#خسرو_شکیبایی
یه حکایت خیلی قشنگی تعریف میکنه، میگه:
ماهیمون 🐟
هی میخواست یه چیزی بهم بگه
تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش
و نمیتونست بگه
دست کردم تو آکواریوم درش آوردم
شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو
اینقدر بالا پایین پرید، خسته شد خوابید
دیدم
بهترین موقعه تا خوابه دوباره بندازمش تو آب
ولی الان چند ساعته بیدار نشده
یعنی فکر کنم بیدار شده
دیده انداختمش اون تو
قهر کرده خودشو زده به خواب...!
🍃ایستگاه پارسی
@parsidost