❤️مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) میفرمودند: روزی هنگام ظهر، مادرم گفت: پدر را برای ناهار صدا کن به طبقه بالا رفتم تا پدر را صدا بزنم، دیدم در حال مطالعه به خواب رفته اند، اگر ایشان را صدا نمی زدم ، شاید مادرم ناراحت می شد و اگر بیدارش می کردم، شاید موجب رنجش پدر می شد.
خم شدم، لبهایم را کف پای پدر گذاشتم و چند بوسه زدم تا اینکه به آرامی بیدار شده و فرمودند: شهاب الدین! تو هستی؟
گفتم بله آقا
پدرم وقتی این علاقه و احترام من را دید، دستش را به سمت آسمان بلند کرد و فرمود: پسرم، خدا عزتت را زیاد کند و تو را از خادمین اهل بیت علیهم السلام قرار دهد.
مرحوم آیتالله العظمی شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) می فرمودند: هرچه دارم از برکت آن دعای پدر است.
خداوند حکیم در قرآن می فرمایند:
وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا احقاف/15
(انسان را به نیکی کردن به پدر و مادر سفارش کردیم)
💕💚💕
🏖از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ #ﺁﺭﺍمي؟
گفت:ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪگي ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺑﺮ #ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
-دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد؛
ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
-دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند؛
ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
-دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
-دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ،
ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
-دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود
ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ،
ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!
+ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 اصل ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ
ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ميكنم.
💕💙💕
امروز ڪسے باش ڪه،
واقعا "آرزو دارے" ...
"مهربان و باگذشت"
ساده و شفاف،
پاڪ و خالص،
بامحبت و عاشق ..
رنج و نگرانے را ڪنار بگذار
به "لحظات زندگے" چنان
ارزش بده ڪه آرزو دارے...
💕❤️💕
ماموران تحقیر
*🔹️ هروقت رضا رشیدپور را در تلوزیون می بینم یاد شیرین کاری های تلخش در ایام انتخابات و "غوغای روحانی نگر" می افتم.*
*و هروقت خنده هایش را می بینم بیشتر از آنکه سفیدی دندان هایش نظرم را جلب کند ، سفیدی چشمانش حالم را دگرگون می کند که با پررویی تمام و بدون کوچکترین معذرت خواهی بخاطر تشویق مردم در رای به روحانی و ایجاد وضعیت موجود ، به ریش ملت می خندد.*
*🔹️ اخیراً هم غوغای خودش و دوستانش برملا شده که برنامه "ُسیم آخر" کپی برداری از یک برنامه اسرائیلی است .*
*🔹️ اولاً چرا تقلید و کپی برداری؟ این همه پول و بودجه و دستمزد برای کپی برداری؟*
*🔹️ ثانیاً حالا گیرم که خلاقیت در ایده پردازی ندارید چرا مو به مو و نعل به نعل و اینقدر وفادارانه از برنامه های خارجی ها تقلید می کنید؟ نمی شد حداقل کمی با تغییر برنامه تان را می ساختید؟*
*🔹️ ثالثاً حالا اگر هم بطور دقیق کپی برداری می کنید به درک ؛ چرا از بین این همه تلوزیون و برنامه های خارجی ، سراغ کشور جعلی و دشمن درجه یک اسلام (یعنی اسرائیل) رفته اید؟!*
*🔹️ گویا رشید پور و مدیری و دیگر هم پیاله هایشان در سیما و سینما که تمام هنرشان تقلید است ، ماموریتی به جز ترویج خودکم بینی و تحقیر ملت در برابر خارجی ها و دشمنان ندارند ...*
💕💜💕
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_شصت_پنج: پیشرفت رشته پزشکی بساط شون رو جمع کردن و از اونجا رفتن ... کمي طول ک
#مردی_در_آینه
#قسمت_شصت_شش: صحنه های کریه
دو روز بعد، سر و کله اوبران با پرونده کامل دنيل ساندرز پيدا شد ... ريز اطلاعاتي که مي شد بدون ايجاد حساسيت يا جلب توجه پيدا کرد ... اما همين اندازه هم براي شروع کافي بود ... تمام شب رو روش کار کردم و فردا صبح ساعت 6 از خونه زدم بيرون ...
چند بار زنگ زدم تا بالاخره در رو باز کرد ... گيج با چشم های بسته ... از ديدنش توي اون حالت خنده ام گرفت ...
- سلام مايک ... خوب نيست تا اين وقت روز هنوز خوابي ...
برگشت داخل ... اول فکر کردم گیج خوابه اما نمي تونست برگرده توي اتاقش ... پاهاش رو روي زمين مي کشيد ... رفت سمت مبل و روي سه نفره ولو شد ...
رفتم سمتش و تکانش دادم ... توي همون چند لحظه دوباره خوابش برده بود ... مثل آدمي که مي خواد توي خواب از خودش يه مگس سمج رو دور کنه دستش رو روي هوا تکان مي داد ...
- گمشو کارآگاه ... خواهش مي کنم ...
فايده نداشت ... هر چي صداش مي کردم يا تکانش مي دادم انگار نه انگار ... ميز جلوي مبل رو کمي هل دادم کنار ... خم شدم ... با يه دست تي شرتش و با دست ديگه شلوارش رو گرفتم ... و با تمام قدرت کشيدم ... پرت شد روي زمين ... گيج و منگ پاشد نشست ... قهوه رو دادم دستش ...
- خوبه بهت گفته بودم حق نداري توي اين فاصله بري سراغ اين چيزها ...
خودش رو به زحمت دراز کرد و ليوان قهوه رو گذاشت روي ميز ... دستش رو به مبل گرفت و پا شد ...
- تو چطور پليسي هستي که نمي دوني قهوه خماري رو از بين نمي بره ...
دقيقا همون حرفي که من به اوبران مي گفتم ...
رفت سمت دستشويي ... و من مثل آدمي که بهش شوک وارد شده باشه بهش نگاه مي کردم ... عقب عقب رفتم و نشستم روي مبل ...
تازه فهميدم چرا آنجلا ولم کرد ... تصوير من توي مايک افتاده بود ... زندگي من ... و چيزهايي که تا قبلش نمي ديدم ... دنبال جواب بودم و اون رو به خاطر ترک کردنم سرزنش مي کردم ... اما اين صحنه ها کريه تر از چيزي بود که قابل تحمل باشه ... مردي که وسط خونه خودش و قبل از رسيدن به دستشويي بالا آورد ... و بوي الکل و محتويات معده اش فضا رو به گند کشيد ...
باورم نمي شد ... من پليس بودم ... من هر روز با بدترين صحنه ها سر و کار داشتم ... هر روز دنبال حقيقت و مدرک مي گشتم ... تا به حال هزاران بار این صحنه ها رو دیده بودم ... اما چطور متوجه هیچ کدوم از نشانه ها نشدم؟ ...
بلند شدم و رفتم سمتش ... يقه اش رو گرفتم و دنبال خودم تا حموم کشان کشان کشيدم ... پرتش کردم توي وان و آب سرد دوش رو باز کردم ... صداي فريادش بلند شده بود ... سعي مي کرد از جاش بلند بشه اما حتي نمي تونست با دستش دوش رو بگيره ... چه برسه به اينکه از دست من بکشه بيرون ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_شصت_شش: صحنه های کریه دو روز بعد، سر و کله اوبران با پرونده کامل دنيل ساندرز
#مردی_در_آینه
#قسمت_شصت_هفت: بدهکار
حالش که بهتر شد پرونده رو گذاشتم جلوش ...
- شماره حساب ها و شماره تلفن هاي ساندرز توشه ... مي خوام ريز گردش هاي ماليش رو بررسي کني ... از چه حساب هايي پول وارد حساب شون ميشه ... هم خودش و هم زنش ... نه فقط حساب واريز کننده ...
رديابي کن ببين حساب هاي مبدا کجاست؟ ... مي خوام بدونم پولي که وارد حسابش ميشه چند دست چرخيده ... نفرات قبلي چه افرادي بودن ...
پولي که به حسابش مياد واريزش از خارج کشوره يا نه؟ ... اگه هست کدوم کشور یا کشورها؟ ... و آيا اونم به حساب کسي پول واريز کرده يا نه؟ ...
همين طور که توي زيرزمين، پشت ميز L شکلش و سيستم هاش نشسته بود ... پرونده رو يکم بالا و پايين کرد ... و به پشتي صندليش تکيه داد ...
- همين؟ ... فکر نمي کني دويست دلار واسه همچين کاري يکم زياده؟ ...
بدون توجه به طعنه اش، خنديدم و ابروم رو با حالت معناداري انداختم بالا ...
- کي گفته فقط در همين حده؟ ... قبل از اينکه بررسي گردش هاي مالي رو شروع کني ... اول بايد گوشي و ايميلش رو هک کني ... مي خوام تک تک تماس ها و پيام هاش رو ببينم ... و مستقيم حرف هاشون رو بشونم ...
پرونده رو بست و حل داد طرفم ...
- من نيستم ... از اين پرونده بوي خوبي نمياد ... اگه بهش مشکوکي اطلاع بده ... مي دوني اگه گير بيوفتيم چه بلايي سرمون ميارن؟ ...
رفتم سمت ميز و پرونده رو برداشتم ... دوباره گذاشتم جلوش ...
- تو فقط هک رو انجام بده ... و همه چيز رو وصل کن به لب تاپ خودم ... هر اتفاقي افتاد من اسمي از تو وسط نميارم ... به خاطر کشور و مردمت اين کار رو بکن ...
چهره اش شديد برزخ شده بود ... نه مي تونست عقب بکشه ... نه جرات وسط اومدن رو داشت ...
دستش رو حائل صورتش کرد و وزنش رو انداخت روي اونها ... و من ته دلم بهش التماس مي کردم قبول کنه ... اگه عقب مي کشيد و جا مي زد نمي دونستم ديگه سراغ کي مي تونم برم ... بايد کلي مي گشتم و احتمال اينکه بتونم يه نفر با توانايي اون پيدا کنم که قابل اعتماد باشه کم بود ... اون هم بدون اينکه توجه واحد تحقيقات داخلي رو به خودم جلب کنم ... که چرا بدون اطلاع مقامات بالاتر، وارد چنين کارهايي شدم ...
بالاخره سکوت سنگين بين ما تموم شد ... چرخيد از سمت ديگه ميز، لب تاپ من رو برداشت ...
- مي تونم کاري کنم اطلاعات تماسش بياد روي سيستمت ... ولي واسه هک کردن اطلاعات بانکي و رديابي شون ... اونم توي اين حجم وسيع سيستم تو به درد نمي خوره ... بايد با سيستم خودم انجام بدم ...
مشخص بود بدجور نگران شده ... حق داشت ... اگه با يه گروه تروريستي سر و کار داشتيم و اونها زودتر سر حساب مي شدن ... شايد نمي تونستم از جون اون دفاع کنم ... خودم هم بدم نمي اومد يه گزارش رد کنم و بکشم کنار ... تخصص من توي اين زمينه ها نبود ... اما مي ترسيدم اون بي گناه باشه ... و من يه احمق که زندگي اون و خانواده اش رو با یه شک پوچ از بين مي بره ...
- نگران نباش ... من نمي خوام دست به اطلاعاتش ببري ... فقط مي خوام توي سيستم بانکي رخنه کني و گردش ها رو کامل چک کني ... فقط کافيه اين بار يکم محتاط تر عمل کني ... همين ...
شماها دفعه قبل هم از خودتون ردي نذاشته بوديد ... اگه اون طرف، قاتل اجير نمي کرد عمرا کسي به اين زودي متوجه مي شد چي شده ...
يکم با دست پيشونيش رو خاروند ... معلوم بود بدجور عصبي شده ... براي چند لحظه با خودم گفتم ... الانه که عقب بکشه و بزنه زير همه چيز ... نگاهش رو برگردوند روی من ...
- باشه ... اما يادت نره تا گردن به من بدهکار شدي ...
با شنيدن اين جمله لبخند رضايت صورتم رو پر کرد ... هر چند التهاب عجيبي وجودم رو فراگرفته بود ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
4_5994373670481428576.mp3
939.8K
🎊میلاد آقا امام جواد علیہ السلام مبارکباد🎊
.....