✅کسی آمد محضر آیت الله #میلانی در مشهد.
در اطراف حرم #امام_رضا علیه السلام مغازه داشت.
عرض کرد:
مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم.
حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار “بی انصافی” ست.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد.
آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت:
داستان $کربلا را شنیده ای؟
گفت:بله!
گفت میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
گفت:
بله آقا، شنیده ام.
آقای میلانی فرمود:
آن کار عمر سعد هم “بی انصافی” بود!
💕💚💕
🏖در "" حسرت گذشته "" ماندن،
چیزی جز از دست دادن امروز نیست؛
تو فقط یكبار *هجده ساله* خواهی بود ...
یكبار *سی ساله* ...
یكبار *چهل ساله* ...
و یكبار *هفتاد ساله* ...
در هر سنی كه هستی، روزهایی بی نظیر را تجربه می كنی،
چرا كه مثل روزهای دیگر،
فقط یكبار تكرار خواهد شد
هر روز از عمر تو زیباست و لذتهای خودش را دارد،
به شرط آنكه *زندگی كردن* را بلد باشی
💕💚💕
بچه که بودیم؛
قضاوت نمی کردیم
همه یکسان بودند
بزرگ که شدیم
قضاوتهای درست و
غلط باعث شد
که اندازه دوست داشتنمون
تغییر کنه
کاش هنوز همه رو
به اندازه
بچگی دوست داشتیم
کااش...
💕💚💕
🏖چطور خودتان را خوشحال کنید؟
1- دست از انجام کارهایی که تمایلی به انجامشان ندارید بردارید
2- رک و صریح حرف بزنید
3- تلاش برای راضی نگه داشتن همه را متوقف کنید
4- منظور واقعی خود را بیان کنید
5- به غرایز خود اعتماد کنید
6- هرگز خودتان را تحقیر نکنید
7- الهامات خود را دنبال کنید
8- از نه گفتن بیم نداشته باشید
9- از بله گفتن بیم نداشته باشید
10- با خودتان مهربان باشید
#محمود_معظمی
💕💚💕
#حکایت👇👇
🍃روزی مردی قصد سفر کرد،پس خواست پولش را به شخص امانت داری بدهد.پس به نزد قاضی شهر رفت و به او گفت:به مسافرت می روم،می خواهم پولم را نزد تو به امانت بگذارم و پس از برگشت از تو پس بگیرم.
🍃قاضی گفت:اشکالی ندارد پولت را در آن صندوق بگذار پس مرد همین کار را کرد.
وقتی از سفر برگشت،نزد قاضی رفت و امانت را از خواست.قاضی به او گفت:من تو را نمی شناسم.
🔻مرد غمگین شد و به سوی حاکم شهر رفت و قضیه را برای او شرح داد،پس حاکم گفت:فردا قاضی نزد من خواهد آمد و وقتی ڪه در حال صحبت هستیم تو وارد شو و امانتت را بگیر.
در روز بعد وقتی که قاضی نزد حاکم آمد،حاکم به او گفت:من در همین ماه به حج سفر خواهم کرد و می خواهم امور سرزمین را به تو بدهم چون من از تو چیزی جزء امانتداری ندیده ام.
🍃در این وقت صاحب امانت داخل شد و به آن ها سلام کرد و گفت:ای قاضی من نزد تو امانتی دارم.پولم را نزد تو گذاشته ام.قاضی گفت:این کلید صندوق است.پولت را بردار و برو.
بعد دو روز قاضی نزد حاکم رفت تا درباره ی آن موضوع با هم صحبت کنند.پس حاکم گفت:
😊ای قاضی امانت آن مرد را پس نگرفتیم مگر با دادن کشوری به تو!
حالا با چه چیزی کشور را از تو پس بگیریم.
سپس دستور به برکناری آن داد.
💢پیامبر می فرماید:
به زیادی نماز،روزه و حجشان نگاه نکنید به راستی سخن و دادن امانتشان نگاه کنید.
💕💚💕
بزرگی میگفتـــــ :🌿
هیچوقتـــــ از توبه خسته نشوید!
آیا هر بار ڪه لباستـــــ ڪثیفـــــ می شود، آن را نمیشویی؟ گناه هم این چنین است: باید پشتـــــ سر هم استغفار ڪرد... تا گناهان، پاڪ شود...
َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک اَلفَرَج
💕💙💕
«🌻🌼»↯
•
یه آقایے بود ڪه
توے آخرین مداحیش گفتـــــ :
[یعنے قسمتـــــ میشه
منم شهید بشم تو سوریه؟]
دقیقا بعد از اون مداحے
رفت سوریه و شـــــهید شد.
•
•
#شهیدانہ🌿🕊
#شهید_حسین_معزغلامے♥️
َاَللٰهُمَ ؏َجَّل لِوَلیِک الفرج
💕💙💕
💞یا امام رضا(ع)💞
😔سرم هوای تو دارد،
❤️ دلم هوای ضریح
❓چه می شود که سری
🕌گوشه ی حرم بزنم؟
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
💕💛💕
.archivetempRaghsi chenin mianeye meydanam arezoust.pdf
474.4K
🌺 دانلود کتاب زیبای:
🌷 رقصی چنین میانه میدانم آرزوست...
#شهید_رمضان_علی_سرائی🌹
خواهران عزیزم!
اینک زمانه احتیاج به زینب ها دارد،
احتیاج به علی اکبر ها دارد،
ای خواهران بزرگوار! زینب وار زندگی کنید و حجاب خودرا به عنوان یک شمشیر حفظ کنید و درزندگی صبور باشید.
💕💙💕
آب وقتی به جوش آمد
از خودش کم و کسر می شود.
تو هم وقتی جوشی و
عصبانی میشوی،
خودت کم و سبک میشوی
ظرف آب را اگر از روی اجاق
برداشته و جابجا کنی
راحت از جوش می افتد
تو هم وقت جوش آمدن و خشم،
اگر جایت را تغییر دهی
خیلی زود آرام می شوي
امام علی (ع) میفرمایند: خشم، آتشى فروزان است. هر كس خشم خود را فرو خورد، اين آتش را خاموش كرده است و هركس جلوی آن را رها كند، پيش از هر كس، خودش در آن آتش مى سوزد.
💕💙💕
#شیرینی_قیفی 🧇 😋
▫️ارد دولیوان
▫️پودر قند یک لیوان
▫️روغن قنادی یک لیوان
▫️وانیل کمی نمک
🔸اول از همه روغن و پود قند و اون قدر هم میزنیم ک صاف و سفید و یک دست بشه بعد وانیل اضافه میکنیم بعد از اونم اردو نمک وکه سه بار الک کردیمو اضافه میکنیم برای رنگ کردنش هم از رنگ خوراکی استفاده کنید اون قدر هم میزنیم ک یک دست بشه خمیرش نرم باید باش نباید سفت و شکننده باشه بعد از اونم من توتستر پختمش تو دمای 160درجه تا 15دقیقه ولی باید چکش کنین ک یه وقت نسوزه زیرش تو فر هم اگ خواستین بپزین همین دما هستش فرقی نمیکنه میتونید برای تزیین از پودر پسته هم استفاده کنین
تنهایی خودمان را با خدا پر کنیم!
در تنهاییها
در رنج تنهاییها
یک وقت از خدا نبرّیم!
تنهایی فلسفه اش این است که
بگوییم • الهی من لی غیرک • اگر
کسی از تنهایی تبدیل شد به یک آدم
بدخلق یعنی تنهاییاش
را با خدا پر نکرده ..
#استادپناهیان |..
💕💛💕
۶عادت وحشتناکی که خوشبختی شما را از بین میبرد
۱.مقایسه ی دائمی خود با دیگران
۲.گرفتار ترس یا نفرت شدن
۳.تمرکز روی مسائل غیر قابل کنترل
۴.احاطه شدن با افراد سمی
۵.ازبین رفتن آرزوها به واسطه ی تنبلی
۶.تمرکز محض روی گذشته یا آینده
💕💛💕
⛱یکی تو 23 سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو 10 سال بعد به دنیا میاره،اون یکی 29 سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال
بعدش به دنیا میاره
یکی 25 سالگی فارغ التحصیل میشه ولی 5 سال بعدش کار پیدا میکنه، اون یکی 29 سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه
یکی 30 سالگی رئیس شرکت میشه و در 40 سالگی فوت میکنه، اون یکی 45 سالگی رئیس شرکت میشه و تا 90 سالگی عمر میکنه
تو نه از بقیه جلوتری نه عقب تر. تو توی زمان خودت وباشرایط خودت زندگی میکنی پس آرام باش،از زندگی لذت ببر و خودت را با دیگری مقایسه نکن.
