فروردین است و روز فروردین
شادی و طرب را كند تلقین
امروز فروردین ایزد از ماه خورداد سال 3762 زرتشتی، پنجشنبه 17 خردادماه 1403 خورشیدی، 28 ذی العقده سال 1445
نخستین ماه هر سال و نیز نوزدهمین روز هر ماه به نام فروردین (فروهر یا فروشی) است. بر گرفته از فره وهر fravahr به چم (:معنی) پیش برنده و پیش کشنده است. «فروردین» به زبان پهلوی «فرورتن»، گرفته شده از پارسی باستان؛ «افرورتینام» و به چم فروردهای پاکان و فروهرهای پارسایان است. فروردین همان فروهر است. فروهر ذرهای نوراهورایی است كه در بدن هركس نهاده شده تا روان را به راه راست راهنمایی كند. فروهر هیچ گاه آلودگی به خود نمیپذیرد. این ذره در آغاز پاک و بدون آلودگی بوده و همیشه هم پاک خواهد ماند و هرگز هیچ آلودگی و ناپاکی را به خود نخواهد گرفت. پس از مرگ بدن، فروهر راه بالا را میپیماید، به سرچشمه خود میپیوندد. چه نیکو است در این روز جامه نو پوشیدن و به یاد درگذشتگان بودن.
زرتشتیان در این روز جامه (:لباس) نو میپوشند و از درگذشتگان خود یاد میکنند. بنا بر اندیشه زرتشتیان فروهر روان مردگان و نیز روان آنانی است كه هنوز زاده نشده اند.
جایگاه فروهر نزد خداست و هنگامی كه کسی میمیرد. روان او به فروهر او می پیوندد و هنگامی كه کسی زاده می شود نیز روان از فروهر جدا و به تن او در جهان مادی میپیوندد.
بنابر اوستا انسان دارندهی پنج نیروی است كه بخشی از آنها میرا و بخشی دیگر نامیرا هستند این نیروها چنیناند:
1- نیروی اهو: در فارسی این واژه را میتوان به جان معنی كرد كه نیروی پویایی، جنبش و زندگی است. این نیرو با جسم انسان پدید آمده و با م
بنا بر باور باستانی ایرانیان فروهر، هر انسانی موظف است از هنگام بسته شدن نطفه تا هنگام مرگ از او محافظت کند. فروهر آدمی پس از مرگ به عالم بالا می رود، ولی با صورت جسمانی خود ترک علاقه نمی کند و بازماندگان درگذشتگان همواره در نظر فروهر هستند و فروهر برای بازماندگان از خداوند سلامتی و شادی می خواهد.
در باور باستانی ایرانیان، «فروهر با روان» تفاوت دارد، زیرا روان مسئول اعمال انسان و کیفر پذیر است اما فروهر همیشه پاک می ماند. «ماه فروردین» به فروهرها تعلق دارد و رفتن بر مزار درگذشتگان و روشن کردن شمع و فانوس بر مزار آن ها در شب عید نوروز نیز بنابر سنت کهنسالی است که می پندارد در شب عید نوروز و اول فروردین ماه که ماه فروهرهاست، فروهر درگذشتگان از آسمان به زمین و مزار و خانه ی خود می آیند، سنت خانه تکانی نیز در این باور و آماده شدن خانه برای مهمان آسمانی ریشه دارد و همچنین باور به بدرقه ی فروهر درگذشتگان در روز سیزدهم فروردین ماه از دامن طبیعت به سوی آسمان نیز با سنت ''سیزده به در'' در ارتباط است؛ فرآیندی که هر سال تکرار می شود و بسیاری از ما شاید حکمت آن را از این منظر نمی دانستیم. نماد فروهر را گاه تصویری نمادین از اهورا مزدا هم یاد می کنند که با توجه به توضیحات پیشین، درمی یابیم که این برداشت هر چند اشتباه است، چون فروهر در حقیقت بخشی از وجود پاک اهورامزد و یا نعمتی از سوی اوست که در هر انسانی به ودیعه گذاشته می شود، قابل درک است.
بگذریم و بپردازیم به توضیح این نماد؛
چهره ی این نماد مرد جا افتاده و کهنسال پارسی را نشان می دهد که در درون حلقه ای گرد قرار دارد؛ مرد با تجربه ی پارسی بیانگر آن است که خداوند می خواهد انسان را در کمال بلوغ ببیند، آن حلقه ی بزرگ نشانی است از دنیای مادی و بزرگی که انسان در آن متولد می شود و زندگی می کند. دو بال سه قسمتی در دو سوی حلقه ی بزرگ، در نگاره با امتدادی راست و مستقیم وجود دارد. این سه قسمت یادآور سه ارزش بزرگ اخلاقی تفکر کهن ایرانی و زردشتیان است که دین مبین اسلام هم بر آن تأکید دارند.
این سه ارزش اخلاقی مشهور عبارت هستند از «اندیشه ی نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک».
انسان پارسا و خداجوی با استفاده از این دو بال با پرهای اندیشه و گفتار و کردار نیک می تواند از دایره و حلقه ی دنیا به سوی بهشت برین و راستی پرواز کند.
در دست چپ نگاره حلقه ای دیده می شود که بیانگر ''عهد و پیمانی'' است که انسان با خدای خود ( اهورامزدا:سرور دانا) می بندد تا در راه پروردگار بیندیشد، بگوید و انجام دهد.حلقه ی ازدواجی که قرن هاست در سرتاسر دنیا زن و مرد در هنگام ازدواج در انگشت دست چپ یکدیگر می کنند، بیانگر عقد ''پیمان و عهد'' زناشویی و وفاداری است که به نوعی یادگار از این حلقه ی پیمانی است که در دست چپ نگاره ی فروهر دیده می شود. دست راست که به شکل نیایش و نشان دادن امتداد مستقیم بال، بالا گرفته شده است، انسان را به یاد آیه ی شریفه ی قرآن مجید'' اهدنا الصراط المستقیم '' می اندازد.همانطور که خود فروهر و معنا و فلسفه اش انسان را به یاد خطاب پروردگار به انسان در اسلام مبین می اندازد که می فرمایند:«من از روح خودم در شما دمیدم» و در جای دیگر نیز یاد آور «همه از خداییم و به سوی او بازخواهیم گشت» می شود.به راستی پیامبران راستین پروردگار و پیرو آن ها مصلحان خداجوی و متفکر برای هدفی بزرگ و نهادینه کردن اخلاق برانگیخته شده اند و یا احساس مسئولیت کرده اند. این شباهت ها در اهداف آسمانی را در هر یک از ادیان و آیین های آسمانی و معتقدان و مبلغان خردمند و راستین آن ها به نوعی می توان یافت.
در زیر تصویر دم را در نگاره مشاهده می کنیم که آن هم سه قسمتی است و این سه طبقه در تضاد سه طبقه در بال ها، بیانگر اندیشه و گفتار و کردار بد است. خداوند از انسان می خواهد با توجه به بلوغ خود، بنا بر پیمانی که با او بسته است، با توجه به تأکید او بر راه راست و با تکیه بر دو بالی که از اندیشه و گفتار و کردار نیک تشکیل شده اند، بر اندیشه و گفتار و کردار ن
سرور امشاسپندان شاه ورهرام ایزد است دادخواه دردمندان شاه ورهرام ایزد است
آذر و اردیبهشت و آن سروش پاسبان تابش آن نور یزدان شاه ورهرام ایزد است
لنگر کشتی و دریا و زورق باد مراد دستگیر مستمندان شاه ورهرام ایزد است
کوه دریا و زمین سوراخهای پر شگاف دادرس از چون و چندان شاه ورهرام ایزد است
آهن و فولاد و مس را می کند دریای آب کارساز پتک سندان شاه ورهرام ایزد است
تیغ و شمشیر و کمند جنگهای بیکران قوت بازوی مردان شاه ورهرام ایزد است
رخش و اسب و باره و شبدیز و شبرنگ و سمند روز نیرو روز میدان شاه ورهرام ایزد است
گه گلستان گردد و گاهی بسوزد بد کنش رهنمای هوشمندان شاه ورهرام ایزد است
آتش سوزنده اش افلاک روشن می کند دشمن اهل دمندان شاه ورهرام ایزد است
ببر و شیر و اژدها و دیو و جادو و پلنگ بردن ایشان به زندان شاه ورهرام ایزد است
باد و طوفان و نهنگ و موج گرداب غضب آن زمان فریاد مردان شاه ورهرام ایزد است
دزد و گرگ و رهزن و رهدار در راه سفر یاور خود را یقین دان شاه ورهرام ایزد است
ریشخند کس مکن تا می توانی در جهان قاتل آن ریشخندان شاه ورهرام ایزد است
گر به بند دشمنی و اگر به بند اژدها درگشای پای بندان شاه ورهرام ایزد است
خاکساری پیشه کن تا همتت گردد بلند تاج چتر سربلندان شاه ورهرام ایزد است
باطنت را صاف کن زین دهر گردی ارجمند پادشاه ارجمندان شاه ورهرام ایزد است
غم مخور بهرام کی رندانه آمد بخششت پادشاه گل رندان شاه ورهرام ایزد است
سه روزِ گرامی و پُر فَرّ و شور
به ماهِ دیِ خوب و پُر مهر و سور
بنامَندشان نیکْ ایرانیان
کهنْ «جشنِ دیگان» به شادی چه سان
یکی روز هشتمْ دگر پانزدهم
سه دیگر بباشد به بیست و سِیُم
یکی سر به «آذر» یکی سر به «مهر»
یکی سر به «دین» تا که گیرد سپهر
به جز این سه، جشنی بُوَد پرخروش
به «هُرمَزدِ دی ماه» با جنب و جوش
بنامندَش آن را همی «خور روز»
بیاسای و آتش همی برفروز
سِپَندینه ماهِ دیِ نیکْ پِی
که ماهی نباشد به همسنگِ وی
همه شاد و شیرین و پُر خنده روی
همه «هوم» نوشَند و در گفتوگوی
همه مردمانْ در سر اندیشه دار
ستایشْ به شادی سویِ کردْگار
از آغاز این ماه تا واپَسَش
همه نامِ «دادار» باشد پَیاَش
می و شادی و دست و آهنگِ خوش
چه مرد و چه زن اَندر این جنب و جوش
بدین باورند با روان و به جان
که ایران بهاری است ندارد خزان
دی به آذر روز (هشتمین روز)، دی به مهر روز (پانزدهمین روز) و دی به دین روز (بیست و سومین روز) از هر ماه است.
امروز پیروز و فرخ روز مانترهسپند از ماه خورداد 3762 زرتشتی، چهارمین روز نیایش همگانی در سپندینه پیرسبز چکچک، یکشنبه 27 خوردادماه 1403 خورشیدی، شانزدهم ژوئن 2024 میلادی
مانتره سپندبیستونهمین روز ماه در گاهشمار مزدیسنی مانترسپند ایزد یا ماراسفند/ ماراسِپَند (پهلوی)/ مَنثَرسْپَنتَه (اوستایی) نام دارد. سخن ورجاوند، سخن اهورایی اشوزرتشت، سرودههای خود، گاهان را مانتره یا همان سخن اندیشهبرانگیز نامیده است. مانتره در سراسر اوستا ستوده شده است. مانترسپند ایزد درمانگری است و به چَم آرامبخش روانها هم آمده است و قلبهای خستهی انسانها را در رنج و سختی شفا میبخشد.
«مانتره» یکی از واژه های بنیادین گاهانست. این کلمه از ریشه من به چم اندیشیدن و در کل به چم وسیله اندیشه کردن و یا موجب اندیشه برانگیزی آمده است. اما روانترین ترجمه کلام اندیشه برانگیز است. اشوزرتشت در گاتها، سرودهای خود (گاهان) را مانتره مینامد. همچنین در اوستا ، او ِستاهای «اَشِم وُهو» و «یَـتااَهو = ا َهونـَوَر» به نام مانتره شناخته میشوند. سراینده مانتره نیز «مانترن» نامیده میشود.
ویژگیهای مانتره :
درمان بخشی
در گاهان در هات ۴۴ بند ۱۶ ،
از درمان بخشی و به عبارتی همان جنبه روان شناسی مانتره اشاره شده است.
الهام گونه بودن:
اشوزرتشت فردی است که با الهام از جهان ِ پیرامون خویش (چه درون و چه محیط) به تعالی رسید ، وی مانتره را هم نوعی الهام (چه درونی و چه از محیط) میداند.
موسیقیایی بودن:
یکی از شروط مانتره بودن ِ یک سخن ، موسیقایی بودن آن است.
توانایی اهورایی مانتره:
در گاهان برای تاثیر کلام مانتره بر اقشار مردم و سعادت آنها بسیار گفته شده است.
از آن چه که در متون اصلی دین ِ ما گاتها و قسمتهای اصلی اوستا بر میآید، مانتره جزئی از نوای خداوندی است که به مانند «فرَوَهَر» در وجود هر آدمی قرار داده شده است و در اصل توانایی اندیشه برانگیزی است و از آن جایی که خداوند «مبدا خرد» است، پس مانتره هم توانایی اندیشمندی و اندیشه برانگیزی است، که یک انسان از آن بهرهمند میشود و نیز مانتره کلامی است از همین نوع که از مانتره ِ وجودی انسان به صدا در میآید و به مانتره وجودی انسان دیگری میرسد و آن را بر میانگیزد.
MohammadKhanQajari محاصره کرمان و برآمدن آغامحمدخان قاجار
کرمان در اواخر دوره زندیه، لطفعلی خان زند، آخرین امیر این خاندان، در محاصره نیروهای آغامحمدخان قاجار قرار گرفت. پس از هفتهها زدوخورد به محاصره سپاه قاجار درآمد. كرمان در طول محاصره دچار كمبود شدید خواروبار شده بود و بسیاری از مردمی را كه وجود آنان در شهر ضرورت نداشت بیرون فرستاده بودند. مردم برای علاقه كرمانی ها به شخص لطفعلیخان كه مردی شجاع بود و رفتاری نیكو داشت، مقاومت کردند. پس از فرار لطفعلیخان كه خود را روز بعد (یکروزه) به «بم» رساند شهر کرمان تصرف شد و خان قاجار که میخواست شاه ایران شود دستور کور کردن و قتلعام مردم و تخریب شهر را صادر كرد و پس از كور كردن خان زند كه در ارگ بم به او خیانت و دستـگیر شده بود رهسپار شیراز شـد كه «ابراهیم خان»، كلانتر شیراز از در دوستی با او درآمـده و شهر را تسلیم کرده بود. پس از مقاومتی طولانی و با وجود کمبود شدید خوراک، شهر سقوط کرد. پس از تثبیت قدرتش، در تهران تاجگذاری کرد و به سفاکیهای خود ادامه داد. او در نبردهایش با روسها نیز شرکت جست و سرانجام به دست خادمانش به قتل رسید.
282 سال پیش آغامحمدخان پسر محمدحسن خان رییس ایل مغول تبار قاجار به دنیا آمد. این ایل در منطقه گرگان به سر میبُرد. عادلشاه افشار (بازمانده نادرشاه) که در خراسان مینشست محمدحسنخان را زمانی که آغامحمدخان شش ساله بود بکشت و پسر او را اخته کرد تا بعدا گردنکش نشود، فرزند نیاورد و دودمان نسازد. وی از 20 سالگی در شیراز و در گروگان کریمخان زند بود که با خواهر او ازدواج کرده بود. آغامحمد خان زمانی که 36 ساله بود از سوی خواهر خود آگاه شد که کریمخان درگذشته پس از شیراز فرار کرد و به گرگان (استرآباد) رفت و به ایل خود پیوست و همینکه ایران گرفتار کشمکش امیران وقت مناطق شد که هریک داعیه سروری داشتند وارد این جنگ داخلی گردید. انتقام خون پدر را از افشاریه گرفت و در تعقیب لطفعلیخان زند (آخرین شاه زندیه) به کرمان تاخت و با دستگیرکردن لطفعلیخان و کور کردن و سپس او، شیراز (پایتخت زندیه) را متصرف شد و چون مقاومت دیگری در برابرش نبود به شمال ایران بازگشت و در شهر ساری خود را پادشاه خواند و نزدیک به دو سال بعد دستگاه حکومتی خود را به تهران که کریمخان در آنجا کاخی ساخته بود منتقل کرد. ساختمان این کاخ را که کاخ گلستان خوانده میشود تکمیل و 230 سال پیش (سال 1173 خورشیدی) در آنجا تاجگذاری کرد. (برگرفته از روزنامک/ کیهانیزاده)
یادروز 27 خوردادماه:
– بازار تهران به نام مخالفت با استبداد “محمدعلی شاه قاجار” تعطيل كرد و مردم در بهارستان جمع شدند. (۱۲۸۷ خورشیدی)
-“رضاشاه” به اتفاق “كمال اتاتورک” از ارتش تركيه سان ديدند. (۱۳۱۳ خورشیدی)
– “محمد علی فروغی” ریيسالوزرا كابينه خود را به مجلس معرفی كرد. (۱۳۱۴ خورشیدی)
– درگيری مردم با مأموران در جريان رأی اعتماد مجلس به “عبدالحسين هژير”. (۱۳۲۷ خورشیدی)
– بر سر کاهش قیمت نفت بین ایران و عربستان اختلاف نظر شدید ایجاد شد. اعضای اوپک عربستان را تهدید به اخراج از اوپک نمودند. (۱۳۵۳ خورشیدی)
– “عباس مسعودی”، بنیانگذار و مدیر موسسه اطلاعات در دفتر کار خود درگذشت. (۱۳۵۳ خورشیدی)
سناتور عباس مسعودی در 73 سالگي در دفتر كار خود در ساختمان موسسه اطلاعات (خيابان خيّام) براثر سكته درگذشت.
گفته شده است؛ مسعودی كه هر روز در ساعت معين آمار فروش روزنامه در روز پيش از آن را مرور می كرد، بيستوهفتم خورداد 1353با مشاهده رقم كاهش فروش اطلاعات پس از دو برابر شدن بهای تکفروشي آن (که به اصرار دکتر مصباحزاده ناشر کیهان و رقیب اطلاعات صورت گرفته بود که میخواست درآمد کیهان از تکفروشی افزایش یابد) از فرط اندوه سكته كرده بود.
– تشكيل “جهاد سازندگی” به فرمان “حضرت امام خمينی”. (۱۳۵۸ خورشیدی)
– تاسيس “دانشگاه آزاد اسلامی” توسط “آیت الله هاشمی رفسنجانی”. (۱۳۶۱خورشیدی)
– عمليات نصر ۳ در دهلران توسط دلیرمردان ارتش ایران در جریان جنگ تحمیلی. (۱۳۶۶ خورشیدی)
– آغاز به كار نخستين نمايشگاه بينالمللی ارتباطات در تهران. (۱۳۶۹ خورشیدی)
– درگذشت “استاد جلیل شهناز”، استاد برجسته تار و سه تار. (۱۳۹۲ خورشیدی)
– روز جهانی “بیابان زدایی”.
– “ارجمند بانو” امیرزاده ایرانی، همسر “شاهجهان” امپراتور تيموری هند، هنگام وضع حمل پانزدهمين فرزند خود درگذشت و “شاهجهان” كه به وی علاقه فراوان داشت “تاج محل” را برای یاد بودش بنا نهاد. (1631 م)
– مرگ “ادوارد لِيتون” رمان نويس و سياست مدار انگليسی. (1873 م)
– امضای قرارداد منع استفاده از سلاح های ميكروبی و شيميايی در جنگها. (1925 م)
– بانو “اميليا ارهارت”، عرض اقيانوس اطلس را با پرواز پيمود و نخستین خلبان زنی بود که موفق به انجام این کار شد. (1928 م)
– به كار بردن “گيوتين” برای اعدام ، پس از يک قرن و نيم ممنوع شد. اين وسيله برای اعدام سريع و بدون درد در جريان انقلاب فرانسه ساخته شده بود. (1939 م)
– روز ملی و استقلال “ايسلند”. (1944 م)
“ايسْلَنْد” با ۱۰۲/۸۱۹ كيلومتر مربع مساحت در شمالغربی اروپا و در اقيانوس اطلس واقع شده است. جمعيت آن در حدود ۲۸۰ هزار نفر است. اكثريت مردم ايسلند پيرو آيين پروتستان بوده و مليت ايسلندی دارند و به زبان ايسلندی نيز صحبت میكنند. پايتخت ايسلند “ريكياويک” و واحد پول آن “كرون” است. از شهرهای مهم اين كشور “گاردهابر” و “كوپاووگور” است. نظام سياسی در اين كشور، جمهوری چند حزبی با يکك مجلس قانونگذاری است.
– نخستين عمل پيوند كليه در شهر شيكاگو آمريكا انجام گرفت و به تدريج عموميت يافت. (1945 م)
– ديوان عالی آمريكا، با صدور يک حكم خواندن انجيل و خواندن دعا در مدارس عمومی اين كشور را عمل مغاير با قانون اساسی آن كشور اعلام و ممنوع كرد. (1963 م)
– چین بمب اتمی آزمایش کرد و وارد باشگاه اتمیها شد. این نخستین آزمایش اتمی چین بود. (1967 م)
– ریگان، رییس جمهوری وقت آمريكا، در نطق خود در سازمان ملل از جماهیریه شوروی به عنوان “امپراتوری شَرّ” نام بُرد. (1982 م)
– درگذشت “اسعد بن حلوان دمشقی” مشهور به “حاذق سوری”، پزشک نامدار سوری. (۶۵۲ ه.ق)
«ماسوله با رنگین کتلهای درختانش عزادار است
ماسوله با چشم هزاران برگ میگرید
ماسوله چون فریاد رسایی در گلوی درهها
اینک گره خورده است
ماسوله همچون مادر پیری به گاه مرگ فرزندش
بر شانههای کوه افشان کرده
گیسوی سپید آبشاران را
در شیون بادی که میآید
رخسار را با ناخن صدها هزاران شاخه میخاید
*
برخیز کوچک خان
در کوچههای خاکی ماسوله هر روز
فریادهای پتک و سندان دادخواهان است
برخیز و این فریادهای آشنا را
از سینه جنگل برون آور
منظومه کوچک خان
دوم بهمنماه سالروز درگذشت جعفر کوشآبادی است.
جعفر کوشآبادی متولد 1320 بود و در دومین روز بهمنماه 1388 در سن 68سالگی بر اثر ابتلا به سرطان در خانهاش از دنیا رفت. پیکر این شاعر در قطعهی دوم بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
کتابهای «سفر با صداها»، «ساز دیگر»، «اژدهای سیاه»، «چهار شقایق»، «منظومهی کوچکخان» و «در آینه» از آثار منتشرشده کوشآبادی هستند.
علیرضا طبایی دربارهی این شاعر میگوید: در همان سالهای دهه 40 و 50 با شناختی که از شعر شاعران همنسل خود داشتم، فکر میکردم شعر سه – چهار نفر از آنها ارزش خواندن دارد و در آینده میتوانند جای خالی شاعران بزرگ را که به کهنسالی رسیدهاند، پر کنند. یکی از اینها، بیتردید، جعفر کوشآبادی بود. استناد من به زبان و پیام شعری کوشآبادی بود که اوج کارش را در اواخر سالهای دههی 40 تا اواخر سالهای دههی 50 میبینیم. از این شاعران، کمتر از تعداد انگشتان دست داشتیم؛ کسانی مثل محمدرضا شفیعی کدکنی، اسماعیلی خویی و سیاوش مطهری. حالا که نگاه میکنم، میبینم زیاد هم در قضاوتم به خطا نرفتهام و این شاعران شعرشان در حدی است که بتواند نام و آثارشان را ماندگار کند.
این شاعر اظهار میکند: آثار اولیه کوشآبادی سبک و سیاق شعر نیمایی را داشت و تحت تأثیر شاعران معروف آن روزگار، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی، مهدی اخوان ثالث و خود نیما یوشیج و امثال آنها بود. زبان شعری کوشآبادی در حقیقت زبانی است که در عین حال که سعی میکند آن فخامت و روانی خود را حفظ کند، اما مقداری به زبان عامیانه نزدیک میشود.
او مضامین شعر کوشآبادی را برگرفته از زندگی مردم کوچه و بازار و قشرهای پایین جامعه توصیف و اضافه میکند: در شعر کوشآبادی بیشتر زندگی اقشار پایین را میبینیم. شعر او تصویر زندگی، روحیه و خواستهای مردمی است که تنها هستند، از فقر رنج میبرند و مبارزه میکنند. شعر کوشآبادی دعوتی به همبستگیهای انسانی و اجتماعی است. او همواره برای رسیدن به آیندهی روشن تلاش میکرد و مردم را به این تلاش فرامیخواند.
طبایی با اشاره به برخی کارهای شاخص کوشآبادی مثل «منظومهی کوچکخان» میگوید: شعرهای دیگر او هم با توجه به حال و هوای سالهای مبارزات مسلحانهی قبل از انقلاب، شور و التهاب خاص گروههای مبارز در سیاهکل و…، مبارزه و کشته شدن و از هم پاشیدن گروهها، سروده میشد و تحت تأثیر روزگار ملتهب و پرحادثهی سالهای دههی 50 بود.
او میافزاید: کوشآبادی بعد از انقلاب، مثل خیلی از شاعران دیگر ترجیح داد مدتی را در سکوت و انزوا بگذارند. در این مدت شعرهایش گهگاه به دست خوانندگان آثارش میرسید؛ اما اوج کارش از سال 45- 46 به بعد تا زمان انقلاب است و از آن به بعد دیگر آن جوش و خروش را در شعرهایش نمیبینیم.