eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
22.7هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز #قسمت_ششم بعد از تولد زینب و بی حرمتی ای که از طرف خانواده خودم بهم شده ب
قسمت ششم داستان دنباله دار : احمقی به نام هانیه😐 پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود … بر خلاف داماد قبلی، یه مراسم عقدکنان فوق ساده برگزار کرد … با 10 نفر از بزرگ های فامیل دو طرف، رفتیم محضر … بعد هم که یه عصرانه مختصر … منحصر به چای و شیرینی … هر چند مورد استقبال علی قرار گرفت … اما آرزوی هر دختری یه جشن آبرومند بود و من بدجور دلخور … هم هرگز به ازدواج فکر نمی کردم، هم چنین مراسمی …هر کسی خبر ازدواج ما رو می شنید شوکه می شد … همه بهم می گفتن … هانیه تو یه احمقی … خواهرت که زن یه افسر متجدد شاهنشاهی شد به این روز افتاد … تو که زن یه طلبه بی پول شدی دیگه می خوای چه کار کنی؟… هم بدبخت میشی هم بی پول … به روزگار بدتری از خواهرت مبتلا میشی … دیگه رنگ نور خورشید رو هم نمی بینی …گاهی اوقات که به حرف هاشون فکر می کردم ته دلم می لرزید … گاهی هم پشیمون می شدم… اما بعدش به خودم می گفتم دیگه دیر شده … من جایی برای برگشت نداشتم… از طرفی هم اون روزها طلاق به شدت کم بود … رسم بود با لباس سفید می رفتی و با کفن برمی گشتی … حنی اگر در فلاکت مطلق زندگی می کردی …باید همون جا می مردی … واقعا همین طور بود …اون روز می خواستیم برای خرید عروسی و جهیزیه بریم بیرون …مادرم با ترس و لرز زنگ زد به پدرم تا برای بیرون رفتن اجازه بگیره … اونم با عصبانیت داد زده بود … از شوهرش بپرس… و قطع کرده بود …به هزار سعی و مکافات و نصف روز تلاش … بالاخره تونست علی رو پیدا کنه … صداش بدجور می لرزید … با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا … می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون … بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
قسمت ششم داستان دنباله دار #بدون_تو_هرگز: احمقی به نام هانیه😐 پدرم که از داماد طلبه اش متنفر بود 
قسمت هفتم داستان دنباله دار : خرید عروسی با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا … می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون … امکان داره تشریف بیارید؟ …- شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید … من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام … هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه است … فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره خونه حیطه ایشونه … اگر کمک هم خواستید بگید … هر کاری که مردونه بود، به روی چشم… فقط لطفا طلبگی باشه … اشرافیش نکنید …مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد … اشاره کردم چی میگه ؟ … از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت … میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای …دوباره خودش رو کنترل کرد … این بار با شجاعت بیشتری گفت … علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم… البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن … تا عروسی هم وقت کمه و …بعد کلی تشکر،گوشی رو قطع کرد … هنگ کرده بود … چند بار تکانش دادم … مامان چی شد؟ … چی گفت؟ …بالاخره به خودش اومد … گفت خودتون برید … دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن … و…برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد … تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم … فقط خربدهای بزرگ همراه مون بود… برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد …حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت … شما باید راحت باشی … باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه …یه مراسم ساده … یه جهیزیه ساده… یه شام ساده … حدود 60 نفر مهمون … پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت …برای عروسی نموند … ولی من برای اولین بار خوشحال بودم… علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود … بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
قسمت هفتم داستان دنباله دار #بدون_تو_هرگز : خرید عروسی با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا … می خوا
قسمت هشتم ونهم داستان دنباله دار : غذای مشترک اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم … من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم … برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم … بالاخره یکی از معیارهای سنج دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود … هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم … از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت … غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت … بوی غذا کل خونه رو برداشته بود … از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید … – به به، دستت درد نکنه … عجب بویی راه انداختی … با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم …انگار فتح الفتوح کرده بودم … رفتم سر خورشت … درش رو برداشتم … آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود … قاشق رو کردم توش بچشم که … نفسم بند اومد … نه به اون ژست گرفتن هام … نه به این مزه … اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود … گریه ام گرفت … خاک بر سرت هانیه … مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر … و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد … خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ … پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت … – کمک می خوای هانیه خانم؟ … با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم …قاشق توی یه دست … در قابلمه توی دست دیگه … همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود … با بغض گفتم … نه علی آقا … برو بشین الان سفره رو می اندازم … یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد … منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون … – کاری داری علی جان؟ … چیزی می خوای برات بیارم؟ … با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن … شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت … – حالت خوبه؟ … – آره، چطور مگه؟ … – شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه … به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم … نه اصلا … من و گریه؟ … تازه متوجه حالت من شد … هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود … اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد …چیزی شده؟ … به زحمت بغضم رو قورت دادم … قاشق رو از دستم گرفت …خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید … مردی هانیه …کارت تمومه … بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کربلا 🌷گل آرایی🌷 🌷ضریح مطهر امام حسین علیه السلام به مناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیه السلام علیک یا زینب کبری س❤️ السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ع💚 🌸🍃
🌸آمدی شمس و قمر 🎊پیش تو سوسو بزنند 🌸تا که مردان جهان 🎊پیش تو زانو بزننـد 🌸چشم وا کردی و 🎊دنیای علی زیبا شد 🌸باز تکرار همان 🎊سوره‌ی اعطینا شد 🌸پیشاپیش 🎊ولادت حضرت زینب کبری(س) و روز پرستـار مبـارک بـاد🎉🎊 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎊درودهای خدا بر تو پرستار ❣️که هستی ناجی و دلسوز بیمار 🎊ادامه می دهی راه کسی را ❣️که هست الگوی صبر و عشق و ایثار 🎊 🎊 ❣️ ❣️ 🎊 🎊 🌸🍃
مداحی آنلاین - محیط عشقی ده سلام - مهدی رسولی.mp3
2.6M
🌸 (س) 💐محیط عشقی ده سلام 💐کیمیندی زینبین کیدی 🎤 👏 🌸🍃
mdhy_anlyn_-_dkhtr_mwl_wmdh_-_mhmwd_khrymy.mp3
7.08M
🌸 (س) 💐دختر مولا اومده 💐زهره ی زهرا اومده 🎤 👏 🌸🍃
💐نام زینب خاک را زر می کند 🎊دخت حیدر کار حیدر می کند 💐نام زینب دلنشین و دلرباست 🎊دختر مشکل گشا مشکل گشاست 💐 میلاد 🎊حضرت زینب کبری 💐سلام الله علیها و 🎊روز پرستـار مبارک 🎉💐 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا