eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
21.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ صلى‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمودند: 🍀 شَعْبَانَ شَهْرِی، رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَعَانَنِی عَلَی شَهْرِی؛ 🍃 شعبان ماه من است، خداوند کسى را که مرا در ماهم یارى کند، بیامرزد. 🌺 مبارک باد اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
🔅 پویش همگانی 👥 لحظه تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت می‌کنیم. 🏞 لطفا این عکس زیبا و پیام را تا می‌توانید در تمام شبکه‌های مجازی منتشر کرده و بعنوان خود قرار دهید. ♻️ لطفا تا می‌توانید کنید اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
📅ذکر ایام هفته 🍃شنبه شروع هفته خدا یادم نرفته 🌺خالق این جهانه خدای آسمانه 🍃ذکر لبم همینه یا رب العالمینه✨ 🌺یکشنبه یادت باشه خدا با بنده هاشه 🍃بازم دلت رو شاد کن بخشندگی شو یاد کن 🌺بگو همین رو والسلام یاذالجلال والاکرام✨ 🍃بعداز روز یکشنبه رسید روز دوشنبه 🌺از ته دل میخونم خدای مهربونم 🍃تو قلبای ما جاته یا قاضی الحاجاته✨ 🌺سه شنبه هم یه روزه نذار دلت بسوزه 🍃بازم خدا خدا کن نعمتاشو نگاه کن 🌺بگو فقط تو همین یا ارحم الراحمین✨ 🍃توی تموم روزا مثل چهارشنبه ها 🌺خدا رو میشه یاد کرد شادی ها💐 رو زیاد کرد 🍃ذکر خدا معلومه یا حی و یا قیومه✨ 🌺هست ذکر پنج شنبه ها شکوه و لطف خدا✨ 🍃لااله الاالله خدایی نیست جز خدا✨ 🌺ملک الحق المبین لطف های او را ببین💚 🍃جمعه ها با صلوات تو میرسی به حاجات 🌺دعا دعا دعا کن🤲 خدا رو تو صدا کن 🍃خدا ظهور آقا☀️ نزدیکتر بفرما
اینم شعر زیبا برای بچه های گل بهشون یاد بدین😊❤️حفظ کنن
از خدا پرسیدم.... چرا فاحشه ها قشنگ ترن؟ چرا پسرای دختر باز جذاب ترن؟ چرا آدمای عملی با حال ترن؟ چرا اونایی که خیانت میکنن ،دروغ میگن ، غیبت میکنن موفق ترند؟ چرا همیشه آدم بدا بهترن.. خدا گفت پیش من یا مردم؟ 💕💚💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
کربلایی حمید علیمی (3)
8.3M
🔊 شور شنیدنی امام حسین علیه السلام 🎶 [ آرزوی این نوکر اینکه اربعین کربلای تو باشه... ] 🕌 🎤 کربلایی حمید پیشاپیش میلاد امام حسین مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی از امام علی(ع) درباره حجاب زنان خطاب به مردم بصره در برنامه : ♨️ آیا حیا نمی‌کنید؟ آیا غیرت ندارید؟ در حالی‌که زنان شما به بازارها می‌روند و جوانان خوش قیافه مزاحم آنان می‌شوند. اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✨﷽✨ ✍يک استاد دانشگاه مي‌گفت: يک بار داشتم برگه‌هاي امتحان را تصحيح مي‌کردم. به برگه‌اي رسيدم که نام و نام خانوادگي نداشت. با خودم گفتم ايرادي ندارد. بعيد است که بيش از يک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با ليست دانشجويان صاحبش را پيدا مي‌کنم. تصحيح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زياد است. کمتر پيش مي‌آيد کسي از من اين نمره را بگيرد. دوباره تصحيح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با ليست دانشجويان تطابق دادم اما هيچ دانشجويي نمانده بود. تازه فهميدم کليد آزمون را که خودم نوشته بودم تصحيح کردم. آري، اغلب ما نسبت به ديگران سخت‌گيرتر هستيم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح کنيم مي‌بينيم: به آن خوبي که فکر مي‌کنيم، نيستيم مثبت اندیشی و منصف اندیشی را فراموش نکنیم.... 💕💜💕
🌺سلام بر شعبان و اعیادش 🌸سلام بر حسین و عباسش 🌺سلام بر سجاد و سجودش 🌸سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش 🌙حلول ماه شعبان، ماه رسول خدا مبارک باد.
اعمال 🌺 حلول بر شما عاشقان مبارک باد.🌺 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
به خودمان، فرزندان وکشورمان ظلم نکنیم. کودکان ازهفت سالگی بایدمسوولیت پذیری رابیاموزند. انجام کارهای کوچک درمنزل مانند جمع کردن سفره ،بردن ظرفهای کوچک به آشپزخانه و...میتواندنقطه شروع خوبی باشدو درسنین بالاتر شستن ظرفها ،خریدن نان ،غذاپختن ، یادگیری یک رشته شغلی در فصل تابستان وغیره. دختریاپسرفرقی ندارد مهم این است که یادبگیرندروی پای خودشان بایستند وبتدریج مستقل شوند.کودکان ونوجوانان ذخایرعظیم استعداد وانرژی هستند اگر بخوبی تربیت و هدایت شوند موجب پیشرفت ایران خواهندشد درغیراین صورت مخرب و ویرانگرند. اگر والدین ضمن نظارت برتحصیل کودکان ، مسوولیتهای دیگر را کم کم بردوش آنهابگذارندتا باواقعیتهای زندگی روبه روشوند وتجربه کسب کنندوقتی به سن جوانی برسند قوی ، دارای اعتماد به نفس بالا ،قدرشناس وتکیه گاه خانواده خواهندبود . پدرومادرهایی که همه کارهاراخودشان انجام میدهند وکودکان ونوجوانان رابه تنبلی وتن پروری عادت میدهند استعدادها واعتمادبه نفس آنهارا میکشند ونابود میکنند. این فرزندان فقط درفضای مجازی هستند ، ازمتن جامعه دورهستندو نیاموخته اند که هیچ چیز بدون زحمت به دست نمی آیدچون غذا، پول ،لباس و...همیشه برایشان آماده بوده است و برای بدست آوردن آن هیچ تلاشی نکرده اندبنابراین دائما ازپدرومادر میخواهندکه خدمات بیشترو بهتری به آنها ارائه کنند،نق میزنند وطلبکارند. هرچه سنشان بالاترمیرودعمق فاجعه بیشترمیشودحالانوبت جامعه است که درخدمت آنهاباشد زیراآنها طلبکاربودن راآموخته اند. شایددرس خوانده باشندشایدنه اما هیچ هنری ندارند وهیچ کاری بلدنیستند.بی هدف وسرگردان درخیابانها پرسه میزنند وعمرگرانمایه رابه بادفنا میدهند . بسیاری ازآنها به کارهای خلاف روی می آورند زیرا بیکاری منشا بسیاری ازمفاسداست .پدرومادرهایی هستند که باوجودکهولت سن به فرزندان بیکارشان پول میدهندو باناله ونفرین ازآنهامیخواهند که به دنبال کاربروند ودست ازسرشان بردارند اما دیگردیرشده است وشخصیت این فرزندان شکل گرفته است زیرا آنهاغروری ندارند که بادست درازکردن پیش دیگران جریحه دارشود.به احتمال زیاد جای این والدین در خانه سالمندان خواهدبود. هم بایدخندید وهم گریست که بعضی ازپدرو مادرها باهزار زحمت ورنج وخون دل خوردن فرزندانی راکه عاشقانه دوست دارند بزرگ میکنند اما بخاطرتربیت غلط این جوانان تباه میشوند. بسیاری از کودکان ،نوجوانان وجوانان این مرزوبوم بااین دوجمله که بعضی ازپدرومادرها گفتند وبه آن عمل کردندنابودشدند: ۱- هرچی خودمون سختی کشیدیم دیگه بچه هامون سختی نکشن . ۲-توفقط درس بخون دست به سیاه وسفیدنزن . غافل ازاین که همه کارهایمان حتی محبت کردن بایدتابع عقل باشد. نکنددوستی ما بافرزندانمان دوستی خاله خرسه باشد. .💕❤️💕
پروانه های وصال
ادامه ی قسمت #صد_دوازده یه نگاه به عقب ماشین کردم یه نگاه به خودم و اونها....من یکی بودم..... اونه
: گمگشته هنوز مبهوت بودم که ماشين راه افتاد ... نمي تونستم چشم از اون خانواده بردارم ... تا اينکه از کنارشون رد شديم ... ـ به ايران خيلي خوش آمديد ... سرم رو بالا آوردم ... داشت از توي آينه وسط به من نگاه مي کرد ... تشکر کردم و چند جمله اي گفتم ... مشخص شد اونها هم زبان من رو بلد نيستن ... پسرشون سعي کرد چند کلمه اي باهام صحبت کنه ... دست و پا شکسته ... منم از کوتاه ترين و ساده ترين عباراتي که به نظرم مي رسيد استفاده مي کردم ... سکوت که برقرار شد دوباره تصوير اون مرد و خانواده اش مقابل نظرم نقش بست ... مي تونست خودش سوار بشه ... شايد بهتر بود بگم حق خودش بود که سوار بشه ... اما سختي رو تحمل کرد تا من رو از غربت و بي هم زباني ... و ترس گم شدن توی یه کشور غریب، نجات بده ... هنوز تسبيحش توي دستم بود ... دونه هاي خاکي اي که مشخص بود دست خورده است و باهاشون ذکر گفته ... بي اختيار لبخند خاصي روي لبم نقش بست ... و از پنجره به بيرون و آدم ها خيره شدم ... مسير برگشت، خيلي کوتاه تر از رفت به نظر مي رسيد ... جلوي هتل که ايستاد، دستم رو کردم توي جيبم و تمام پولم رو در آوردم و گرفتم سمتش تا خودش هر چقدر مي خواد برداره ... نمي دونستم چقدر بايد بهش پول بدم يا اينکه اگه بپرسم مي تونه جوابم رو بده يا نه ... تمام شرط هاي ذهنم درباره مسلمانان رو شکستم ... و براي اولين بار تصميم گرفتم به مسلماني که نمي شناسم اعتماد کنم ... با حالت متعجبي خنديد و بدون اينکه پولي برداره، انگشت هام رو بست ... ـ سفر خوبي داشته باشيد ... چند جمله ديگه هم به انگليسي گفت که از بين شون فقط همين رو متوجه شدم ... واقعا روز عجيبي بود ... ديگه از مواجهه با چيزهاي عجيب متعجب نمي شدم ... ايران عجيب بود يا مسلمان ها؟ ... هر چي بود، اون روز تمام شرط هاي ذهني من درباره مسلمان ها شکسته شد ... از در ورودي که وارد لابي شدم سریع چشمم افتاد به مرتضي ... با فاصله درست جايي نشسته بود که روي در ورودي احاطه کامل داشت ... با ديدنم سريع بلند شد و اومد سمتم ... معلوم نبود از چه ساعتي، تنهايي، چشم انتظار بازگشتم بود ... چیزی به روی خودش نمی آورد اما همين که ديد صحيح و سالم برگشتم، چهره اش آرام شد ... بدون اينکه از اون همه انتظار و خستگي شکايت کنه ... فقط به سلام و خوش آمد بسنده کرد ... و من که هنوز توي شوک بودم، با انرژی تمام، هیجان ذهنی خودم رو تخلیه کردم ... ـ اوني که من رو آورد حتي يه دلارم ازم نگرفت ... اصلا حواسم نبود خيلي وقته پول ها رو تبديل کردیم و به جاي دلار بايد از لفظ ريال استفاده مي کردم ... مرتضي به حالت من خنديد و زد روي شونه ام ... ـ اصلا خسته به نظر نمياي ... از اين همه انرژي معلومه دست خالي برنگشتي ... پس پيداش کردي ... چند لحظه سکوت کردم ... براي لحظاتي، لبخند و هيجانِ بازگشت ... جاي خودش رو به تامل داد و حالم، در افکار گذشته فرو رفت ... دوباره به چهره مرتضي نگاه کردم که حالا غرق در سوال و حيرت شده بود ... براي اولين بار بود که از صميم قلب به چهره يه مسلمان لبخند مي زدم ... ـ نه ... اون مرد بود که من رو پيدا کرد ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_صد_سيزده: گمگشته هنوز مبهوت بودم که ماشين راه افتاد ... نمي تونستم چشم از اون
: خدای کعبه مشخص بود فهميده، جمله ام يه جمله عادي نيست ... با چهره اي جدي، نگاهش با نگاهم گره خورد ... کم کم داشت حدس مي زد اين حال خوش و متفاوت، فقط به خاطر پيدا کردن اون نيست ... دنيايي از سوال هاي مختلف از ميان افکارش مي جوشيد و تا پرده چشمانش موج برمي داشت ... شايد مفهوم عميق جمله ام رو درک مي کرد ... اما باور اينکه بي خدايي مثل من، ظرف يک شب ... به خداي محمد ايمان آورده باشه براش سخت بود ... ايمان و تغييري که هنوز سرعت باورش، براي خودم هم سخت بود ... بهش اشاره کردم بريم بالا ... کليد رو از پذيرش گرفتم و راه افتادم سمت آسانسور ... شک نداشتم مي خواد باهام حرف بزنه ... اونجا هم جاي مناسبي براي صحبت نبود ... وارد اتاق که شديم يه لحظه رو هم مکث نکرد ... ـ متوجه منظورت نشدم که گفتي ... نه ... اون من رو پيدا کرد ... از توي ميني يخچال، يه بطري آب معدني در آوردم و نشستم روي صندلي ... اون، مقابلم روي مبل ... تشنه بودم اما نه به اون اندازه ... بيشتر، زمان مي خريدم تا ذهنم مناسبت ترين حرف ها رو پيدا کنه ... ـ يعني ... غير از اينکه عملا اول اون من رو بين جمعيت پيدا کرد ... به تمام سوال هام جواب داد طوري که ديگه نه تنها هيچ سوالي توي ذهنم باقي نمونده ... که حالا مي تونيم حقيقت رو به وضوح ببينم ... چهره اش جدي تر از قبل شد ... ـ اون همه سوال، توي همين مدت کوتاه؟ ... در جواب تاييدش سرم رو تکان دادم و يه جرعه ديگه آب خوردم ... ـ توي همين مدت کوتاه ... چند لحظه سکوت کرد ... و نگاه متحير و محکمش توي اتاق به حرکت در اومد ... ـ ميشه بيشتر توضيح بدي منظورت چيه از اينکه مي توني حقيقت رو به وضوح ببيني؟ ... حالا اين بار چهره من بود که لبخندي آرام رو در معرض نمايش قرار مي داد ... ـ يعني ... زماني که من وارد ايران شدم باور داشتم خدايي وجود نداره ... و دين ابزاريه براي ايجاد سلطه روي مردم و افراد ضعيف براي فرار از ضعف شون سراغش ميرن ... الان نظرم عوض شده ... الان نه تنها به نظرم باور غیر شرطی به دين متعلق به افکار روشنه ... که اعتقاد دارم تنها راه نجات از انحطاط و نابودي ... و ابزار بشر در جهت رشد و تعالي ذهن و ماده است ... هر جمله اي رو که مي گفتم ... به مرتضي شوک جديدي وارد مي شد ... تا جايي که مطمئن بودم مغزش کاملا هنگ کرده و حتي نمي تونست سوال جديدي بپرسه ... بهش حق می دادم ... ظرف يک شب، من روي ديگه اي از سکه باور بودم ... ـ من الان نه تنها ايمان دارم خدايي هست ... که ايمان دارم محمد، پيامبر و فرستاده خداست ... و اون و فرزندانش، اولي الامر هستند ... مرتضي ديگه نمي تونست آرام بشينه ... از شدت تعجب، چشم هاش گرد شده بود ... گاهي انگشت هاش مي لرزيد و گاهي اونها رو جمع مي کرد تا شايد بتونه لرزششون رو کنترل کنه ... ـ يعني ... در کمتر از 12 ساعت ... اسلام آوردي؟ ... بي اختيار و با صداي بلند خنديدم ... ـ نه مرتضي ... من تازه، پيکسل پيکسل تصوير و باورم از دنيا رو پاک کردم ... تمام حجت من بر وجود خدا و حقانيت محمد ... اون جوان ديشب بود ... من از اسلام هيچي نمي دونم که خودم رو مسلمان بدونم ... تنها چيزي که مي دونم اينه ... قلب و باور اون انسان ياغي و سرکش دیروز ... امروز در برابر خداي کعبه به خاک افتاده ... اگه اين حال من، يعني اسلام ... بله ... من در کمتر از 12 ساعت يه من مسلمانم ... چشم ها و تک تک عضلات صورتش آرامش نداشت ... در اوج حيرت، چند لحظه سکوت کرد ... و ناگهان در حالي که حالتش به کلي دگرگون شده بود، از جاش پريد ... ـ اسم اون جواني که گفتي ... چي بود؟ ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨ 🌼دلم يک عيد قديمی ميخواهد! ✍اسفند ماه، وقتی آخرين روز مدرسه تمام شود و با هیجان به سوی خانه ی تمیز و پر از شیرینی و آجیل بروم. خانه ایی که از چندین روز قبل با غرغرهای مادر تمیز شده و غبارهای سال گذشته از آن زدوده شده و از در و دیوارش بوی تمیزی به مشام میرسد و منتظر ورود خاله و عمه و دایی و عمو و کلی سر و صدا و شادیست. با خوشحالی با خواهرهایم تخم مرغها را رنگ کنم و در جدال بر سر زیبایی تخم مرغهایم، پدر و مادرم را به داوری دعوت کنم و بشنوم که "همه تخم مرغها به نوعی زیبایند" و راضی و ناراضی از این قضاوت به جدال بر سر چیدن سفره هفت سین بپردازم. با ذوق به پيراهن سفيد با آستين های پف پفی و سارافون چهارخانه ی خريده شده ام در اینه نگاه کنم و كفشهای بندی قرمزم كه دلم برايشان غنج میرود و با امیدواری چشم به قرانی بدوزم که عیدی امسال لابلای ورقهایش جا خوش کرده و به حساب و کتاب و پیش بینی مبلغ عیدی امسالم بپردازم و رویا پردازی که با انها چکار کنم و چه کیفی داشت وقتی مبلغ عیدیت از بقیه بالاتر بود. روز اول عید لباس نو پوشیده به خانه ی پدر و مادربزرگ بروم که بوی نان پنجره ای و قطاب و شیرینی نخودچی از سر کوچه بیاید. چقدر این مهمانی رفتن هیجان داشت گویی برای بار اول است که به خانه شان میرویم. دلم شمعدانی های سرخ كنار حوض مان را ميخواهد؛ بنفشه ها و اطلسی ها.... و "مادرم" که به صدا كردنِ مهربانانه ی پدرم پاسخ میدهد. دلم تماشا ميخواهد؛ وقتی که همگی لباس نو پوشیده به خانه ما می آمدند دلم خنده های جوان مادرم را ميخواهد، وقتی هزار بار زيباتر ميشد. دلم يک عيد قديمی ميخواهد يک عيد واقعی كه در آن تمام مردم شهر بی وقفه شاد باشند، نه كسی عزادار باشد و نه بيم بيماری تن شهر را بلرزاند؛ عيدی كه دنيا ما را قرنطينه نكند. دلم، يک عيد قديمی ميخواهد بدون ماسک، بدون درد، بدون اينهمه رنج و دلهره... دلم روز اخر اسفند را میخواهد که از مدرسه بسوی خانه بدوم و بدوم و.... 💕❤️💕
🌸تب کرده ام دوباره برای ضریح تو 🌸هی غصه میخورم به هوای ضریح تو 🌸شش گوشه ی قشنگ تورا کی بغل کنم 🌸مُردم ز انتظار،فدای ضریح تو
الهی به حق مهربانیت نگذار کسی با نا امیدی و ناراحتی شب خود را به صبح برساند و شبی آرام همراه با آرامش برایشان مقدر بفرما 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهـــی به نام تو که بی نیازترین تنهایی... با تکیه بر لطف و مهربانی ات روزمان را آغاز می کنیم: 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شرط رسیدن به تمام کمالات ✍امام موسی صدر: وقتی که می‌گوییم: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ...» مقصود از «بِر»ّ، تمام کمالات است؛ مادی یا معنوی، روحی یا جسمی، فکری یا عاطفی. انسان در راه کمال، هر کمالی که باشد، توفیق نمی‌یابد مگر آنکه از برخی چیزهایی که دوست دارد، بگذرد یا آن‌ها را ببخشد. ولی اگر بخواهد همه‌ی آن‌چه را دوست دارد نگاه دارد و راحتی و مال و مقام و موقعیت خویش را حفظ کند، در نهایت نمی‌تواند به برّ برسد. کشاورز را مثال می‌زنیم. زمانی که می‌خواهد گندم فراوان را درو کند، باید از بخشی از آن چشم بپوشد. او از آن‌ها چون بذر استفاده می‌کند و آن‌ها را زیر زمین دفن می‌کند، به این امید که آن‌چه زیر زمین دفن شده، و از آن گذشته است، پس از مدتی به مقدار فراوانی گندم تبدیل شود. در این صورت کشاورز به برّ رسیده است؛ اما پس از آنکه بخش کمی از گندمی را که دوست داشت، انفاق کرد. 📚 از کتاب حدیث سحرگاهان ص ۱۰۴
آغاز یک روز زیبا و بابرکت با صلوات برمحمد وخاندان پاکش 💓اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💓
بَرنده باش، نه بُرّنده ! نه کسی که امیدِ کسی را می بُرد، نه کسی که برای برون ریزیِ خشم و دردهایش، ارزشِ دیگران را به زیر سوال می گیرد . کسی باش که برای صعود خودش می جنگد، نه سقوطِ آدم ها ! کسی که دنبالِ مقصر نمی گردد و شوقِ دیدنِ ایستادگی و موفقیتِ آدم ها را دارد، کسی که برای خوب بودنِ حالِ خودش و خوب بودنِ حالِ دیگران، قدمی بر می دارد . کسی باش که به جای ایستادن و اعتراض به حفره های مسیر؛ حفره ای را پر می کند و به مسیرش ادامه می دهد ... اگر ادامه دادن و پیروزی سخت شد و تمام جهان، دست از ادامه برداشتند، تو شهامت داشته باش و خلافِ جریانِ رود شنا کن . تو دلت را به دریا بزن، وَ برنده باش ... ‌🌸 نرگس صرافیان طوفان 💕❤️💕
یک روز قشنگ یک دل آرام یک شادی بی پایان یک نور از جنس امید یک لب خندون یک زندگی عاشقانه و هزار آرزوی زیبا ازخداوند برایتان خواهانم سلام دوستان خوبم✋ روزتون شاد شاد🌸 💕💚💕
سلام امام زمانم✋🌸 تو را امواج دريا می شناسند تو را شن های صحرا می شناسند تو را ای منجی دل های عالم تمام کهکشانها می شناسند ♥️اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج♥️ 💕🧡💕
سلام امام زمانم✋🌸 تو را امواج دريا می شناسند تو را شن های صحرا می شناسند تو را ای منجی دل های عالم تمام کهکشانها می شناسند ♥️اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج♥️
سال نو می آید از ره دست هایم بر دعا اینچنین میخواهم از ذات پرازمهرخدا غصه وغم،کینه ونفرت برون سازد ز دل جایشان مهرومحبت را کُند برما عطا
🔺اعمال مشترکهٔ ماه شعبان المعظم،ماه رسول خدا صلی الله علیه و آله 1⃣هر روز هفتاد مرتبه اَسْتَغْفِرُاللّهَ وَ اَسْئَلُهُ التَّوْبَه 2⃣هر روز هفتاد مرتبه استغفرالله الذی لا اله الا هو الرحمن الرحیم،الحی القیوم واتوب الیه 3⃣«صدقه» بسیار دهد در این ماه هرچند به دانهٔ خرمایی باشد. 4⃣در کل این ماه هزار بار بگوید لا اله الا الله،ولا نَعبُدُ الّا ایّاه مُخلصینَ لهُ الدّین و لَوْ کَرِهَ المُشرکون. که ثواب هزار ساله در نامه عملش بنویسند. 5⃣در هر پنج شنبه این ماه روزه بگیرد ودو رکعت نماز بخواند (در هر رکعت حمد و۱۰۰مرتبه توحید) وبعد از سلام ۱۰۰مرتبه صلوات 6⃣ در این ماه«صلوات»بسیار بفرستد 7⃣خواندن«صلوات مخصوص» (....شجرة النبوه وموضع الرساله ...)(یک صفحه ونیم) هر روز هنگام زوال(زمانی که آفتاب ظهر به وسط آسمان رسیده باشد.) 8⃣خواندن«مناجات شعبانیه» در این ماه در هر زمانی که حضور قلبی باشد.(...واسمع دعائی اذا دعوتک....)(۵صفحه) بهترین اعمال این ماه ۱)استغفار ۲)صدقه بسیار ۳)روزه گرفتن کل ماه که وصل شود به رمضان المبارک منتظران عزیز ثواب نمازها وروزه ها وذکرها ودعاها را ان شاءالله هدیه میکنیم برای فرج معشوق عزیزمان وقطعا مؤثر خواهد بود در جلو انداختن امر فرج ان شاءالله 💕❤️💕
✨﷽✨ «نپرداختن بدهی دیگران» ✍حاج ميرزا حسين نورى صاحب «مستدرك الوسائل» از دارالسلام نورى حكايت مى كند: از عالم زاهد سيد هاشم حائرى كه مبلغ يك صد دينار كه معادل ده قران عجمى بود از يك نفر يهودى به عنوان قرض گرفتم كه پس از بيست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و براى پرداخت بقيه آن او را نديدم جستجو كردم، گفتند: به بغداد رفته. شبى قيامت را در خواب ديدم، مرا در موقف حساب حاضر كردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد. چون قصد عبور از صراط كردم، زفير و شهيق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبكار يهودى چون شعله اى از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت: بقيه طلب مرا بده و برو. من تضرع كردم و به او گفتم: من در جستجويت بودم تا بقيه طلبت را بپردازم ولى تو را نيافتم. 💥گفت: راست گفتى ولى تا طلب مرا ندهى از صراط حق عبور ندارى. گريه كردم و گفتم: من كه در اينجا چيزى ندارم كه به تو بدهم. يهودى گفت: پس بجاى طلبم بگذار انگشت خود را بر يك عضو تو بگذارم. به اين برنامه راضى شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سينه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پريدم! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى، ج۱۳ اثر استاد حسین انصاریان 💕💚💕