eitaa logo
پروانه های وصال
7.6هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
21هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_ویکم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت حانیه ......
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت امیرحسین ................................................................... _جونم داداش ؟ محمدجواد_ سلام . خوبی؟ _ مرسی. توخوبی؟ محمد جواد_ مگه تو دکتری؟ دهع. _ نه په تو دکتری. حالا کارتو بگو میخوام برم. خوب بودن به تو نیمده پسره پرو. محمدجواد_ اوا خواهر نفرمایید. ببخشید مصدع اوقاتتون شدم خواستم عرض کنم خدمتتون که..... خب.... میگفتم که.... _ جواد بگو الان کلاس شروع میشه. محمدجواد_ دانشگاه بدون من خوش میگذره ؟ _ عالی. کارتو میگی یا قطع کنم. محمد جواد_ خیلی خب بابا. راهیان هستی دیگه؟ _ وای معلومه که اره. از خدامه. کی؟ محمدجواد_ خیر سرت خادمیا. خجالت بکش. پنج شنبه حرکته. _ اوه اوه استاد اومد فعلا..... بهترین خبر برای من همین رفتن به راهیان بود ، البته اگه بابا مثله تابستون بهانه نیاره و مانع رفتنم نشه. . . .تنها چیزی که میتونست خستگی 8 ساعت کلاس پشت سر هم رو از بین ببره ، صدای سرشار از محبت مامان بود. مامان_ کیه؟ _ بازکن مامان جان. مامان_ خوش اومدی عزیزم. . . بابا_ همین که گفتم نه نه نه. اونجا امنیت نداره _ ممنون که منو بچه 5 ساله فرض کردید پدر جان. سوریه رو میگید نه یه چیزی. ولی پدر من اینجا که دیگه تو کشور خودمونه . بچه که نیستم. تابستون گفتید گرمه میری حالت بد میشه دقیقا دلیلی که برای یه بچه 3. 4 ساله نهایتا قانع کنندس. الانم میگید امنیت نداره. بابا_ کی؟ _ نوکرتونم به خدا. پنجشنبه بابا_ خیلی خب. من که حریف تو نمیشم. _ پس با اجازتون من برم خبر بدم که میرم. با ذوق دوییدم سمت اتاق. شماره محمد جواد رو گرفتم ، بعد از 3 تا بوق برداشت. _ سلام محمد. ببین من میام بلاخره بابا راضی شد. فقط ساعت و روزشو اینارو بگو. راستی لازم نیست بیام برای هماهنگی. به قول تو خیر سرم خادمم. راستی خاک توسرت که زودتر به من نگفتی. بیچاره کسی که قراره زن تو بشه. همه کارات سربه زنگاس . اون طرف خط_ سلام مادر. نفس بکش. من مادر محمد جوادم. واقعا هم بیچاره زنش _😱😱😱ای وای سلام حاج خانوم. شرمنده من فکر فکر کردم که... چیزه.... یعنی.... حاج خانوم _ اشکال نداره مادر. محمد جواد خواب بود من گوشیشو برداشتم. _ بازم شرمنده. ببخشید بدموقع مزاحم شدم. یاعلی حاج خانوم _ دشمنت شرمنده. علی یارت مادر. وای ابروم رفت 😂😂😂.خب شد نخندیدم ضایع بشم. . . . _ جواد به خدا یه بار دیگه کله سحر زنگ بزنی به منا میکشمت.. محمدجواد _ که خاک تو سرم اره ؟ بیچاره زنم اره؟😂 _ عه. راستی یکی طلبم. ابروم رفت. محمدجواد_ مگه داشتی؟ _ نه په تو داشتی؟ محمدجواد_شنیدم که اومدنی شدی. _ اره بابا اجازه رو صادر کرد. محمدجواد_ خب پس پاشو بیا مسجد که حاج آقا حسابی کارت داره. _ الان مسجدی؟ محمدجواد_ بله. مجبورم جور نیومدنای تورو هم بکشم. _ کله سحر مسجد چیکار میکنی؟ محمدجواد_ تو شهر ما ساعت 10 کله سحر نیست . شهر شما رو نمیدونم. _ خب حالا. باش. من 11 اونجام محمدجواد_ خسته نشی یه وقت _ نگران نباش. خدانگهدار مزاحم نشو محمدجواد_ روتو برم هی. خداحافظت. خدایا این دوست خل منو شفا نده خواهشا 😂. مامان_ امیرحسین. نمیخوای پاشی؟ _ بیدارم مامان. مامان_ خب بیا صبحانه. _ مامان نمیخورم مرسی باید برم مسجد. . . . _ سلام حاج آقا حاج آقا _ علیک سلام. یه وقت نیای مسجدا بابا جان. _ اوخ. ببخشید. یه مقدار درگیر دانشگاه بودم. حاج آقا _ بله از محمد جواد جویای احوالت هستم. راهیان نور میای دیگه؟ _ بله حاج آقا. حاج آقا _ خب شما مسئول اتوبوسایی . چک کردن اعضا و اینا. حدود 7.8 تا اتوبوس میشه با حسینیه ها و بچه های موسسه. _ بله چشم حاج آقا. پارسال هم مسئول اتوبوسا بودم. خیالتون راحت. فقط لیستا رو .... حاج آقا _ همون روز حرکت میدم که ثابت شده باشن دیگه. _ پس فردا حرکته دیگه؟ حاج آقا _ بله. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌س ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
پروانه های وصال
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_چهل_و_دوم ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ به روایت امیرحسی
❤️ چشمام رو چند بار باز و بسته میکنم ، بیدار شدن برای من زجر آور ترین کار ممکنه. با یاد آوری ساعت 9 با فاطمه قرار دارم آروم و بی حوصله نگام رو سمت ساعت سوق میدم با دیدن عقربه کوچیکه ساعت که 8 و عقربه بزرگش که 10 رو نشون میده سریع مثله برق گرفته ها از جا میپرم. _ مامان. مامان. مامان_ به جای داد زدن بیا اینجا ببینم چی میگی. _ نمیییخواد دیرم شده. هیچی. سریع مانتو سفید و شلوار و شال مشکیم رو با لباس های توخونه ایم عوض میکنم و از دم در با مامان خداحافظی سرسری میکنم و سریع از خونه بیرون میرم. همزمان با بسته شدن در حیاط ، صدای زنگ موبایل بهم میگه که باید خودم رو برای هر طوفانی از سوی فاطمه آماده کنم، هرچند هیچوقت عصبانیتش رو ندیدم اما تو این چند ماه به خوبی متوجه شدم که روی وقتشناسی فوق العاده حساسه . _ فاطمه به خدا خواب موندم ببخشید الان میام اصلا غلط کردم. فاطمه _ سلام منم خوبم. نفس بکش دختر. زنگ زدم بگم که سر کوچتون وایسی من با بابا داریم میام دنبالت. بهترین خبر ؛ اونم صبحه اول وقت که عزا گرفته بودم برای اینکه چجوری باید این چندتا کوچه رو پیاده برم تا به تاکسی برسم؛ بود. _ الهی فدای خودت و بابات. حله اومدم . سریع با دو خودمو رسوندم سر کوچه. سریع در ماشینو باز کردم و سوار شدم. _ سلام. ببخشید دیر شد. بابای فاطمه_ سلام دخترم همین الان رسیدیم. فاطمه_ و علیکم السلام بر تو جواب سلاماشون یه لبخند بود و بعدش هم یه خواب 10 دقیقه ای. . . . _ مرسی عمو. خداحافظ بابای فاطمه_ خدانگهدارتون . فاطمه به محض رفتن باباش محکم زد رو شونم و باذوق گفت _ حدس بزن چی شده؟ _ عه چته؟ چمدونم چی شده. فاطمه_ میخوان ببرنمون راهیان نور. _ واااات؟ فاطمه_ وووووی حانیه ساعت 9/5 کلاست شروع نشده مگه؟ _ ای وای. بدو پله های موسسه رو دوتا یکی کردیم تا رسیدیم به دفتر. _ سلام خسته نباشید. مسئول ثبت نام خانم عظیمی یه خانم فوق العاده بدحجاب بود که بادیدن فاطمه حالت چهرشو تغییر داد و گفت _ کاری دارید؟ از این طرز بر خوردش که کاملا از نگاهی که به فاطمه انداخت معلوم بود به خاطر چادری بودنه اونه اصلا خوشم نیمد. من هم لحنم رو تند تر از اون کردم و جواب دادم. _ برای ثبت نام اومدن. خانم عظیمی_ ایشون؟ و بعد با حالت بدی به فاطمه اشاره کرد. _ بله. ایرادی داره. خانم عظیمی_ نه ولی شما که نیاز به زبان یاد گرفتن نداری. فاطمه_ ببخشید چرا ؟ خانم عظیمی_ هه . هیچی. بشین اونجا برات برگه تعیین سطح بیارم. فاطمه آروم خطاب به من گفت _ میخوای تو برو سرکلاست. _ نه نمیخواد. خانم عظیمی_ هی دختر خانم . بیا بگیر اینو . _ فاطمه هستش. خانم عظیمی_ حالا هرچی. رفتم جلو و برگه رو از دستش گرفتم. برگه رو دادم فاطمه تا بشینه رو صندلی داخل دفتر و منتظر بمونه و خودمم رفتم تو سالن منتظرش بمونم. بعد از ده دقیقه اومد بیرون . _ چی شد؟ فاطمه_ تو چرا نرفتی؟ _ چی شد؟ فاطمه_ گفت ده دقیقه دیگه بیا بگیر نتیجشو. _ باش. پس بیا بریم بشینیم رو صندلی های تو حیاط. فاطمه_ بیا برو سرکلاست خب. _ بیا بریم بابا. فاطمه_ عه. بی توجه به اعتراض فاطمه به سمت حیاط راه افتادم. اونم که دید حریفم نمیشه دنبالم اومد. _ خب تعریف کن ببینم راهیان نور چیه؟ فاطمه_ همون جایی که شهدای دفاع مقدس شهید شدن. خیلی حس و حال خوبی داره اصلا اونجا از زمین نیست . باید تجربش کنی. _ الان ؟ تو این سرما؟ بیخیال فاطمه_ ضد حال نباش دیگه. به خدا پشیمون نمیشی. _ کی؟ فاطمه_ پنجشنبه؟ _ همین هفته؟ فاطمه_ اره _ اونوقت تو الان داری به من میگی ؟ جمعه امتحان پایان ترم زبان دارم . ادامه دارد.....
آیت الله بهجت: امام زمان درقلب های شماست.مواظب باشید ایشان را بیرون نکنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"زندگی" پراست از "گره هایی" که تو آن را نبسته ای اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی "تنهای تنها" ولی اگربه "خدا توکل" کنی او تک تک "گره ها" را یکی یکی برایت "باز" میکند
دعا میڪنم دراین شب زیر این سقف بلند روی دامان زمین هرڪجا خسته و پرغصه شدی دستی ازغیب به دادت برسد وچه زیباست ڪـه آن دستِ خدا باشد وبس 🌟شبتون پر از آرامش🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوندا با توکل به نام اعظمت روزم را پاگشا میکنم امید که پایان روز لبخند رضایتت را نظاره گر باشم... 🌴بسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌴
برخیز و بیا! شبِ نجات آمده است از عالم غیب برات آمده است شادی روی محمد، یک باغ گل است گل خنده به لب، در صلوات آمده است 🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ (ع) فرمودند: 🌴 فإذا أرَدتَ أنْ تَعرِفَ سَعةَ حِكمَةِ الخالِقِ و قِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ فانْظُرْ إلى ما في البحار مِن ضُروبِ السَّمَكِ، و دَوابِّ الماءِ، و الأصْدافِ و الأصْنافِ الّتي لا تُحْصى و لا تُعْرَفُ مَنافِعُها إلاّ الشّيْءَ بَعدَ الشّيْءِ، يُدرِكُهُ النّاسُ بأسْبابٍ تَحْدُثُ؛ 🍃 اگر خواهى كه به گستردگى حكمت آفريدگار، و ناچيزى دانش آفريدگان پى برى، به انواع ماهيهاى درياها و جنبندگان آبى و صدفها و ديگر انواع و اصناف [جانوران دريايى] بنگر كه به شماره نيايند و منافع آنها جز اندک، اندک شناخته نشوند، مردم [در آينده] با ابزارها و وسايل نو پديد، به آنها پى مى‌برند. 📖ميزان‌الحكمه، جلد3، محمّد محمّدی ری شهری، ص 459 💕💕💕 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام میدهم ازجان ودل تورا تا بشنوم و علیک السلام را 💚💚💚💚💚💚💚💚💚 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ ! الاَمان الاَمان... 💔🥀🌿
امام علیه‌السّلام: سوره را در نمازهای واجب و مستحب خود قرائت کنید. زیرا این سوره، سوره امام علیه‌السّلام است. هر کس این سوره را قرائت نماید در روز قیامت در درجه امام علیه‌السّلام و همراه ایشان خواهد بود. 📚 ثواب‌الاعمال، ص ۱۲۳ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرکه باعشق براین دایره پیوسته⚘سلام⚘ مهرجویانه بدین قافله دلبسته⚘سلام⚘ از دل و دیده به هردوست وعزیزی⚘سلام⚘ سلام دوستان خوبم✋ روزتون به طراوت باران 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅‍ از کوره در رفتن !! ✍در کوره آهنگری آهن را تا جایی حرارت می‌دهند که ذوب شود و از آن آهن مذاب برای ساختن ابزار و وسایل زندگی استفاده می‌کنند. طبیعی است که از آن ابتدا آهن سرد را در کوره با حرارت بالا نمی‌اندازند. بلکه درجه حرارت کوره آهنگری را به آرامی بالا می‌برند تا آهن هم به تدریج گداخته شود. علت هم این است که آهن این خاصیت را دارد که اگر در معرض گرما و حرارت بالا قرار بگیرد، سخت گداخته می‌شود و با صدای مهیبی منفجر می‌شود و از «کوره در می‌روند» به این معنا که از کوره به بیرون پرتاب می‌شوند. از همین روست که برای افرادی که عصبی‌مزاج هستند و در برابر برخی اتفاقات چنان خشمگین می‌شود که از حد تعادل خارج می‌شوند و شاید دست به اعمال غیرمنتظره هم بزنند. اصطلاح «از کوره در رفتن» در مورد افراد تندخو و خشمگین که قدرت و توانایی کنترل اعصاب خود را ندارند به کار می‌رود. 💕💕💕
