بذله گویی و شوخی های علی رضا کوهستانی نظیر نداشت، طوری بود که آن شوخی ها هیچ وقت از ذهن من پاک نمی شود. یک روز در فاو نشسته بودیم. در همان اورژانس خط اول، با علی رضا چای می خوردیم.
یک لحظه هر دویمان متوجه شدیم که یک مگس روی لبه ی لیوان چای علی رضا نشسته. همین طور خیره به مگس بودیم. مگس روی لبه ی لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یک دفعه مثل این که سر خورده باشد، افتاد توی لیوان علی رضا.
علی رضا هم برگشت گفت: نگاه کن! می رود روی جنازه ی عراقی ها می نشیند و غسل میت اش را می آید توی چایی ما انجام می دهد.
راوى: رزمنده نوجوان دوران دفاع مقدس جواد صحرايى
📕بر گرفته از خاطرات پرتقالى"
شهید علیرضا کوهستانی
••<✨🍃>••
رسولاڪرم(ص):
سه چيز است ڪه
در هر ڪس باشد
منــافـــق اسـت اگر
چـہ روزه دارد و
نمـــاز بخواند و
حـج و عمره ڪند و
بگــويد من مسلمانــم :
کسىكه هنگام
سخنگفتندروغبگويد
وقتى ڪـہ وعـده دهد تخلــف نمايد
و چون امـانت بگيرد، خيــانت نمايد.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ <🍃✨>ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❥
🌾⃟🕊|↣ #حدیث
#آرزوی_کربلا
حیافاطمه🦋غیرت علی
اللهم عجل الولیک الفرج🎗
💕🧡💕
4_5992462019192686975.mp3
2.92M
♨️[ ڪپے واجبـــــ در اسرع وقتـــــ ]
#غدیـــــر
دل آدم …
چه گرم می شود گاهی
به یک دلخوشی کوچک
به یک احوالپرسی ساده
به یک دلداری کوتاه
به یک تکان سر،یعنی
تو را می فهمم
به یک گوش دادن خالی
بدون داوری!!
💕💚💕
ــــــــــــــــــــ••🦋••ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
✍🏻مرحوم #دولابی :
✨زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا
✨زیارت #بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد #حفظ کن؛
❌کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را #سالم به بعدی برسان.
✅اگر این کار را بکنی، #دائمی می شود؛ دائم در #زیارت و نماز و ذکر و #عبادت خواهی بود.
َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج
💕💛💕
کاش میشد ادما رو مثل اسکناس
جلو نور گرفت و
واقعی هاشو تشخیص داد...
#فامیل_دور
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 اویس قرنی و اطاعت مادر
گویند اویس شتربانی می کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را می داد. یک روز از مادر اجازه خواست که برای زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه رود. مادرش گفت اجازه می دهم به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنی.
اویس حرکت کرد وقتی به خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید اتفاقا ایشان هم تشریف نداشتند. ناچار اویس بعد از یکی دو ساعت توقف پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را ندیده، به یمن مراجعت کرد.
چون حضرت به خانه برگشت پرسید این نور کیست که در این خانه تابیده؟ گفتند شتربانی که اویس نام داشت به اینجا رسید و بازگشت. فرمود آری اویس در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت.
سپس فرمود: «یفوح روائح الجنة من قبل القرن و اشوقاه الیک یا اویس القرن» نسیم بهشت از جانب یمن و قرن می وزد چه بسیار مشتاقم به دیدارت ای اویس قرنی.
📗 #منتهی_الامال، ج 1، ص 142
✍ حاج شیخ عباس قمى
💕💛💕
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 نابینا و کور دل
نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟
نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند.
🍂حال نادان را به از دانا نمی داند کسی
🍂گرچه دردانش فزون از بوعلی سینا بوَد
🍂طعن نابینا مزن ای دم ز بینائی زده
🍂زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود
📗 #بهارستان
✍ عبدالرحمن جامی
💕💛💕