eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
21.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسین زمانه ات را بشناس.. ابلیس زمانه ات را نیز بشناس.. نکند به بهانه پول و زر و سیم خدایت و امامت یادت برود.. نکند یزید بر تخت دلت حکومت کند و وعده های فریبنده مُلک ری را در دلت بیندازد تا بر امامت بشوری.. نکند یزید بشیند و در دلت خطبه ها بخواند تا تو شمشیر صیقل دهی.. نکند حال تو یزید را لعن کنی و روزگاری لعن شوی که یزید گونه بوده ای.. پوشک بچه و نرخ دلار و پراید تو را از دینت جدا نکند.. روزگاری سیم و زر و نقره بود حالا اسمش شده دلار.. نرخ همان نرخ است.. دین همان دین شمر همان شمر و ابلیس همان ابلیس فقط نام هایشان را عوض کرده اند.. یادت نرود آخر الزمان است.. همان‌ که از بچگی به تکرار شنیده ایم‌. دینت را نگه دار..ولو آتشی باشد میان دستانت.. دینت بنده ی پول و شکمت نباشد با عقلت فکر کن میگویند شکم گرسنه دین نمیشناسد‌‌ اما یادت باشد که صحابی رسول خدا در شعب ابی طالب چه گرسنگی ها کشیدند و بر اعتقاد خود ماندند... و اصحاب حسین چه تشنگی ها کشیدند در رکاب امامشان.. برا حفظ اعتقادشان.. اگر دین هم نداری لااقل آزاده باش.. همه چیز را پای دین نبند..چشمانت را باز کن.. منافق را بشناس.. تزویر را بشناس.. که در لباس تقوا می آید و سپس تو رانابود میکند.. محکم بایست..پای امام زمانت‌.. به روزهای پس از مرگت فکر کن.. آن هنگام که تو را در سراشیبی قبر میگذارند و برای همیشه شبکه های ماهواره و تلگرام و اینستا گرام و علینژاد وامثالش محو میشوند.. کسی نیست که به فریادت برسد..کسی نیست که در آن تنگنا و در آن وانفسا و در آن ظلمت کنارت باشد.. تو میمانی و خدایت..تو میمانی و عملت.. هوای نفست را کنار بگذار.. دلت را به خدا بده‌‌ خدایی که من و تو را خلق کرده از روح خودش در منو تو دمیده و مهربانتر از مادر است خدایی که من و تو را از هزاران هزار مصیبت مصون داشته و نسبت به من و تو از خودمان آگاهتر است‌‌.. دلت را به خدا بسپار به فرستاده اش به امامش دلت را به حسین زمانه ات بسپار نکند تیغ برای سپاه دشمن تیز کنی.. نکند دل دشمنش را شاد کنی حسین زمانه ات را بشناس.. ابلیس زمانه ات را نیز بشناس.. و امامن هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم که تکلیف خویش را از حسین میپرسم 💕💕💕🖤
4_5841680487822656708.mp3
1.38M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎧🎼 🔺‼️چراحضرت عباس چشم هایش راازدست داد...؟!‼️ پیشنهاد دانلود👌 ⏰( ۲دقیقه و ۴۶ ثانیه ) 📌 حجت‌الاسلام 🎤
شالبافان شب تاسوعا.mp3
9.2M
|⇦• و توسل به باب الحوائج حضرت اباالفضل العباس علیه السلام اُمُّ‌البَنین خواسته بود که او فدائیِ حسین(ع) و راهِ مولایش شود😭 فَنِعمَ الاَخَ الموَاسی... ارباب هم فرمود: چه خوب برادری بود ...
رمز و راز تاسوعا: پیدا کردن یکصد دوست معجزه نیست معجزه پیدا کردن تنها یک دوست است که در کنار شما بایستد حتی زمانیکه صدها نفرعلیه شما صف کشیده اند تاسوعای حسینی تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از جوانی پرسیدند بدترین دردها چیست؟ گفت : درد دندان، و داشتن همسر بد. پیری این مطلب را شنید و گفت: دندان را میتوان کشید و همسر را میتوان طلاق داد؛ بدترین دردها درد چشم و داشتن فرزند بد است! نه چشم را میتوان جدا کرد و نه نسبت فرزند را میتوان منکر شد... سعی کنید همیشه وجودتان باعث افتخار پدر و مادرتان باشد... 💕💕💕🖤
زیارت عاشورا - علی فانی.mp3
28.44M
زیاࢪټ عاشوࢪا یادتون نره :) اندڪے گࢪیہ بزنیم تو ࢪگ التماس دعا
حكايت كوتاه 🔴شیر و گرگ و روباهی با هم به شکار می روند. آن ها با همراهی هم یک گاو وحشی، بز و خرگوش شکار کردند شیر به گرگ می گوید این سه شکار را تقسیم کن. گرگ گفت گاو وحشی که بزرگتر است از آن شماست. من از بز استفاده می کنم و خرگوش هم قسمت روباه باشد. شیر گفت چه گفتی؟ در جایی که من وجود دارم تو اظهار وجود می کنی پیشتر بیا. گرگ که پیش آمد شیر با پنجه های نیرومندش او را در هم درید. سپس شیر رو به روباه کرد و گفت حالا تو این شکارها را تقسیم کن. روباه گفت سرورم این گاو فربه برای صبحانه شما، این بز هم غذای وسط روز شما و خرگوش هم برای شام مناسب است. شیر گفت تو این تقسیم کردن را از که آموختی؟ روباه گفت از سر بریده گرگ!!! 💕💕💕🖤
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی میگشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است! وقتی به فرد نالایقی خدمت میکنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی. دنیا پر از تباهی است نه بخاطر آدمهای بد، بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب! سكوت در مقابل حق بزرگترين خيانت است... 💕💕💕🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  👌👌👌👌 خراب کرده ام آقا خودتــــــــ درستش کن امید آخــــر دنیا خودتـــــــــ درستش کن نمانده پشتـــ  سر مـن پلی که برگردم خراب کرده ام آقا خودتـــــــ درستش کن ببین چگونه به هم  خورده کــار من ماندم به حق حضرتــــــ زهــــــرا خودتــــــ درستش کن گرفت دست مــرا هرکسی ، زمینم زد شکست بال و پــرم را خودتــــــــــ درستش کن سفال توبـه خـــــود را شکسته ام از بــــــس تر کـــــ ترکـــــــ شده اما خودتـــــــ درستش کن اگرچه پیش تـــــو در خلوتــــــ آبرویم رفت برای محشـر کبری خودتـــــــــ درستش کن ثمـر نداده درخت الهی العفـوم به پیش  صاحب نجوا خودت درستش کن شکسته بال و پــــر مـن ولی دلــم تنگــــــــ است سفــــر به کرببلا را خودتـــــــــ درستش کن 🚩 💕💕💕🖤
حاج اسماعیل دولابی : ‏از هر چيز تعريف کردند، بگو مال خداست و کار خداست نکند خدا را بپوشانی و آن‌ را به خودت يا به ديگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌ تر از اين نيست ... اگر اين نکته را رعايت کنی، از وادی امن سر در می‌آوری! 🚩 💕💕💕🖤
هدایت شده از پروانه های وصال
به عمروعاص گفتند: چرا پشت سر علی(ع) نماز میخوانی ولی در خانه معاویه غذا میخوری؟ گفت: نماز علی قشنگه اما پلو معاویه هم خوشمزه هست! 🔹چقدر این روزها حال و روز بعضی از آدم ها اینگونه است. @parvaanehaayevesaal💕
هدایت شده از پروانه های وصال
آدمها وقتی ناامید می شوند؛ به خیلی کمتر از آنچه لیاقتش را دارند راضی می شوند و این دلیلی ست برای وجود آدمهای نالایق در زندگیمان ... @parvaanehaayevesaal💕
•• : (امام‌حسین‌علیه‌السلام) همه‌کاره‌‌ۍاین‌عالم‌است‌و پیش‌کارسیدالشهداءعلیه‌السلام هم‌"(حضرت‌عباس‌علیه‌السلام)"است. 🚩 💕💕💕🖤
: مواظب دین همدیگه باشید ما امتحان جمعی میشیم معدل جمع رو میگیرن به تک تک ما میدن همه‌مون باید تبلیغاتچی باشیم همدیگه رو باید خبر کنیم. حسینی ام♥️ 🚩 💕💕💕🖤
میگفت: « بـچـه‌هاقدر‌این‌زمان‌و‌شرایطی که‌ما‌در‌اون‌قرارداریم‌روبدونید همـون‌طـوری‌که‌الان‌ماغبـطه میخوریم‌به‌شهدای‌صدراسلام و شهدای‌کربلادرآینده‌هم‌انسان هایی‌می‌آیندکه‌به‌حال‌ماغبطه می‌خورندوآرزومیکنندکه‌ای‌کاش درزمان‌ماودرشرایط‌مابودند» 🚩 💕💕💕🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_پاشو_علمدار_حرم_جواد.mp3
10.03M
🌴پاشو علمدار حرم😭 🌴یه سری به حرم بزن😭 آجرک الله یا صاحب الزمان😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در این صبح زیبا هم خدا هست هم نور وزیبایے و هم عشق آفتاب مهربانے، ارزانے پلک گشوده‌تان همهمۀ پرندگانِ نیکبختے شادی‌بخش بامدادتان سلام دوستان خوبم✋ صبحتون حسینی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگی زیبا از محمود کریمی حتما دانلود کن ی روزی میاد غریب غریب تو خاک و خون دست و پا میزنی ....😭
آآآآآی مردم😭😭😭
⭐يکی از علماي بزرگ قم که امام جماعت صحن کربلاي آقا ابا عبدالله عليه السلام بودند ميفرمودند *پيرمرد مجردی در کربلا بود به نام حاج عباس رشتی که خيلی به امام حسين عليه السلام علاقه داشت*. عشق امام حسين عليه السلام او را به کربلا کشيده بود و زندگي خيلی ساده‎ای داشت يک اتاقی هم اجاره کرده بود گاهی کارهای دستی انجام ميداد. مثلا يک چيزی خريد و فروش ميکرد. يک کارش خدمت به مجالس امام حسين عليه السلام بود و آب به عزاداران ميداد. اين پيرمرد زيلوهای حرم را جمع ميکرد و پهن ميکرد و براي نمازجماعت خيلی هم سرحال و بانشاط بود. روز شهادت يکي از امامان عليهم السلام از خانه بيرون آمدم در بين راه يکي از وعاظ کربلا به من گفت حاج عباس رشتی مريض و در حال جان دادن است و در کربلا غريب است اگر ميشود از ايشان عيادتی داشته باشيد و ما چهار نفر بوديم وارد اتاق شديم ديديم لحاف و تشک و پتوی کهنه‎ای رويش کشيده و يکی از رفقايش هم از او پرستاری ميکند. حاج عباسی که هر وقت ما را ميديد سلام ميکرد دست به سينه ميشد خيلي سر حال بود اما ديديم الان در رختخواب افتاده و در حال جان دادن است ديگر نه ميتواند بنشيند نه ميتواند جواب سلام بدهد. حالش خيلی وخيم و در حال سکرات مرگ است دور بسترش نشستيم و به رفقا گفتم لحظه آخر خيلی مهم است که به چه حالت بميرد عبرت بگيريم به اين واعظ گفتم که الان فرصت خوبی است تا يک روضه برای امام حسين عليه السلام بخوانيم. واعظ گفت چشم و شروع کرد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هنگام روضه خواندن همه با چشم خود ديديم حاج عباس پتو را کنار زد و بلند شد و مودب نشست حالا ما هم داريم با تعجب نگاه ميکنيم رويش را به طرف راست چرخاند و شروع به گريه کرد و گفت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قربان قدمهايتان من پيرغلام چه لياقتی داشتم که به عيادت من بياييد السَّلامُ عَلَيْكَ يا امِيرَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ همين طور سلام داد تا رسيد به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف به آقا هم سلام داد گفت قربانتان بروم من کجا عيادت شما و از همه تشکرکرد و بعد دراز کشيد مثل اينکه صد سال است که مرده باشد نه قلبش کار ميکند نه نبضش کار ميکند و به رحمت خدا رفت. بعد از اينکه به رحمت خدا رفت من به رفيقش گفتم اين پير غلام امام حسين عليه السلام بوده امام حسين عليه السلام به او نظر کرده و قبولش کرده است چهارده معصوم عليهم السلام به ديدارش آمده است. بايد مثل يک مرجع تقليد تشييع جنازه اش کنيم. گفت ما آمديم به منزل به وعاظ گفتيم که بالا منبر بگوييد به علمای نجف گفتيم که درستان را تعطيل بکنيد به بازاريها گفتيم بازار را ببنديد به هيئتيها گفتيم که فردا بايد يک دسته‎ای مثل عاشورا برای يک عاشق امام حسين عليه السلام راه بندازيد ميگفت کربلا يک حالت عجيبی پيدا کرده بود هيئتها مي آمدند به سروسينهاشان ميزدند چون براي همه جريانش را گفته بوديم. يا حسين يا حسين ميگفتند گريه ميکردند براي يک غلام غريب امام حسين عليه السلام غوغا شد. در حوزه هم براي حاج عباس مجلس ختم گرفتيم. يک آيت اللهي در کربلا بود به نام آيت الله سيبويه عموی آيت الله سيبويه‎ای که در زمان ما بودند پيرمردی بود حدود نود سال ايشان هم در مجلس ختم شرکت کرد. به من فرمودند که منبر ختم اين آقا را من ميروم، همه تعجب کردند. ايشان عصازنان آمدند در پله اول منبر نشستند بعد از قرائت قرآن گفت که مردم ميدانيد که من اهل منبر و سخنراني نيستم ولي آمده ام جريانی از حاج عباس رشتی که برايتان بگويم. گفت که وقتی فلانی به من زنگ زد و گفت من در موقع جان دادن کنار بسترش بودم و چهارده معصوم به ديدنش آمدند؛ وقتی تلفن را قطع کردم خيلی گريه کردم دلم شکست که من اينقدر در حوزه بودم در حرم