eitaa logo
گروه رسانه‌ای پارتیزان
843 دنبال‌کننده
370 عکس
58 ویدیو
4 فایل
🌐 رسانه ای کوچک با اهدافی بزرگ✌🏻 هدف پیش رو: 📚جهاد تبیین و تبیین جهاد🌷 📬 انتقادات و پیشنهادات شما را صمیمانه پذیراییم..،🌱 ارتباط با پارتیزان: @AD_support
مشاهده در ایتا
دانلود
-بالاخره تموم‌ شد!! بریم مامان من آماده‌م... فوت آخر را به ناخن تازه لاک زده‌ام می‌کنم،بعد به آرایشم که با تم مشکی مناسب این شب‌هاست دوباره نگاهی می‌اندازم. چادرم را ازسر جالباسی برمی‌دارم و چادر را روی روسری به زیباترین حالت با وسواس تمام مرتب می‌کنم. مادرم هم رویش را گرفته و کیف مجلسی‌ جدیدش را روی دستش انداخته است. بالاخره راه افتادیم وقتی وارد کوچه‌ی حسینیه که شدیم، صدای گریه‌ی بلند حاج مهدی از بلندگوهای حسینیه به گوشمان رسید،چقدر گریه اش سوزناک است. حاج مجید، کنار ورودی آقایان ایستاده و خیر مقدم می‌گوید. او از سرمایه داران محله است همیشه زنجیر نقره‌ای ضخیمی به گردن دارد و گاهی هم مشکل مالی افراد را با قرض دادن برطرف می‌کند. البته می‌گویند یک مقداری بیشتر پس می‌گیرد که البته فرقی نمی‌کند، مهم این است که دعاهای مردم همیشه پشتش هست... ادامه دارد... ✍نویسنده:محسن امینی ╔═.▪️🔳༺.══╗ @partizanistudio ╚══.🔳▪️༺.═╝
_چقدر هوا گرمه!! چرا این صف پیش نمیره،مردیم از گشنگی... صدای پدرام بود که بلند بلند داشت غر غر می کرد که صف نذری پیش بره،همین چند دقیقه پیش از سفره چلو مرغ پاشدیم که دیدم خودشو لابه لای جمعیتِ صف چلو گوشت جا داده!!! ای بسوزه پدر رفاقت!!! هرچی کار ناجوره این بشر یاد ما داد،همین چند وقت پیش دعوت کرد که باهاش برم رستوران منم که بعد از چند سال رفاقت ، نمی‌دونستم چجور آدمیه قبول کردم و رفتم؛ وقتی وارد شدم دیدم که سر یک میز با دوستاش نشسته!! اومدم بپیچونم که منو دید و صدام زد،فهمیدم که اشتباه کردم، مادرم هم بهم گفته بود که با پدرام نگردم اما چه کنیم بسوزه پدر رفاقت... بد تر از همه وقتی بود که دختر خالم هم اومد و به جمعمون اضافه شد،من که کلا پشیمون و گیج شده بودم که چکار کنم، حواسم نبود که چه حرفایی بین پدرام و او زده شد،فقط حس کردم نگاه دختر خالم به من کمی سنگین شد،انگار با هم غریبه شدیم!!! اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!! صف نذری راه افتاد،بعد از نماز ظهر بود که توزیع غذا شروع شد،اما ما قبل از اذان رفتیم که سهم بیشتری به ما برسد،غذای مفصلی خوردیم دیگر جا نداشتیم که چیزی بخوریم؛با همان حال رفتیم و روی چمن های پارک نزدیک حسینیه ولو شدیم... ادامه دارد... @partizanistudio