🍃 دلم یه شش گوشه میخواد ؛ شش گوشه ای شبیه ضریحت .... من باشم و بغض های نشکسته 😭 💕💕💕
✨﷽✨ 🌼ایمان و عمل، دو همزاد در قرآن که هیچ کدام به تنهایی فایده‌ای ندارد ✍اسلام همواره مى‌گويد ايمان و عمل، به طورى كه «اَلَّذينَ امَنوا وَ عَمِلُوا الصّالحات» حكم يک ترجيع‌بند را در قرآن پيدا كرده يعنى مكرر در مكرر در آيات قرآن اين تعبير آمده است؛ يعنى ايمان و عمل در قرآن حكم دو همزاد را دارند. قرآن با اين تعبيرِ خودش مى‌خواهد بفهماند كه ايمان، به تنهايى براى سعادت كافى نيست؛ عمل هم منهاى ايمان به جايى نمى‌رسد و اثرى براى انسان ندارد. ايمان يعنى بينش، البته بينش صحيح، بينش خاصى كه قرآن مى‌گويد و از شناخت خدا شروع مى‌شود، و عمل يعنى جنبش. بينش خاص و جنبش بر اساس آن بينش. خيلى از اطلاعات در جهان، اطلاع است بدون اين كه به انسان ايده بدهد. ولى بعضى از علم‌ها و اطلاع‌ها و بينش‌هاست كه خودبه‌خود به انسان ايده و آرمان مى‌دهد. ايمانى كه در اسلام مطرح است چون ايمانِ به خدا و ايمانِ به معاد و ايمانِ به رسالت پيغمبر(ص) است، خود به خود به انسان آرمان مى‌دهد؛ يعنى ايمان مذهبى فقط علم و اعتقاد نيست، آرمان هم در آن هست. 💥آن وقت اين ايمان كه بينشى است توأم با يک آرمان، جنبشى مى‌خواهد متناسب با همان ايمان و همان آرمان، به تعبير قرآن «عَمِلُوا الصّالِحاتِ» عمل شايسته، يعنى حركت و جنبشى متناسب و بر اساس آن ايمان و آن آرمان. 📚استاد مطهری، گریز از ایمان و گریز از عمل، ۱۵۱-۱۴۹ (با تلخیص) 💕💕💕
⛔️ انسانهای نالایق ⛔️ ✍جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟ اصحاب: بلی یا رسول الله!فرمود: 1⃣ مردم کسی است که از صحت وسلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ‌ نمی‌گوید. 2⃣ انسان کسی است که از می‌کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود. 3⃣ آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می‌افتد ولی به او نمی‌کند. 4⃣ مردم کسی است که نام من در نزد او برده می‌شود، ولی بر من نمی‌فرستد. 5⃣ و انسان کسی است که از درمانده باشد. 📖 داستان‌های بحارالانوار، ج۹ 💕💕💕 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ‌وَقت فکر نڪُن  ڪه امام زَمان(عج) ڪِنارت نیستــ هَمه حرفا و شِکایت‌ها رو  به امام زَمان بِگو.. و این رو بِدون ڪه تا حَرڪتــ نڪُنی  بَرکتی نِمیاد سَمتت.. 💕💕💕
من برای رعایت حجاب خودم هزارن دلیل دارم؛ 😊 جلب رضایت خدا؛ 😍 آرامش روانی؛ 💕 انقراض بی بند باری؛ ❣ آرامش فردی و اجتماعی؛ 🌹 تقویت تمرکز‌‌؛ 💞 تحکیم بنیان خانواده؛ 💝 کاهش خیانت و نا امنی؛ 👌 شکر نعمت زیبایی؛ 😍❤️ ها🌹🌹 💕💕💕
◈○رشتــه های چــادر مـادر◈○ ✪پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: در قیامت، فاطمه از صراط عبور کرده، وارد بهشت می‌شود و رشته‌های چادر او بر روی صراط باقی می‌ماند که یک سوی آن به دست زهرا و سوی دیگرش در عرصه قیامت است. ▣در این هنگام منادی پروردگار به خلائق که از اولین تا آخرین آنان بر صراط گرد آمده‌اند؛ ندا‌ می دهد: ✾ای دوست‌داران فاطمه! به رشته‌های چادر او در آویزید. با این فرمان، جمع کثیری از آفریدگان که در شمار محبِّین حضرت زهرا سلام الله علیها هستند؛ ❉با تمسّک به رشته‌های چادر آن حضرت، داخل بهشت می‌شوند. 📚 تفسير الإمام العسكري،صفحه 434 💕💕💕