فرقی نمیکند
زن اگر همسر باشد
مادر باشد
مادربزرگ باشد
هر چه باشد درونش همیشه
همان دختری کوچک است
که انتظار میکشد
دستی برای محبت کردن
نگاهی برای نوازش
و کلامی برای ستایش
💕💛💕💛
برای مهار نمودن خشم از واژه "من" استفاده کنید.
برای پرهیز از انتقاد کردن و یا مقصر دانستن دیگران که تنها تنش را افزایش میدهد-
در حین توصیف مشکل، از واژه "من" استفاده کنید.
با احترام و شفاف صحبت کنید. به عنوان مثال، بگویید:
" من ناراحتم از اینکه میز را همینطور نامرتب رها کردی بدون اینکه برای مرتب کردن، پیشنهاد کمک بدهی. "
به جای آنکه بگویید: "تو هیچوقت هیچ کمکی نمی کنی
💕💛💕💛
❖
در برخورد با مردم دریادل باشیم
بعضی از آدمها مثل یک آپارتمان هستند
مبله ... شیک ... راحت
اما دو روز که توش زندگی میکنی، دلت تا سرحد مرگ میگیره
بعضی آدمها مثل یه قلعه هستند،
خودت را می کُشی تا بری داخلش،
بعد می بینی اون تُو هیچی نیست
جز چند تا سنگ کهنه و رنگ و رو رفته
اما ...
بعضی ها مثل باغند
میری تُو، قدم میزنی؛ نگاه میکنی
عطرش رو بو می کشی؛ رنگ ها رو تماشا میکنی
میری و میری آخری در کار نیست
به دیوار که رسیدی بن بست نیست
میتونی دور باغ بگردی
چه آرامشی داره؛ همنفس بودن با
کسیکه دلش دریاست و تو هر روز یه
چیزی میتونی ازش یاد بگیری چون روحش بزرگه
زندگیتون پر باشه از اين آدما
💕💚💕💚
پروانه های وصال
#رمان_عاشقانه_مذهبی4 _ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟❣... _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهیان نور
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت5
#هوالعشـــــــــق❤
🌹
دشت عباس اعلام میشودڪه میتوانیم ڪمـےاستراحت ڪنیم.
نگاهم رابه زیرمیگیرم وازتابش مستقیم نورخورشیدفرارمیڪنم.
ڪلافه چادرخاڪےام رااززیرپاجمع میڪنم ونگاهےبه فاطمه میندازم..
_ بطری آبو بده خفه شدم ازگرما😭
_ آب ڪمه لازمش دارم.
_ بابا دارم میپزم😠
_ خب بپز😒میخواااامش
_ چیڪارش داری؟؟؟
لبخند میزند،بـےهیچ جوابـے❣
💗
توازدوستانت جدامیشوی وسمت مامی آیـے...
_ فاطمه سادات؟
_ جانم داداش؟
_ آب رومیدی؟
بطری رامیدهدوتومقابل چشمان من گوشه ای مینشینے،آستین هایت رابالا میزنےوهمانطور ڪه زیرلب ذڪرمیگویـے،وضومیگیری...
نگاهت میچرخدودرست روی من مےایستد،خون به زیرپوست صورتم میدود وگرمیگیرم❣
_ ریحانه؟؟...داداش چفیه اش روبرای چنددقیقه لازم داره...
پس به چفیه ات نگاه ڪردی نه من!چفیه رادستش میدهم واو هم به دست تو!
آن را روی خاڪ میندازی،مهر وهمان تسبیح سبزشفاف رارویش میگذاری،اقامه میبندی ودوڪلمه میگویـے ڪه قلب مرادردست میگیرد وازجا میڪند....
#اللـــــــــــــــــــــه_اڪبـــــــــــــــــــــر
💗
بےاراده مقابلت به تماشا مینشینم.گرماوتشنگـےازیادم میرود.آن چیزی ڪه مرااینقدرجذب میڪندچیست.
نمازت ڪه تمام میشود،سجده میڪنـےڪمـےطولانےوبعدازآنڪه پیشانےات بوسه ازمهر رارهامیڪندبانگاهت فاطمه راصدامیزنے.
اوهم دست مرامیڪشد،ڪنارتودرست دریڪ قدمی ات مینشینیم
ڪتابچه ڪوچڪےرابرمیداری وباحالـےعجیب شروع میڪنـےبه خواندن...
#السلام_علیک_یااباعبدالله
...زیارت عاشورا❣
وچقدرصوتت دلنشین است
درهمان حال اشڪ ازگوشه چشمانت می غلتد...
فاطمه بعدازان گفت:
_ همیشه بعدازنمازت صداش میڪنےتازیارت عاشورابخونـے...
💗
چقدرحالت را،این حس خوبت را دوست دارم.
چقدرعجیب..
ڪه هرڪارت #بوی_خدا میدهد...
حتـے لبخندت
🌹
دوڪوهه حسینیه باصفایـےداشت ڪه اگرانجا سربه سجده میگذاشتـےبوی عطراززمینش به جانت مینشست
سرروی مهرمیگذارم و بوی خوش راباتمام روح و جانم میبلعم...
اگراینجا هستم همه ازلطف #خداست...
الهـے#شڪرت..
فاطمه گوشه ای دراز ڪشیده وچادرش راروی صورتش انداخته...
_ فاطمه؟!!...فاطمه!!...هوی!
_ هوی و....!😓.لاالله الا الله....اینجا اومدی ادم شے!
_ هروخ تو شدی منم میشم!
_ خو حالا چته؟
_ تشنمه😖...
_ وای توچراهمش تشنته!ڪله پاچه خوردی مگه؟
_ واع بخیل!..یه اب میخواما...
_ منم میخوام 😁...اتفاقابرادرا جلو درباڪس آب معدنـےمیدن...
قربونت بروبگیر!خدااجرت بده😂
بلند میشوم ویڪ لگدآرام به پایش میزنم:خعلـےپررویـے😒
اززیرچادرمیخندد...
💞
سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده.
#تو مسوولـــــــــــــــے😐
#ادامه_دارد...
.
نویسنده :
#میم_سادات_هاشمی
#لطفا_هرگونه_پیشنهاد_انتقاد_درباره_داستان_را_با_ادمین_درمیان_بگذارید
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
🌹 #رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت5 #هوالعشـــــــــق❤ 🌹 دشت عباس اعلام میشودڪه میتوانیم ڪمـےاستراحت ڪنیم. ن
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت6
#هوالعشـــــــــق ❤️
سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف تر ایستاده ای و باڪس های آب مقابلت چیده شده.
#تو مسوولـــــــــــــــے😐
آب دهانم راقورت میدهم وسمتت مےآیم....
_ ببخشیدمیشه لطفا اب بدید؟
یڪ باڪس برمیداری وسمتم میگیری
_ علیڪم السلام!...بفرمایید
خشڪ میشوم ...سلام نڪرده بودم!
#چقدخنگم...
دستهایم میلرزد،انگشتهایم جمع نمیشود تابتوانم بطری هارا ازدستت بگیرم...
یڪ لحظه شل میگیرم وازدستم رها میشود...
چهره ات درهم میشود ،ازجا میپری وپایت را میگیری...
_ آخ آخ...
روی پایت افتاده بود!
محڪم به پیشانـےام میزنم
_ وای وای...تروخدا ببخشید...چیزی شد؟
پشت بمن میڪنـے،میدانم میخواهـےنگاهت راازمن بدزدی...
_ نه خواهرم خوبم!....بفرمایید داخل
_ تروخدا ببخشید!.😢..الان خوبید؟...
ببینم پاتونو!....
بازهم به پیشانـےمیڪوبم!#چراچرت_میگی_عاخه
باخجالت سمت درحسینیه میدوم.
صدایت را ازپشت سرمیشنوم:
_ خانوم علیزاده!...
لب میگزم وبرمیگردم سمتت...
لنگ لنگان سمتم می آیـے با بطری های آب...
_ اینو جاگذاشتید...
نزدیڪ ترڪه مےآیـے،خم میشوی تا بگذاری جلوی پایم...
ڪه عطرت رابخوبـےاحساس میڪنم
#بوی_یاس_میدهـے...
💞
همه وجودم میشود استشمام عطرت...
چقدر آرام است....#یاس_نگاهت....
🌹
نزدیڪ غروب،وقت برای خودمان بود...
چشمانم دنبالت میگشت..
میخواستم اخرای این سفرچندعڪس از#توبگیرم...📷
گرچه فاطمه سادات خودش گفته بود ڪه لحظاتـےراثبت ڪنم..
زمین پرفرازونشیب فڪه باپرچم های سرخ و سبزی ڪه باد تڪانشان میداد حالـےغریب راالقا میڪرد..
تپه های خاڪـے...🌷🌷
و تو درست اینجایـے!...لبه ی یڪـےازهمین تپه ها ونگاهت به سرخـےآسمان است.
پشت بمن هستـےوزیرلب زمزمه میڪنـے:
#ازهرچه_ڪه_دم_زدیم....آنهادیدند😢...
آهسته نزدیڪت میشوم.دلم نمی آید خلوتت رابهم بزنم...
اما...
💞
_ آقای هاشمـے..!
توقع مرانداشتی...انهم درآن خلوت..
ازجامیپری!مےایستـےوزمانـےڪه رومیگردانـےسمت من،پشت پایت درست لبه ی تپه،خالـےمیشود و...
ازسراشیبـےاش پایین مےافتـے.😓😨😮
سرجا خشڪم میزند#افتاد!!...
پاهایم تڪان نمیخورد...بزور صدارازحنجره ام بیرون میڪشم...
_ آ...آقا...ها..ها...هاشمـے!...
یڪ لحظه بخودم می آیم و میدوم...
میبینم پایین سراشیبـےدوزانو نشسته ای و گریه میڪنـے...
تمام لباست خاڪـےاست...
وبایڪ دست مچ دست دیگرت راگرفته ای...
فڪرخنده داری میڪنم#یعنی_ازدردگریه_میکنه!!
اما...تو... حتمن اشڪهایت ازسربهانه نیست...علت دارد...علتـےڪه بعدها آن رامیفهمم...
سعـےمیڪنم آهسته ازتپه پایین بیایم ڪه متوجه وبسرعت بلند میشوی...
قصدرفتن ڪه میڪنےبه پایت نگاه میڪنم..#هنوزکمی_میلنگد...😣
تمام جرئتم راجمع میڪنم وبلند صدایت میڪنم...
_ اقای هاشمی....اقا #سید... یکلحظه نرید...
تروخدا...
باور ڪنید من!....نمیخواستم ڪه دوباره....
دستتون طوریش شد؟؟...
اقای هاشمی باشمام...
اماتو بدون توجه سعـےڪردی جای راه رفتن،بدوی!...تازودتراز شر#صدای من راحت شوی...
محڪم به پیشانـےمیڪوبم...
#یعنیا_خرابکارترازتوهست_عاخه؟؟؟
#چقدعاخه_بےعرضههههه😭
💞
انقدرنگاهت میڪنم ڪه در چهارچوب نگاه من گم میشوی...
#چقدرعجیبـے...
یانه...
#تودرستی..
ما انقدر به غلطهاعادت کردیم که...
دراصل چقدر من #عجیبم....
💞
#ادامه_دارد...
.
نویسنده :
#میم_سادات_هاشمی
#دوستان_هرگونه_پیشنهاد_انتقاد_درباره_داستان_را_با_ادمین_درمیان_بگذارید
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت6 #هوالعشـــــــــق ❤️ سمت درحسینیه میروم و به بیرون سرڪ میڪشم،چندقدم انطرف
🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت7
#هوالعشـــــــــق❤
🌹
فضاحال وهوای سنگینےدارد.یعنےبایدخداحافظـےڪنم؟😔
ازخاڪےڪه روزی قدمهای پاڪ آسمانےهاآن رانوازش ڪرده،..باپشت دست اشڪهایم راپاڪ میڪنم😢
دراین چندروزآنقدرروایت ازآنهاشنیده ام ڪه حالا میتوانم براحتےتصورشان ڪنم...