آقا امام جماعت بودم نکند من را قبول نکرده باشند من به حال خودم گريه کردم خسته شدم خوابم برد خواب ديدم حاج عباس در باغی از باغهای بهشت است خيلی سرحال و خوشحال جوان و زيبا. گفتم حاج عباس چطوری! گفت وقتی که من را در قبر گذاشتيد قبر من وسيع و باز شد نورانی شد ديدم آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام تشريف آوردند فرمود تو غلام من بودی من را آورد در اين باغي که ميبيني از باغهای برزخی است اين باغ را به من مرحمت کردند. فرمودند حاج عباس همين جا باش در قيامت هم ميآيم تو را ميبرم در بهشت کنار خودم قرار ميدهم. بعد گفت آقاي سيبويه برو به مردم بگو هر چه هست در خانه سيدالشهدا عليه السلام است. جای ديگر خبری نيست کل الخير في باب الحسين هر خيری است در خانه امام حسين عليه السلام است. *اللهم الرزقنی شفاعه الحسین یوم الورود* 💕💕🖤🖤
🔥هنوز جای تاوَلها روی مچ دستم باقی است❗ ✍️خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت ✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به شکل رایگان تنظیم و به کتاب اضافه شده است) 📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته . بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نميشناختند و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم. يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم . يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم . خيلي تشكر كرد و پياده شد . من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم . همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهرًا او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود . ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد . گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام . يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم . من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيباييها را نديدم! دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم. يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم . حتي در محل كار، بيشتر ميماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! با لباسهاي تنگ و نامناسب و آرايش و موهاي رنگ شده و بدون حجاب صحيح از خانه بيرون مي آمدي، 👇👇
این تعداد ازمردان ،با دیدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ... گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ ميكردند و نگاه نميكردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حقالناس است. پس به واسطه حقالناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم . درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم . همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا... تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم . اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاولهاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم . ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد . من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكي از علماي ربانی را به ايشان معرفی كنم.‌ 💕💕💕
آیت الله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی(ره) 🔻سزاوار است حال دوستان آل محمد(ص) در دهه اول محرم تغییر نموده و در دل و سیمای خود آثار اندوه و درد این مصیبت های بزرگ را آشکار نمایند. 🔻باید مقداری از لذایذ زندگی را که از خوردن و نوشیدن و حتی خوابیدن به دست می آید، ترک نموده و مانند کسی باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است. 🔻اگر کسی نتواند در تمام دهه محرم این کار را انجام دهد، حداقل در روز تاسوعا و عاشورا و شب یازدهم، دست از برخی لذایذ بردارد. 📕المراقبات، ص ۴۵-۵۰ 💕💕💕
علامه امینی شب عاشورا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صدقه کنار می گذاشتند، و می گفتند: امشب قلب امام زمان (عج) در فشار است. اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🥀 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْن🥀 ِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْن 🥀 ِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ🥀