eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
⊰•🦋•⊱ خــــــــــدایا..! میـــــدانم ڪـــــه تـــــو مشتر؁ جان و خونِ ڪسانـــــے هستے ڪـــــه از مـــــاݪ و فـــــرزند و لـــــذتـــــ هـــــا؁ دنـــــیو؁ مـــــےگذرند و بـــــه ســـــو؁ تـــــو مـــــےآیند..:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 💕❤️💕
✍دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را لطفاً بهم بدین، اینم پولش.» بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد! مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.» ❤️🍃دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها را بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است.!. ‌‌‌‌ 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 🌿💌 وا؁ از پیچیدگـــــی انـــــسان ! را از در می‌رانـــــی ، از پــــــــــنجره بـــــاز می‌آیـــــد و چـــــه وسوســـــه‌ها ڪـــــه در انـــــسان نمی‌ڪـــــند . می‌گـــــوید : بـــــرو بـــــا بـــــیشتر خـــــود را بـــــساز ، را قـــــو؁ ڪـــــن و بازگـــــرد ! 📚ڪتابـــــ گنجینـــــه‌ی آسمانـــــی ، ص‌۲۱۲ 💕❤️💕
آیتــــــــــ الله بهجتــــــــــ(ره) : ترڪـــــ ⛔ مثـــــل چشمـــــه اے استــــــــــ ڪـــــه همـــــه چـــــیز را خـــــود بـــــه دنـــــبال دارد. شـــــما گناه را ترڪـــــ ڪـــــنید ، ✨دستوراتـــــ بعـــــدی و عباداتـــــ دیــــــــــگر خـــــود به خـــــود بـــــه سمتــــــــــ شـــــما مـــــی آیـــــد. 💕💚💕
🌱[صَــــــــــدوقِـہ، صفـتــــــــــ ڪیــستـــــ؟ ]🌱 🍃 فـــــاطمـــــہ زهـــــرا ســـــلام الله عـــــلیها، در گـــــفتار و ڪـــــردار بـــــہ حـــــدّے راســـــتگو و درستــــــــــ ڪـــــردار بـــــودھ‌اند ؛ ڪـــــه ایـــــشان را ، "صدوقـــــہ" مـــــے‌گویند . 🍃 بــــــــــراےِ ايـــــن صفتـــــ ، ايـــــشان داراےِ چنديـــــن لقبــــــــــ مےبـــــاشند. 👈مـــــانند : 'صادقـــــہ'، 'صديقـــــہ' و 'صدوقـــــہ' ....🖇 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_شصت_هفت: بدهکار حالش که بهتر شد پرونده رو گذاشتم جلوش ... - شماره حساب ها و
: ماموریت 24 ساعته فردا صبح اول وقت صداي زنگ در بلند شد ... هنوز گيج خواب بودم که با زنگ دوم به خودم اومدم ... در رو که باز کردم مايکل بود ... - هنوز هوا کامل روشن نشده ... سرش رو انداخت پايين و همين طوري اومد تو ... - مي دونم ... و رفت نشست روي کاناپه ... در رو بستم ... چشم هام يکي در ميون باز مي شد ... يکي رو که باز مي کردم دومي بي اختيار بسته مي شد ... - گوشيش رو هک کردم ... فقط يه مشکلي هست ... براي اينکه بتوني حرف هاش رو گوش کني بايد از يه فاصله اي دورتر نشي ... روي مبل يه نفره ولو شدم ... اونقدر گيج خواب بودم که مغزم حرف هاش رو پردازش نمي کرد ... - اگه هنوز گيجي مي تونم ببرمت دوش آب يخ بگيري ... چشم هام رو باز کردم ... خنده انتقام جويانه اي صورتش رو پر کرده بود ... ناخودآگاه از حالتش خنده ام گرفت ... - اتفاقا تو ترکم ... - بستگي داره توي ترک چي باشي ... اين چشم هاي سرخ، سرخ خواب نيست ... از جا بلند شدم و رفتم سمت دستشويي ... - نمي تونستم بخوابم ... مجبور شدم قرص بخورم ... شير رو باز کردم و سرم رو گرفتم زير آب سرد ... حرکت سرما رو از روي پوست تا داخل مغزم حس مي کردم ... سرم رو که آوردم بالا، توي در ايستاده بود ... حوله رو از آویز بغل در برداشت و پرت کرد سمتم ... چهره اش نگران بود ... - چي شده؟ ... - منم ديشب از شدت نگراني خوابم نمي برد ... مي خواي بيخيال بشيم؟ ... خنده تلخي صورتم رو پر کرد و خيلي زود همون هم يخ زد ... حوله رو انداختم روي سرم و شروع کردم به خشک کردن سر و صورتم ... و از در رفتم بيرون ... - مشکل من نگراني نيست ... من سال هاست اينطوريم ... جديدا بدتر هم شده ... بي خوابي ها و کابووس هاي هر شب من ... يه داستان قديمي داشت ... از ترس و نگراني نبود ... عذاب وجدان مثل خوره روحم رو مي خورد و آرامش رو ازم گرفته بود ... اوايل تحملش راحت تر بود ... اما بعد از يه مدت و سر و کار داشتن با اون همه جنايت و جنازه ... ديگه کنترلش از دستم در رفت ... بعد از ماجراي نورا ساندرز هم ... من ديگه يه آدم از دست رفته بودم ... يه آدمي که مثل ساعت شني داشت به آخر مي رسيد ... شيوه کار رو کامل بهم ياد داد و قرار شد اولين روز رو همراهم بياد ... توي ماشين اجاره اي، کنار من نشسته بود که ساندرز از خونه اش اومد بيرون ... نمي تونستم با مال خودم همه جا دنبالش راه بيوفتم ... اون ماشين من رو مي شناخت ... بالاخره اولين روز تعقيب و مراقبت شروع شد ... چند ساعت بعد، مايکل برگشت خونه اش تا هک اطلاعات اون رو شروع کنه ... و حالا فقط من بودم و دنيل ... و يه ماموريت 24 ساعته ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_شصت_هشت: ماموریت 24 ساعته فردا صبح اول وقت صداي زنگ در بلند شد ... هنوز گيج خو
: مقصد نهایی يه هفته تمام و هيچ چيز ... نه تماس مشکوکي ... نه آدم مشکوکي ... مايکل هم کل اطلاعات مالي اون رو زير و رو کرده بود ... به مرور داشت اين فکر توي سرم شکل مي گرفت که یا اين همه سال کار کردن توي واحد جنايي ... من رو به آدمي با توهم تئوري توطئه تبديل کرده ... يا اون همه چيز رو فهميده و خطوط پشت سرش رو پاک کرده ... از طرفي هنوز ترس و رعب عجيبي ازش توي وجودم بود ... ترسي که نمي گذاشت به چشم يه آدم معمولي بهش نگاه کنم ... آدم پيچيده، چند بعدي و چند مجهولي اي که به راحتي توي چند برخورد، حتي افرادي مثل اوبران نسبت بهش نرم مي شدن .. . و بعد از يه مدت مي تونست اعتماد اونها رو به خودش جلب کنه ... تا حدي که مطمئن بودم اگه سال هاي زياد رفاقت و همکاري من با اوبران نبود ... حاضر نمي شد درخواستم رو قبول کنه ... و اطلاعات شخصي ساندرز رو برام در بياره ... چند ساعتي مي شد توي مدرسه بود ... و من توي اون گوشه دنج قبل، همچنان منتظر بودم ... بهترين نقطه اي بود که مي تونستم فاصله ام رو باهاش حفظ کنم و از طرفي هر جاي مدرسه هم که مي رفت، همچنان به تماس هاش گوش کنم ... و اين به لطف جان پروياس بود ... همين که بهش گفتم لازمه چند وقت مدرسه زير نظر باشه قبول کرد و نپرسيد اون تهديد احتمالي که دبيرستانش رو تهديد مي کنه چيه ... سر پرونده کريس ... و دختر خودش اعتمادش نسبت بهم جلب شده بود ... چند ساعت توي يه نقطه نشستن واقعا خسته کننده بود ... تا اينکه بالاخره تلفنم زنگ خورد ... مايکل بود ... - حدود 45 دقيقه پيش ... خانم ساندرز سه تا بليط هواپيما به مقصد تورنتو گرفت ... - خوب که چي؟ ... تعطيلات نزديکه ... - داري چيزي مي خوري؟ ... تا اين رو گفت بيسکوئيت پريد توي گلوم ... نزديک بود خفه بشم ... - فعلا تنها چيز جذاب اينجا واسه پر کردن اوقات بیکاری، خوردنه ... چند لحظه مکث کرد ... - اگه ميذاشتي حرفم تموم بشه به قسمت هاي جذابش هم مي رسيد ... بلیط برای تعطیلات چند روزه ی پیش رو نیست ... غير از اسم دستم شل شد و بقيه بيسکوئيت از دستم افتاد ... سريع دستم رو کردم توي جيب کتم و دفترچه يادداشتم رو در آوردم ... - شماره پرواز و شرکت هواپيمايي هر دو پرواز رو بگو ... تلفن رو که قطع کردم هنوز توي شوک بودم ... داشتم به عقلم شک مي کردم اما اين اتفاق يعني شک من بي دليل نبوده ... عراق*، يه کشور با تسلط شيعه ... و پر از گروه هاي تروريستي ... اون شايد ثروت زيادي نداشت اما مي تونست حامي مالي يا حتي واسطه مالي گروه هاي تروريستي باشه ... علي الخصوص اگه شيعه باشه ... شيعيان از القاعده و طالبان هم خطرناک ترن ... نفسم بند اومده بود ... هر چند هنوز هيچ مدرکي عليهش نداشتم اما انگيزه اي که داشت از بين مي رفت دوباره زنده شد ... بايد تا قبل از اينکه از کشور خارج مي شد گيرش مي انداختم ... 10 دقيقه بعد دوباره تلفن زنگ خورد ... اما اين بار مال من نبود ... تلفن دنيل ساندرز ... تماس ورودي: همسرش ... * اشتباه شنیداری پای تلفن به علت شباهت تلفظ ایران و عراق در زبان انگلیسی است. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌸امام‌ جواد علیه السلام می فرماید: ازمصاحبت با شخص بدکار، بپرهیز که چون شمشیرِ برهنه است؛ منظره اش نیکو و اثر (زخم) آن زشت است. 📚مستدرک الوسائل،ج۱۲،ص۳۱۲
『 🌿 』 • . تـــــلاش‌ ڪـــــنید‌ تـــــا‌ در خُــــــــــداخـــــواهی بــــــــــه‌ این‌ نقطـــــه‌ بـــــرسید‌ ڪـــــه‌ چیزی‌ جز عشــــــــــق‌ و محبتــــــــــ خـــــدا‌، انـــــگیزه‌ی‌ِ شمــــــــــا در عبادتـــــ ها‌ نباشــــــــــد! 💕❤️💕
✍امام جواد(ع) میفرمایند : صبر را بالش خود قرار بده... این تشبیه از آن رو ست که چون آرامش و قرار جسمی، با تکیه بر بالش است، مؤمن در رسیدن به آرامش روحی نیز، نیاز به تکیه‌گاهی چون صبر دارد. 📚تحف العقول صفحه ۴۷۸ مردی به حضرت جواد(ع) عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید . امام (ع) فرمود: می پذیری؟ گفت: آری فرمود: تکیه بر صبر کن و صبر را بالش خود قرار بده و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی. 📚بحارالانوار، ج ۷۵، ص۳۵۸ 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷رو در صف بندگان ما 🌷باش و مترس 🌷خاک در آسمان ما 🌷باش و مترس 🌷گر جملهٔ خلق 🌷قصد جان تو کنند 🌷دل تنگ مکن 🌷از آن ما باش و مترس مولانا
شب پردﻩ را پَس مےزند وتمام ِﺩاشته های فراموﺵ شده را عیاﻥ مےڪند: خدا،احساس،وجدان الهے رحمے ڪﻥ تابا احساﺱ ِآرامش و وجدانے راحت بخوابیم 🌟شبتون بخیر🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح را آغاز می کنیم با نام دوست جنبش عالم همه با یاد اوست آن خدایی که عشق را در ما نهاد مهر و محبت هرچه زیبایی در اوست 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
♥️صبحتون ‌معطر به ‌عطر صلوات بر محمد و آل محمد (ص)♥️ 💚✨اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 💜✨ مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 💖✨ وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨ حضرت محمد صلى‌اللّٰه‏‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: هر كس به گرفتار و درمانده اى قرض بدهد و در پس گرفتن آن خوشرفتارى كند [گناهانش پاك شده] اعمالش را دوباره شروع مى كند و خداوند در برابر هر درهم، هزار قنطار (ثروتى فراوان) در بهشت به او عطا كند.✨ ‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
🌷حضرت علی ع برای ۶ کار،بهشت راضمانت کردند: ۱.صدقه ۲.بیماری ۳.جهاددرراه خدا ۴.حج ۵.نمازجمعه ۶.تشییع جناره وسائل ج۱۱ ص۳۴۷ امام صادق علیه السلام فرمود: ضمنتُ لمن اقتصد ان لایفتقر کسی که میانه روی کنداسراف نکند، فقیر نمیشود. 💕❤️💕
من باسلامی صدایتان میکنم با لبخندی نگاهتان وباحسی از اعماق قلبم دعایتان خدایا بهترینها را به دوستانم هدیه فرما سلام دوستان خوبم✋ صبحتون شاد و عالی🌸
سلام امام زمانم✋🌸 به نام رب مهدی لب گشایم  سرودغیبتش رامی سرایم سخن ازغربت مهدی زهراست سخن ازبی وفایی من وماست غم مهدی غمی جانکاه باشد ازآن کمترکسی آگاه باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا