eitaa logo
پروانه های وصال
7.9هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.6هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ علیه‌السلام فرمودند: 🍀 الدُّنيا لا تَصفو لِشارِبٍ، ولا تَفی لِصاحِبٍ 🍃 دنيا براى هيچ نوشنده اى زلال نمى شود و به هيچ يارى وفا نمى كند 📖 غررالحكم، ح1721 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
❤️امام صادق {علیه السلام} : 🌺کسی که به فکر بر آورده کردن نیاز برادر مومن مسلمان خود باشد تا زمانی که در فکر نیاز او باشد، خداوند در کنار نیاز وی باشد🌺 📚 میزان الحکمه 💕💚💕
لیست کارهای خانه تکانی سال نو؛ 1پاک کردن غم گذشته 2دور ریختن کینه 3شستن افکارمنفی 4چیدن عشق درطاقچه 5سبزکردن مهر 6خریدشادی وحراج محبت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ثواب عجیب!!! ‌ 👌 تلنگری زیبا برای همه ما 🌷 ثواب نگاه محبت آمیز به چهره پدر و مادر🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌼
::::::💧💧💧::::: از آیت الله کشمیری سوال کردند: مرحوم نخودکی اصفهانی چطور به این مقامات عالیه رسید؟ 🔷 در جواب فرمودند: که ایشان چهار سال شب تا صبح در حرم امام رضا(علیه‌السلام) در بالا سر حضرت قرآن خواند و به امام رضا (علیه‌السلام) هدیه کرد. این هدیه دادن قرآن ها باعث شد که به این مقامات عالیه دست پیدا کنند . :::::::💎:::::: 💕💚💕
🌷گناهان و عبادات چشم🌷 رسول خدا ص"فرمودند" يَا عَلِيُّ كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ إِلاَّ ثَلاَثَ أَعْيُنٍ عَيْنٌ سَهِرَتْ فِي سَبِيلِ اَللَّهِ وَ عَيْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اَللَّهِ وَ عَيْنٌ فَاضَتْ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّه رسول خدا صلی الله علیه و آله به أمير المؤمنين عليه السّلام : اى على! همۀ چشمها روز قيامت گريانند مگر سه چشم: چشمی که در راه خدا بيدارباشد، چشمی که به نامحرم نگاه نکند چشمی كه از ترس خدااشك ريخته است. تحف العقول 💕💙💕
آرد ۴ ق غ بیسکوییت پتی بور کاکائویی ۲ بسته شیر ۱ لیتر پودر نشاسته (گندم) ۳ ق غ شکر ۳/۴ ل وانیل ۱ ق چ کره ۱ ق غ برای سس شکلاتی خامه صبحانه ۱ پاکت شکلات ۷۰ گرم خامه را داخل قابلمه بریزید به اندازه ای گرم کنید که نجوشد. سپس خامه را از روی اجاق بردارید و شکلات خرد شده را داخل خامه گرم شده بریزید و تا زمانیکه شکلات آب شود و با خامه کاملاً مخلوط شود هم بزنید. برای کیک ابتدا پودینگ را آماده کنید. نشاسته ، آرد و شکر را داخل قابلمه بریزید و هم بزنید شیر را کم کم اضافه کنید و با همزن دستی هم بزنید. دقت کنید گلوله گلوله نماند قابلمه را روی اجاق بگذارید و در حالیکه مدام با همزن دستی هم میزنید تا زمانیکه بجوشد بپزید.سپس از روی اجاق بردارید وانیل و کره را اضافه کنید و هم بزنید. بیسکوییت ها را داخل سینی بچینید و مقداری از پودینگ را روی بیسکوییت ها بریزید. دوباره بیسکوییت بچینید و بقیه پودینگ را روی بیسکوییت ها بریزید. دوباره روی پودینگ بیسکوییت بچینید. سس شکلاتی را آماده کنید و روی کیک بیسکویت پودینگی بریزید و یک روز داخل یخچال نگه دارید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 یزدی به «تکلیف» عمل می‌کرد 👈 دکتر کامران باقری لنکرانی، وزیر سابق بهداشت در برنامه «جهان آرا»: علی رغم جایگاه علمی بسیار بالای علامه مصباح یزدی در علوم مختلف، ایشان معتقد بودند که در برابر رهبر انقلاب «هیچ» هستیم. 🔹️ عده‌ای تا اندکی اقبال عمومی پیدا می‌کنند می‌خواهند برای رهبر انقلاب تعیین تکلیف کنند! 🔰 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌اینم ی ‼️داره به آقازادش میگه اونجا خوش میگذره⁉️‼️😏 فقط لطفا بعد دیدن این کلیپ رو باتشبیه کردن با احمدی نژاد تخریب نکنید‼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرفداران لطفا کمی بدون تعصب نگاه کنید ... 🔶 کاندیداتوری احمدی نژاد در انتخابات ۱۴۰۰ از نگاه رسانه های اسرائیلی ❓ چرا اسرائیل از رئیس جمهور شدن احمدی نژاد حمایت می‌کند ؟؟
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 108 🚫 از خصوصیات تمدن غرب اینه که در سینمای خودشون سعی میکنند با نشون دادن فحاشی
109 🔶 ادب یعنی "احساسات کنترل شده". اما آیا واقعا این خوبه که انسان احساسات خودش رو کنترل کنه؟ 🔹 ببینید احساسات کنترل نشده مثل انفجار اتمی بسیار مخرب هست 🌪 ولی احساسات کنترل شده مثل "تولید برق از انفجارات اتمی در نیروگاه" هست که طبیعتا خیلی هم کار خوب و لازمی هست. ✅ احساسات کنترل شده موجب افزایش قدرت و انرژی انسان میشه و رشد روحی انسان رو رقم خواهد زد ولی احساسات کنترل نشده موجب ضعف خواهد شد. کسی که دم به دقیقه تمام احساسات خودش رو بروز بده کم کم از نظر روحی ضعیف خواهد شد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕بعضی ها از مرگ می ترسند، بعضی ها از نابینایی می ترسند، بعضی ها از سرطان و ایدز می ترسند و بعضی ها از فقر و نداری می ترسند. و بعضی ها از ..... اما ای کاش از؛ غرور و تکبر و پنهان‌کاری بترسیم! ای کاش از؛ نامهربانی و دل شکستن بترسیم! ای کاش از؛ از دروغ‌ و تخریب‌ بترسیم! ای کاش از؛ جهل و نادانی بترسیم ای کاش از؛ بخل و حسد و کینه بترسیم! ای کاش از؛ غیبت و تهمت و افترا بترسیم! و ای کاش از؛ نفاق و دورویی و تملق بترسیم! 💕💚💕
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ دو ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺷﺪ... ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ بعضی ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ کشند... 💕💙💕
⊰•🦋•⊱ خــــــــــدایا..! میـــــدانم ڪـــــه تـــــو مشتر؁ جان و خونِ ڪسانـــــے هستے ڪـــــه از مـــــاݪ و فـــــرزند و لـــــذتـــــ هـــــا؁ دنـــــیو؁ مـــــےگذرند و بـــــه ســـــو؁ تـــــو مـــــےآیند..:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 💕❤️💕
✍دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی را به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: «مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته را لطفاً بهم بدین، اینم پولش.» بقال کاغذ را گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد. بعد لبخندی زد و گفت: «چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری.» ولی دختر کوچولو از جای خودش تکان نخورد! مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشد، گفت: «دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار.» ❤️🍃دخترک پاسخ داد: «عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها را بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟» بقال با تعجب پرسید: «چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟» دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: «آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!» خیلی از ما آدم بزرگ‌ها، حواسمان به اندازه‌ی یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدانیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطراف‌شان بزرگتر است.!. ‌‌‌‌ 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 🌿💌 وا؁ از پیچیدگـــــی انـــــسان ! را از در می‌رانـــــی ، از پــــــــــنجره بـــــاز می‌آیـــــد و چـــــه وسوســـــه‌ها ڪـــــه در انـــــسان نمی‌ڪـــــند . می‌گـــــوید : بـــــرو بـــــا بـــــیشتر خـــــود را بـــــساز ، را قـــــو؁ ڪـــــن و بازگـــــرد ! 📚ڪتابـــــ گنجینـــــه‌ی آسمانـــــی ، ص‌۲۱۲ 💕❤️💕
آیتــــــــــ الله بهجتــــــــــ(ره) : ترڪـــــ ⛔ مثـــــل چشمـــــه اے استــــــــــ ڪـــــه همـــــه چـــــیز را خـــــود بـــــه دنـــــبال دارد. شـــــما گناه را ترڪـــــ ڪـــــنید ، ✨دستوراتـــــ بعـــــدی و عباداتـــــ دیــــــــــگر خـــــود به خـــــود بـــــه سمتــــــــــ شـــــما مـــــی آیـــــد. 💕💚💕
🌱[صَــــــــــدوقِـہ، صفـتــــــــــ ڪیــستـــــ؟ ]🌱 🍃 فـــــاطمـــــہ زهـــــرا ســـــلام الله عـــــلیها، در گـــــفتار و ڪـــــردار بـــــہ حـــــدّے راســـــتگو و درستــــــــــ ڪـــــردار بـــــودھ‌اند ؛ ڪـــــه ایـــــشان را ، "صدوقـــــہ" مـــــے‌گویند . 🍃 بــــــــــراےِ ايـــــن صفتـــــ ، ايـــــشان داراےِ چنديـــــن لقبــــــــــ مےبـــــاشند. 👈مـــــانند : 'صادقـــــہ'، 'صديقـــــہ' و 'صدوقـــــہ' ....🖇 💕💙💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_شصت_هفت: بدهکار حالش که بهتر شد پرونده رو گذاشتم جلوش ... - شماره حساب ها و
: ماموریت 24 ساعته فردا صبح اول وقت صداي زنگ در بلند شد ... هنوز گيج خواب بودم که با زنگ دوم به خودم اومدم ... در رو که باز کردم مايکل بود ... - هنوز هوا کامل روشن نشده ... سرش رو انداخت پايين و همين طوري اومد تو ... - مي دونم ... و رفت نشست روي کاناپه ... در رو بستم ... چشم هام يکي در ميون باز مي شد ... يکي رو که باز مي کردم دومي بي اختيار بسته مي شد ... - گوشيش رو هک کردم ... فقط يه مشکلي هست ... براي اينکه بتوني حرف هاش رو گوش کني بايد از يه فاصله اي دورتر نشي ... روي مبل يه نفره ولو شدم ... اونقدر گيج خواب بودم که مغزم حرف هاش رو پردازش نمي کرد ... - اگه هنوز گيجي مي تونم ببرمت دوش آب يخ بگيري ... چشم هام رو باز کردم ... خنده انتقام جويانه اي صورتش رو پر کرده بود ... ناخودآگاه از حالتش خنده ام گرفت ... - اتفاقا تو ترکم ... - بستگي داره توي ترک چي باشي ... اين چشم هاي سرخ، سرخ خواب نيست ... از جا بلند شدم و رفتم سمت دستشويي ... - نمي تونستم بخوابم ... مجبور شدم قرص بخورم ... شير رو باز کردم و سرم رو گرفتم زير آب سرد ... حرکت سرما رو از روي پوست تا داخل مغزم حس مي کردم ... سرم رو که آوردم بالا، توي در ايستاده بود ... حوله رو از آویز بغل در برداشت و پرت کرد سمتم ... چهره اش نگران بود ... - چي شده؟ ... - منم ديشب از شدت نگراني خوابم نمي برد ... مي خواي بيخيال بشيم؟ ... خنده تلخي صورتم رو پر کرد و خيلي زود همون هم يخ زد ... حوله رو انداختم روي سرم و شروع کردم به خشک کردن سر و صورتم ... و از در رفتم بيرون ... - مشکل من نگراني نيست ... من سال هاست اينطوريم ... جديدا بدتر هم شده ... بي خوابي ها و کابووس هاي هر شب من ... يه داستان قديمي داشت ... از ترس و نگراني نبود ... عذاب وجدان مثل خوره روحم رو مي خورد و آرامش رو ازم گرفته بود ... اوايل تحملش راحت تر بود ... اما بعد از يه مدت و سر و کار داشتن با اون همه جنايت و جنازه ... ديگه کنترلش از دستم در رفت ... بعد از ماجراي نورا ساندرز هم ... من ديگه يه آدم از دست رفته بودم ... يه آدمي که مثل ساعت شني داشت به آخر مي رسيد ... شيوه کار رو کامل بهم ياد داد و قرار شد اولين روز رو همراهم بياد ... توي ماشين اجاره اي، کنار من نشسته بود که ساندرز از خونه اش اومد بيرون ... نمي تونستم با مال خودم همه جا دنبالش راه بيوفتم ... اون ماشين من رو مي شناخت ... بالاخره اولين روز تعقيب و مراقبت شروع شد ... چند ساعت بعد، مايکل برگشت خونه اش تا هک اطلاعات اون رو شروع کنه ... و حالا فقط من بودم و دنيل ... و يه ماموريت 24 ساعته ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#مردی_در_آینه #قسمت_شصت_هشت: ماموریت 24 ساعته فردا صبح اول وقت صداي زنگ در بلند شد ... هنوز گيج خو
: مقصد نهایی يه هفته تمام و هيچ چيز ... نه تماس مشکوکي ... نه آدم مشکوکي ... مايکل هم کل اطلاعات مالي اون رو زير و رو کرده بود ... به مرور داشت اين فکر توي سرم شکل مي گرفت که یا اين همه سال کار کردن توي واحد جنايي ... من رو به آدمي با توهم تئوري توطئه تبديل کرده ... يا اون همه چيز رو فهميده و خطوط پشت سرش رو پاک کرده ... از طرفي هنوز ترس و رعب عجيبي ازش توي وجودم بود ... ترسي که نمي گذاشت به چشم يه آدم معمولي بهش نگاه کنم ... آدم پيچيده، چند بعدي و چند مجهولي اي که به راحتي توي چند برخورد، حتي افرادي مثل اوبران نسبت بهش نرم مي شدن .. . و بعد از يه مدت مي تونست اعتماد اونها رو به خودش جلب کنه ... تا حدي که مطمئن بودم اگه سال هاي زياد رفاقت و همکاري من با اوبران نبود ... حاضر نمي شد درخواستم رو قبول کنه ... و اطلاعات شخصي ساندرز رو برام در بياره ... چند ساعتي مي شد توي مدرسه بود ... و من توي اون گوشه دنج قبل، همچنان منتظر بودم ... بهترين نقطه اي بود که مي تونستم فاصله ام رو باهاش حفظ کنم و از طرفي هر جاي مدرسه هم که مي رفت، همچنان به تماس هاش گوش کنم ... و اين به لطف جان پروياس بود ... همين که بهش گفتم لازمه چند وقت مدرسه زير نظر باشه قبول کرد و نپرسيد اون تهديد احتمالي که دبيرستانش رو تهديد مي کنه چيه ... سر پرونده کريس ... و دختر خودش اعتمادش نسبت بهم جلب شده بود ... چند ساعت توي يه نقطه نشستن واقعا خسته کننده بود ... تا اينکه بالاخره تلفنم زنگ خورد ... مايکل بود ... - حدود 45 دقيقه پيش ... خانم ساندرز سه تا بليط هواپيما به مقصد تورنتو گرفت ... - خوب که چي؟ ... تعطيلات نزديکه ... - داري چيزي مي خوري؟ ... تا اين رو گفت بيسکوئيت پريد توي گلوم ... نزديک بود خفه بشم ... - فعلا تنها چيز جذاب اينجا واسه پر کردن اوقات بیکاری، خوردنه ... چند لحظه مکث کرد ... - اگه ميذاشتي حرفم تموم بشه به قسمت هاي جذابش هم مي رسيد ... بلیط برای تعطیلات چند روزه ی پیش رو نیست ... غير از اسم دستم شل شد و بقيه بيسکوئيت از دستم افتاد ... سريع دستم رو کردم توي جيب کتم و دفترچه يادداشتم رو در آوردم ... - شماره پرواز و شرکت هواپيمايي هر دو پرواز رو بگو ... تلفن رو که قطع کردم هنوز توي شوک بودم ... داشتم به عقلم شک مي کردم اما اين اتفاق يعني شک من بي دليل نبوده ... عراق*، يه کشور با تسلط شيعه ... و پر از گروه هاي تروريستي ... اون شايد ثروت زيادي نداشت اما مي تونست حامي مالي يا حتي واسطه مالي گروه هاي تروريستي باشه ... علي الخصوص اگه شيعه باشه ... شيعيان از القاعده و طالبان هم خطرناک ترن ... نفسم بند اومده بود ... هر چند هنوز هيچ مدرکي عليهش نداشتم اما انگيزه اي که داشت از بين مي رفت دوباره زنده شد ... بايد تا قبل از اينکه از کشور خارج مي شد گيرش مي انداختم ... 10 دقيقه بعد دوباره تلفن زنگ خورد ... اما اين بار مال من نبود ... تلفن دنيل ساندرز ... تماس ورودي: همسرش ... * اشتباه شنیداری پای تلفن به علت شباهت تلفظ ایران و عراق در زبان انگلیسی است. بامــــاهمـــراه باشــید🌹