💕🧡💕
کمی در مورد آمار مشارکت
🔹 در مورد مشارکت چند تا نکته قابل هست:
یکی اینکه با توجه به اذیت و آزارهایی که حسن روحانی و غربگرایان در این سال ها به جسم و روح مردم وارد کردند اگه هر جای دیگه جهان بود حتما مشارکت به 20 درصد هم نمیرسید! 😒
✅ با این حال حدود 50 درصد مردم در انتخابات مشارکت داشتند و این یه موضوع فوق العاده و در حد معجزه هست. واقعا دست مردم درد نکنه که اینقدر مشارکت عاااااالی بوده.😊
🔶 دوم اینکه خود بیماری کرونا تا حد زیادی در کاهش مشارکت موثر بود که باید در نظر گرفت. الان همین چند روز که انتخابات فرانسه برگزار شد با اینکه مثلا همشون واکسن هم زده بودند مشارکت در حد 30 درصد بوده! حزب حاکم فقط 10 درصد رای آورده که واقعا افتضاح تاریخی هست!
💢 سوم اینکه خود دولت به جای اینکه با جون و دل هر جور شده موجب افزایش مشارکت بشه اتفاقا تمام تلاشش رو برای از بین بردن مشارکت کرد و چقدر مردم خوبی داریم که با این حال بازم پای صندوق اومدند. خیلی جاها درها رو بر روی مردم بستند و زیر افتاب داغ نگه داشتند و ...
🔹 بعد هم اینکه رای جمعیت بسیاری از مردم خصوصا بیماران و مراکز بهزیستی و ... گرفته نشد. اگه تمام آراء مردمی که میخواستن رای بدن گرفته میشد حتما مشارکت بالای 70 درصد هم میرسید
🔶 مشارکت در این دوره از انتخابات نسبت به همه دوره های قبل بیشتر و با کیفیت تر و انقلابی تر بود و دشمن از حرص و ناراحتی و حسادتش هست که داره لگد پراکنی میکنه!😌
✅ بنابراین دیگه کسی حرف از مشارکت پایین نزنه که داره خودش رو پیش مردم ضایع میکنه. مردم ما بهترین مردم جهان هستند و تا آخر پای امر ولایت خواهند ایستاد...
پروانه های وصال
قسمت شصت و شش : تو رحمت خدایی اولین صبح زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه
قسمت آخر : خوشبخت ترین مرد دنیا
قصد داشتم برم دانشگاه ... با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم رو به من داد ... .
من تجربه پدر داشتن رو نداشتم ... مادر سالم و خوبی هم نداشتم ... برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم ...
اما امروز خوشحال و شاکرم ... و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم ...
من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و ... بدم ... .
مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم ... چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن ... .
زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته ... اما من آرامم ... قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ...
من و همسرم، هر دو کار می کنیم ... و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم ... وقتی همسرم از سر کار برمی گرده ... با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها ... برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه ... .
من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن ... می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم ... و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ ...
و من این جواب منه ... نه ... هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست ...
اتحاد، عدالت، خودباوری ... من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم ... و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست .
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#آش_ترش_رب_انار 🫕 😋
▫️سبزی آش (شامل جعفری، تره، گشنیز، اسفناج) 500 گرم
▫️نخود نصف پیمانه
▫️لوبیا چیتی نصف پیمانه
▫️عدس نصف پیمانه
▫️برنج نیم دانه 1 پیمانه
▫️رب انار 2 ق غ
▫️شکر 1 ق غ (در صورت تمایل)
▫️پیاز داغ به میزان لازم
▫️سیر داغ به میزان لازم
🔸ابتدا سبزی ها را تمیز پاک کنید و بشورید. بعد از اینکه آب سبزی ها رفت آن ها را ریز و ساطوری کنید. حبوبات را هم جداگانه از چند ساعت قبل در آب بخیسانید تا نفخشان گرفته شود. در این مدت چند مرتبه آبشان را عوض کنید. برنج را هم یک ساعت در آب و نمک خیس کنید و در قابلمه با آب بجوشانید تا پخته شود. وقتی برنج جوش خورد حبوبات را اضافه می کنیم و بعد سبزی را اضافه می کنیم.
رب انار را با شکر و کمی آب حل می کنیم و داخل آش اضافه می ریزیم. کمی از پیاز داغ و سیر داغ را داخل آش میریزیم و بقیه را برای تزیین استفاده می کنیم. حرارت آش را کم کنید تا آش جا بیفتد و لعاب دار شود سپس آن را در ظرف مورد نظر بکشید و تزیین کنید.
💐💐 #راز_عجیبـــ_شهید_ناشنوایی ڪه یڪ عمر همه مسخره اش میڪردند ...
🌸 زمان جنگ ڪارش مڪانیڪی بود . در ضمن ناشنوا هم بــود . پسر عموش غلامرضا ڪه شهید شد ، سر قبــرش نشست ، بعد با زبـون ڪــر و لالی خودش ، با ما حــرف می زد .
