#جمعه_سیاه
ابرها آن جمعه بارانی تر از هر روز بود
مرگ بر شهریوری که مثل دی، پرسوز بود
کشتن مردم به دست حافظان آسمان
لکه ی ننگی به دامان هوانیروز بود
شیر و خورشیدی نماند و خوک ها غالب شدند
پرچم ما، دست یک مرتیکه ی پفیوز بود
شاه ایران، تن به ذلت داده بود و سال ها
پیش چشم مردمش، میمون دستآموز بود
آرزوی مردم یک شهر، زیر دست و پا!
زندگی، قربانیِ یک غولِ جنگ افروز بود
بختک فقر آمد و افتاد روی خواب شهر
شاه اما همچنان طمّاع و مالاندوز بود
ببر بود ایرانمان از هجمه ی شلاق ها
شاه می پنداشت اما کشور ما، یوز بود
خم شدیم از بعدِ مشروطیت و در آن میان
کودتای انگلیسی قوز بالا قوز بود
هفده شهریور آمد با تمام نفرتش
روز نحسی که نگاهش، قاتلی مرموز بود
گرچه یوم الله شد با انقلاب، این روز نحس
خاطراتش در دل ایرانیان، جانسوز بود
مرگ بر ننگ کاپیتولاسیون که طبق آن
حق هر کس غیر ایرانی در آن، محفوظ بود
با چنین ظلم و خیانت ها که جان ها را گرفت
انقلاب مردم ایران، بسی مفروض بود
آتشی انداخت آری در دل آزادگان
هجرت مردی که یک پیغمبر دلسوز بود
ذهن ها و قلب ها را با خودش همراه کرد
او که هر نطقش برای خلق، درس آموز بود
عاقبت تاریخ می گوید به خوابآلودگان
آنکه را خواهد شکست و آنکه را پیروز بود!
محمد عابدی
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost