سلام ای غروبِ غریبانه ی دل…
سلام ای طلوعِ سحرگاهِ رفتن
سلام ای غمِ لحظه های جدایی…
خداحافظ؛ ای شعرِ شب های روشن
خداحافظ؛ ای شعرِ شب های روشن
خداحافظ؛ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ؛ ای آبیِ روشنِ عشق…
خداحافظ؛ ای عطرِ شعرِ شبانه
خداحافظ؛ ای همنشینِ همیشه…
خداحافظ؛ ای داغِ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی؛ ای مانده بی من!!
🍂 #ایستگاه_پارسی
@parsidost
💠اهنگـبردی از یادم خواننده
علیرضاافتخاری
✳️بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به غم
ای گل بر اشک خونینم مخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
چه شد آن همه پیمان
که از آن لب خندان
به شنیدم و هرگز
خبری نشد از آن
کی آیی به برم ای شمع سحرم
در بزمم نفسی بنشین تاج سرم
تا از جان گذرم
تا به سرم ده جان به تنم ده
چون به سرآمد عمر بی ثمرم
نشسته بر دل غبار غم
زآنکه من در دیار غم
گشته ام بر غمگسار غم
#ایستگاه_پارسی
@parsidost
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
منکجا ؛ بارانکجا ؛ این راهِ بی پایان کجا...
آه این دل دل زدن؛ تا منزل جانان کجا...
هر چه کویت دورتر؛ دل تنگتر؛ مشتاقتر...
در طریقِ عشق بازان؛ مشکلِ آسان کجا...
همایون شجریان
#ایستگاه_پارسی
@Parsidost
حال، در خوف و رجا رو به تو بر می گردم
دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم
نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
گرچه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!
#فاضل_نظری
🍃#ایستگاه_پارسی
@parsidost
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
بپرس حال من آخر چو بگذری روزی
که چون همی گذرد روزگار مسکینم
#سعدی
🍃#ایستگاه_پارسی
@parsidost
🍀از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامه
🌷دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
☘هر چند کآزمودم از وی نبود سودم
من جرب المجرب حلت به الندامه
🌸پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
🌱گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم
و الله ما راینا حبا بلا ملامه
🌹حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین
حتی یذوق منه کاسا من الکرامه
حافظ
🍃 #ایستگاه_پارسی
@parsidost
⬛️آشی برایت یا برایش بپزم که یک وجب روغن داشته باشد!
🔹️از این اصطلاح برای تهدید استفاده میشود. حال تهدید به افشاء حقایقی که از کسی میدانند و یا هر نوع تهدید دیگری.
🔸️در کتاب «سه سال در دربار ایران» نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، مطلبی نوشته شده که به نظر ریشه این ضربالمثل است.
ناصرالدین شاه سالی یک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
(لازم به ذکر است که این مراسم منشاء چند ضربالمثل دیگر هم هست).
در حیاط قصر اغلب رجال مملکت جمع میشدند و برای تهیه آش شلهقلمکار هریک کاری انجام میدادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس میکردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق میگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصرالدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلیحضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان میکشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سرآشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی میکرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار کاسه آشی به در خانه هر یک از رجال فرستاده میشد و او میبایست آن کاسه را پس از خالی شدن از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که میخواستند خیلی تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند که این البته به ضرر آنها نیز بود. چون آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده میشد اشرفی کمتری در کاسه پس میفرستاد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش، که روغن زیادی هم رویش ریخته شده، دریافت میکرد حسابی بدبخت میشد.
🔹️به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش میشد٬ برای تهدید او میگفت:
"آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد!"
#ایستگاه_پارسی
@Parsidost