eitaa logo
ایستگاه پارسی
348 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
234 ویدیو
92 فایل
🌟رهبر انقلاب: "من راجع به زبان فارسی حقیقتاً نگرانم زیرا در جریان عمومی، زبان فارسی در حال فرسایش است". https://eitaa.com/joinchat/3437428884C914415f009 💬 ارتباط با مدیریت کانال: @Mahdiyaran31360 🔁 مدیر تبلیغات و تبادلات: @arezajamali
مشاهده در ایتا
دانلود
🌘 / دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم ازوست نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل آنچه در سر سویدای بنی‌آدم ازوست به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست زخم خونینم اگر به نشود به باشد خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست ✍سعدی 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز و باده نوش که مستان صبح خیز آتش به آب دیده‌ی ساغر نشانده اند 🌼 سلام،آدینه تون بخیر.. 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🟠 غلط ننویسیم؛ "تذهیب" یا "تهذیب"؟ 🟡 تخته وایت برد وایت برد کلمه انگلیسی است به معنی تخته سفیدی که با ماژیک مخصوصی بر روی آن می‌نویسند، بنابراین افزودن تخته بر سرِ آن جایز نیست. 🟡 تذهیب/ تهذیب تذهیب به معنی آراستن صفحه نوشته یا کتاب یا نقش و نگارهایی از آب طلا و رنگ ها و مواد دیگر همچون لاجورد، شنگرف و... تهذیب به معنی پاک کردن و پیراستن اخلاق و پاک کردن از عیب و اصلاح کردن 📕برگرفته از کتاب «فرهنگ درست نویسی سخن» ✍تالیف استاد حسن انوری 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁قند پارسی/ هیچ دارویی بهتر از محبت نیست لقمان حکیم گفت: من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛ که هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست ! کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟ لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛ “مقدار دارو را افزایش بده !! ” 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
4_5823188707993194030.mp3
1.93M
🌗چیست دریا؟ 🎙هوشنگ ابتهاج 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🌱خوشا به حالت ای روستایی ... از همون کلاس اول هم حس عجیبی داشت این شعر و هنوزم روز به روز تازه تر میشه ... 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹🍁 او را شاعر آزادی می‌نامند 🟡 ملک‌الشعرا محمدتقی بهار 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁شاعرانه/تصنیف «مرغ سحر» مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه‌تر کن ز آهِ شرربار این قفس را بَرشِکَن و زیر و زِبَر کن بلبلِ پَربسته ز کنجِ قفس درآ نغمهٔ آزادیِ نوع بشر سَرا وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پرشرر کن، پرشرر کن ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد ای خدا، ای فلک، ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن نوبهار است، گل به‌بار است ابر چشمم ژاله‌بار است این قفس، چون دلم، تنگ و تار است شعله فکن در قفس ای آهِ آتشین دستِ طبیعت گُلِ عمر مرا مچین جانبِ عاشق نِگَه ای تازه گل از این بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن مرغ بی‌دل، شرح هجران مختصر، مختصر کن عمر حقیقت به‌سر شد عهد و وفا بی‌اثر شد نالهٔ عاشق، ناز معشوق هر دو دروغ و بی‌ثمر شد راستی و مهر و محبت فسانه شد قول و شرافت همگی از میانه شد از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد دیده تر شد! دیده تر شد... ✍ملک الشعرا بهار 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
AkharinKhabar-4270132.mp3
4.3M
🎼 تصنیف مرغ سحر باصدای 🎧 همایون شجریان 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گذری بر زندگی یکی از بزرگترین ریاضیدانان تاریخ، خوارزمی 🇮🇷 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🍁قند پارسی/ ماجرای عارف شدن یک راهزن آخرین خبر/ روزى کاروانى بزرگ در بیابان مورد حمله ی راهزنان قرار گرفت و در این میان خواجه ای ثروتمند هم ، همراه کاروان بود و زر زیادی با خود داشت. خواجه از ترس از دست دادن مالش ،آنرا برگرفت و از کاروان جدا شد و با خود گفت : "در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند." به بیابان رفت، خیمه اى دید که در آن پلاس پوشى نشسته کلاهی پشمین بر سر نهاده و تسبیحی بر گردن دارد ، پس به او اعتماد کرد و زر خویش به امانت به او سپرد. پلاس پوش گفت : "در خیمه رو و در گوشه اى بگذار"؛ خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت. چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروانیان را به دزدى تصرف کرده بودند. پس مرد شکر خدا کرد که پول را به شخصی مطمئن سپرده است ، پس از گذشت ساعتی خواجه قصد خیمه پلاس پوش کرد ، چون بدانجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند و پلاس پوش هم در میان آنان نشسته و به نظر می آمد که رئیس آنان باشد. خواجه گفت:" آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم! پس خواست باز گردد، اما راهزن(پلاس پوش) او را بدید و آواز داد که بیا. خواجه از ترس جانش به نزد پلاس پوش آمد، راهزن گفت: " چه کار دارى؟" گفت" جهت امانت آمده ام." گفت "همان جا که نهاده اى بردار." برفت و برداشت. یاران گفتند:" ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى. " گفت:" او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم.من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد." پی نوشت : این دزد که بعدها از عرفای به نام شد کسی نبود جزو فضیل بن عیاض 📕برگرفته از تذکرة الاولیا @Negahe_bartar