OstadAbedi_Sh_H_ Zahra_Roze_1392-01-25.mp3
2.87M
روضه استاد احمد عابدی در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها :
▪️وصیت حضرت خدیجه سلام الله علیها به پیامبر صلی الله علیه و اله در خصوص حضرت زهرا سلام الله علیها.
🔹 #حضرت_زهرا سلام الله علیها پشتوانه امیرالمومنین علیه السلام.
۲۵ فروردین ۱۳۹۲، دفتر مقام معظم رهبری، قم
#فاطمیه آجرک الله
یا #امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
✘ اسمی از خدا، که جهان درون ما رو بزرگ میکنه و کمکم از همه بچهبازیها و ضعفها نجاتمون میده!
منبع: کارگاه فکر و ذکر ۵ جلسه ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گریه سنگ برای این ماجرا
👤استاد قرائتی
✍خدایا
هر چند وقت یکبار به من یادآوری کن
نامحرم، نامحرم است...
چه در دنیای حقیقی، چه در دنیای مجازی!
یادمان بینداز حضرت فاطمه(س) را
که از نابینا رو می پوشاند...
• دلنوشته طلبه شهیده کربلایی سیده فاطمه سادات حسینی🥀
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┄┄
#فاطمیه
#مجله_مجازی_همرزم
.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسن ختام ایام فاطمیه مون هم این ویدیو باشه تقدیم به شما❤️🍃
به دختر چادری های قشنگ تون😍 و دخترای عزیزتون که چادری بودن را دوست دارن ولی گاهی یادشون میره بپوشن ،نشون بدید🤩🍃
ان شاء الله حضرت زهرا از همه مون راضی باشن😊🍃
شب سردی بود ...
زن بيرون ميوه فروشى زُل زده بود
به مردمى كه ميوه مىخريدند
شاگرد ميوهفروش تند تند پاكتهاى
ميوه را داخل ماشين مشترىها مىگذاشت
و انعام مىگرفت
زن با خودش فكر مىكرد چه مىشد او هم
مىتوانست ميوه بخرد و به خانه ببرد
رفت نزديکتر چشمش افتاد به جعبه چوبى
بيرون مغازه كه ميوههاى خراب و گنديده
داخلش بود با خودش گفت:
چه خوبه سالم ترهاشو ببرم خونه
مىتوانست قسمتهاى خراب ميوهها را
جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد
هم اسراف نمىشد
و هم بچههايش شاد مىشدند
برق خوشحالى در چشمانش دويد
ديگر سردش نبود
زن رفت جلو نشست پاى جعبه ميوه
تا دستش را برد داخل جعبه
شاگرد ميوه فروش گفت: دست نزن ننه
بلند شو و برو دنبال كارت
زن زود بلند شد خجالت كشيد
چند تا از مشترىها نگاهش كردند
صورتش را قرص گرفت
دوباره سردش شد
راهش را كشيد و رفت
چند قدم بيشتر دور نشده بود كه
خانمى صدايش زد: مادرجان مادرجان
زن ايستاد برگشت و به آن زن نگاه كرد
زن لبخندى زد و به او گفت:
اينارو براى شما گرفتم
سه تا پلاستيک دستش بود
پر از ميوه، موز، پرتقال و انار
زن گفت: دستت درد نكنه
اما من مستحق نيستم
زن گفت: اما من مستحقم مادر
من مستحق داشتن شعور انسان بودن
و به همنوع توجه كردن
و دوست داشتن همه انسانها
و احترام گذاشتن به همه آنها بی هيچ توقعى
اگه اينارو نگيرى دلمو شكستى
جون بچههات بگير
زن منتظر جواب زن نماند
ميوهها را داد دست زن و سريع دور شد
زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه
مىكرد قطره اشكى كه در چشمش
جمع شده بود غلتيد روى صورتش
دوباره گرمش شده بود
با صدائی لرزان گفت:
پيرشى... خير ببينى
هيچ ورزشى براى قلب بهتر از
خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست
پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد
خانواده دوستی و عشق ورزیدن
به همنوع است را شادباش میگوئیم
یلدای امسال در هنگام خرید میوه
سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم
💖عشق مجازی💖
#قسمت_دوازدهم
دیشب تا صبح از ترس واسترس خواب نرفتم,یعنی این روباه صفت چی ازم میخواست؟
تا خودصبح گریه کردم,تازه یاد خداافتادم,گفتم خدایا خودت میدونی من دختر بدی نیستم,یه نمازم قضا نشده,یه روزه ام دوروپس نشده,ناخوداگاه تو دام افتادم ,خدایا دستم رابگیر,یاساترالعورات ,آبروم راحفظ کن😭😭
چشام تیرمیکشید,سرم از درد میترکید...
خاله خانم اومد تواتاق تاحال وروزم وچشمای گود افتادم رادید زد توسرش وگفت خاک به سرم چت شده دختر؟
لبخند بی جانی زدم وگفتم:هیچی نیست خاله,همون چشم درد همیشگی ست
خاله:یه نوبت ازچشم پزشک میگیرم عصرمیری دکتر فهمیدی؟!
گفتم :چشم
اه حوصله نداشتم این بین دلسوزی خاله راکم داشتم که خداراشکر اینم جورشد😢
انلاین شدم,دستام میلرزید,یعنی الان چی میخواست؟
سهند:به به بالاخره انلاین شدی,خودت رااذیت نکن دخترک ساده,راه برون رفت ازاین معضل راحته...
گفتم:بگو, حوصله ی روباهان راندارم...
گفت:ای به چشششم
یه تابلو فرش خاله خانمت داشت,تویکی ازعکسا فرستادی....اون رابده به من وبرای همیشه از دنیات گم میشم....
خدای کن کم اشتها هم نیست,اون تابلو میلیاردها میارزه,بعدشم خاله خانم میگفت:نگه داشتم بدهم به عروسم ,اخه خیلی گرانبهاست ویه جورمیراث خانوادگیه,حتی خاله حاضرنشده بود به موزه هدیه اش کنه,اخه من چه طور ببرمش ,بی شک خاله میفهمید.
نوشتم:بیین نامرد دزددد,این یک قلم نمیشه,خاله این تابلو رادوست داره وگذاشتتش توپذیرایی ,توچشم هست,امکان نداره غیب بشه وخاله نفهمه,اون موقع اگه ازمن بپرسه کجاست چی بگم هااااا؟؟😡😡
سهند:نگران نباش خانم کوچلو ,فکر اونشم کردم,من بی گداربه اب نمیزنم...
یکی کپی همون تابلو حتی قابش هم مثل همونه ,تهیه کردم ,عصریه جا قرارمیذاریم میرسونم بدستت,شب که پیرزنه خوابه اون رابزار جا تابلو اصلی وتابلو اصلی را فردابدستم برسان وتمام....
گفتم:نمیدونم باید فکرکنم
سهند:دخترک ابله وقت فکرکردن ندادمت,حکم کردم باید اینکار رابکنی,پس نه خودت رااذیت کن ونه من را,عصر تابلو رامیدم......
ادرس یه کافی شاپ راداد وافلاین شد
.....
خدای من الان چکارکنم..
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
💖عشق مجازی💖
#قسمت_سیزدهم
عصربه بهانه ی دکتر ازخونه اومدم بیرون,ولی باید یک سرهم به دکتره میزدم ,جواب خاله خانم رابایدمیدادم,اول رفتم چشم پزشک ,هنوز یک ساعتی به قرارم مونده بود,منشی دکتر تافهمید ازطرف خاله خانم هستم (انگارمیشناختش) فرستادم داخل,دکتره بعدازکلی معاینه وپشت چندین تا دستگاه نشستن,گفت:چشم هاتون ضعیف نیست,فشارچشمتون هم خوبه اما فکرکنم مشکل عصبی باشه ,یک معرفی نامه مینویسم براتون تابرین ,دکترمغزواعصاب
پیش خودم گفتم:غیب گفتی والااا,بااین فشارعصبی که این یکروزه بهم وارد شده,سکته نکردم جای شکردارد.
سریع رفتم همون کافی شاپ,نقشه ها داشتم برای اقا سهند مکاررر
فقط دلم میخواست ببینمش اونموقع باکولی بازی ابروی نداشتش رامیبردم...
یه ده دقیقه ای نشستم ,یه پسرک هفت ,هشت ساله امد کنارم...ببخشید خانم شما نسیم خانم هستید؟؟
بله امرتون
این تابلو.رایه اقا دادن به شما بدهم...
