eitaa logo
پروانه های وصال
6.1هزار دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
17.9هزار ویدیو
3.1هزار فایل
نکات تربیتی مطالب متنوع🍁 برگزیده سخنان بزرگان🍁 اخبار روز🍁 آشپزی🍁 رمان مذهبی ادمین @Yamahdiii14 شما بهترین هستید که بهترین را انتخاب کرده اید 🌸 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات بلامانع است😍 http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 آش عروس دال عدس ۱ لیوان برنج ۲ قاشق بلغور ۲ قاشق پیاز ۱ عدد خرد شده سیر ۲ حبه خرد شده رب فلفل ۲ قاشق رب گوجه فرنگی نصف قاشق روغن زیتون ۲ قاشق آب داغ ۸/۵ لیوان( در صورت لزوم بعدا از آب جوش استفاده کنید) کره ،نمک،فلفل،نعنا خشک بمیزان لازم نوووش جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بورک سیب زمینی مواد لازم آرد ۵/۵ لیوان آب ولرم ۲ لیوان نمک ۱ ق چ مایه خمیر ۱ ق م آب ولرم ۲ لیوان شکر ۱ ق م 📌 مواد داخل بورک ۳،۴ سیب زمینی پخته و له شده کره و ادویه ها را اضافه و مخلوط کنید.و برای میان بورک ۲۰۰ گرم کره آبشده خنک شده. در فر ۱۸۰ درجه تا زمانی که روی بورک برشته شود بپزید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 چاناک کوفته مواد لازم گوشت چرخکرده نیم کیلو پیاز ۱ عدد تخم مرغ ۱ عدد آرد ۳ قاشق غذاخوری جعفری،زیره،فلفل،نمک مواد داخل کوفته قارچ ۴۰۰ گرم فلفل کاپی ۱ عدد اسفناج خرد شده یک کاسه کره،نمک،آویشن،فلفل مواد سس بشامل کره ۱ قاشق آرد نصف قاشق شیر نصف لیوان فلفل سیاه کمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 کباب بقچه مواد لازم گوشت قرمز ریز خرد شده ۵۰۰ گرم نخود فرنگی پخته ۱ لیوان فلفل ۱،۲ عدد گوجه فرنگی ۱ عدد روغن مایع نصف فنجان نمک،فلفل سیاه،آویشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپ 🔻تحلیل جالب: قسم جلاله درباره حجاب...مثالی زیبا از امر به معروف! .      
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥همچنان که اینجا بعضی از سلبریتی‌ها اصلاً از سیاست و تحلیل و حتی کوچک‌ترین اطلاعات در مورد کشورشون خبر ندارند و خود تحقیری می‌کنند در کشورهای خارج پویشی راه افتاده برای مقایسه ایران و اسرائیل و حتی مردم کره ژاپن چین آلمان فرانسه و...هم از ایران حمایت میکنند و به کشورمون افتخار میکنن❤️😍
♨️ورود سپاه به مسئله‌ی نشان میدهد تصمیم نظام برای مقابله با معضل بی‌حجابی جدی است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپ 🔻تحلیل جالب: نظام ولایت فقیه، چه فرقی با دیکتاتوری دارد؟ دو شرطی که در هیچ نظامی در جهان وجود ندارد... .  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوانی به چاقو وارد مسجد شد و گفت: "بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟" همه با ترس به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم‌فرما شد، بالاخره پیرمردی با ریش سفید برخواست و گفت: " آری من مسلمانم!" جوان گفت، همراه من بیا , جوان و پیرمرد چندقدمی باهم دور شدند، جوان با اشاره به گله ای از گوسفندان، به پیرمرد گفت: "میخواهم تمامی آنها را قربانی کنم و بین فقرا پخش کنم و به کمک شما احتیاج دارم" پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت: "به مسجد بازگرد و شخص دیگری را برای کمک بیاور" جوان با چاقو و لباس خون آلود به مسجد بازگشت و گفت: "بین شما مسلمان دیگری هم هست؟" همه افراد حاضر در مسجد در حالی که بشدت ترسیده بودند به پیش نماز مسجد چشم دوختند! ناگهان پیشنماز فریاد زد: "به چه نگاه میکنید؟ به عیسی مسیح قسم با چند رکعت نماز خواندن ، کسی مسلمان نمیشود!"
📚 نفرین گنجشک ها ✍️در سال ۱۹۵۶ دولت چین برنامه ای برای افزایش محصولات کشاورزی ارائه داد، به این صورت که مردم را تشویق به کشتن چهار موجودی که مقامات چین گمان می کردند، باعث کاهش محصولات می شوند، کرد . این برنامه به نام "کارزار چهار آفت" معروف شد و برای از بین بردن پشه، مگس، موش و گنجشک راه افتاد. سه حیوان اول را که مردم همیشه می‌کشتند و در واقع هدف اصلی کارزار گنجشک‌ها بودند. دلیل حذف گنجشک‌ها این بود که حکومت چین پیش خودش حساب کرده بود که هر گنجشک در طول یک سال ۴.۵ کیلو غله می‌خورد، پس با نابودی گنجشک‌ها چند صد میلیون تن گندم و برنج اضافه می‌کرد. نیروی اصلی از بین بردن گنجشک‌ها بچه‌ها بودند، که با سنگ قلاب به دنبال گنجشک‌ها راه می‌افتادند و مردم هم در تمام طول روز با طبل و قاشق و بشقاب سروصدا ایجاد می‌کنند تا گنجشک‌ها بترسند و روی زمین ننشینند و همچنین لانه های آنها را هم ازبین می بردند و تخم های آنها را هم می شکستند . طبق گزارش گاردین به طور کلی در این مدت، جسد یک میلیارد گنجشک و یک و نیم میلیون موش از سطح کشور جمع آوری شد. در سال ۱۹۵۸ جمعیت گنجشک‌ها به شدت کاهش یافت اما سال بعد، برداشت برنج در کشور نه تنها زیاد نشد، بلکه کمتر از حد معمول شد، زیرا جمعیت ملخ‌ها و حشرات دیگر به شدت افزایش یافته بود. مقامات چین در سال ۱۹۶۰ دستور توقف گنجشک ستیزی را دادند و ساس را در کارزار چهار آفت جایگزین گنجشک کردند، ولی دیگر دیر شده بود و مرگ گنجشک‌ها و افزایش حشرات باعث ایجاد قحطی بزرگی در چین شد که منجر به کشته شدن ۴۵ میلیون نفر شد، این رویداد در چین به "نفرین گنجشک‌ها " معروف گشت. تجربه چین یاد داد که حذف هر گونه ای از زنجیره ی غذایی، باعث به هم خوردن نظم اکوسیستم خواهد شد و عواقب بدی را نیز به دنبال دارد.
46 🔶 مثلا یه نفر پاهاش مشکل داره و ویلچری هست. بهش میگی آرزوت چیه؟ به چی علاقه داری؟ میگه معلومه دیگه! من دوست دارم مثل بقیه راحت راه برم. 🔹 خب مشکل این آدم رو باید چطور حل کرد؟ 👈🏼 از یه طرف نمیشه "علاقه به راه رفتن" رو در این آدم از بین برد. بالاخره آدمه و دوست داره مثل بقیه راه بره. از طرف دیگه رو هم "نمیشه از بین برد". هزار تا دکتر هم بری نمیشه درمانش کنی. یا پول کافی برای درمانش نیست. اینجا فقط یک راه وجود داره: اینکه مساله "زمان" رو براش حل کنی. چطور؟ 🔺 بهش بگو معمولا آدما چقدر عمر میکنند؟ 70 سال؟ شما چند سالته؟ نهایتا 50 سال دیگه آدم از دنیا میره. 50 سال خیلی کوتاهه... تا چشم بهم بزنی تموم شده... ناراحت نباش...☺️ 🔹
47 🔶 یکی از خوبی های زمان اینه که میتونه جلوی "طغیان" آدم رو بگیره. کسی که به زمان نگاه نکنه کم کم فرعون میشه! کسی که به زمان نگاه نکنه ظالم میشه و دیگه نمیتونه جلوی نفسش رو بگیره. 👈🏼 و میدونید که هر کسی به دیگری ظلم کنه "توی همین دنیا" چوبش رو میخوره. حتی اگه انسان توبه کنه باز هم چوبش رو میخوره. ❇️ بله توبه برای از بین بردن اثر عمل در آخرت موثره ولی در دنیا آدم چوب ظلم خودش رو خواهد خورد و هییییچ کاریش هم نمیشه کرد... 💢 کسی که درک درستی از زمان پیدا کنه میفهمه که بالاخره ظلمی که کرده سر خودش میاد یه روزی... دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره! 🔹
شاهزاده ای در خدمت بیست و هفتم🎬: علی علیه السلام وارد خانه شد و درحالیکه صورتش از شادی می درخشید به طرف مکانی که آسیاب را درآنجا قرار داده بودند و اینک صدای دستی آسیاب از آنجا بلند بود رفت . او خوب می دانست که زهرایش اینک مشغول آسیاب جو است تا نانی تازه فراهم آورد. زهرا سلام الله علیها مشغول آسیاب کردن بود و چشم به حفره آسیاب داشت ، حسن و حسین گوشه ای نشسته بودند و حسین صدای گریه اش بلند بود. علی علیه السلام با دیدن این حال و روز زهرا که کارهای وقت گیر و سخت خانه و مراقبت از فرزندان کوچک واقعا توانش را گرفته بود ، قلبش بهم فشرده شد. نزدیک زهرا آمد و زهرا با دیدن سایهٔ مردش که بر سرش افتاده بود ، در حالیکه سلام میداد از جا نیم خیز شد. علی ، دست به روی شانهٔ زهرا گذاشت و امر کردند که بنشیند. خودش در کنار زهرا نشست و تا چشمش به خون خشک شدهٔ دور انگشتان فاطمه افتاد که در اثر سایش آسیاب بود. آسیاب را جلوی خود کشید و همانطور که شروع به گرداندن چوب کوچک و زبر آسیاب می کرد فرمود : علیکم السلام ای تمام هستی علی... حسن و حسین با دیدن پدرشان از جا برخواستند و به سمت پدر روان شدند و هر کدام روی یک زانوی علی ،قرار گرفتند. حسین که کوچک تر بود ،مشغول بازی با نگین انگشتری که بر انگشت پدرش می درخشید، شد و حسن با لحنی کودکانه پرسید : چقدر قشنگ است، از کجا آوردی اش بابا؟! زهرا لبخند زنان ، شوهرش را نگریست و با لحن شوخی فرمود : این هدیه از هر کجا که رسیده باشد ، پدرتان آن را نگه نخواهد داشت و بی شک در راه رضای خدا آن را انفاق خواهد کرد.. علی نگاهی پر مهر به زهرایش کرد و فرمود : مال دنیا از چرک کف دست هم برایم کم ارزش تر است... و براستی که مال دنیا آن زمان ارزش پیدا می کند که برای خداوند خرج شود، آن موقع ، معیاری برای سنجیدن آن ،نخواهیم یافت. علی بوسه ای از سر دو فرزندش گرفت و همانطور که جوهای پیش رو را آرد می کرد فرمود : این هدیه ایست از جانب نجاشی، پادشاه حبشه برای رسول خدا و رسول خدا ،آن را به من بخشید، در ضمن کاروانی پر از غلام و کنیز را نیز راهی مدینه نموده ، حالا که اینچنین در کارهای خانه ، دچار سختی شدی ، بد نیست به نزد پدر بزرگوارتان برویم و از او تقاضای کنیزی برای شما نماییم... زهرا سرش را پایین انداخت ، او با خود می اندیشید ، براستی که روی آن را ندارم چنین تقاضایی از پیامبر نمایم و خوب می دانم که پیامبر از فروش این غلامان و کنیزان ،کمک مالی به مسلمانان مهاجر و تهی دست می کند تا در مضیقه نباشند. علی که ناگفته های زهرایش را از سکوت او می فهمید ،دستی به روی دست های زخمی فاطمه اش کشید و فرمود : به تهی دستان مدینه فکر نکن که با فتح خیبر غنائم زیادی نصیب مسلمانان شده و البته زمین های حاصلخیز فراوانی، به زودی تمام مسلمانان مدینه ،تمکن مالی خوبی پیدا خواهند نمود.... ادامه دارد.... 🖍 به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
شاهزاده ای در خدمت بیست و هشتم🎬: چند روزی از ورود میمونه به خانهٔ پیامبر می گذشت، چند روزی که به اندازه تمام عمرش ،فیض برده بود و تجربه و علم کسب کرده بود. میمونه که دخترکی ده ساله بود و در این ده سال ، از صبح تا شام در قصرهای رنگ و وارنگ به سر کرده بود و قد کشیده بود ، اینک عظمت این خانهٔ خشت و گلی که عاری از هر تزیین و تجملی بود در پیش چشمش هزاران برابر آن قصرهای مجلل می نمود . او پیامبر اسلام را چونان پدری مهربان بر امتش یافته بود و حال که مشرف به دین مبین اسلام شده بود ، محمد صل الله علیه واله را چون پدرش و حتی بسیار بیشتر از او دوست می داشت و گویا این حس دو طرفه بود و رسول خدا هم محبتی اینچنین به میمونه داشت. پیامبر به راستی چون دخترش ، میمونه را دوست می داشت و در هر لحظه از حضورش در خانه ، نکته های ناب را به این دخترک آموزش می داد و میمونه بسیار مسرور بود که در تقدیرش ،چنین سرنوشت زیبایی رقم خورده و دوست داشت این برکتی که نصیبش شده تا آخر عمرش ادامه داشته باشد و این زیبایی حضور او در خانه پیامبر به زیبایی حضورش در بیت علی و زهرا پیوند بخورد. چند روزی بود که فاطمه سلام الله علیها ، دختر پیامبر، به خانهٔ پدرش می آمد ، میمونه همیشه در خفا و پنهانی، این بانو را می نگرید و هر لحظه که بوی فاطمه در فضا می پیچید خود را مانند باد به نزدیک ترین جای ممکن به این خانم مهربان، که بی شک سرور زنان عالم بود ، می رساند. میمونه احساس کرده بود که فاطمه چیزی می خواهد بگوید ،اما از گفتن آن شرم دارد ،تا اینکه چند روز بعد فاطمه به اتفاق همسرش علی به خانه پیامبر آمدند و به محضر رسول خدا رسیدند... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
شاهزاده ای در خدمت بیست و نهم🎬: فاطمه و علی وارد خانهٔ پیامبر شدند و باز عطر دل انگیزی که گویی از بهشت می آید بر عطر محمدی افزوده شد و فضای خانه ،بهشتی شد در روی زمین.. میمونه به شتاب خود را به پنجره ای که مشرف به حیاط خانه بود رساند و همانطور که پنهانی ، قامت مردانه و پهلوانی علی و چهرهٔ زیبا و آسمانی زهرا را می نگریست ،قلبش به تپشی سخت افتاد ،او دوست داشت جلو برود و سر بر آستان علی و زهرا بساید. آنها وارد اتاق شدند و به محضر رسول خدا رسیدند.. میمونه از اتاق بیرون آمد و مدام حیاط را بالا و پایین میرفت ، تا اینکه یکی از اهل خانه ،آرام در گوش دیگری گفت : فاطمه و علی آمده اند و علی برای اینکه فاطمه ،کمک کاری در خانه داشته باشد از پیامبر ،خدمتکاری طلب می کند. با شنیدن این حرف ، کبوتر دل میمونه ، بیشتر از همیشه به قفس تنش می کوبید، دل در دلش نبود ، او دوست داشت اگر پیامبر خواست خدمتکاری برای دخترش بفرستد ، این سعادت نصیب او شود‌. بعد از‌گذشت ساعتی ، علی و فاطمه با چهره هایی خندان از اتاق بیرون آمدند، میمونه به شتاب خود را آنها رسانید و در حالیکه ،عرق شرم از سرو رویش می بارید گفت : س..س...سلام علیکم علی نگاهش را به زمین دوخت و با لحنی مهربان جواب سلامش را داد و فاطمه با محبتی مادرانه به سمتش آمد با دستان مبارکش دست میمونه را گرفت و در حالیکه کل صورتش از مهربانی لبریز بود ، جواب سلامش را داد.... طاقت میمونه از دیدن اینهمه مهر و عطوفتی که آسمانی بود ،طاق شد و ناگهان گریه کنان به سمت اتاقش رفت. او می خواست خود از فاطمه بخواهد که او را به منزلشان ببرند ولی نتوانست که خواسته اش را بر زبان آورد. صدای بسته شدن درب اصلی خانه که بلند شد، میمونه از جا برخواست تا بیرون برود و ببیند چه کسی سعادت خدمتکاری این زوج ملکوتی را یافته.. و شنید که پیامبر به جای دادن خدمتکار ، اذکاری را به دخترش آموخته که با خواندن آن بعد از هر نماز ،فاطمه نیرویی مضاعف پیدا کند تا بتواند به امور خانه رسیدگی نماید.. ادامه دارد‌... 🖍 به قلم :ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📌سحر؛ زمان درخواست حاجت😊 .
18.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃ثواب عظیم نمازشب🍃 🔸️طبق آیه قرآن هیچ کس از ثوابی که خداوند می‌خواهد در آخرت به نمازشب خوان ها بدهد خبر ندارد، حتی پیامبر 👈برای دیگران ارسال کنید. (انتشار این ویدیو به منزله صدقه جاریه است.) 👆🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌤