eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم سلام برفاطمة زهرا ودوستانش 🌷۹ صفت انسان: ِ 🌷۱.وَكَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا (١٠٠)اسراء انسان،تنگ نظر وبخیل است 🌷۲.وَكَانَ الْإِنْسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا (٥٤)کهف انسان،زیاد جدل میکند 🌷۳.إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ (١٥)زخرف انسان،ناسپاس است 🌷۴.انَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (١٩)معارج انسان،حریص وکم طاقت است 🌷۵.ٓ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَىٰٓ (٦)علق انسان ،طغیانگراست 🌷۶.انَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (٦)عادیات انسان،ناسپاس وبخیل است 🌷۷.انَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ (٢)عصر انسان، ضرر میکند 🌷۸.وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِيفًا (٢٨)نساء انسان،ضعیف آفریده شده 🌷۹.ان الانسان لظلوم کفار.۳۴ابراهیم انسان،ستمگر وناسپاس است تنهاراه سعادت،ایمان وتقوا است 💕💕💕
... در ڪشور عشق مقتدا ايست فرماندهي ڪݪ قوا ايست ديروز اگر عزيزمصر بود امروزعزيز دݪ ما ايسٺ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 : آمریکا یک کرد که راه برخورد با خودش را برای همه‌ی عالم باز کرد...
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَان درباره من پرسیدند؛ بگـو : قـریبم ... اگـر هـم نپرسیدند؛ بگـو : غـریبـم ... بقـره ۱۸۶ 💕💕💕
✨🌹❤️💐✨🌹❤️💐 پیامبر اکرم(ص) در روز بعد از عروسی به خانه امام علی (ع) آمد و از آن حضرت پرسیدند: «همسرت را چگونه یافتی؟» عرض کرد: «خوب یاوری است بر طاعت و بندگی خدا.» حضرت از فاطمه نیز همین سوال را پرسید، فاطمه عرض کرد: «بهترین شوهر است.» 📚(بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۱۷) 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در روزگاران پیشین، شغلی بنام خوشه ‌چینی وجود داشت. آنها که دست شان تنگ بود و خرمن و مزرعه ای نداشتند، پشت سر دِروگر ها راه میرفتند و خوشه های جامانده را از زمین بر میداشتند و گاها صاحب مزرعه به دروگران دستور میداد که شلخته درو کنند تا چیزی هم گیر خوشه چین ها بیاید. حافظ نيز در شعرى چنين میفرماید : ثوابت باشد ای دارای خرمن اگر رحمی کنی بر خوشه چینی دستفروشان «خوشه چین» های روزگار ما هستند، آنهايى که در این هوای سرد چشم دارند به اینکه از جیب ما «اسکناسی» بیرون بیاید و چیزی از بساط مختصرشان بخریم. گاهی لازم است شلخته درو کنیم و شلخته خرج کنیم ... 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا گریه این فرزندان را میدید و اطلاعات پدران مدافع را در اختیار آمریکا قرار میداد؟ ‌ آخه زندگی لاکچری به چه قیمت؟ لعنت به دنیای کثیف و مادیاتش
مراقب آدمهاے "آرام" زندگیتان باشید، آنهاےے ڪه "گوش" میدهند، دیرتر "غمگین" میشوند، "سخت عصـــبانے" میشوند، طولانے "دوستتان" دارند، کم "عاشـــق" میشوند، "مهربانے" را بلدند،"حواسشان" به شماست، ... "درد" را به "جان" میگیرند تا شما را "نرنجانند"،... آنها همانهایے هستند ڪه اگر "دلشان بشڪند"! دیگر"نیســـتند"! نه اینڪه "ڪم" باشند دیگر "نیستـــند... 💕💕💕
🍃فهرست گناهان ڪبیرہ از نظر سید عبدالحسین دستغیب🍂 آیت اللہ سید عبدالحسین دستغیب شیرازے ڪتابے بہ نام گناهان ڪبیرہ دارد. نا امیدے از رحمت خداے تعالے ایمنے از مڪر و عقاب خدا دروغ آدمڪشے، ڪشتن ڪسے ڪہ خدایتعالے ڪشتن او را تحریم ڪردہ و خونش را محترم دانستہ مگر آن ڪہ جنبہ قصاص و اجراء حدود الهے داشتہ باشد. عاق پدر و مادر شدن خوردن مال یتیم بہ ستم دروغ بستن بہ خدا و یا رسول خداو یا بہ اوصیاء او فرار از جنگ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح آمده تاعشق بکارد باران محبت به سرت بازببارد خورشیدرسیده‌ست که باجوهر نورش نقشی زخدابردل پاکت بنگارد
إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ; فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ اگر بردبار نیستی خود را بردبار جلوه بده ، زیرا کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و به زودی یکی از آنها نشود
آدمهای منفی به پیچ و خم جاده می اندیشند ؛و آدمهای مثبت به زیبایی های آن . . . هر دو به مقصد می رسند ؛ اما یکی با حسرت و دیگری با لذت . . . 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بھ دنیا دل نبندید!! دنیافانی‌ست... مال‌دنیا‌هم‌بھ‌ دنیامۍماند سعی‌ڪنید"عاقبت‌بخیر"شوید.. :) -آیت‌الله‌شاه‌آبادی 💕💕💕
جوانان نسل سوم و چهارم گوش به فرمان رهبر هستند و نخواهند گذاشت که پای دشمن به مرزهای همدان و کرمانشاه برسد و در این راه جوانان عزیزی به عنوان مدافع حرم اهل‌بیت به شهادت رسیدند که در حقیقت مدافع اسلام و مدافع دین خدا هستند و شهادت در این راه برای ما افتخار است.. 💕💕💕
✾ ✾ ✾ ══════💚══   ✨حضرت محمد (ص) فرمودند: روز غدیر خم برترین عید هاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد؛ آن روز برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدیت شوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.)✨
پروانه های وصال
#اصلاح_خانواده قسمت ۳۹ 🔰🔵✅ #اصلاح_دیگران ۱۲ 💎امام صادق علیه السلام فرمودند: اگه انسان به خاطر گناه
قسمت ۴۰ ✅🌺✅ ۱۳ ✅در مورد امر به معروف یه نکته ی ظریفی وجود داره⬇ 🔴خیلی وقتا واقعا نیاز نیست که برای اصلاح طرف مقابل، آدم زیاد حرف بزنه ! 👌بلکه با یه نگاه و نهایتا دو سه کلمه میشه اصلاحش کرد.😳 ⬅بنده زیاد از این قضیه استفاده میکنم و نتایج خوبی گرفتم☺️ 🔹مثلا توی حوزه بودم یکی از بچه ها نشسته بود نزدیکم و داشت حرف میزد 🔴بعد یه حرفی پشت سر یکی زد! ⬅با اینکه رفیق هستیم و با هم خیلی بگو بخند داریم ⚠اما خب همون موقع اخم کردم و بهش گفتم ،آخه چرا غیبت میکنی؟ 😒 👣بعد هم بلند شدم و رفتم بیرون. 👌این بنده خدا دیگه ندیدم غیبت کنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله بهجت (ره): دعایی که خیلی مختصر باشد و کار مفصل را بکند، « صلوات » است ... 💡 💕💕💕
پروانه های وصال
❣❣ ‌ ❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت 41 بخش هشتم) موهاے بافتہ شدم افتادہ بود روے شونہ م با دست انداختمشون
❣   ‌ ❤️ ❤️(قسمت42 بخش اول) وارد حیاط دانشگاہ شدم،چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ بهار بدو بدو بہ سمتم اومد و دستش رو زد روے شونہ م:بَہ عروس خانم! چپ چپ نگاهش ڪردم و گفتم:اولاً سلام،دوماً نہ بہ بارہ نہ بہ دارہ چرا جار میزنے؟! با شیطنت نگاهم ڪرد و گفت:سلام عروس! اگہ بہ دار و بار و در و پنجرہ نبود ڪہ مامانش نمے اومد خونہ تون شمام اجازہ نمے دادے بیان! همونطور ڪہ قدم بر مے داشتم گفتم:بیا بریم ڪلاس دیر میشہ! بهار نگاهے بہ ساعت مچیش انداخت و گفت:دہ دیقہ موندہ بیا تعریف ڪن ببینم چے شد! پوفے ڪردم و گفتم:وا چے بشہ؟! هیچے نشد! بهار چشم هاش رو ریز ڪرد و گفت:خب بابا حمیدے رو نخوردم! خواستم ڪلاس بذارم و شوخے ڪنم همونطور ڪہ با دست گوشہ ے چادرم رو گرفتہ بودم گفتم:بهار من ڪہ قبول نمے ڪردم مامانش خیلے گیر بود ڪم موندہ بود بگم سمج بسہ دیگہ چقدرم بداخلاق و بد عُنق! همونطور ڪہ دست هام رو تڪون میدادم ادامہ دادم:هے اصرار پشت اصرار آخر قبول ڪردم بابام اجازہ بدہ بیان،از این زناے ڪَنہ بود! بهار همونطور ڪہ بہ پشت سرم زل زدہ بود گفت:شنید! با دهن باز بہ صورتش خیرہ شدم،چندبار دهنم رو تڪون دادم بہ زور سرم رو برگردوندم ڪسے رو ندیدم چندتا از بچہ هاے دانشگاہ در حال رفت و آمد بودن رو بہ بهار گفتم:حمیدے پشت سرم بود؟! زل زد بہ چشم هام و گفت:نہ بابا توام،وگرنہ الان مچالہ شدہ بودے ڪف زمین! سهیلے رو میگم،انگار بلندگو قورت دادے! داشت مے اومد صداتو ڪہ شنید مڪث ڪرد پروندہ ے غیبتم پیش سهیلے رد ڪردے! نفسم رو بیرون دادم و گفتم:درد نگیرے فڪر ڪردم حمیدے پشت سرم بودہ! بازوم رو گرفت،با تعجب گفتم:راستے بهار من اصلا تو مغزم نمیگنجہ حمیدے اومدہ خواستگاریم آخہ چیزے ازش حس نڪردہ بودم. بهار با شیطنت نگاهم ڪرد و گفت:از آن نترس ڪہ هاے و هوے دارد از آن بترس ڪہ سر بہ توے دارد! با چشم هاش بہ جایے اشارہ ڪرد،رد نگاهش رو گرفتم حمیدے نزدیڪ ما راہ مے اومد با دیدن نگاہ من لبخند ڪم رنگے زد،خواست بیاد سمتمون ڪہ سهیلے از پشت دست روے شونہ ش گذاشت و گفت:مهدے بیا ڪارت دارم! قیافہ ے سهیلے جدے و ڪمے اخم آلود بود. متوجہ نگاہ خیرہ م شد سرش رو بلند ڪرد اما نگاهش بہ من نبود! سریع نگاهم رو ازش گرفتم و با بهار وارد ساختمون دانشگاہ شدیم. ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانی
پروانه های وصال
❣   ‌ ❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت42 بخش اول) وارد حیاط دانشگاہ شدم،چند قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ بها
❣ ❣ ❤️ ❤️(قسمت 42 بخش دوم )جلوے آینہ مشغول مرتب ڪردن شالم بودم ڪہ مادرم وارد اتاق شد. همونطور ڪہ با دست چادرش رو گرفتہ بود با حرص گفت:هانیہ!هانیہ!هانیہ! خونسرد گفتم:جانم. از تو آینہ زل زدم بهش و ادامہ دادم:جانم برگشتم سمتش و با لبخند باز گفتم:جانم!شد سہ بار،بے حساب! مادرم پوفے ڪرد و گفت:الان میان! چادرم رو از روے رخت آویز برداشتم و گفتم:مامان خواستگارے منہ ها،تو چرا هول ڪردے؟ مادرم همونطور ڪہ در رو باز مے ڪرد گفت:اون از بابات ڪہ نشستہ سریال میبینہ این از تو ڪہ تازہ یادت افتادہ آمادہ شے،پدر و دختر لنگہ ے هم بیخیال! با گفتن این حرف از اتاق خارج شد،بے تفاوت برگشتم جلوے آینہ و آخرین نگاہ رو بہ خودم انداختم. با صداے زنگ در صداے مادرم هم بلند شد! _هانیہ اومدن! آمادہ اے؟ نفس عمیقے ڪشیدم و از اتاق خارج شدم. پدرم ڪنار آیفون ایستادہ بود آروم گفت:باز ڪنم؟ مادرم با عجلہ اومد بہ سمت من و بازوم رو گرفت،همونطور ڪہ من رو بہ سمت آشپزخونہ مے ڪشید گفت:باز ڪن دیگہ! با تعجب بہ مادرم نگاہ ڪردم و گفتم:مامان شهیدم ڪردے،میدونستم اینطور هول میڪنے قبول نمیڪردما. مادرم بازوم رو رها ڪرد و گفت:میمونے همینجا هروقت صدات ڪردم چاے میارے،اول بہ خانوادہ ے پسرہ تعارف میڪنے بعد من و بابات بعدم آروم ڪنار من میشینے! چند بار پشت سر هم سرم رو تڪون دادم و گفتم:از صبح هزار بار گفتے! با پیچیدن صداے یااللہ مردونہ اے مادرم چادرش رو مرتب ڪرد و از آشپزخونہ خارج شد. ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے