eitaa logo
پروانه های وصال
7.5هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
19.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
سلامى به زیبایى نگاه مهربونتون... روزتون پر از آرامش وحس قشنگ زندگی امیدوارم دراین روززیبا، غرق درباران رحمت الهی شوید... سلام دوستان خوبم✋ صبح زیباتون بخیر🌸
﷽❣ ❣﷽ آفتابی، نفس صبح دل آرایی تو مَه من ، شاخ گل نرگس رعنایی تو چشمهای من اگر رخصت دیدار نیافت رو به هر سوی نماید دلم ، آنجایی تو 🌼 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 رهبر عزیزمان امام خامنه ای در جلسه ای با هیئت دولت به مسئله ی مهم پرداختند اما متاسفانه بسیاری از رسانه ها ، این صحبتها را به درستی پوشش ندادند .. شبکه ملی اطلاعات یعنی حضور قوی ما در پیام رسانهای ایرانی و به دنبال آن زمانی که شبکه ملی اطلاعات راه بیفتد سرعت اینترنت بسیار بیشتر و هزینه آن نیز بسیار کمتر شده و هزاران شغل برای جوانان ایجاد می شود و باعث پیشرفت بسیار زیاد در زمینه اقتصادی گردیده و همینطور از لحاظ امنیت ، اطلاعات مردم به دست دشمنان نمی افتد ... اما لیبرال ها و غربگدایان با شایعات مختلف در پیام رسانهای تحت نفوذ دشمنان (واتس آپ ، تلگرام ، اینستاگرام و ... ) جلوی این طرح ارزشمند ( ایجاد شبکه ملی اطلاعات ) را گرفته اند ...
دربـرخـی‌منابـع‌برایِ‌حضرت‌مـهدی{عج}لقب‌خاصـی‌ذکر‌شده‌با‌عنوان "خُـنَّـس" امـا‌این‌لقب‌از‌کجا‌گرفته‌شده؟✨ از‌آیه۱۵‌سوره‌تکویر‌که‌میفرماد: "فَلا‌اُقسِمُ‌‌بِالْخُنَّس" حالااین"‌خُنَّس‌ْ"‌یعنـی‌چی؟ یعنـی‌آن‌ستآره‌ای‌که‌مـیـرود‌ امـا‌برمـیگـردد..♥️ کِی‌بشه‌برگـردی‌ستاره‌ی‌ِ‌دلـهـا؟!..😍 💕💕💕
📚 🔥شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم تو را نصیحت کنم؛ 🌙حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم نزد شما چگونه اند؟! 🔥شیطان گفت: مردم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند: 💥عده ای مانند شما «معصومند»، از آنها مأیوسم و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند. 💥دسته ای هم برعکس، در پیش ما «شبیه توپی» هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم. 💥دسته ای هم هستند که از دست آنها «رنج می برم»؛ زیرا فریب می خورند؛ «ولی » سپس از کرده خود⚡️ پشیمان می شوند و ⚡️استغفار می کنند و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به ⚡️یاد خدا می افتند. و از چنگال ما فرار می کنند. ما از چنین افرادی پیوسته رنج می بریم... 📚 کشکول ممتاز ؛ مرتضی احمدیان ، ص: ۴۲۶ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دق کردن دختر شهید مدافع حرم از خبر نحوه شهادت پدر...😭 🏴 بمیرم برات رقیه جان....
✨زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهندگفت !!! 💫زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم 💫باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ، مقدمه اش "عشق او" ، و انتهایش "نگاه او" باشد . ⚡️💕💕💕
زندگی همین است. تجربه‌ای با طعم خاص. هدایت یک کشتی در دریایی طوفانی. به امید رسیدن به مقصدی برای آرامش. برای کشف جزیره‌های کشف نشده. و البته، وقتی که در آخر به هیچ کدام هم نرسیدیم، لبخندی از رضایت که به هر حال: قایقران ماهری شده‌ایم… لبخند بزن، زندگی همین است! ⚡️💕💕💕
اگر آنچه می نویسی با ارزش تر از کاغذ و قلمت نباشد به تمام درختان عالم خیانت کرده یی !
💕کدام گروه ؟ ‌شاید بتوان انسان‌ها را از یک نگاه آموزشی به سه گروه بخش کرد: ۱. بی‌سوادان ۲. کم‌سوادان ۳. باسوادان! زمانی بود که باید از افتادن کارها به دست گروه نخست و دوم ترسید، اما به باور من گروه چهارمی هم وجود دارد که اگر در مصدر امور قرار بگیرند جهانی را می‌توانند به ویرانی و واپسگرایی بکشانند: گروه بدسوادان! "بزرگ‌ترین دشمن دانش بی‌‌دانشی نیست، پندار داشتن دانش است." 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ... احتیاط ڪن !☝️ تو ذهنت باشد ڪه یڪی دارد مرا می بیند ،👀 یڪ آقایی دارد مرا می بیند ،😇 دست از پا  خطا نڪنم ؛🙃 مهدی فاطمه (س) خجالت بڪشد 😔 وقتی می رود خدمت مادرش ڪه گزارش بدهد شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد ؛ بگوید : "مادر ! فلانی خلاف ڪرده ، گناه ڪرده است ". بد نیست ؟!!! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا (س) چہ جوابی می خواهیم بدهیم ؟؟!! نامه شهید 💕💕💕
میگفت‌؛ رفیق‌شروع‌‌کردن‌مهمه🌱 اما‌مهمتر‌از‌شروع‌کردن‌ادامه‌دادن‌ مسیرهه... درجریانید‌که؟!🖐🏻 تومسیر‌‌‌امام‌زمان‌قدم‌برداشتن‌مهمه🚶🏻‍♂ اما‌مهم‌تر‌از‌قدم‌برداشتن‌تومسیرامام‌زمان‌ ثابت‌قدمیِ.... ؟! 💕💕💕
*آیت الله دستغیب(ره):* 🌸 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ ، سگ میرود؟! چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود… 🌸 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان : 🔴 حب مال 🔴 زر و زیور 🔴 شهوت 🔴بخل 🔴حسادت و… درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند. و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد. 🌸 اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند... تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم : نمیشه بشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگیم پناه میبریم بخدا! تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا!, مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!! باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم... ‏💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🏴یکی از علتهای نزول بلا ✍امام سجاد(ع)، به اهل و عیال خود سفارش می کردند: «هیچ سائلی از مقابل خانه من نمی گذرد مگر اینکه اطعامش کنیم» گاهی به ایشان اعتراض می کردند: «ولی هر سائلی که واقعا محتاج نیست!» امام سجاد(ع)پاسخ می دادند: «بیم آن دارم که بعضی از آنها مستحق باشند و ما نیز با رد کردن مستحق، به بلایی که بر حضرت یعقوب نازل شد مبتلا شویم. حضرت یوسف، آن خواب معروف را همان شبی دید، که یعقوب، سائل مستحقی را اطعام نکرد. 💥آن شب یعقوب و خانواده اش سیر خوابیدند ولی سائل، گرسنه بود. به همین دلیل خداوند فرمود: «ای یعقوب ! چرا به بنده ام رحم نکردی؟! به عزتم سوگند تو را به مصیبت پسرانت مبتلا خواهم کرد.» 📚علل الشرایع ج ۱ ص۶۱ 💕💕💕
2 ❇️ گفته شد که اگه آدم میخواد تو تمام اتفاقات زندگیش خیلی قوی عمل کنه و آسیب نبینه لازمه که قدرت روحی خودش رو بالا ببره. ✔️ برای بالا بردن قدرت روحی اولا ادم باید "اهل پذیرش رنج" باشه. نباید از سختی های دنیا فرار کنه. "حتی باید گاهی به استقبال برخی از رنج ها هم بره". ⭕️ آدمی که تا بهش سختی میرسه غر میزنه خب معلومه که خیلی اذیت خواهد شد. ❇️ برای خودت اینو جا بنداز که تا زمانی که توی دنیا هستی قراره رنج بکشی.☺️ اگه یه جایی رنج نکشیدی کلی خوشحال شو و بگو خدایا شکر که این چند ساعت بهم رنجی نرسید. ممنوووووون!😊 اگه آدم بتونه چنین روحیه ای رو در خودش به وجود بیاره فوق العاده صبور میشه و روحش بزرگ و قدرتمند خواهد شد.... ✅ ما تنهامسیری ها اساس و مبنای زندگی کردن رو پذیرش رنج قرار میدیم تا بتونیم از لذت های زندگی مون بیشتر از بقیه کیف کنیم...👌🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نصیحتهای خانوم جون 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: هر وقت خواستی نمک تو غذا بریزی، پشت تو بکن به شوهرت تا نبینه چقدر ریختی! یعنی هر چیزی رو ، لازم نیست به شوهرت بگی! 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: نونت رو واسه دل خودت میخوری لباست رو ، واسه دل مردم میپوشی. یعنی که توی خونه‌ات ممکنه نون خالی بخوری، کسی نمیبینه ولی لباست رو همه میبینن پس خوب و تمیز و مرتب بپوش. 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: هیچوقت تعریف هیچ زنی رو جلوی شوهرت نکن. چون باعث میشه شوهرت به زنهای اطرافش دقت کنه و عادتش بشه. 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: جایی نِشین ، که ورنخیزی وحرفی بزن که ورنتیزی. یعنی حواست باشه با کی میری و با کی میای! هر کسی لایق رفت و آمد نیست! 👈 خانوم جون خدا بیامرز میگفت: تعریف دونفر رو توی جمع نکنین. یکی بچه یکی شوهر! زود چشم میخورند! 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: همیشه پوستت رو بشکاف پولتو بذار توش. یعنی همیشه برای خودت پس انداز داشته باش! 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: اول و آخر زندگیت فقط شوهرت برات میمونه، نه بچه هات، نه ما که پدر و مادرتیم...پس همیشه هوای شوهرت رو داشته باش!! 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: اگه شوهرت دوستت باشه دنیا دشمنت باشه خیالت راحت باشه، ولی اگه دنیا دوستت باشه شوهرت دشمنت باشه فایده نداره. 👈 خانوم جون خدابیامرز ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺯﻧﻲ ﺭﻭ میدید ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻩ میگفت: ﻧﻨﻪ "ﺗﻮی کِشتی ﻛﻪ هستی ﺑﺎ ﻧﺎﺧﺪا ستیز نکن. 👈 خانوم جون خدابیامرز میگفت: هیچ وقت نون و تخم مرغ تو خونه‌تون تموم نشه. نصفه شبی کسی بیاد خونه‌تون ازتون انتظار چلو کباب نداره اما حداقل یه نیمرو میذاری جلوش ..🌸🌺🌸🌺🌸
اعمالی که موجب بی برکتی و فقر می شوند: 1.غذا خوردن بدون شستن دست. 2.غذا خوردن بدون گفتن بسم الله. 3.غذا خوردن در تاریکی. 4.غذا خوردن در حالت تکیه. 7.استفاده از ظروف شکسته. 9.قطع کردن نان با دندان. 10.خوابیدن بعد نماز صبح تا طلوع خورشید. 11.خوابیدن بین مغرب و عشاء. 12.ادرار نمودن زیر درخت. 13.ادرار نمودن در حالت ایستاده. 14.ادرار نمودن در حمام. 15.جارو زدن منزل موقع شب. 16.شانه کردن زنان سر خود را در حالت ایستاده. 17.دعا نکردن برای پدر مادر. 18.کوتاه کردن ناخن با دندان. 19.صدا زدن پدر مادر با اسم آنها. 20.گذاشتن تار عنکبوت در خانه. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﻨﯿﺪ ،ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺳﻌﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﮐﻨﺪ!!! بگو یا الله توجه󾫱 هرکس در موقع اذان به موسیقی و ترانه گوش دهد... نمی تواند هنگام مرگ شهادتین بگوید... 🤲🤲🤲🤲
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دوست داری حافظه ات زیاد بشه؟؟؟ ۱-مسواک بزن. ۲-روزه بگیر. ۳-قرآن بخون. دوست داری گوش درد و دندون درد نگیری؟؟؟ بعد از هر عطسه ای که می کنی بگو : الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین می دونی خداوند از چه چیز هایی بیزاره ؟ ۱-خوابیدن بدون نیاز . ۲-خوردن در حال سیری . ۳-خندیدن بی جا . می دونی چه کسی ثواب شب زنده داران و عبادت کنندگان رو می بره؟ کسی که با وضو می خوابه . دوست داری رزق و روزی ات زیاد بشه؟ ناخن هات رو روز جمعه بگیر . میدونی خوابگاه شیطان کجاست؟ زیر ناخن بلند می دونی روز قیامت چه کسی رو دست بسته میارن و جاش توی دوزخه؟ هر مردی که با زن نامحرم دست بده. می دونی چه کسی راه بهشت رو گم می کنه؟؟؟ کسی که وقتی نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو می شنوه، صلوات فرستادن رو فراموش می کنه. دوست داری گناه های چهل سالت محو بشه؟ هر صبح ۱۰ بار بر پیامبر صلوات بفرست اللهم صل علی محمد و آل محمد .لااله الاالله محمد رسول الله علی ولی الله 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 ❤️ ❤️ _علے جلوے محضر منتظر وایساده بود... بابا جلوے محضر پارک کردو از موݧ خواست پیاده شیم علے با دیدݧ ما دستشو گذاشت روسینشو همونطور کہ لبخند بہ لب داشت بہ نشونہ سلام خم شد _اردلاݧ خندید و گفت ببیـݧ چہ پاچہ خوارے میکنہ هیچے نشده محکم زدم بہ بازوش و بهش اخم کردم. اردلاݧ دستم و گرفت و از ماشیـݧ پیاده شدیم ماماݧ و بابا شونہ بہ شونہ ے هم وارد محضر شدـݧ منو اردلاݧ هم با هم علے هم پشت ما با ورود ما بہ داخل محضر  همہ صلوات فرستادند _فاطمہ خواهر علے اومد و دستم از دست اردلاݧ کشید و برد سمت  سفره ے عقد دختره با مزه اے بود صورت گرد و سفید با چشماے مشکے،درست مثل چشماے علے داشت. _مادرش هم چادر مشکیمو از سرم برداشت و چادر سفید حریرے کہ بہ گفتہ ے خودش براے زݧ علے از مکہ آورده بود و سرم کرد و روصندلے نشوند _هیچ کسي حواسش بہ علے کہ جلوے در سر بہ زیر وایساده بود نبود عاقد علے و صدا کرد آقا داماد بفرمایید بشینید همہ حواسشوݧ بہ عروس خانومہ یکے هم هواے دامادو داشتہ باشہ _با خجالت رو صندلے کنارے مـݧ نشست باورم نمیشد همہ چے خیلے زود گذشت و مـݧ الاݧ کنار علے نشستہ بودم و تا چند دیقہ ے دیگہ شرعا همسرش میشدم استرس تموم جونم و گرفتہ بود. _دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت کہ خطبہ عقد و  جارے کنہ علے قرآن و گرفت سمتم و در گوشم گفت: بخونید استرستوݧ کمتر میشہ قرآن رو باز کردم _"بسمِ اللہ الرحمـݧ ارحیم" یــــس_والقرآن الکریم... آیہ هاے قرآن و تو گوشم میپیچید احساس آرامش کردم تو حال و هواے خودم بودم کہ با صداے حاج اقا بہ خودم اومدم _براے بار آخر میپرسم خانم اسماء محمدے فرزند حسیـݧ آیا وکیلم شما را بہ عقد آقاے علے سجادے فرزند محمد با مهریہ معلوم در بیاورم❓آیا وکیلم❓ همہ سکوت کرده بودند و چشمشوݧ بہ دهـݧ مـݧ بود چشمامو بستم خدایا بہ امید تو _سعے کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم با اجازه ے آقا امام زماݧ،پدر مادرم و بقیہ ے بزرگتر ها "بلہ" _صداے صلوات و دست باهم قاطے شد و همہ خوشحال بودݧ علے اومد نزدیک و در گوشم گفت:مبارکہ خانوم از زیر چادر حریر نگاهش کردم خوشحالے و تو چهرش میدیدم. حالا نوبت علے بود کہ باید بلہ میگفت. با توکل بہ خدا و اجازه ے پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر هاے جمع "بلہ" _فاطمہ انگشتر نشونو داد بہ علے و اشاره کرد بہ مـݧ دستاے علے میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد سرشو آورد بالا و چادرمو  کشید عقب  و خیره بہ صورتم نگاه کرد حواسش بہ جمع نبود همہ شروع کردݧ بہ دست زدݧ و خندید. دستشو فشار دادم و آروم گفتم: زشتہ همہ دارݧ نگاهموݧ میکنـ. _متوجہ حالت خودش شد و سرشو انداخت پاییـݧ مامانینا یکے یکے اومدݧ با ما روبوسے کردݧ و براموݧ آرزوے خوشبختے میکردݧ اردلان دستم و گرفت و در گوشم گفت دیدے ترس نداشت خواهر کوچولو دیگہ نوبتے هم باشہ نوبت داداشہ خندیدم و گفتم:انشا اللہ علے و رو در آغوش کشید و چند ضربہ بہ شونش زدو گفت خوشبخت باشید _بعد از محضر رفتم سمت ماماݧ اینا کہ برگردیم خونہ مادر علے دستم رو گرفت و رو بہ مامانینا گفت خوب دیگہ با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو میبریم... داستان ادامه دارد... لطفا کانال را به دوستان معرفی کنید ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 ❤️ ❤️ _خوب دیگہ ، با اجازتوݧ ما عروسموݧ رو ببریم... علے هم کنار مـݧ وایساده بود و سرش رو انداختہ بود پاییـݧ ماماݧ هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونہ از بابا خجالت میکشیدم و نگاهش نمیکردم _پدر مادر علے و خواهرش با ماشیـݧ خودشوݧ رفتـݧ ماهم با ماشیـݧ علے در ماشیـݧ رو برام باز کرد و گفت بفرمایید اسماء خانم لبخند زدم و نشستم خودش هم نشست و همینطورے چند دیقہ بهم زل زده بود دستم و جلوے صورتش تکوݧ دادم و گفتم:بہ چے نگاه میکنید❓ لبخند زدو گفت:بہ همسرم.ایرادے داره❓ دستم و گرفتم جلوے دهنم و گفتم.ݧچہ ایرادے ولے یجورے نگاه میکنید کہ انگار تا حالا منو ندیدید خوب ندیدم دیگہ چشمهام گردو شد و گفتم:ندید❓ خندید و گفت دروغ چرا ولے ݧ انقدر دقیق خوب حالا میخواید حرکت کنیم❓مامانینا رفتـݧ ها... _خوب برݧ ما کہ خونہ نمیریم. پس کجا میریم❓ امروز پنجشنبست ها فراموش کردے❓ زدم رو دستم و گفتم: وااااے آره فراموش کرده بودم بہ خودش اشاره کردو گفت:معلوم نیست کے باعث شده فراموش کنے حتما خیلے هم برات مهم بوده... خندیدم و گفتم بلہ بلہ خیلے جلوے گل فروشے وایسادو دوتا دستہ گل یاس گرفت. _إ علے آقا چرا دوتا دستہ گل گرفتید❓ دستش و گذاشت رو قلبش و گفت آخ... إ وااا چیشد❓ اسممو اینطورے صدا میکنے نمیگے قلبم وایمیسہ إ خوبہ بگم آقاے سجادے❓ هموݧ علے خوبہ ایـݧ دستہ گلم گرفتم براے عروسم _رسیدیم بهشت زهرا رفتیم بہ سمت قطعہ سرداراݧ بے پلاک مثل همیشہ دوتا قبرو شستیم و گلهار گذاشتیم روش اسماء❓ بلہ❓ میدونے از شهیدت خواستم کہ تو رو بهم بده❓ خوب چرا از شهید خودتوݧ نخواستید❓ از اونم خواستم ولے میخواستم شهیدت پارتے بازے کنہ برام خندیدم و گفت ایشالا کہ خیره. یہ ماه از محرم شدنموݧ میگذشت و هروز بیشتر عاشقش میشدم علے خوابیده بود.کنارش نشستہ بودم و نگاهش میکردم بہ ایـݧ فکر میکردم چطور تونستم بہ همیـݧ سرعت عاشقش بشم. _واے کہ تو چقد خوبے علے دستم گذاشتہ بودم زیر چونمو بهش خیره شده بودم یکم سر جاش تکوݧ خورد و چشماشو باز کرد و با لبخند و صداے خش دار گفت:سلام خانم کے اومدے❓ سلام نیم ساعتہ إ پس چرا بیدارم نکردے❓ آخہ دلم نیومد... _آخ علے بہ فداے دلت حالا دستمو بگیر بلندم کـݧ ببینم دستشو گرفتم و با تمام قدرت کشیدم سمت خودم علے نمیتونم خیلے سنگینے إ پس مـنم بیدار نمیشم باشہ بیدار نشو منم الاݧ میرم خونمو خدافظ دستم و گرفت و گفت کجا❓دلت میاد برے❓ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم باشہ باشہ بلند میشم تو فقط حرف از رفتـݧ نزݧ بخدا قلبم میگره دوتاموݧ زدیم زیر خنده _در اتاق علے بہ صدا در اومد فاطمہ بود داداش زنداداش ماماݧ معصومہ میگہ بیاید پاییـݧ شام. _علے دستش و گذاشت رو شکمشو گفت آخ کہ چقد گشنمہ بریم دستشو گرفتمو گفتم بدو پس از پلہ ها اومدیم پاییـݧ باباے علے کہ بهش میگفتم بابا رضا اومده بود خونہ رفتم سمتش سلام بابا رضا خستہ نباشے پیشونیمو بوسید و گفت سلامت باشے دختر گلم با اجازتوݧ مـݧ برم کمک ماماݧ معصومہ فاطمہ دستم رو گرفت و گفت:کجااااا❓ مـݧ خودم همہ چیو آماده کردم شما بشیـݧ آقاتوݧ فردا نگہ از خانومم کار کشیدید _دوتاموݧ زدیم زیر خنده علے انگشتش و بہ نشونہ ے تحدید بہ سمت فاطمہ تکوݧ دادو گفت:باشہ عیب نداره نوبت توهم میرسہ فاطمہ از خجالت صورت سفیدش قرمز شدو رفت آشپزخونہ بابا رضا و اردلاݧ زدݧ زیر خنده آروم زدم بہ پهلوے اردلاݧ و گفتم خبریه❓ ادامه دارد ... 🌟❤️💞❣💛❤️💞❣💛