🌺 ما هم میگفتیم : چی میگی بابا ؟! محلـش نذاشتیــم ، هرچی سر و صــدا ڪرد هیـچ ڪس محلش نذاشت .
🌸 دید ما نمی فهمیــم ، بغل قبر شهید با انگشت ، یه دونه قبر ڪشید ؛ روش نـوشت : شهید عبدالمطلــب اڪبری ، بعد به ما نگاه ڪرد ، خندید ، ما هم خــندیدیـم .
🌺 گفتیم شوخیـش گرفتــه ؟! دید همه ما داریم میخندیم ، طفلڪ هیچ نگــفت … یه نگاهی به سنگ قبر ڪرد ، سـرش رو پائیــن انداخـت و آروم رفـت …
🌸 فرداش هم رفت جبهه ؛ ۱۰ روز بعد جنازه اش رو آوردند ؛ دقیقاً تـوی همون جایی ڪه با انگشـت ڪشیده بود خاڪش ڪردند .
🌺 توی وصیت نامه اش اینجور نوشته بود :
بسم الله الرحمن الرحیم
یڪ عمر هرچی گفتم به من میخندیدند ، یڪ عمر هر چی میخواستـم به مردم محبت ڪنم ، فڪر ڪردند من آدم نیستم ، مسخره ام ڪردن ، یڪ عمر هـرچی جدی گفتم ، شوخی گرفتند ؛ یڪ عمر ڪسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم ، خیلـی تنها بودم .
🔴👈 اما مردم ! حالا ڪه ما رفتیم بدونید ، هر روز با آقام حرف میزدم . آقا بهم گفت : تو شهیـد میشی . جای قبرم رو هم بهم نشون داد ... این رو هم گفتم اما باور نڪردید ...!
🕊 #شهید_عبدالمطلب_اڪبری
🕊 شهادت : ۶۵/۱۲/۴
💕🧡💕
🌷🌷🌷
خانمی سراغ دکتر رفت و گفت:
نمی دانم چرا همیشه افسرده ام و خود را بد بخت نا خشنود حس میکنم .
چه راه علاجی برایم سراغ داری ؟
دکتر قدری فکر کرد و سپس گفت:
تنها راه علاج شما این است که به سراغ پنج نفر از خوشبخت ترین مردم شهر بروی وعلت را جویا شوی .
و از زبان آنها بشنوی که دلیل خوشبختی آنها چیست ؟.
زن رفت و پس از چند هفته به مطب دکتر برگشت،
اما این بار اصلاً افسرده نبود.
او به دکتر گفت: "برای پیدا کردن آن پنج نفر، به سراغ پنجاه نفر که فکر می کردم
خوشبخت ترین ها هستند رفتم و اما وقتی شرح زندگی همه آنها را شنیدم
فهمیدم که خودم از همه خوشبخت تر هستم!
.✨✨✨✨✨
⭐️خوشبختی یک احساس است .
بعضی ها فکر می کنند برای خوشبختی نقشه گنج لازم است .
و لزوما با ثروت و مال اندوزی به دست می آید.
خوشبتختی رضایتمندی از خود و خدای خود و اطرافیان است .
این که ؛ با آن چه در اطراف ماست بتوان احساس رضایت داشت .
قدر داشته های خود را دانست .
وقتی همه افکار ما روی نداشته ها متمرکز می شود .
احساس ناخوشایند و بدبختی شروع می شود .
خوشبختی رضایت از زندگی الان
و شکرگزاری بابت داشته هاست نه افسوس بابت نداشته ها !
وقتی خسته ایی از ظرف شستن خدا را شکرکن که غذائی بوده که بخوری .
وقتی خسته ایی از کارکردن خدا را شکرکن که بیکار نیستی .
و وقتی خسته ایی از زندگی خدا را شکرکن که سلامتی
🌷🌷🌷
✅مکاشفات شهید برونسی پشت میدان های مین «کوشک» با حضرت حضرت زهرا (س) و عبور از میدان مین
🔸صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. حول و حوش ده دقیقه گذشت .
بالاخره عبدالحسین به حرف آمد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.گفت: خودت برو جلو. خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.
مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن ...
با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.
🔸... کارها انجام شد درانتها عبدالحسین آمد و گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟
🔸... و بالاخره دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم
🔸... فردا بی مقدمه پرسیدم جریان دیشب چی بود؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم،کم کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.
موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند.
🔸در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده!
یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش.
ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟!
🔸فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی...
💕💚💕