جا هستم
یه سوییت پیدا کردم که تا آخر آپریل خالی میشه
تا اونموقع اگر تحمل کنی...
کتایون فوری گفت: اگر تو بخوای بری من اصلا نمیام!
من نمیخوام جای کس دیگه ای رو بگیرم!
گفتم: جای کس دیگه کدومه من از اولم قرار بود برم ربطی به اومدن تو نداره! من...
ژانت با لحنی که کمی هم پریشانی راشت جمله ام رو نیمه تمام گذاشت:
ضحی جون اگر من در حضور کتی ازت عذرخواهی کنم این بحث رو تمومش میکنی؟!
_منظورت چیه ژانت مگه قرار نبود بعد از زمستون من از اینجا برم!
کلافه گفت: میدونم از دستم دلخوری ولی فراموشش کن دیگه!
گیج گفتم: چی رو فراموش کنم کی گفته من از تو دلخورم!
ژانت_ای بابا خودتو به اون راه نزن دیگه
خیلی خب قبوله
اگر من همونجور که ازت خواستم از اینجا بری ازت خواهش کنم اینجا بمونی قبول میکنی؟
همینو میخواستی؟!
_آخه چرا؟!
_نمیدونی؟
فکر میکردم ما دیگه دوستیم!
حالا که کتی میخواد بیاد تو میخوای بری؟!
_آخه جاتون...
کتایون دفتر جمع و جورش رو از کیف بیرون کشید و روی میز گذاشت:
من چیز زیادی نمیارم فقط یه تخت بادی که اونم یه گوشه میذارمش
با چند دست لباس و خرت و پرت ریز
یعنی واقعا انقدر برات سخته همخونه شدن با دونفر؟
به لوس بازیش خندیدم:
من تو خوابگاه تو به اتاق با شیش نفرم زندگی کردم!
من گفتم شما اذیت نشید
حالا که اصرار میکنید باشه!
فعلا میمونم تا ببینم چی میشه!
حالا کی رسما تشریف فرما میشید؟
_یکی دو روز دیگه!
ژانت کنجکاو پرسید: پدرت نگفت چرا چنین تصمیمی گرفتی؟
_چرا...
منم گفتم از تنهایی خسته شدم تو که هیچ وقت خونه نیستی میخوام یه مدت با دوستم زندگی کنم
گفتم: خب چی گفت؟
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان_ضحی💗 قسمت27 اون روز گفتگو بین ژانت و کتایون به نتیجه نرسید و منجر به دلخوری شد و البت
_سه شنبه وسایلم رو میارم حالا چه خونه تکونی؟
_عزیزم قبلا هم گفته بودم اگر شما تشریف آوردی قدم سر چشم ما گذاشتی این حال و پذیرایی رو تمیز کنیم و بدون کفش رفت و آمد کنیم که زمینش برای بنده قابل استفاده باشه چون قاعدتا اتاق میشه قرق جنابعالی
_باشه بگو چی میخوای برای تمیزکاری بگیرم برات
_شرمنده این یه قلمو با پول نمیتونی از زیرش در بری! باید کمک کنی!
_جان؟
_جانت بی بلا
آستینا رو میدی بالا قشنگ کمک میکنی
اینجا خیلی کار داره!
آهی کشید: پس بگو کوزت گیر آوردی!
_حالا...
ژانت با ذوق دستی به هم زد:
تنبل نباش کتی مرتب کردن خونه خیلی حال میده! منم دوست دارم بدون کفش تو خونه راه برم میشه اتاق منم کمک کنید تمییزش کنم؟
لبخندی به روی کتایون زدم:
البته ژانت جان خیالت راحت!
خب اگر موافق باشید شروع کنیم!
با تکان سر موافقتشون رو اعلام کردن و من هم با نگاهی به دفترم شروع کردم:
_بسم الله الرحمن الرحیم
جزء ششم سوره مائده...
کتایون کلامم رو قطع کرد:
_آیه ۳ آیه ای هست که شیعیان ادعا میکنن مربوط به واقعه غدیره ولی این آیه داره درباره حلال و حرام گوشت ها صحبت می کنه و هیچ ربطی به چیزی که شما میگید نداره
_ آره داره درباره حلال و حرام گوشت صحبت میکنه بعد یهو میگه امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما برگزیدم!
بعد دوباره میره سر مسئله گوشت حلال و حروم!
یکم زیادی حماسی نیست برای یک حکم حلال و حرام غذا؟
واقعاً منطقیه به خاطر مشخص کردن حرام و حلال گوشت دین کامل بشه و نعمت تمام بشه و کافران مایوس بشن و...
حکم مهم تر از این در قرآن داده نشده؟
تازه این آیه جزء آخرین آیات نازل شده قرآنه خدا یادش رفته حلال و حرام گوشت ها رو قبلا توی بقره هم گفته بود؟
این یک فن برای حفظ کردن محتوا از تحریفه
در جاهای دیگه قرآن هم به کار رفته حالا نشونتون میدم
یه پیام وسط یک متن که سر و تهش یک موضوع دیگه قرار میگیره اما قابل تشخیصه که این متن مال اینجا نیست
ضمنا فقط هم شیعیان نقل نمی کنن شما برو کتاب الغدیر علامه امینی رو بخون ببین چند تا سند از اهل سنت درباره شان نزول این بخش از آیه اومده*
اصلاً قابل انکار نیست خود اهل سنت هم انکار نمیکنن اصلا شان نزولش رو فقط میگن این اتفاق به معنای بیعت نیست و کلمه ولی به معنای سرپرست نیست و به معنای دوسته
ژانت_ من یکم گیج شدم نمی فهمم چی می گید واضح تر حرف بزنید لطفاً
توضیح دادم:
_ بعد از فتح مکه پیامبر کماکان محل زندگیشون مدینه بود و برای حج سالانه به مکه مشرف میشدن
سال آخری که پیامبر در قید حیات بودن و به حج رفتن و به حج الوداع معروفه همه مسلمانان همراهشون بودن
موقع برگشت از مکه به مدینه توی یه محلی بنام غدیر خم همه کاروان رو که از جاهای مختلف اومده بودن جمع میکنن
سه روز توی اون بیابون اطراق میکنن که همه کسایی که عقب تر هستن برسن و همه کسایی که جلوتر بودن برگردن
یعنی انقدر مطلب مهمیه که همه باید بشنون
خب همه کنجکاو بودند ببینن جریان چیه
پیامبر روز سوم فرمودند از جهاز شتر ها یک تل درست کنید که همه جمعیت من رو ببینند وقتی سخنرانی می کنم!
وقتی آماده شد از این تل بالا رفت اول خطبهای خوند بعد دست پسرعمو و دامادش علی بن ابیطالب رو گرفت و بالا برد و فرمود:
"من کنت مولاه فهذا علی مولاه"
یعنی هر کس تاامروز من ولی و سرپرست او بود این علی هم از این به بعد مولا و سرپرست شه و باید بپذیردش
ولایت امت رو واگذار کرد برای بعد از توفی خودش به ایشون و جانشین مشخص کرد
یادتونه توی یکی از آیات موسی قبل از رفتن به میقات جانشین تعیین کرد؟
یعنی پیغمبر ما تا این حد دوراندیشی نداشت که باید بعد از خودش جانشین معین کنه؟
با اینکه در همین حج اعلام میکنه این آخرین حج منه یعنی میدونه که زمان وفاتش نزدیکه!
میگن ولی در اینجا به معنی دوسته نه سرپرست چون کلمه های عربی اکثراً چند کاربردی هستن
حالا چقدر منطقیه که یک پیغمبری با این سبقه این دین، سه روز مردم رو توی بیابون علاف کنه که همه بیاید بشنوید که چی هر کی منو دوست داره علی رو هم باید دوست داشته باشه!
آخه چه اهمیتی داره اصلا مگه دوست داشتن زوری میشه ممکنه یکی رو دوست داشته باشی یکی رو نداشته باشی تازه تو روایات هست که بعد از این حرف پیامبر همه اومدن تبریک گفتن و بیعت کردن
تبریک و بیعت برای چی برای دوست داشتن؟
رمان های مـــذهبـــی 🕊
_سه شنبه وسایلم رو میارم حالا چه خونه تکونی؟ _عزیزم قبلا هم گفته بودم اگر شما تشریف آوردی قدم سر چش
ژانت با کنجکاوی پرسید:
_در نهایت چی شد؟
_هیچی امت در حضور پیامبر پذیرفت ولی بعد از پیامبر اعتنایی نکرد و تصمیم گرفت خلیفه رو خودش انتخاب کنه
سقیفه تشکیل دادن خودشون خلیفه مشخص کردن
دقیقاً مثل بنی اسرائیل در برخورد با هارون
همون چیزی که قرآن تاکید میکرد که اون طوری نباشید!
حدیثی از پیامبر هست که می فرماید یا علی تو برای من همانند هارون برای موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست
کتایون فوری گفت:
ولی مگه چه اشکالی داره حاکم بعدی با رای و نظر مردم انتخاب بشه
_ولایت فقط خلافت نیست مفهوم گسترده تر و ریشه دار تریه و چون به امور تربیتی امت مربوط میشه طبعا مثل پیامبر باید منتخب خدا باشه
_پس شما اصولا به دموکراسی و رای و انتخابات و این چیزا اعتقادی ندارید دیگه درسته؟
_انتخابات حق رای حق اظهار نظر شورا و مشورت همه اینها چیزهای خیلی خوبی هستن ما حتی در قرآن سوره شورا داریم!
پس قبل از هر حاکمیتی برامون این مفاهیم اهمیت داشته
اما خیلی مهمه که در چه سطحی و چه حوزه ای
اگر بنا باشه همه ی مسائل با نظر انسان تعیین بشه پس خدا چکاره ی زندگی ماست اصلا پیغمبرم خودمون انتخاب کنیم دیگه!
جایی که خدا کسی رو معرفی میکنه ما باید بگیم ما خودمون انتخابات برگزار میکنیم؟!
روابط بین خدا و بنده هاش این شکلیه؟!
اینکه بیشتر شبیه همون باور اسطوره قوم برگزیده ست!
اصلا یه جاهایی عمومیت تخصص اظهار نظر در مورد یه مسئله رو نداره مثل این میمونه که نظام پزشکی برا هر پروانه طبابتی که میخواد صادر کنه انتخابات برگزار کنه!
ما به مردم سالاری دینی معتقدیم الان هم تو کشورمون انتخابات داریم و و میخوایم که داشته باشیم
انتخاباتها مردم رو درگیر سیاست و سرنوشت خودشون میکنه شعور و آگاهی سیاسی مردم رو بالا میبره اونها رو نسبت به امور اجتماعی حساس میکنه
همه اینها فاکتورهاییه که برای اسلام خیلی اهمیت داره
چون نسخه تربیتی خدا برای بشر آگاهیه خصوصا در بُعد اجتماعی
اما در جایی که توجیه داشته باشه
بعدا در این باره بیشتر توضیح میدم...
آیه ۵
ژانت غذای ما و شما یعنی مسلمان ها و مسیحی ها نسبت به هم حلاله یعنی من طبق فتوای دینم از غذای شما می تونم بخورم شما هم همینطور
این یک نماد برای بیان اعتماد و اطمینان بین دو گروهه و مردان مسلمان هم میتونن با خانم هایی که ادیان الهی دارن ازدواج کنن ولی با مشرک و بت پرست و کافر و اینها نه
ژانت_ خب عکس چرا صدق نمیکنه چرا زنان مسلمان نمی تونن با مردان غیر مسلمان ازدواج کنن
_ خب این چندتا علت داره یکیش همین بحث ولایت شوهر بر زنه
_برای چی شوهر بر زن ولایت داره یعنی بیشتر میفهمه دیگه نه؟
_این ولایت در اثر عصمت نیست هیچ ربطی به سطح علم و عقل و درک و اینا نداره مثل ولایتی که پدر و مادر بر فرزند دارن
ممکن بچه وزیر و وکیل باشه پدر و مادر بیسواد یا حتی به لحاظ ایمانی خیلی از بچه ها از پدر و مادرشون بالاترن ولی به سبب حقی که به گردنش دارن بهش ولایت دارن
شوهر هم بر زن ولایت داره چون مسئولیت اقتصادی اجتماعی امنیتیش رو متقبل شده
اینکه زن مسلمان بره تحت ولایت کسی که مسلمان نیست اشکال فقهی داره چون دیگه نمیتونه حرفش رو گوش بده و منطق کلی خانواده بهم میریزه
همون مدیریت کلان و جزء که گفتم
کتایون_ آیه ۶ یه سوال
علت تفاوت وضوی اهل سنت و شیعه ها چیه این آیه که یه دستور واضح داره
ضمنا مگه تاریخ ثبت نکرده که پیغمبر تون چطور نماز میخونده و چطور وضو می گرفته
_ چرا ثبت شده
علت تفاوت برداشت متفاوته
صراحت آیه داره میگه بشویید صورت و دست هایتان را و مست کنید سر و پاهای تان را یعنی همون مدل وضوی شیعه
اما اهل سنت برداشتشون اینه که کسره و فتحه مهمه یعنی چون وجوه و ارجُل و ایدی با کسره اومده و رئوس با فتحه پاها رو هم مثل دست و صورت می شوییم و چون گفته شده دستها را بشوید الی المرافق الی رو اینجا به سوی معنا کردن
از کف دست به سمت آرنج شستوشو میدن
در حالی که الی اینجا بیان کننده فاصله است
مثلاً وقتی میگیم این دیوار رو تا سقف رنگ کن معنیش این نیست که حتماً از پایین به بالا رنگ کن!
_ نگفتی پیغمبرتون چطور وضو می گرفت
_ مثل شیعیان
اهل سنت هم تا زمان خلیفه سوم همینطوری وضو می گرفتن بعداً به فتوای خلیفه سوم تغییر روش دادن
_ مگه میشه پیغمبر یه طوری وضو بگیره و نماز بخونه بعد امت یه طور دیگه مگه نمیگید سنت پیغمبر!
_حالا که شده
وقتی عصمت پیامبر درک نشه و صرفاً آورنده قرآن تلقی بشه میشه گفت این تحلیل پیامبر از قرآن بود ما هم تحلیل خودمونو داریم
_ خب چطوری نماز میخوند؟
_ مثل شیعیان
بستن دست ها هم ابداع خلیفه دوم بود که گفت برای احترام بیشتر این کارو بکنید هر چند به نظر ما نماز یک نظامه و نباید انسان در طراحی خدا دخالت کنه
_ مهر چطور پیامبرتون روی مهر سجده می کرد؟
_ مهر نمادی برای به خاک افتادن در برابر خداست و قطعاً از سجده روی فرش و موکت خیلی بهتره
رمان های مـــذهبـــی 🕊
ژانت با کنجکاوی پرسید: _در نهایت چی شد؟ _هیچی امت در حضور پیامبر پذیرفت ولی بعد از پیامبر اعتنایی ن
پیامبر مهر نمیساخت چون لازم نبود همیشه خاک در دسترسش بود و روی خاک سجده می کرد
ائمه هم همین طور اون زمان ساختن مهر دلیلی نداشت چون می تونستن راحت فضایی فراهم کنند که سر بر خاک بگذارن
بعدها که شکل معماری عوض شد و همه جا دسترسی به زمین نبود شیعیان مهرها رو ساختن تا همیشه بر خاک سجده کنن
تو که بالاخره باید رو یه چیزی سجده کنی یا فرش یا مهر خب چه بهتر که خاک باشه به فلسفه سجده هم نزدیکتره
کتایون_آیه ۳۳ جزای قطع دست در ازای دزدی
خشونت احکام اسلامی خیلی بالاست چرا خدای شما انقدر با مردم خشنه!
_اولاً حکم قطع دست برای دزدی شرایط داره اول اینکه دزدی در اثر گرسنگی و برهنگی نباشه
و چند شرط دیگه دیگه که ثابت کنه وقاحت و تعمد در کار بوده
تازه باز اگر قبل از اثبات جرم توبه کنه این حکم اجرا نمیشه و فقط رد مال میکنه
ولی بر فرض اینکه همه اینها صدق کرد تو داری برای یک دزد دل میسوزونی و میگی خدا با مردم نامهربونه؟
مگه همه مردم دزدن؟
تو اگه سالم زندگی کنی کجا گذرت به این احکام میفته؟
اصلاً بعضیها از این راه کسب درآمد کلان میکنن
اینجا که دیگه شهر این باند بازیهاست
بی زحمت از دسترنج مردم استفاده می کنن
یکی دیگه رو به خاک سیاه می شونن برای اینکه هیجانات شون رو ارضا کنن و پول روی پول بذارن
اگر یه بار همه داراییت رو ببرن دیگه این گارد رو نمیگیری
انگار همه مجبورن دزدی و قتل کنن که میگه حکم ظالمانه!
دولت اسلامی وظیفه داره از جان و مال و ناموس مردم حراست کنه میدونی دزدی چه ضربه ای به امنیت روانی جامعه میزنه میدونی چه صدمهای به اعتماد عمومی و رافت بین مردم میزنه؟
این حکم به حد کافی بازدارنده هست چون هیچ پولی در مقایسه با سلامتی ارزش نداره
اگر همه قانونمند باشن هیچ وقت حکم اجرا نمیشه که خشن باشه یا نباشه!
_منظور من اینه که باید بیشتر روی موضوعات تربیتی کاربشه تا اینجور احکام سلبی
_ تربیت مقوله جداگانه ایه جرم و جزا هم هویت منفکی داره هیچ کس به اندازه اسلام داعیه دار تربیت و پرورش و انسان سازی نیست
ولی آموزش و پرورش جای قوه قضاییه رو که نمی گیره هر کدوم کار خودش رو میکنه درسته اگر آموزش و پرورش خوب کار کنه کار قوه قضاییه کم میشه ولی در وجودش که نمیشه تشکیک کرد
همیشه باید قانون توی جامعه وجود داشته باشه
منافاتی نداره وضع قانون با کار تربیتی
جفتش رو انجام بده همونطور که در اسلام هم جفتش سفارش شده ساختار باید چند بعدی و کامل باشه
خب...
آیه ۳۵ رو ببینید خدا میفرماید وسیلهای برای تقرب به او بجوید
استغفرالله یعنی بریم مشرک بشیم؟
خدا خودش میگه برای اومدن به سمت من وسیله بجویید
حالا این وسیله چیه؟
چه چیزی روی زمین به اندازه بنده صالح میتونه برای خدا ارزش داشته باشه که انسان اون رو بین خودش و خدا وسیله قرار بده؟
مگه انسان اشرف مخلوقات نیست پس بهترین وسیله انسانه چه انسانی بهتر از رسول خدا و هر کسی که خودش معرفی کنه؟
_چرا خدا بین خودش و بنده هاش واسطه قرار میده اگه ما حرف بزنیم صدامون رو نمیشنوه یا به اندازه کافی دوستمون نداره؟
_سوالت خیلی سوال خوبیه ولی جای جوابش اینجا نیست یادداشتش کنید به وقتش دقیق اینو جواب میدم حتما هم جواب میدم
_ آیه ۵۱ دو تا نکته یکی اینکه چرا یه جا میگه مسیحی ها دوست شمان یه جا میگه اونهارو دوست نگیرید یعنی یه مدت حلال بود بعد حرام شد وقتی که ازشون قطع امید کرد؟
و دیگه اینکه بر طبق همین آیه تو نباید با ژانت دوست بشی و خودت هم دچار نافرمانی شدی!
چشمهای گرد شده ی ژانت به صورتم دوخته شده بود
خندیدم:
_ نه اتفاقا اون سفارش پایداره خدا میفرماید دوست ترین امت نسبت به مسلمان ها مسیحی ها هستن چون مستکبر نیستن
اینجا هم توی این آیه ولی به معنای سرپرست و پیشواست!
آیه ۵۵ آیه ای هست که در روایات به عنوان آیه ولایت ازش یاد می شه
و مضمونش اینه که "ولی شما خداست و پیامبرش و کسانی که به او ایمان آوردند همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند"
شان نزول این آیه همون ماجراست که توی آیه نماز اشاره کردی
امیرالمومنین علی بن ابی طالب توی مسجد نماز میخونده که یک سائل وارد مسجد می شه ایشون توی رکوع بوده دستش رو به طرف اون فقیر دراز میکنه که انگشترش رو برداره
و این آیه بلافاصله در وصفش نازل میشه
سکوت بود و تا اینکه کتایون به حرف اومد:
_ آیه ۵۶ میگه حزب الله همواره پیروز هستن
ولی همیشه هم پیروز نشدن تاریخ که اینو نمیگه
رمان های مـــذهبـــی 🕊
پیامبر مهر نمیساخت چون لازم نبود همیشه خاک در دسترسش بود و روی خاک سجده می کرد ائمه هم همین طور اون
_چون نگاه کلی نداری موردی بررسی می کنی باید دید پیروزی رو در چی تعبیر میکنی یه نگاه سطحی و مقطعی یا برایندی و کلان؟
پیروزی ای واقعه ایه که بیشترین نفع رو بدست بده
امت حزب الله هرجا پای خدا بوده برده شاید ظاهرش گاها شکست باشه اما تاریخ اتفاقا برد رو ثبت کرده و متناسب وقایع آینده میشه این رو درک کرد
اجازه بده به جاش مثال هم میزنم برات
فکر میکنم جزء ششم تمومه
نگاهی به ساعت گوشی انداختم:
تا اذانم چیزی نمونده
بگو ببینم با مامانت چکار کردی؟!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
رمان های مـــذهبـــی 🕊
سلام شبتون بخیر باشه ☺️ دوستان از این به بعد تمامی نظرات ، پشنهادات و انتقاداتتون رو توی لینک ناشناس
دوستان از این به بعد تمامی نظرات ، پشنهادات و انتقاداتتون رو توی لینک ناشناس مخصوص به رمان ها شنوا هستم
(فقط مختص به رمان هستش )
https://harfeto.timefriend.net/17323032098770
۱ ، ۲ ، ۳ به سنجاق مراجعه کنید ، لینک پارت اول و بنر هر رمانی که دلخواهتون هست موجوده ، توضیحات رمان ها اونجا هست ☺️
۴_ نگاه شما برای ما محترم و انگیزه ما بالاتر بردن دانسته های شماست
هر رمانی باب سلیقه تعدادی هست و ما نمیتونیم همه رو راضی نگه داریم ، رمان بزودی تموم میشه و انشالله رمانی باب سلیقه شما شروع میکنیم ☺️
هدایت شده از رمان های مذهبی بخش گفتگو محور
نمیدونم تا حالا پیش اومده جایی برین که در مخیله تون هم نمیگنجیده؟!
اگر رفتین و اون مکان خوب بوده
شما خوشبختین...
من عمیقا قدردان افرادی هستم
که برای خوشحالی انسان ها قدمبرمیدارن هرچند کوچک...
و من از همینجا از همسرم(آقای مدیر)بابت این لطف بزرگشون تشکر میکنم...
رفتم سر مزارشون
بعد از ۵ سال انتظارِ دیدار
آرامش خاص و غیر قابل توصیف دارن
و نگاه ویژشونبه زندگیمون رو حس میکنم💞
خلاصه که
آقا داداش
خواهرت و یادت باشه🌹
سالگرد شهادتت مبارک 🥀
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان ضحی💗
قسمت28
کتایون_پیام میدم
در ارتباطیم
حرف میزنیم
اون از دلتنگیش میگه
بعضی وقتا هم از دخترش
منم که مجبورم از کارم بگم چیز دیگه ای برای گفتن ندارم
البته از شماها هم گفتم بهش!
پرسیدم: از شوهرش چیزی نمیگه؟
_خیلی نه چون اگه بگه حتما تهش به دعوا ختم میشه!
_ اسطوره اخلاقیا باید مجسمه ات رو بسازن تو هر دادگاه خانواده یکیش رو بذارن!
ببینم میتونی یه طلاق به نام خود ثبت کنی؟
_نترس اونقدر دوسش داره که نگو!
شاید منو بخاطر اون ول کنه ولی اونو بخاطر من ول نمیکنه!
_حسودی ممنوع
مامانتم سر دوراهی نذار و گرنه با من طرفی
_تو چرا طرف همه هستی جز من؟
_من طرف حقم
انتظار داشتی ۲۵ سال تارک دنیا بشه؟
_نه ولی تو درکی از سختی این شرایط نداری
_شاید ولی عقل که دارم جواب سوالمو بده
_جوابی ندارم یه حس قلبیه ازش خوشم نمیاد
_پشت احساسات اگر عقل قرار نگرفت خطرناک میشه بعدم تو میتونی دوستش نداشته باشی ولی حداقل به مادرت بروز نده چرا آزارش میدی و سر دو راهی می گذاری؟
این کارت...
صدای اذان بلند شد
قید مواخذه کتایون رو زدم و از جا بلند شدم:
ژانت جان تا من برگردم
با لبخند سرتکون داد: خیالت راحت یه کنسرو گرم میکنم!
_خدا خیرت بده!
...
بعد از شام خیلی زود دوباره به بحث برگشتیم
اینبار اول کتایون شروع کرد:
_جزء هفتم
سوره انعام آیه ۱ میگه خداوند ظلمت ها و نور را پدید آورد
همه میدونن که تاریکی نبود نوره و موجودیت نداره ضمنا چرا تاریکی رو جمع می بنده ولی نور رو نه؟
_ درسته ظلمت معمولا همون نبود نوره ولی چیزهایی مثل سیاه چاله های فضایی هم وجود دارن که صرفاً خلا نیستن موجودیت دارن بلعنده نورن
ضمناً این آیه بیشتر ایهامه، اشاره به اشخاص داره ظلمات افرادی هستند که با قرار گرفتن مقابل چشمه نور تولید سایه میکنن و پدیدآورنده تاریکی در دنیا هستند و نور هم که نور خداست که به هستی تابیده و فقط یکیه
مکث من که طولانی شد کتایون ادامه داد:
_ آیه ۵۰ صراحتا میگه پیامبر علم غیب نداره پس چرا شما براش قائل هستید؟
_ربطی نداره
خدا به پیغمبر میفرماید برای تبلیغ دین که میری از همون اول بگو من برای خودم نیومدم من می خوام وصلتون کنم به کس دیگه من نمیگم خزائن غیب دست منه یعنی من نمیگم من خودم منبع علم و آگاهی هستم خب معلومه که سرچشمه و مخزن علم پیامبر نیست خداست!
پیامبر اولین دریافت کننده علم خداست
پیامبر و امامان مثل دریاهایی هستن که پر از آب هستن ولی نمیشه گفت هرچی آب توی جهان هستی وجود داره توی این دریاهاست با وجود بزرگی دائم در حال کسب فیض و ترفیع درجه هستند مثل دریایی که هر لحظه جریان جدیدی بهش وارد میشه اما وقتی میگیم علم کامل منظور اون مقدار علمیه که برای انسان کافی و کامله و برای هدایت ما کافیه علم غیب یعنی این
ما مثل برکه های اطراف دریاییم با یه مد پر میشیم آب دریا برای ما کافیه
تعبیر دوم این آیه هم اینه که پیغمبر از همون ابتدا به امت میگه من نمیتونم یعنی اجازه ندارم خیلی از غیب براتون خبر بیارم تا اسم پیامبری اومد فکرتون دنبال این امور نره
قراره کارهای مهمتری انجام بدیم یعنی اصل و اساس دین رو بر معجزه و پدیده های غیبی نگذارید بنای کار ما زندگی توی همین دنیاست با همین قواعد و چارچوب ها
آیه ۵۲ می فرماید تو که پیغمبری و یه جایگاه خاصی داری همه دوست دارن ببیننت و کنار تو قرار بگیرن نباید فرقی بین مومنان برای معاشرت با تو باشه به دلیل تفاوت سطح اجتماعی و مالی
مومنان همه برادرند و به لحاظ ارزش انسانی در یک طبقه
واقعاً نادرن این دستورات!
اونم درچه زمانی و چه مکانی!
یه سری چیزا توی قرآن گفته شده که شاید در نگاه انسانی اونقدر مهم و جالب نباشه ولی برای خدا خیلی اهمیت داشته
مثلا آیه ۹۹ میفرماید به طرز رسیدن میوه دقت کنید در اون نشانه هست برای افراد با ایمان
حالا مگه رسیدن میوه چطوریه که آیت خداست!
گیاه شناس ها بهتر این آیه رو درک می کنن که چقدر این فرایند عجیب و جالبه مثل همه فرآیندهای خلقت به شدت هوشمند و متحیر کننده
آیه ۱۰۸ صراحتا میگه به هیچ قومی و مقدساتش نباید توهین بشه
اوج ترقی رو توی این اثر میشه دید!
برای بشر جز خیر و تعالی نمیخواد...
جزء هشتم
آیه ۱۳۷ به قربانی کردن انسان خصوصاً کودک اشاره میکنه
آیه ۱۳۹ مذمت احکام مردسالارانه مشرکین که هر چیز خوبی برای مردها بود و هر چیز بدی برای همه و خدا میگه به زودی کیفر این افتراها مثل اعتقاد به نحوست زن و احکام دروغ شون رو میدم
خدا داعیه دار احقاق هر حقیه در همه زمینه ها
۱۵۹ خیلی مهمه
خداوند به پیامبر میفرمایند کسانی که در دینشون اشتقاق به وجود میآرن نسبتی با تو ندارن و تو هم هیچ نسبتی باهاشون نداری!
اگه منظور یهود و مسیحیت باشه که معلومه نسبتی نداره پیامبر باهاشون قاعدتا منظورش مسلمانهان
پس وحدت در امت عامل خیلی مهمیه...
سوره اعراف آیه ۳۳ خیلی زیباست؛
رمان های مـــذهبـــی 🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان ضحی💗 قسمت28 کتایون_پیام میدم در ارتباطیم حرف میزنیم اون از دلتنگیش میگه بعضی وقتا هم
میفرماید خدا فقط کار زشت و گناه و ستم به ناحق و شرک رو حرام کرده دنبال آزار و اذیت مردم با وضع محدودیت نیست
دنبال آدم سازیه دنبال پرورش و تربیته
از این زیباتر نمی شد دین رو تعریف کرد...
آیه ۵۹ اعراف درباره قوم نوح یکم بگم؛
قومی که نوح در بین اونها اعلام پیامبری میکنه به شدت حس گرا هستن
میگن ما چرا خدایی که تو میگی رو نمیبینیم
اساسا ایرادی که بلافاصله همه اقوام به پیامبرا وارد میکنن همینه میگن تو انتظار داری ما خداهای خودمون رو که می بینیمشون رها کنیم و به خدایی که نمیبینیم ایمان بیاریم؟
این موید همون بحث اوله که گفتم اگر پیامبرا با فرض تو دنبال پول و قدرت بودن حتما با این واکنش میفهمیدن خیلی آینده درخشانی در انتظار طرحشون نیست و تغییر رویه میدادن
حالا حضرت نوح سالیان طولانی بین اینها به تبلیغ و موعظه و استدلال میپردازه اما جز تعداد اندکی ایمان نمی آرن
میدونی چرا؟
چون سیستم تمدنی جامعه مثل ماشین آدم سازی عمل میکنه و مردم رو تربیت میکنه و سیستم تمدنی اون جامعه مثل همین جامعه ی فعلی ما مردم رو مادی گرا، بی تفاوت و رفاه طلب بار می آورد اونقدری که حتی همسر و فرزند نوح هم از این قاعده مستثنی نیستن چون در این تمدن و با این چارچوب زندگی و رشد کردن
در پایان این ماموریت طولانی که خیلی صبر و تحمل به همراه داشت، حضرت نوح وقتی از خدا برای قومش طلب عذاب میکنه یک جمله داره به نقل قرآن، میگه، اینا دیگه حتی بچه ای توشون به دنیا نمیاد مگر کافر و فاجر!
مگه کودک ها گناه میکنن؟ در نگاه اسلام بچه ها وقتی متولد میشن پاک و بی گناه هستن و تا زمانی که به سن تکلیف نرسن گناهی کسب نمیکنن
ژانت فوری گفت: سن تکلیف چیه؟
_سنی که بچه ها از اون سن به بعد ملزم به انجام واجبات و ترک محرمات میشن و قبلش تکلیفی ندارن. این سن دقیق محاسبه شده و دقیقا تکلیف رو زمانی به عهده انسان میگذاره که عقلش برای درک مفهوم قانون آماده شده باشه نه از بدوتولد!
حالا وقتی بچه ها بیگناه هستن چرا نوح این حرف رو میزنه؟
منظورش واضحه میخواد بگه سیستم تربیتی این جامعه کافر و فاسق تربیت میکنه نمونه ش پسر خودم!
و دیگه امکان هدایت ندارن
میخواد بگه در کفر تا جایی پیش رفتن و نفی خدا تا حدی با گوشت و خون شون ممزوجه که فقط باید یه آبی بیاد اینا رو از روی زمین خدا بشوره ببره!
وگرنه دیگه هیچ گاه روی زمین تفکر توحیدی شکل نخواهد گرفت
یعنی آدمها تا جایی پیش میرن که زمین به پاکسازی نیاز پیدا میکنه!
در ظلم و جنایت و کفر سازمان یافته!
گفتم که چه کارایی میکردن یکیش قربانی کردن انسان
به عنوان یه سنت حسنه و عبادت!
حالا نکته جالب ماجرا میدونی چیه؟
جایی که حضرت نوح در اون اعلام نبوت میکنه اونقدر کم آبه که در دعوت خودش به مردم میگه اگر ایمان بیارید از خدا میخوام براتون بارون نازل کنه!
یعنی اینا به حدی حسرت بارون داشتن که براشون معجزه بوده
و حالا وعده ی عذاب اینه که اینجا قراره اونقدری بارون بیاد که سیل راه بیفته کل شهر بره زیر آب!!
و خدا به نوح دستور میده مقابل چشم مردم شروع کن کشتی بساز!
تو بیابون!
اونم نه یه قایق معمولی بزرگترین کشتی ای که تا اون زمان بشر به خودش دیده بود
خب برای قوم خیلی خنده دار بود دیگه دلیل هم پیدا کرده بودن به هم میگفتن دیدید میگفتیم این طرف دیوونه است!
کتایون_خب چرا باید چیزی رو بگه که انقدر عجیب باشه؟
_برای اینکه باور نکنن! قریب به هزار ساله نوح با استدلال و دلیل و منطق باهاشون حرف زده و توی گوششون نرفته و ایمان نیاوردن
حالا که خودشون رو در شرایط نزول عذاب قرار دادن دیگه خدا با رافتش با این قوم برخورد نمیکنه با مکرش برخورد میکنه
طبیعتا در نزدیکی نزول عذاب غربال بسیار سختتر خواهد شد اونقدر غربال صورت میگیره که فقط شایسته ها از نعمت سوار شدن بر این کشتی و نجات از عذاب بهره مند بشن
این همون آزمونیه که این قوم باید پاس کنن...
کسی که با عقلش ایمان نیاورده قطعا با چشمش هم ایمان نخواهد آورد
و کسی که با عقلش منطق چیزی رو پذیرفته باشه میفهمه نزول باران در سرزمین کم آب بعید هست ولی غیر ممکن نه
برای خدا که کاری نشد نداره...
خلاصه نوح مشغول ساخت کشتی میشه
مسخره میکنن، کاری نداره کار خودشو میکنه...
اینکه میگم پیامبری کار سختیه و در توان هر کسی نیست و حتما باید طرف آدم خاصی باشه یعنی همین
گاهی خدا دستور به انجام کارهای عجیبی میده که شاید به نظر بقیه دیوونگی بیاد و مسخره ت کنن
چون خدا برای اینکه قدرتش رو در مقابل قدرت پوشالی شیاطین و قدرت طلبهای زمینی نشون بده همیشه "اصرار داره از اونجایی که انتظار نمیره و سختتره یا نقطه ی اتکای طرف مقابله معجزه یا عذاب رو نازل کنه"
تو هم جای خدا باشی با اون عظمت موجود دست ساز خودت مقابلت ادعای خدایی کنه قطعا با قدرت جوابش رو میدی
باید برتریش رو ثابت کنه که معلوم شه خدای واقعی کیه
چون خیلیا ادعای خدایی دارن رو زمین!
رمان های مـــذهبـــی 🕊
میفرماید خدا فقط کار زشت و گناه و ستم به ناحق و شرک رو حرام کرده دنبال آزار و اذیت مردم با وضع محدود
حالا وقتی ساخت کشتی کامل شد خداوند دستور میده از هر حیوانی روی زمین یک جفت با خودت به کشتی ببر؟
مگه شدنیه با این تنوع گونه ها؟
اصلا اهلی و وحشی رو مگه میشه یه جا نگه داشت دو تا وحشی رو هم با هم نمیشه یه جا نگه داشت!
نه
از هر جفت مهمی مثل بز و گوسفند و گاو و میش و اینا یه جفت با خودت ببر
این بیشتر از اینکه حکمی برای نجات جانوران از انقراض باشه حکمی برای رفع نیاز غذایی قوم نوح و البته کنایه ای به اون جانوران دوپائیه که قراره غرق شن یعنی قوم نوح!
که یعنی در وقت نزول عذاب حیوانات لیاقت ورود به حصن امن الهی و نجات از عذاب رو دارن ولی بعضی انسان ها نه
جای این حیوون تو این کشتی هست ولی جای تو نه!
لبخند کجی گوشه لبش نشست:
_با این ادعا یعنی هر چه گونه جانوری الان روی کره زمین داریم بعد از طوفان نوح به وجود اومده آره؟!
_برای چی؟!
احتمالا طوفان نوح منطقه ای بوده نه جهانی
شواهد جئوگرافی هم وقوع سیل ها و طوفان ها رو در هزاره های اول حیات روی کره زمین تایید میکنن
آیه ۸۱ و ۸۲...
خب این موضع قرآنه در رابطه با این پدیده نامعقول همجنس گرایی
_کی گفته نامعقوله اینم یه میله
کسی رو که مجبور نمیکنن هر کسی متناسب علاقه و میل خودش رفتار میکنه
_اتفاقا نامعقوله
اگر به ساختار آناتومی هم دقت کنی متوجه بی ربطی و خنده داریش میشی
عمدتا هم ناشی از همون وادادگی سلیقه های جنسیه
تنوع طلبی و تست رفتارهای جدید
گفتم چون اصالت نداره وقتی روش تمرکز میکنی مجبوری با تعدد و افراط خودت رو سرگرم کنی
اگر اختلالات هورمونی هم موجب این تمایلات بشه میشه با کنترل محیطی تغدیه ای روانشناختی میشه تعادل رو به سمت نرمال کردن نیازها برد
چون منطق فیزیولوژیکت حتی آناتومیت این رو نمیپذیره پس اختلاله و قطعا صدمه روحی و جسمی به دنبال داره و مهمتر از اون مناسبات اجتماعی رو دچار اشکالات وحشتناک میکنه
خدا که در اثر دشمنی با بشر چیزی رو حلال و حرام نمیکنه خودش خالق ماست و واقف به نیازهای ما
درصد بسیار اندکی از کسانی که دچار عدم تعادل شدیدن هم تغییر جنسیت براشون تجویز یشه نه ارتباط با همجنس!
اما مابقی بیشتر تاثیرات محیطی رفتاریه و قابل رفع
اصلا طراحی انسان طور دیگه ایه
زن و مرد به لحاظ روانی به هم نیاز دارن
زن دلبسته قدرت مرد میشه و میخواد ازش توجه بگیره مرد دلبسته زیبایی های زن میشه و میخواد توانمندی هاش تایید بشه
خب این دو تا برای هم چه حرفی برای گفتن دارن
مهمتر ازاون چیزی به اسم فرزند تو این نوع رابطه وجود نداره!
این نوع طراحی که برای زاد و ولد وجود داره دقیقا مسیر درست رو نشون میده
هیچ زیبایی و تعادلی در این رابطه نیست
مهمتر از اون بزرگترین ضربه رو به پیکره خانواده میزنه
خانواده ای که گفتم برای اسلام مهمترین چیزه در امور تربیتی و همیشه اولویت داره
حالا تصور کن این اتفاق رایج بشه
خب صاحب بچه که نمیتونن بشن
یا دست کم فقط یکی از طرفین والده سلول دوم رو قرض میگیرن!
حالا گیریم شد
این بچه یا دو تا مامان داره یا دو تا بابا!
این مدل طراحی خدا در جاگذاری نقش پدر و مادر کلی برنامه و نکته پشتشه
پدر با دید کلی و مادر با دید جزئی هر کدوم یه نقشی رو در تربیت بچه بازی میکنن و با دید دقیق و کلان همدیگه رو پوشش میدن
خب تکلیف این بچه این وسط چیه با دو تا بابا! یا دو تا مامان!
چی میخوادبشه؟
گفتم اولویت اول هدف اول مهمترین کار ما توی این دنیا رشد تربیت پالایش و پرورشه
و اجرایی ترین نهاد هم خانواده ست
حالا بشر با یه چیزی که نه توجیه فییولوژیک و روانی داره نه اجتماعی چکار داره میکنه با این برنامه و این هدف؟
چیزی که خدا بخاطرش یه شهر رو پشت و رو کرده! یعنی انقدر قبیح میدونه؛
امروز در جوامع متمدن قانونیه!
ما خیلی داغوینم به خدا!
سکوتی نسبتا طولانی حکمفرما شد که خودم اقدام به شکستنش کردم:
_بگذریم...
جزء نهم
آیه...
کتایون حرفم رو قطع کرد:
_صبر کن...
آیه ۹۶ میگه ایمان و تقوا کلید برکات الهیه پس چرا جاهای دیگه دنیا که ایمان هم ندارن از همه نعمتها بهرهمند هستن بیشتر از مملکت های اسلامی
مثلاً کجا اونقدری که توی کانادا بارون میاد توی ایران و عراق بارون میاد بارون از مصادیق برکته دیگه درسته خود قرآن میگه
_ آفرین خودت جواب خودتو دادی
از مصادیق برکته
برکت موردی که بررسی نمیشه برآیندی بررسی میشه قبلا هم گفتم خدا نظم و سنت و علم طراحی خودش رو هیچگاه به هم نمی زنه
با منطق خالقیت سازگار نیست سیستم طراحی کنی بعد به یه جور دیگه کاراتو پیش ببری
مسائل جوی که قرار نیست به طور کامل تحت شعاع برکت رسوندن به جایی قرار بگیره خب معلومه حسب موقعیت جغرافیایی کانادا پرآبه و ایران و عراق کم آب
مگه تمام برکت در آب خلاصه میشه یا از برکات و نزولات هیچی نباید به غیر مومنین برسه فکر کردی خدا بقیه بنده هاش رو ازگرسنگی میکشه خدا به حساب رحمانیت به همه
بندگانش روزی میده چه کافر چه مومن رحمت های خاص رو متناسب با موقعیت متوجه مومنین می کنه حالا این نعمتها مجموعه است موردی نیست
بعدا براتون مثالش رو هم میزنم
۱۴۶ هم پیش بینی آینده یهوده چیزی که الان داریم می بینیم
آیه ۱۸۵
"بعد از این به کدام سخن ایمان خواهید آورد؟!" سوال عجیبیه... خیلی تکان دهنده ست
اصلا این لحن و مدل صحبت قرآن تو هیچ کتابی وجود نداره
_ آیه ۲۰۰ پیامبر ها که معصوم هستن هم وسوسه میشن؟
_ معلومه
البته عصمت درجه بندی داره درجه هم بستگی به میزان توفیق خود فرد داره که تا چه حد تونسته رشد کنه
_ این قضیه عصمت برای من جا نمیافته یعنی چی مگه میشه یه نفر نتونه گناه کنه خب اینکه میشه همون فرشته دیگه ارزشی هم نداره وقتی اختیاری نیست
_ اختیار هست
عصمت آگاهانه کنترل میشه
ببین معصوم کسیه که خدا اون رو برای جایگاهی انتخاب کرده که باید بری از گناه باشه و اون هم متناسب با اون جایگاه خودش رشد میکنه و گناه نمی کنه
کاملاً آگاهانه
و سختیش به همینه بخاطر همینه که میگم برای انتخاب افراد در این سمت ها کاملا شایسته سالاری شده کسی انتخاب شده که قطعا بتونه خودش رو حفظ کنه اما مختار نه مجبور
به ظرفیت ها نگاه شده
تو بخوای جسم داغ بلند کنی با انگشت کوچیکه بلند نمیکنی چون از پسش برنمیاد با سبابه و شصت میری جلو که معلومه محکمن و تخطی نمیکنن
سوره انفال آیه ۱۷ مربوط به جنگ بدره
زمانی که جنگ بدر شروع میشه ابتدا پیغمبر یک مشت خاک بر میدارن و به سمت جبهه دشمن می پاشن به نماد ضربه
و بعد یک طوفان شن هم به پا میشه که در پیروزی مسلمانها موثر بوده
این آیه اون اتفاق اشاره میکنه ادبیات قشنگی هم داره این جمله
کتایون_اصلا جنگ بدر چرا در میگیره مسلمانها چرا به کاروان تجاری اونها حمله میکنن؟
_به جبران اموالی که در مکه ناگزیر جاگذاشتن و مجبور به فرار شدن به دلیل نفی بلد مشرکین
۲۴ آیه قشنگیه ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا بین انسان و قلبش حایله
به عبارت دیگه قلب انسان بین دو انگشت خداست
میتونه در هر زمان منقلبش کنه و به چیزی توجهش بده
29 هم خیلی عجیبه خدا می فرماید اگر بچههای خوبی باشید یه وسیله یه سنجه بهتون میدم که راحت حق و باطل رو از هم تشخیص بدید
خب اون سنجه چی میتونه باشه؟
بهش فکر کنید که چه چیزی اونقدر قدرت داره که در تمام ادوار و همیشه بتونه حق و باطل رو تفکیک کنه
ژانت_منظورش قرآنه؟
_ قرآن رو که داده یه چیزی هست که میگه اگر خوب باشید بهتون میدم!
بهش فکر کنید...
جزء دهم آیه 57 می فرماید طوری بهشون حمله کن از لحاظ ادوات و نیروها و روحیه که بترسن و فرار کنن یعنی کشتاری صورت نگیره و حتی المقدور ریخته نشه!
آیه ۶۳ هم میفرماید بین مسلمانها الفت و مهری هست
واقعا هم هست
اصلا همین که تونسته چند تا قیبله که تا قبلش در شرایطی نسبت به هم بودند که اگر یکیشون میگفت ماست سفیده اون یکی میگفت سیاهه رو کنار هم حول یک محور و یک امت جمع کنه مهمترین و بزرگترین معجزه اجتماعی پیامبره
در یک کلام تشکیل امت واحده در جامعهای با ساختار عشیره ای واقعاً می تونه یک معجزه قلمداد بشه
همین الانش هم همینطوره مسلمانان نسبت به هم محبت قلبی مثال زدنی دارن که البته این خواست خداست که این محبت رو بین قلوب مسلمین جاری کرده
میفرماید هرچی ثروت توی دنیاست اگر کسی خرج کنه نمی تونه محبت بین انسانها جاری کنه
فقط منِ خدا این کار ازم بر میاد چون یحول بین المرء و قلبه قلب آدم توی دستمه فقط من نه هیچ بشری
ای پیغمبر این دلیل حقانیت توئه که تونستی این امت رو با وجود اختلافاتی که دارن حول محور دین جمع کنی و این محبت امروز بین اونها جاریه که برای هم فداکاری میکنن در حدی که وقتی مهاجرین به مدینه میان انصار خونه هاشون رو با اون ها قسمت می کنن!
پدیده نادریه در طول تاریخ
آیه ۷۲ تاکید بر وفای بر پیمان حتی با دشمن
چون اعتبار و وجهه اجتماعی یک مسلمان برای خدا مهمه
یک مسلمان باید قابل اعتماد باشه برای همه
البته تا زمانی که اونها هم به عهد خودشون وفادار باشن
سوره توبه آیه 6 میفرماید اگر کسی پناهنده شد به مسلمونها حتی بدون اینکه ایمان بیاره جونش رو ضمانت کنید
ولی هر کس از دشمنی که با شما کرده و آوارگی که به شما تحمیل کرده پشیمون نیست امروز باید طعم عدم امنیت جانی و ترس رو بچشه
همونطور که پوست و گوشت شما رو سالها با این ترس و دلهره ممزوج کرد
کتایون_طبق آیه ۳۰ باید مسلمان ها از غیر مسلمان ها جزیه بگیرن
مگه غیر مسلمان بودن جرمه چرا حقوق اجتماعی برابر ندارن؟
_ اتفاقا حقوق اجتماعی کاملا برابره همونطور که حکومت اسلامی موظف به حفظ جان و مال و ناموس مسلمان ها هست در قبال غیر مسلمان ها هم تا همین حد مسئوله فقط چون مسلمانها زکات می دن و غیر مسلمانها این حکم رو ندارن به جای زکات ازشون جزیه گرفته میشه مثل مالیات میمونه جریمه نیست!
آیه ۳۲ خیلی مثال قشنگیه میفرماید؛
میخواهند نور خدا را با دهان خاموش کنند
فکر میکنن خاموش میشه ولی نور خاموش شدنی نیست
کسی نمی تونه اصلا نور رو از بین ببره و حقیقت هم همین رو بعد از ۱۴۰۰ سال اثبات کرده!
با وجودی که اسلام در شرایطی ظهور کرد که منطقا باید از بین می رفت چون پشتیبانی نداشت در ابتدا اما والله متم نوره
خدا نورش را تمام و کامل میکند
یعنی اون چیزی که باید رو دقیقا اونجوری که باید رقم میزنه!
اگر چه کافران را خوش نیاید...
تا امروز کسی نتونسته با یه کتاب چنین انقلابی به پا کنه
من بعد هم نمیتونه!
آیه ۶۱
پیامبر خدا بر حسب خلق نیکویی که داشت با امت خیلی مدارا می کرد و سعی می کرد جز در جایی که حکم خدا باشه حرفشون رو گوش کنه و باهاشون تعامل کنه که احساس استبداد بهشون دست نده و وقتی حکم خدا میاد بدون شائبه گوش کنن و روح شورا دردشون نهادینه بشه اما یک عده از این سوء استفاده میکردن
و وقتی از پیامبر درخواستی میکردن و پیامبر قبول میکرد در خلوت پیامبر رو مسخره میکردن و میگفتن اذنه
اذن یعنی گوش
یعنی هرچی بگیم گوش میکنه
و خداوند در این آیه این کلید واژه پنهانشون رو آشکار میکنه که ثابت کنه اولا از چیزهایی که شما تو خلوت می گید من خبر دارم
و دوما این طور نیست که اون از شما میترسه یا زود باوره و به حرفتون گوش میکنه پیامبر امر به قضاوت باطنی نداره و با شما راه میاد و مدارا می کنه که البته جنبه ش رو هم ندارید!
خب تموم شد به نظرم...
کتایون با شگفتی گفت: چه زود!
خب حالا که اینطوره من امشب برم و فردا با وسایلم بیام که سه شنبه رو هم بیخود از کارم نیفتم!
سری به موافقت تکان دادم:
_باشه فقط یه لیست برات مینویسم بی زحمت بخر مواد شوینده ست!
البته پولشو حساب میکنم فکر نکنی اینا رو بخری کارم باهات تمومه!
*
فردای همون روز از تعطیلات به نحو احسن استفاده کردیم و در آستانه ی سال نو یه خونه تکونی خیلی اساسی کردیم
اون روز یکی از جذاب ترین روزهای عمر پنج ساله در غربت من بود
روزی که از صبحش تا غروبش کار کردیم خندیدیم و به غرغرهای کتایون گوش کردیم!
به هر حال گذشت و کتایون به منزل نقلی ما اثاث کشید
چهارشنبه همون هفته هم سال شمسی تحویل میشد
با هم سفره هفت سین چیدیم و با هم سالمون رو تحویل کردیم
سالی که به نظر می اومد بابد برای هر سه ما سال مهمی باشه!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
@romanemazhabi
┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