eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ببینید پاکی عزت نفس میاره اعتماد به نفس میاره خودباوری میاره و... اینا کم چیزی نیستا 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧆دست ‌پیچ کرمانشاهی مقوی و خوشمزه🧆 🍛مواد لازم برای ۵ تا ۶ نفر🍣 نخود پخته و له شده – ۵ لیوان و نیم گوشت دو بار چرخ شده – ۶۰۰ گرم تخم مرغ – ۲ عدد پیاز رنده شده – یک عدد بزرگ آرد نخودچی – ۲ قاشق سوپ‌خوری نمک، فلفل، زردچوبه و آویشن – به میزان لازم روغن – به میزان لازم آب لیمو – ۲ قاشق غذاخوری رب گوجه – ۲ قاشق غذاخوری مواد لازم برای داخل : مغز گردو، کشمش، پیاز داغ و برگه آلو – به میزان لازم 🍲🍲🍲 طرز تهیه🍴 ۱. ابتدا مواد دست پیچ را با هم مخلوط کنید. ۲. گوشت چرخ کرده را با پیاز رنده شده، تخم مرغ، نخود پخته و له شده ، آرد نخود چی و مقداری نمک و فلفل با هم مخلوط کنید و خوب ورز دهید. ۳. مایه گوشت را در دستتان به صورت لوله‌ای فرم دهید و مقداری از مواد داخل دست پیچ را داخل آن قرار دهید. ۴. سپس دست پیچ های آماده شده را داخل ماهیتابه‌ای گود بچینید. ۵. داخل ماهیتابه، نصف لیوان آب، آب لیمو، رب گوجه فرنگی و مقداری نمک ، فلفل و آویشن اضافه کنید و روی حرارت قرار دهید و در تابه را ببندید تا به مدت یک ربع مواد گوشت پخته شوند. ۶. دست پیچ‌های پخته شده را با ترشی یا هر چیز دیگری که دوست داشتید سرو کنید. .
💫 باسلوق گردو سنتی و خوشمزه باسلوق_خونگی باسلوق_گردویی . طرز تهيه : یک پیمانه ارد رو با یک و نیم پیمانه شیره انگور و یک قاشق غ نشاسته هم میزنیم تا گلوله ی اردی باقی نمونه یک ق م دارچین و رازیانه هم اضافه میکنیم . بعد دو برابر اب میریزیم و هم میزنیم و روی حرارات ملایم میزاریم و مدام هم میزنیم تا غلیظ تر بشه و شروع کنه از وسط قل بزنه حالا از حرارت برمیداریم و تسبیح های باسلوق که گردوهای که با نخ و سوزن تمیز بهم وصل کردیم رو داخل شیره میزنیم و در میاریم اویزون میکنیم تا یک ربع بعد دوباره داخل مواد میزنیم و میزاریم خشک بشه دو روز تا شش روز بستگی به میزان خشکی که دوست دارید برش بزنید و جای خشک یا داخل فریزر نگه داری کنید . .
🌸🍃 هندونه رو به شکل مثلث برش بزنید و به چوب بستنی بزنید هم خوشگله و هم راحت میشه خورد 🍉🍉 🎀 🌸 🎀 🍥🍥 🍓🍓
پیش از مصرف  شما می‌توانید لبو، هویج، پیاز، کرفس و سبزیجات زیادی را به این روش مزه‌دار کنید تا هنگام پخت بهترین طعم را از آنها دریافت کنید. به‌طور مثال برای درست کردن ترشی پیاز، کافیست پیاز قرمز را پس از پوست کندن و شستن، خشک کنید. سپس به صورت خلالی برش دهید. سرکه سفید یا سرکه سیب را در شیشه بریزید. مقدار کمی شکر اضافه کنید تا ترشی زننده سرکه را بگیرد و طعم آن را متعادل کند. در آخر کمی نمک اضافه کنید و پیاز را در آن بریزید. از این ترکیب برای پخت غذا یا به عنوان چاشنی در کنار غذا می‌توانید استفاده کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 40 🚫 توی این آزمایش بیشتر بچه ها گوش نمیدن و شیرینی ها رو میخورن!
41 🔴⭕️موسیقی⭕️🔴 ⚠️ یکی از کارایی که شدیداً باعث ضعیف شدن اراده انسان میشه؛↓ 👈گوش دادنِ زیاد به هست✔️ 🔻آدم هایی رو که از سرِ لذّت موسیقی گوش میدن مقایسه کنید با آدم هایی که موسیقی گوش نمیدن... 🔵 البته اونایی که موسیقی گوش نمیدن ، این موسیقی گوش ندادنشون باید از "روی حساب و کتاب" باشه👌 💢نه اینکه طرف موسیقی گوش نمیده اما عوضش توی یه هواپرستی دیگه تا آخرش رو میره!....‼️😒
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طـــــعم_سیبــــ به قلم⇦⇦🌹 #مریم_سرخه_ای
رمــــــــــان به قلم⇦⇦🌹 🌹 قسمــٺــــ بیست و یڪم: اول: حالم خیلی بد بود...در حیاطو باز کردم در حالی که چشمام سیاهی می رفت...رفتم داخل حیاط...چادرمو در آوردم و کیفمو گذاشتم گوشه ی باغچه...و خودم نشستم کنار حوض... شیر آبو باز کردم و سرم رو بردم زیر آب...تا جایی که تموم لباس هام خیس شد...آب یخ بود... ولی حالم اومد سرجاش...گوشه ی حیاطمون یه تخت سنتی متوسطی داشتیم رفتم روی اون دراز کشیدم و چشمامو بستم نفس هام به شماره افتاده بود... دیگه اشکی نمی ریختم.هم اشک هام خشک شده بود هم خودم دلم نمیخواست باز اشکی بریزم... حال عجیبی داشتم... حدود یک ربعی روی تخت دراز کشیده بودم که مادربزرگ اومد داخل حیاط با تعجب گفت: -این جا چیکار میکنی مادر؟؟؟کی اومدی!!!! جوابی به مادربزرگ ندادم... اومد طرفم و گفت: -چرا لباس هات خیسه؟بارونم که نیومده!کجا بودی!؟ نفس عمیقی کشیدم و باز هم جواب ندادم... مادربزرگ اومد بالای سرم...دستشو گذاشت دو طرف صورتم و محکم تکونم داد... من_:آ...آ...آ...إإإإ...مامان جون چیکار میکنی😄... -دختر چرا جواب نمیدی فکر کردم مردی!!! -یه خدانکنه ای یه دوراز جونی... -چرا لباسات خیسه... -هیچی گرمم بود با شیر حوض دوش گرفتم... -آدم با شیر حوض دوش میگیره؟؟؟ -خب ببخشیییید... بعد هم لبخند تلخی زدم و رفتم داخل خونه یه راست وارد اتاق شدم لباس هام که خیس بود...در آوردم و لباس های راحتی تنم کردم...باز هم پناه بردم به خواب... دراز کشیدم روی تخت...گوشیمو گرفتم دستم خیلی وقت بود که نتم رو روشن نکرده بودم دستمو بردم سمت بالای گوشی و منوی گوشی رو کشیدم پایین و نتم رو روشن کردم... هجوم پیام ها بود به طرف تلگرامم!!! حدود نیم ساعتی پای گوشی نشستم و بعد هم بدون گذاشتن آلارم برای بیدار شدن خوابیدم... چون هیچ برنامه ای نداشتم! برام مهم نبود که چقد بخوابم... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طعـــــم_سیبـــ به قلم⇦⇦🌹 #مریم_سرخه_ای 🌹
رمــــــــــان به قلم⇦⇦ 🌹🌹 قسمٺـــــ بیست و یڪم: دوم: ساعت حدود دو نصفه شب بود که از خواب پریدم...بلند شدم و روی گوشه ی تخت نشستم به گوشه ی دیوار خیره شدم... خواب عجیبی دیدم... خواب دیدم علی روبه روی من ایستاده و منو نگاه میکنه...دستش یه گل پرپر شده بود...ولی وقتی من رفتم طرفش اون گل توی دستش داشت جون میگرفت...که یهو یه نفر اومد و مادوتارو از هم جدا کرد... نفهمیدم معنی این خواب چی بود... ولی به نظر می رسید که اون یه نفر که مارو از هم جدا کرد آشنا باشه دستمو کشیدم توی موهام و بلند شدم رفت سمت شیر آب... شیرو باز کردم کف دستم رو پر از آب کردم و ریختم روی صورتم... بعد هم نشستم روی زمین و سرم رو گذاشتم روی زانوهام... باید فراموش کنم اینجوری نمیشه اینجوری داغون میشم باید زندگیمو بسازم...دیگه همه چیز تموم شده... خونه ی علی اینا هم که فروش رفت... خودشون هم که شهرستانن... اون هم بیخیال من شده ... باید فراموش کنم... از همین حالا شروع میکنم... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
‌#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــــــــــــق رمــــــــــان #طعـــــم_سیبـــ به قلم⇦⇦ 🌹#مریم_سرخه_ای🌹
رمــــــــــان به قلم‌⇦⇦ 🌹 🌹 قسمٺـــــ بیستـ و دوم: اول: ❣❣❣❣❣❣❣❣ ❣❣❣❣❣❣❣❣ صبح حدود ساعت 9 با سرو صدای عجیبی از خواب بلند شدم دستانو کشیدم روی چشمام و بعد هم با کش و قوسی که به بدنم دادم از روی تخت پاشدم... از اتاق رفتم بیرون تا ببینم سرو صدای چیه... دیدم در خونه بازه و مادر بزرگ حیاطه چشممو باز ریز کردم و... سعی کردم ببینم کی تو حیاط پیش مادر بزرگه... بیشتر که دقت کردم یک دفعه جیغم رفت هوا... دوویدم سمت حیاط و دوباره جیغ زدم... مامان و بابا و داداشم از سفر برگشته بودن... پریدم بغل مامانم انقدر دلم براش تنگ شده بود که حد نداشت... برادرم هم تا منو دید دووید اومد سمتم و کلی بوسم کرد... پدرم هم وقتی داشت وسایل هارو می آورد داخل حیاط پریدم طرفش و محکم بغلش کردم... کلی سلام علیک گرم و احوال پرسی بینمون ردوبدل شد... امیرحسین(برادرم)اونقدر که دلش برام تنگ شده بود از بغلم تکون نمی خورد... بعد از کمک کردنشون برای جمع کردن وسایلا اومدن داخل خونه... امیرحسین وروجک نیومده همه جارو بهم ریخت... مامانم هم که دلش خیلی برام تنگ شده بود همش حالمو می پرسید... مامان_چه خبر عشق مامان؟؟؟ من_هعی از این ورا... بابا_خوش گذشت بدون ما... یه لبخند ریزی تحویلشون دادم و گفتم: -واقعا این مدت که نبودین روزای سختی بود... مادربزرگ_یعنی من خوب نبودم؟؟اذیتت کردم...؟ -نهههه مامان جون این چه حرفیه خب بالاخره دلم براشون تنگ شده بود دیگه... بعد همگی زدیم زیر خنده... بعد از کلی حال و احوال همگی بلند شدن و لباس هاشونو عوض کردن بعد هم هرکسی مشغول کاری شد... من و امیرحسین هم رفتیم اتاق... من_خب آقا امیر!بگو ببینم چه خبرا بود اونجا... امیرحسین_ابجی جات خیلی خالی بود...خیلی خوش گذشت ولی همش یادت بودم... من_دروغ نگو دیگه انقد سرت گرم بوده که منو فراموش کردی...دوروز یه دفعه یه زنگم نمیزدی... امیرحسین_اخه میدونی انتن نداشتن... یه دونه زدم توی بازوش و گفتم: من_تو که راستی میگی... امیرحسین از جاش بلند شد و بعد از اینکه یکم دورو برش رو نگاه کرد درو بست...اومد طرفم نشست روبه روم و گفت: -ابجی یه چیزی بگم قول میدی به کسی نگی... ابروهامو بالا انداختم و گفتم: -تاچی باشه؟؟؟ -ابجی علی کیه!!! چشمامو گرد کردم و گفتم: -داداش چی میگی!!علی کیه...چی شنیدی... امیرحسین دستشو گذاشت جلوی دهنم و گفت: -هیییسسسسس ساکت شو میشنون... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨ 🔴 ️جبران_توی_قیامت... ✍ بعضی وقتها خدا به بنده هاش توی همین دنیا پاداش کاراشون رو میده. می فرماید می خوام روز قیامت باهاش بی حساب باشم... اونجا حسابش رو میرسم...آخه این خیلی نامرد بود... آدم عاقل از خدا میخواد که پاداش رنج های دنیاییش رو، روز قیامت بده و توی این دنیا هم خدا از "کرم و رحمتش" بهش بده... پس از این به بعد مراقب باش یه موقع نداشته باشی که جواب خوبی هات رو حتماً توی دنیا ببینی! یه موقع نگی "بشکنه این دست که نمک نداره..." قرار ما بر این شد که از این به بعد هر خوبی کردی پاداشش رو توی قیامت بگیری... «وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبقی‌‌- و آخرت‌ بهتر و پاینده‌تر ‌است‌.» 📖سوره اعلی آیه ی 17 🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 صلی الله علیه و آله زمانی خواهد آمد که نگه داشتن دین، مانند نگه داشتن گلوله‌ی آتش در دست است. 📚مستدرک، ج۱۲
✍🏻عارفی صاحبدل می فرمود: 📌خدا اهل را دوست خود گیرد، این چه مقامیست. 🖇️ماها نمى دانيم خلعت خُلَّت چه خلعتى است و دوست گرفتن حق تعالى بنده‌اى را چه مقامى است، تمام عقول عاجز است از تصور آن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 (رحمة الله تعالی علیه) ۴۰ روز ثواب اعمالت رفت، چون غیبت کردی❗️❗️ ❌تلنگر، حواست باشه 🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰🎤📚
🌙یک شب پرازآرامش ✨یک دل شاد و بی غصه 🌙یک زندگی آروم و عاشقانه ✨و یک دعای خیر از ته دل 🌙نصیب لحظه هاتون ✨تواین شب زیبای تابستونی 🌙خونه دلتون گرم ✨ شبتون بخیر ✨ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 قـلـــب مـن بـیـشـتــر از بازوی تـو درد گـرفـت چـقـدر جایـزه آن قـنـفــذ نـامــــرد گـرفـت نــرو اینـگــونـه مـرا یـکّـــه و تـنـــهـــا نـگــذار بـه روی خـواهـشــم آرامـــش مــن پـا نـگــذار 🥀 🥀 🥀 🥀🍃
🥀ای بی نشانه ای که 🖤خدا را نشانه ای 🥀هر سو نشانه توست 🖤ولی بی نشانه ای 🥀شهادت یاس نبی تسلیت باد .🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از معجزه کلمات استفاده کن! کلمه میتواند تو را مشتاق کند مثل دوست داشتن.. کلمه میتواند تو را سبز کند مثل خوشحالم.. کلمه میتواند تو را زیبا کند مثل سپاسگزارم. کلمه میتواند تو را پیش ببرد مثل ایمان دارم.. کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل: از همین لحظه شروع میکنم، از همین نقطه تغییر میکنم، میتوانم.. میخواهم.. میشود.. خود را آغاز کن! هیچ رازی برای موفقیت و خوشبختی در این هستی وجود ندارد. راز در خود شماست. .🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯ما گوشه نشینان غم 🖤فاطمه هستیم 🕯محتاج عطا و کرم 🖤فاطمه هستیم 🕯یک عمر چو شمع 🖤گر بسوزیم کم است 🕯دل سوخته عمر کم 🖤فاطمه هستیم 🕯ایام سوگواری 🖤خانم فاطمه الزهرا (س) 🕯بر شما عزیزان تسلیت🏴 . 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁الهی امشب هر چی ⭐️خوبیه و خوشبختیه 🍁خــدای مهربـون ⭐️براتون رقم بزنه 🍁کلبه‌هاتون از محبت گرم ⭐️و آرامش مهمون همیشگی 🍁خـونه‌هاتـون بـاشه ⭐️شبتون بخیر در پناه خدای مهربون💥 🍁🍂
⬛🏴◼️⬛🏴◼️⬛ چادرت را بتکان روزی مارا بفرست😭 ای که روزیه دو عالم همه از چادر توست😭 ◼️ زيارت حضرت فاطمة الزهراء عليها السلام : اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة 🏴🏴🏴🏴🏴 واسه بقیه هم بفرستید تا همه سلام بدهند به بانوی بزرگ دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) ◼️🏴◼️🏴