eitaa logo
پروانه های وصال
8.1هزار دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#قسمت_شصت_ودوم - 😍 #علمدارعشق 😍# امتحانای ترم چهارم من تموم شد جشن فارغ التحصیلی مرتضی اینا هم ب
رب العشق - 😍 عشق😍# به سمت خونه ای پسرداییم راه افتادیم سیدرسول سه سال بود با مائده سادات ازدواج کرده بود یه دختر یک ساله و نیم داشتن مهمونی خیلی شلوغ بود یه سری از اقوام گریه میکردن اما عجب رفتار مائده سادات بود خیلی آروم بود زینب سادات دخترشون یه دقیقه هم از پدرش جدا نمیشود رسول هم میگفت : دخترم میدونه روزای آخری که پیششم داره لوس میشه - نگو پسردایی ان شاالله به سلامت میری و میای رو به مرتضی گفت پر پروازت آمادست ؟ + تقریبا دعاکن حاجی جان سید رسول : ان شاالله میپری برادر تا ساعت ۱۲ شب خونه پسرداییم اینا بودیم انقدر خسته بودم یادم رفت از مرتضی معنی حرفش بپرسم ۱۵ روز از رفتن پسرداییم میگذشت ترم ۵ دانشگاه شروع شده بود مرتضی ۵ روزی بود تو نیروگاه نطنز شروع کرده بود حجم کاریش خیلی زیاد بود برای سعی میکردم بیشتر پیشیش باشم تا خستگی کاری روح و روانش خسته نکنه رسیدم خونمون دم در خونه ماشین مرتضی بود چندمتر اونطرف تر هم ماشین سیدهادی و سیدمحسن بود باخودم گفتم آخجون نرجس از قم اومده در با کلید باز کردم رفتم تو تا وارد خونه شدم دیدم همه سیاه پوشیدن خیلی ترسیده بودم - سلام چی شده چراهمه مشکی پوشیدید ! مامان چرا گریه میکنه چی شده ؟ مرتضی اومد سمتم : نترس عزیزم هیچی نشده بیا بریم تو حیاط خودم بهت میگم - چی شده مرتضی + نترس عزیزم سید رسول مجروح شده - برای مجروحیت همتون سیاه پوش شدید؟ برای مجروحیت مامان گریه میکنه؟ سید رسول شهید شده؟ مگه نه سرش انداخت پایین و حرفی نزد - یاامام حسین 😭😭😭😭 رفتیم خونه پسرداییم مائده سادات خیلی با آرامش بود وقتی جنازه آوردن داخل خونه در تابوت باز کرد زینب سادات هم گرفت بغلش •• ببین آقای هم من هم دخترت مدافع حجاب م هستیم نگران نباشی یه حجاب یه سانتم ازسرمون عقب نمیره بعد سرش گذشت رو سینی سیدرسول شروع کرد به گریه کردن وای چه صحنه ای بود وقتی میخاستن سیدرسول بذارن تو مزار زینب سادات دختر کوچلوش بابا بابا میکرد خیلی سخت بود من که فکر نکنم یه درجه از صبر مائده سادات داشته باشم هفتمین روز شهادت سید رسول بود مرتضی داشت منو میبرد خونه خودشون نمیدونم چرا تواین هفت روز انقدر آروم شده انگار میخاد چیزی بهم بگه اما نمیتونه نویسنده پریسا..... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
رب العشق #قسمت_شصت_وسوم - 😍 #علمدار عشق😍# به سمت خونه ای پسرداییم راه افتادیم سیدرسول سه سال بود
رب العشق - 😍 😍# ما زودتر از مادرجون اینا به سمت خونه راه افتادیم با اتمام نمازمون صدای در اومد یعنی مادرجون اینا اومدم جانمازمون گذاشتم سر جاشون نشستم روبروی مرتضی - مرتضی + جانم - چیزی شده ؟ + نه چطور مگه ؟ - احساس میکنم میخای یه چیزی بهم بگی اما نمیتونی + آره سادات نمیتونم از واکنش تو میترسم - از واکنش من؟ + آره اگه قول بدی آروم باشی بهت میگم - داری منو میترسونی بگو ببینم چی شده + نرگس من قبل از اینکه عاشق تو باشم عاشق اهل بیتم خیلی وقت دنبال کارای رفتنم اما سپاه اجازه نمیداد بخاطر رشته دانشگاهیم الان یک هفته است با اعزامم موافقت کردن - با اعزامت به کجا؟ + سوریه فقط ازت میخام با رفتنم موافقت کنی - یعنی چی مرتضی ؟ تو میخای میری بری سوریه ؟ + نرگس آروم باش خانم دست خودم نبود صحنه ای وداع مائده اومد جلوی چشمم با صدای بلندی و لرزانی که بخاطر گریه لرزش داشت گفتم من نمیذارم بری فهمیدی نمیذارم من طاقت مائده سادات ندارم من همش ۲۳ سالمه الان بیوه شوهر جونم بشم من نمیذارم بری + نرگس آروم باش خانم گل - خانم گل خانم گل رفتم سمت چادر مشکیم + نرگس چیکار داری میکنی؟ - بین منو سوریه باید یکی انتخاب کنی فهمیدی + نرگس زشته بیا حرف میزنیم - آقای کرمی تو حرفات زدی من نمیذارم بری از اتاق رفتم بیرون دیدم فقط آقامجتبی هست - آقا مجتبی منو میرسونی خونمون ٬٬ زنداداش چی شده؟ مگه داداش نیست ؟ - هست اما من نمیخام باهش برم مرتضی وارد اتاق شد + نرگس میشه آروم - نه نمیشه اومد گوشه چادرم گرفت دستشو رو به مجتبی گفت داداش تو برو خودمون حلش میکنیم رفتم سمت در ورودی کوچه اومدم در باز کنم که از هوش رفتم نویسنده بانو ..... ش @ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
رب العشق #قسمت_شصت_وچهارم- 😍 #علمدارعشق😍# ما زودتر از مادرجون اینا به سمت خونه راه افتادیم با ا
بسم رب العشق - 😍 عشق😍# تو راهرو داشتم کفشام میپوشدم + زهراجان خواهر ~~ جانم داداش + نرگس بیدارشد زنگ بزن سریع خودم میرسونم ~~ چشم داداش وارد حیاط حوزه شدم پایگاه ما پایگاه مرکزی حوزه حضرت ابوالفضل بود از دور سیدهادی دیدم بخاطر مراسمای سید رسول اومده بود قزوین اعزام من و علی دامادمون و سیدهادی باهم بود سیدهادی : سلام شوهرعمه 😂😂 + سلام هادی حوصله شوخی ندارما سیدهادی: چی شده مرتضی + امروز به عمت جریان اعزام گفتم خیلی بهم ریخت گفت یا من یا سوریه سیدهادی : نرگس سادات چنین حرفی زد؟ + آره سیدهادی: جدی نگیر بخاطر شهادت رسول بهم ریخته آروم میشه + تو چیکارکردی؟ سیدهادی: هیچی بابا فنقل ما تا اعزام دنیا اومده اجازه گرفتم إه علی هم اومد سیدهادی : علی خیلی شادیا علی: آره بابا ۵ روز دیگه عروسیمه ۲۰ روز دیگه هم که اعزامم مرتضی توچی به نرگس خانم گفتی ؟ + آره فقط خود امام حسین کمک کنه نرگس راضی بشه علی: نگران نباش داداش ان شاالله اجازه میده + من برم کلاس الان شروع میشه برای دعای کمیل میام بریم مزارشهدا تو پایگاه من مربی جودو بودم تو دعای کمیل خیلی حالم بد بود از خود آقا امام حسین خاستم لیاقت دفاع از حرم دختر و خواهرشو بهم بده به سمت خونه رفتم + زهراجان نرگس بیدارنشده زهرا : نه داداش + پس من برم استراحت کنم مادر: شام نمیخوری مرتضی + نه میل ندارم مادر: خودت ناراحت نکن توکل کن به خود خانم حضرت زینب + باشه یاعلی نویسنده بانو....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
بسم رب العشق #قسمت_شصت_وپنجم_وشصت_وششم - 😍 #علمدار عشق😍# تو راهرو داشتم کفشام میپوشدم + زهراجان
بسم رب العشق - 😍 عشق 😍# نرگس سادات# با استرس از خواب پریدم به ساعت تو اتاق نگاه کردم یه ربع مونده به اذان صبح از خوابی که دیده بودم استرس داشتم رفتم سمت مرتضی منتظر موندم سجده آخر نمازش بره - 😭😭😭😭مرتضی + جانم چرا گریه میکنی خانمم - ببخشید منو خیلی بد رفتار کردم + نه جانم من بهت حق میدم سرم کشید تو آغوشش + چی شده ساداتم چرا بهم ریختی - مرتضی 😭😭😭 یه خواب دیدم + چه خوابی - خواب دیدم تو یه صف طولانی وایستادم نفری یه دونه هم پرونده دستمون بود یه آقای خیلی نورانی نشسته بود پرونده ها نگاه میکرد بعدش امضا میزد اما من نه تنها به آقا نزدیک نمیشدم بلکه هی دور میشدم یهو یه نفر گفت خانم حضرت زینب داره با یارانش میاد مرتضی😭😭😭 توام تو جمع یاران خانم بودی اما یه دستت نبود اومدی سمتم گفتی صبرکن میرسی اول صف بعدش رفتی اما اون آقای نورانی انگار ازمن ناراحت بود + ان شاالله خیره فردا صبح برو پیش استاد احدی تعبیر خوابت بپرس - حتما + پاشو نماز بخونیم نویسنده بانو ....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
جالب وآموزنده👌 چرا میگن آب گرم در وضو کراهت داره و وضو با آب سرد بهتر از آب گرم است زیرا میکروب هایی که بر اعضاء وضو قرار دارند و ممکن است نفوذ جلدی پیدا کرده و وارد بدن شوند، فرمانهای آب سرد آنها را نابود می‌سازد و هر چه آب سردتر باشد اکسیژن آن بیشتر و فعالیت میکروب کشی آن زیادتر است. وقتی مقداری آب سرد بر اعضای وضو می‌ریزیم، آن عضو سرد شده و جریان خون برای گرم کردن آن قسمت با سرعت و شدت بیشتری به سوی آن قسمت حرکت می‌کند و باعث طراوت و شادابی پوست و بدن می‌شود همانطوری که امروز با ماساژ قلب احیاء انجام می‌شود و بیمار به زندگی برمی‌گردد شستن و دست کشیدن روی اعضای وضو هم باعث تسریع جریان خون در بدن می‌شود. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، یک حسنه براى او نوشته می‌شود، اما کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته می‌شود زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود، بدن در برابر سرمائی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس می‌کند، خود به خود درجه حرارتش بالا می‌رود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیر پوست می‌شود و اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست می‌رسد و باعث نیرو و نشاط می‌گردد. 📚بحارالأنوار، جلد۸۰، صفحه۳۱۴، روایت۲، باب۵ ❄️⛄️🌨⛄️❄️
دلم تنگ است یا مهدی برای دیدنت هر دم حلالم کن اگر یکدم تو را آزرده ات کردم در این دنیا که گردیده پر از نیرنگ و نامردی دعایت میکنم هر شب که فردایش تو برگردی 🌟شب بخیر تمام زندگیم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨خدایا... 🌸آغازی که تو،صاحبش نباشی 💫چه امیدیست، به پایانش؟ 🌸پس بنام تو ✨آغاز میکنیم روزمان را 🌸الهی به امید تو یا ارحم الراحمین 🌸🍃
سـ❄️ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 امروز سه شنبه ☀️ ٢١ دی ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ٨ جمادی الثانی ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ١١ ژانویه ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
🌸امام رضا(ع)؛ هر که نمی تواند کاری کند که به سبب آن گناهانش زدوده شود بر محمد و خاندان اوبسیاردرود فرستد زیرا صلوات گناهان را ریشه کن میکند 📚میزان الحکمه 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸 🌷بسم الله الرحمن الرحیم با توکل به اسم الله ذکر سه شنبه،صدمرتبه 🌷یا_ارحم_الراحمین خدایا به امید رحمت تو روزمان را آغازمی کنیم از لطف و مهربانیت بهترینها را به ماعطا بفرما. ای مهربان‌ترین مهربان ها.. 🌷سلام صبح شما بخیر روزتون پرخیر و برکت 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیایش صبحگاهی🤲 🤍خــــدای عـــزیز و مــهربان! ❄️تو هر زمان با من و 💫در کنار من بوده ایی 🕊من در "گهواره ی" محبتت چه ✨آسوده آرام گرفته‌ام... 🤍پس ای "خـــداے "مهربانم... ❄️به ذکر نام زیبایت 💫و نیایش لحظه هایت ، 🕊وجود زمینیَم را ملکوتی گردان... ✨تا آنچه تو میخواهی باشم ❄️و از آنچه من هستم "رها" شوم ، 💫که تو... بی نیاز و من "غرق" نیازم 🤍آمیـن....🙏🙏 ❄️