دوربین رامقابل صورتم میگیرم وشمارامیبینم،اڪیپـےڪه از14 تا50ساله درآن درتلاطم بودند،جنب و جوش عاشقـے...ومن درخیال صدایتان میزنم.
_ آهای #معراجی_ها❣...🌹
برای گرفتن یک عڪس ازچهره های معصومتان چقدرباید هزینه ڪنم؟..
ونگاه های مهربان شما ڪه همگـےفریاد میزنند :هیچ❣...هزینه ای نیست!فقط حرمت #خون مارا حفظ ڪن...حجب رابخر،حیارابه تن ڪن.نگاهت رابدزد ازنامحرم❣😭
آرام میگویم:یڪ..دو...سه...
صدای فلش وثبت لبخند خیالےِشما❤
لبخندی ڪه #طعم_سیب میدهد❣
شاید لبهای شما با سیب حرم ارباب رابطه ی عاشق و معشوق داشته😢💔
دلم به خداحافظـےراه نمیدهد،بےاراده یڪ دستم رابالامی آوردم تا...
اما یڪےازشماراتصورمیڪنم ڪه نگاه غمگینش رابه دستم میدوزد...
_👈 باماهم خداحافظی میڪنے؟؟❢
خداحافظےچرا؟؟...
توهم میخوای بعدازرفتنت مارو فراموش ڪنے؟؟....خواهرم توبـےوفانباش👉
دستم را پایین می آورم و به هق هق می افتم؛احساس میڪنم چیزی درمن شڪست.
#ریحان_قبلی_بود
#غلطهای_روحم_بود...
نگاه ڪه میڪنم دیگرشمارا نمیبینم...
#شهدا بال و پر #بندگی هستند
وخاڪےڪه زمانـے روی آن سجده میڪردندعرش میشودبرای #توبه..
#تولدم_تکرارشد...
ڪاش ڪمڪم ڪنیدڪه پاڪ بمانم...
شماراقسم به سربندهای خونی تان...
💞
درتمام مسیر بازگشت اشڪ میریزم...بےاراده و ازروی دلتنگے....😢
شاید چیزی ڪه پیش روداشتم ڪارشهداست...
بعنوان یڪ هدیه...
هدیه ای برای این شڪست وتغییر
هدیه ای ڪه من صدایش میڪنم:
#علی_اکبر❤
صدای بوق ازاددرگوشم میپیچد
شماره راعوض میڪنم
#خاموش!
ڪلافه دوباره شماره گیری میڪنم
بازم #خاموش
فاطمه دستش رامقابل چشمانم تڪان میدهد:
_ چی شده؟جواب نمیدن؟
_ نه!نمیدونم ڪجا رفتن ...تلفن خونه جواب نمیدن...گوشےهاشونم خاموشه،ڪلیدم ندارم برم خونه😖
چندلحظه مڪث میڪند:
_ خب بیافعلا خونه ما❣
ڪمےتعارف ڪردم و " نه " آوردم...
دودل بودم...اما آخرسردربرابراصرارهای فاطمه تسلیم شدم
💞
واردحیاط ڪه شدم،ساڪم راگوشه ای گذاشتم و یڪ نفس عمیق ڪشیدم
مشخص بودڪه زهراخانوم تازه گلهاراآب داده.🌹
فاطمه داد میزند:ماااماااان...ما اومدیمم...
وتویڪ تعارف میزنےڪه:
اول شما بفرمائید...
اما بـےمعطلےسرت راپائین مےاندازی ومیروی داخل.
چنددقیقه بعد علےاصغرپسرڪوچڪ خانواده وپشت سرش زهرا خانوم بیرون می آیند...
علےجیغ میزندومی دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر #شیطون!
زهراخانوم بدون اینڪه بادیدن من جابخورد لبخندگرمی میزند واول بجای دخترش بمن سلام میڪند!
این نشان میدهد ڪه چقدرخون گرم و مهمان نوازند..
_ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم...
" و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند"
- خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما!
علےاصغربالحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟👶
زهراخانوم میخنددوبعد نگاهش راسمت من میگرداند
_ نمیخوای بیای داخل دخترخوب؟
_ ببخشیدمزاحم شدم.خیلےزشت شد.
_ زشت این بود ڪه توخیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهارحاضره.
لبخند میزند ،پشت بمن میکند ومیرود داخل.
💞
#ادامه_دارد
.
نویسنده :
#میم_سادات_هاشمی
#هرگونه_انتقاد_پیشنهاد_درباره_داستان_را_با_ادمین_درمیان_بگذارید
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨
🌼گرفتاریهای ما، نتیجه اعمال ماست
✍️در کتاب در محضر لاهوتیان به نقل از مرحوم کاشانی آمده است: جوانی مرتباً به سراغ من میآمد و از بی سر و سامانی زندگیِ خود شِکوِه داشت و من آنچه به نظرم میرسید از او دریغ نمیکردم ولی گره از کار او گشوده نمیشد! شبی از من دعوت شد تا در مراسم میلاد مبارک حضرت علی (علیه السلام) شرکت کنم. من به آن جوان گفتم که امشب،شب برات است با من همراه باش تا ببینم چه میشود؟! مجلس بسیار باشکوهی بود و از طبقات مختلف در آن شرکت کرده بودند. مداحان یکی پس از دیگری مدیحه سرایی میکردند و میرفتند. ساعتی از شروع مجلس گذشته بود که شیخ جعفر مجتهدی آمدند و در کنار من نشستند.
آن جوان از احترام من به ایشان دریافت که او باید مرد صاحب نَفَسی باشد، لذا مرتباً از من میخواست که مشکل او را با آقای مجتهدی در میان بگذارم تا بلکه فرجی شود. آن جوان را به ایشان معرفی کردم و گفتم: مدتی است که با گرفتاریها دست و پنجه نرم میکند، ولی از پس آنها برنمیآید! امشب، شب عزیزی است. اگر در حق او لطفی کنید ممنون خواهم شد. آقای مجتهدی نگاه نافذ خود را به صورت او دوختند و پس از چند لحظه درنگ به او فرمودند: شما باید رضایت پدر خود را جلب کنید! جوان گفت: پدرم، دو سال است که مُرده است! گفتند: گرفتاری شما هم از دو سال پیش شروع شده است. مگر فراموش کردهای که در آن روز آخر در میان شما چه گذشته است؟! شما در ساعات آخرین عمر پدرتان به سختی او را رنجاندید و پدر خود را در آن ساعات بحرانی به حالت قهر تنها گذاشتید!
جوان در حالی که عرق شرم بر سر و رویش نشسته بود رو به من کرد و گفت: آقا درست میگویند، نبایستی او را تنها میگذاشتم. آخر من تنها پسر او بودم، چه اشتباه بزرگی مرتکب شدم. آقای مجتهدی دقایقی بعد، دستوری به آن جوان دادند و از ما خداحافظی کردند و رفتند. آن جوان با به کار بستن دستور ایشان، در عرض یک ماه زندگیاش سر و سامان خوبی گرفت و هنوز هم با آرامش و در کمال راحتی زندگی میکند و دعاگوی آن مرد خداست. آن جوان چند شب بعد از آن ملاقات، پدرش را در خواب میبیند که به او میگوید: دیگر از تو ناراضی نیستم، تو با این کار خود مشکل بزرگی را از پیش پای من در عالم برزخ برداشتی!
💕🧡💕🧡
✨﷽✨
✅ذکرهای زیبا
✍️از چیزی نگرانی؟ بگو: حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت وهو رب العرش العظیم. گرفته میشی بگو: لااله الا الله ولا حول ولا قوه الا بالله. ناراحتی؟ همیشه بگو: إنما أشکو بثی و حزنی لله. در زندگیت موفق نیستی؟ بگو: و ما توفیقی إلا بالله علیه توکلت وإلیه أُنیب. خوشحال نیستی؟ همیشه بگو: حسبی الله ونعم الوکیل. از دنیا خستهای؟ بگو: اللهم اجعل همی الاخره.
نمازهایت را به موقع و مداوم نمیخوانی؟ همیشه بگو: اللهم اجعلنی مقیم الصلاه ومن ذریتی. میخواهی ازدواج کنی؟ بگو: ربی لاتذرنی فردا وانت خیرالوارثین. تنهایی؟ همیشه بگو: ربی هب لی من لدنک سلطانا نصیرا. خوشحالی؟ همیشه بگو: الحمدلله حمدا کثیرا. در کارهایت سختی میبینی؟ بگو: اللهم یسرلی اموری واشرح لی صدری.
دوست داری آرزویت برآورده شود؟همیشه بگو: استغفرالله واتوب الیه. تو دلت از دست کسی ناراحتی؟بگو: اللهم اجعلنی من کاظمین الغیظ والعافین عن الناس. میخواهی دایم قرآن بخونی؟بگو: اللهم اجعل القران ربیع قلبی. خونهای در بهشت میخواهی؟ بگو: قل هوالله احد. الله صمد. لم یلدولم یولد. ولم یکن له کفوا
🍃التماس دعای فرج ان شاءالله🍃
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
💕💛💕💛
🌷امشب برایت🌹✨
💕چه بخواهم ز خدا ؟✨
🌷بهتر از اینكه🌹✨
💕خودش پنجره باز اتاقت باشد🌹✨
🌷عشق محتاج نگاهت باشد🌹✨
💕خلق لبریز دعایت باشد🌹✨
🌷و دلت تا به ابد🌹✨
💕وصل خدایی باشد🌹✨
🌷که همین نزدیکیست🌹✨
✨ #شبتون_دور_از_دلتنگی 🌷
🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سـ🌸ـلام
سـال نو مبـارک💐
امروز دوشنبه
☀️ ٨ فروردین ١۴٠١ ه. ش
🌙 ٢۵ شعبان ١۴۴٣ ه.ق
🌲 ٢٨ مارس ٢٠٢٢ ميلادى
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺پروردگارم...
🕊شکوفایی روزت را سپاس میگویم
🌺که تاریکی شب را پایان میبخشد
🕊و تاریکی شب را نظاره گرم که
🌺 هیاهوی روز را سرانجام است؛
🕊دراین میان این
🌺"من"هستم که بالا میروم؛
🕊پایین می آیم،
🌺خوشحال و غمگین میشم؛
🕊تهی و سرشارمیشوم و باز...
🌺همان میشوم که بودم،
🕊پروردگارم بندگی ام را بپذیر.
🌺بایه بغل هوای تازه..#آمین
🌺🍃
ريشه هاي قالي را تا مي کنيم تا سالم بماند... ولي ريشه زندگي يکديگررا با تبر نامهرباني قطع مي کنيم و اسمش را مي گذاريم برخورد منطقي!!!!
دل مي شکنيم واسمش ميشود فهم وشعور!!!!
چشمي رااشکبار مي کنيم واسمش را مي گذاريم حق!!!!
غافل ازاينکه اگر درتمام اين موارد فقط کمي صبوري کنيم ديگر مجبور نيستيم عذرخواهي کنيم ...
ريشه زندگي انسانهارا دريابيم وچون ريشه هاي قالي محترم بشماريم...
گاهي متفاوت باش...
بخشش را ازخورشيد بياموز…
که ترازوئي ندارد…
سبک وسنگين نميکند…
جدا نمي سازد...
و فرقي نميگذارد....
به همه از دم روشنايي مي بخشد...