گفتم کی بود؟؟
پسرک:من نمیدونم,۵۰۰۰تومان دادبه من تا بدم به شما...
خدای من عجب زبله ,حتی خودشم به من نشون نداد
اینقدعصبی بودم ,کارد میزدی خونم درنمیومد...
دوباره چشام وسرم تیرکشید...
وااای خدای من ....چه دردی.....😔
رسیدم خونه,تابلو جعلیه راگذاشتم داخل سییلو روحیاط تا دیده نشه ,
خاله
توهال بود,سلام کردم,برگشت گفت:عه عزیزم اومدی,دکترچی گفت
گفتم :هیچی گفت عصبیه...باید بری دکتر مغزواعصاب..
خاله گفت پس زودتر برو نسیم جان ,من یه دکتر اشنا میشناسم,جراحه, از دوستان کوروشه,فردا زنگ میزنم بهش ببینم چی میگه
گفتم :باش خاله ,من یه کم حال ندارم اجازه میدی برم اتاقم؟
خاله:اره عزیزم برو دخترگلم
#ادامه دارد...
💦⛈💦⛈💦⛈
💖عشق مجازی💖
#قسمت_چهاردهم
خیلی استرس داشتم ,اصلا میترسیدم نت را روشن کنم,مثل هروقت که از دنیا ناامیدمیشدم,رفتم وضوگرفتم,نمازم راخوندم ودورکعت نماز حاجت به جا اوردم وعقده های دلم را خالی کردم,مددگرفتم از خدای مهربان...
چادر نماز سرم بود,خاله صدا زد...
نسیم جان بیا مادر,دکتر پشت خط منتظرته...
اه همین وسط ,کوروش راکم داشتم که اونم به لطف خاله خانمم رسید.
گوشی راگرفتم,بعدازسلام واحوال پرسی ,ازحالم جویا شد ,مثل اینکه خاله خبردکتررفتنم رامخابره کرده بود.
کوروش بعدازکلی سفارش که پیگیر دکترم باشم خداحافظی کرد,گوشی رادادم خاله ورفتم تواتاقم...
ناخوداگاه گوشیم رابرداشتم وشماره ی سپهرراگرفتم....
وای خدای من چراهمچی کردم؟؟!!
توکل کردم به خدا وگفتم حتما این کاربه صلاحه ,که اینجورشد...
سهپر:الو به به نسیم خانم گل,افتاب ازکدوم طرف ،امشبی غروب کرده که یاد ماکردی هااا؟؟
سلام سپهر ,کجایی؟؟
سپهر:چت شده وروجک؟؟
چرا صدات گرفته؟من الان خونه ام...
من:سپهرمیشه یه توک پا بیای اینجا ,کارفوری دارم,توراخدا بیااااا
سپهر:خوب دخترگل,گریه نکن الان میام ,تایک ربع دیگه اونجام...
صدای ایفون بلند شد وپشت سرشم ,صدای سلام وعلیک سپهر با خاله خانم...
بعدازچنددقیقه سپهراومد تواتاق ودرم پشت سرش بست.
ازوقتی اومده بودم خونه ی خاله این اولین باری بود که سپهر میامد پیشم.
یه نگاه به کل اتاق انداخت وگفت ,به به عجب مملکتی برا خودت راه انداختی هااا😂 معلوم خاله خانم یه مرد نمخواد برای نگهبانی؟
اما تاچشمش به چشای ورم کردم افتاد گفت:آبجی چت شده,بیا بشین ببینم واسه چی اینجوربه روز چشمات اوردی.
به هرجانکندنی بود ازاول تااخرماجرارابه سپهرگفتم,گفتم که آرزو گولم زده,گفتم که سهند وعده ی ازدواج داده ,
اخه به نظرم این بهترین راه بود,آبروت پیش یک نفربره ,بهترازاینه که دزد بشی وآبروت پیش همه بره...
وقتی حرفام تموم شد,سپهر همچی رگ گردنش تیرکشیده بود که ترسیدم,کارد میزدی خونش درنمیومد...
بالاخره به صدا درامد:آخه خواهرمن ,توچرا اینقد ساده ای؟؟اینهمه اشتباه ,وااااای باورم نمیشه این نسیم زرنگ وباهوش که قراربود دکترمملکت بشه الان توهمچی دامی افتاده باشه,توفضای مجازی,به هیچ کس,هیچ کس,اعتمادنکن میفهمی؟!
اشتباه دومتم این بود باچه جراتی قرارگذاشتی؟باچه جراتی رفتی سرقرار؟؟
نگفتی تعقیبت کنه وخونه ی خاله رایاد بگیره؟
من:داداش, وقت اومدن الکی چند جا رفتم ,خودم به فکرم رسید شاید تعقیب بشم,اما پیچوندم...بعدشم میدونم اشتباه کردم توراخدا سرزنشم نکن ,فقط بگو.چکارکنم؟؟
سپهر کمی فکر کردگفت:کار کاره فرزاده.
گفتم فرزاد کیه؟
گفت:فرزاد یکی از دوستامه,پلیسه اون میدونه چکارکنیم..
سپهر ,نشانی مجازی سهند را یادداشت کردوصفحه ی مجازیم را گرفت تابریزه رو.لپ تاپش وتاکید کرد به هیچ وجه انلاین نشم ودیگه پیام ندهم.
درهمین حین خاله در اتاق را زد وامدتو,تا حال من را اینجور دید روبه سپهر,
گفت:نگران نشی خاله هااا,خودم یه دکتر خوب میشناسم,فردا نسیم جان رامیفرستم پیشش ,ببینم چی میشه...
سپهر باتعجب یه نگاه کرد وگفت:دکتر؟؟
چشمکی زدم وگفتم هیچی نیست ,بعدا بهت میگم.وقت رفتن ,سپهرراهمراهی کردم وجوری که خاله نبینه ,تابلو جعلیه رابهش دادم
وقتی سپهررفت,یه جور احساس سبکی میکردم,یه کم راحت شده بودم..
اولین کاری کردم ,سیمکارت را از گوشی لمسی برداشتم گذاشتم توگوشی نوکیای قدیمیم واونم انداختم توکشوی میز ...
رفتم تورختخواب وتا وقتی بیداربودم همش صلوات میفرستادم که همه چی به خیر بگذره
#ادامه دارد
💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم رو دیده بودید؟ امثال این سلبریتیا این شکلی گنده شدن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چرا قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام، فتنه ها بیشتر میشن؟
🎙استاد شجاعی
#مهدویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماز شب پیامبر اعظم (صل الله علیه وآله) در کنار خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
🎙حجت الاسلام حامد #کاشانی
از امام صادق علیه السلام درباره فضیلت نماز در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) پرسیدند ایشان فرمودند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز_شب
احکام نماز شب
فضیلت نمازهای شفع و وتر از هشت رکعت نماز دیگر بیشتر است.
اگر وقت برای ادای نماز شب تنگ باشد انسان میتواند فقط به نماز وتر اکتفا کند.
وقت نماز شب از اول نیمه شب است تا طلوع صبح صادق.
افضل آن است که نماز شب به هنگام سحر خوانده شود و هنگام سحر، عبارت است از یک سوم آخر شب و هر قدر به صبح نزدیکتر باشد افضل خواهد بود.
مسافر میتواند نماز شب را پیش از نیمه شب بخواند.
راجوان و یا پیرمردان که میترسند خواب بمانند میتوانند نماز را پیش از نیمه شب بخوانند
«الَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
(زهاء) شیــــ😈ـطان نمازشب
امام باقرعلیه السلام فرمودند:
شب شیطانی دارد که وقتی بنده ای بیدار میشود وتصمیم دارد #نمازشب بخواند.
شیطان به او میگوید:هنوز وقت نماز نشده، براے مرتبه دوم بیدار میشود میگوید هنوز وقت باقی است.
واین گونه بنده رابه خوابیدن تشویق می کند تا اذان گفته می شود.
📚نمازشب وتهجد خسروی ص۴١
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊🍎داريم به طولانی ترين شب
سال نزديک ميشيم
برای يكديگر
شادی و رفاه
آرامش و آسايش
امنيت وسلامتی
❤دلخوشی ،
بركت ، گشايش در کارها
😊🍎و خوشبختی آرزو کنیم 🙏
شب بخیر دوستان ✨💫✨
🍎 پیشاپیش يلدا مبارک 🍎
🌸🍃