محبت را بي محاسبه پخش کن...
دروازه هاي قلبت رابه روي همه بگشا ....
و باور داشته باش خدايي که در اين نزديکيست، بهترينها رابرايت رقم زده است.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷اين روزها دامن زمين گلباران است !
🍃🌼كنار بهار بنشين
🍃🌷و شكوفههاى شادى را بچين !
🍃🌼نفس بكش طراوت زندگى را...
🍃🌷بگذار غم از دهان بيفتد !
🍃🌼نه زندگى كه هر لحظهاش
🍃🌷تازهدمِ تازهدم است !
🌷🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️نبخشیدن باعث
کوچک شدن افق نگاهت
و پر شدن فضای ذهنت
از چیزهایی میشود که هیچ نیازی به آنها نداری
می بخشی چون
به اندازه کافی قوی هستی
که درک کنی همه آدم ها ممکن است خطا کنند...
"بخشیدن"
هدیه ای است که تو به خودت میدهی..
به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز نمی توانند ببخشند،
بخشیدن خصلت آدم های قوی است
بخشیدن یک اتفاق لحظه ای هم نیست
فقط قدرتمندها می بخشند.
پس قوی بودن را انتخاب کن🌷
💕💚💕💚
بنظرم آدم، بیدلیل به کسی فکر نمیکنه، بیدلیل کسی رو دوست نداره، بیدلیل کسی رو فراموش نمیکنه.
بعضی از آدما، بدون اینکه خودشون بدونن خوبن، بدون اینکه حرف بزنی، حالت رو میفهمن، بدون اینکه لمسشون کنی، حست میکنن. بعضیا مرز آدم بودن رو رد میکنن، واسه همینه که ابدی میشن.
گاهی وقتا که دلم میگیره، به تو فکر میکنم، به خودم. به اينكه چرا دلتنگی هیچ راه درمانی نداره.
بعضی وقتا که دلم میگیره، پشت پنجره میشینم، بغض میکنم، به آسمون خیره میشم، شاید اونجا دوباره پیدات کنم. میگن خدا بزرگه؟ نه!؟
هروقت بیهوا یه یادت میافتم، به این فکر می کنم که شاید...
شايد دلت برام تنگ شده باشه.
بعضی از آدما همیشه هستن، حتی اگه رفته باشن.
#پویا_جمشیدی
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
بجای تماشای
پنجره زندگی دیگران 🍁🌼
از "کتاب عمرت" لذت ببر
داشته هایت را جلوی
چشمانت قاب بگیر....
برای نداشته هایت
تلاش کن
"حسرت باغچه"
دیگران را نخور
در عوض باغبان
دنیای خودت باش !🍁🌼
💕💙💕💚
قال رسول الله (ص):
القبر ینادی فی کل یوم بخمس کلمات ،انا بیت الوحده فاحملوا الی انیسا وانا بیت الظلمه فاحملوا الی سراجا انا بیت التراب فاحملوا الی فراشا،انا بیت الفقر فاحملوا الی کنزا وانا بیت الحیات فاحملوا الی تریاقا
واما الانیس فتلاوه القران
،اما السراج فصلاه اللیل
واما الفراش فعمل الصالح
واما الکنز فلا اله الا الله
واما التریاق فالصدقه .
رسول خدا (ص ) فرمود : قبر هر روز با پنج جمله ،ندا می دهد :
من خانه تنهایی هستم پس همدمی به سوی من آورید.
من خانه تاریکی هستم چراغ همراه آورید.
من خانه خاکی هستم پس فرش بیاورید
من خانه فقرهستم گنج وسرمایه بیاورید .
من خانه مارها هستم با خود پاد زهر بیاورید.
همدم ما در قبر ، تلاوت قرآن است
چراغ قبر، نماز شب است
فرش قبر ،عمل نیک است
گنج قبر، کلمه لا اله الا الله است
پادزهر قبر، صدقه است .
مجموعه ورام -ابی الحسین ورام
💕🧡💕🧡