🌸پشت حرف های یک برادر
❤️پشت نوازش ها
🌸سرزنش ها
❤️پشت تمام نگاه های معنی دارش
🌸پشت سکوتش
❤️پشت لبخند های پراز رازش
🌸عشقی است پنهان تر از
❤️تمام محبت های دنیا
🌸داداش گلم دوستت دارم
روزت مبارک 💐🎊
❄️🌨☃🌨❄️
💚 آقا جان، پدر ایران زمین روزت مبارک. خداوند سایه ات را بر این کشور مستدام بدارد( آمین) روز مرد و روز تولد مولای دوعالم ، علی بن ابیطالب بر همه ی شما دوستداران اهل بیت تبریک وشادباش
#میلاد_امام_علی و #روز_پدر تبریک به #امام_زمان 🎊🎊
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
🌿امام علی علیه السلام :
خواب و خوراک زیاد نفس را تباه میکند و زیان میآورد.
(غرر الحکم ح۷۱۲۰)
❄️🌨☃🌨❄️
پروانه های وصال
امر به معروف و نهی از منکر{۴} بعضی از عنوانهای کلی فوق دارای موضوعات جزیی نیز میباشند که حسب مور
امر به معروف و نهی از منکر{۵}
1) «الامر بالمعروف افضل اعمال الخلق:[1] امر به معروف با فضیلتترین اعمال خلق خداست». این گفتار که اطلاق نیز دارد، امر به معروف را نسبت به همه اعمال و کردار بندگان خدا، برتر و با فضیلتتر معرفی نموده است و به تنهایی ارزش والای این فریضه را اثبات مینماید. در جای دیگر، حضرت امر به معروف و نهی از منکر را غایت و هدف نهایی دین دانسته است:
2) «غایهالدین الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامه الحدود:[2] غایت دین، امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود است». در اینجا سه عنصر «امر به معروف»، «نهی از منکر» و «اقامهی حدود» که همگی در یک راستا و هدف میباشند، غایت و منتهای هر دینی از جمله دین مبین اسلام دانسته شده است. این حدیث نیز به خوبی نشانگر اهمیت و ارزش امر به معروف و نهی از منکر است. قریب به همین معنا را امیرمؤمنان با تعبیری دیگر چنین بیان داشتهاند:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر مولا امیرالمومنین علیه السلام
حجت الاسلام والمسلمین هاشمی نژاد
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دسرموزچوبی🍨🍌
موز ۵ عدد
تخم مرغ ۱ عدد
شکر ۳قاشق غذا خوری
وانیل نصف قاشق چایخوری
ارد ۱ پیمانه
بیکینگ پودر ۱ قاشق چایخوری
پودر کاکائو ۱ قاشق چایخوری
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
#مرغ_مسما_بادمجان
طرز تهیه:
مرغ با نمك و فلفل و زردچوبه و پياز و كمي آب مي پزيم ،سپس ،در روغن فراوان و داغ سرخ مي كنيم .
بادمجان ها رو بعد از تلخي گرفتن در روغن فراوون سرخ مي كنيم ،مقداري پياز رو اسلايس مي كنيم تفت مي دهيم همراه، مقداري رب گوجه فرنگي رو داخل پياز تفت داده آب مرغ را اصافه كرده همراه با ادويه (دارچين، گل سرخ،)اجازه مي دهيم غليظ بشه و به روغن بيفته.غوره ها رو كمي تفت مي دهيم و كنار مرغ و مسما و بادمجون قرار مي دهيم
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پاستا خوشمزه در یک تابه
به نظر من وقتی به این شکل تهیه می شود طعم بهتری دارد
مواد:
سینه مرغ 1 عدد
350 گرم ماکارونی (اسپاگتی)
1 عدد پیاز
2 حبه سیر
1 فنجان گوجه فرنگی کنسرو شده یا 3 عدد گوجه فرنگی پوره شده
1 لیوان شیر یا 200 میلی لیتر خامه
3.5 فنجان آب جوشیده (با لیوان 200 میلی لیتر)
5-6 گوجه گیلاسی
یک عدد جعفری ریز خرد شده یا ریحان تازه
فلفل سیاه، نمک، فلفل قرمز، فلفل چیلی
▪️▪️▪️
آماده سازی:
2 قاشق غذاخوری روغن را در یک تابه مناسب گرم کنید. پیاز خرد شده را به شکل نیمه ماه اضافه کنید و تفت دهید. سپس مرغ خرد شده را اضافه کرده و تفت دادن را ادامه می دهیم. وقتی مرغ قهوه ای شد، 2 حبه سیر، نمک و ادویه را اضافه کرده و 1-2 نوبت مخلوط می کنیم. پاستا را در قابلمه می ریزند. روی آن گوجه، آب جوشیده و خامه می ریزند. بعد از مخلوط کردن کمی با درب بسته روی حرارت متوسط میپزند. هر از چند گاهی چک کنید تا پاستا به هم نچسبد، در آخر گلوله های پنیر (موزارلا)، گوجه فرنگی و ریحان تازه می پاشند، با بستن درب، پنیرها آب می شوند.
قبل از سرو دوباره مخلوط کنید.
✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
🌿🌷بی انصافی است در روز پدر
🌿🌷یادی نکنیم از کسی که در
🌿🌷طول عمرش پدرانه برای
🌿🌷امنیت امت اسلام و جهان جنگید.
🌿🌷بزرگ مرد تاریخ
🌿🌷روزت مبارک🌷🍃
#روز_مرد
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
بابا یعنی پناه یک آدم. یعنی کسی که وسط دعواهای کودکانه به آغوشش امید داری، یعنی قدرتمند ترین انسان روی زمین برای هر بچه، کسی که در تصور فرزندش هر ناممکن و ناشدنی را در جیبهای کتش پنهان کرده و هیچکس از او قویتر نیست.
بابا یعنی مردی که شبها با لبخند به خانه بر میگردد و همیشه شکلات و چیزهای خوشحال کننده در جیبهاش دارد. بابا یعنی صبحهای زمستان کسی از خواب بیدارت کند که «بلند شو ببین چه برفی آمده!» یعنی «دعا کنید امسال عیدی بدهند میبرمتان شمال» و عیدی میدهند و نمیبردمان شمال و همیشه زخمهای عمیقتری برای بستن دارد.
بابا یعنی یکتنه با مشکلات جهان جنگیدن، یعنی عیدها برای بچهها لباس خریدن و با شادیِ آنها شاد شدن. یعنی آجیل و پشمک و کلوچهی عید در دست از راه رسیدن و ذوق بچهها را نگاه کردن. بابا یعنی قلقلکهای غافلگیرانه و مسافرتهای ناگهانی.
بابا یعنی تکهی بزرگی از قدرت و مهربانی خدا در وجود یک نفر.
خدایا مراقب همهی باباها باش، ظریف نیستند، ولی بیش از توانشان مهربانند و بخشنده.
خدا کند هیچ بابایی هیچجوره شرمندهی بچههاش نباشد. خدا کند همیشه چوب جادوییِ باباها برای برآوردن آرزوهای بچههاشان، پر از معجزه و لبخند باشد.
خدا کند...✨
#نرگس_صرافیان_طوفان
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
🌷به نام خدا وباسلام وتبریک
🌷 سُئِل أَميرُالمُؤمِنينَ علیه السلام عَنِ العِلْمِ،
فَقالَ: أَربَعُ كَلِماتٍ:
🌷 أَنْ تَعْبُدَ اللهَ بِقَدْرِ حاجَتِكَ إلَيْهِ،
🌷وَ أَنْ تَعْصِيَهُ بِقَدْرِ صَبْرِكَ عَلَى النَّارِ،
🌷وَ أَنْ تَعْمَلَ لِدُنْياكَ بِقَدْرِ عُمُرِكَ فيها،
🌷وَ أَنْ تَعْمَلَ لآِخِرَتِكَ بِقَدْرِ بَقائِكَ فيها.
🌷حضرت علی ع:
🌷علم ،۴ کلمه است:
🌷۱.خداراعبادت کن به قدرنیازت به او
🌷۲.به قدری که طاقت جهنم راداری گناه کن
🌷۳.برای دنیات تلاش کن به قدر عمرت دردنیا
🌷۴.برای آخرت تلاش کن به قدری که در آخرت هستی
مجموعه ورام، ج: 2 ص: 37
ولادت باسعادت آقاامیرالمومنین حضرت علی ع مبارک
❄️🌨☃🌨❄️
پرسیدند: تا "بهشت"
چقدر راه است؟
گفت یک قدم.
گفتند: چطور؟
گفت: یک پایتان را
که روے نفس شیطانی
بگذارید پای دیگرتان
در بهشت است...🍃🌷
❄️🌨☃🌨❄️
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
نه پلاک شناسایی دارم...!
نه رمز شب را می دانم...!
نه راه برگشت را می شناسم...!
آواره میان گناهان مانده ام...! 😔
شهدا اگر به دادم نرسین
ازدست رفته ام...
❄️🌨☃🌨❄️
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 چرا امیرالمومنین(ع) از ۱۴۰۰سال پیش تا همین امروز غریب است؟
🔻چرا ایشان در بین ما که به فضائل حضرت آگاه و معتقد هم هستیم، باز هم غریب است؟
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهیدی که به واسطه پسران شهیدش از عالم برزخ برگشت😍
اگر شهدا نبودن انقلابی به وقوع نمیپیوست✅
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سه دسته از صفات امیرالمومنین به روایت رهبر معظم انقلاب
عیدتون مبارک 🌹
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
🍃
🔖راهکار رفع حساسیت بهاری
حساسیتهای بهاری یکی از مشکلاتی است که در فصل بهار تعداد بسیاری به آن مبتلا میشوند
♦️لطفا انتشار بدهید👌
🍃
🌸🍃http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5
پروانه های وصال
❤️قسمت چهارده❤️ . ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود. وقتی آمد من و مامان خانه بودیم، آقاجون سر کارش
❤️قسمت پانزده❤️ .
#شهیدایوب_بلندی
از این همه اطمینان حرصم گرفته بود.
+ به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا شما؟؟
_ به همین سادگی، آنقدر میروم و می آیم تا آقا جون را راضی کنم، حالا بلند شو یک عکس از خودت برایم بیاور😍
+ عکس؟ عکس برای چی؟ من عکس ندارم.
_ می خواهم به پدر و مادرم نشان بدهم.
+ من می گویم پدرم نمی گذارد، شما می گویید برو عکس بیاور؟؟ اصلا خودم هم مخالفم.
میخواستم تلافی کنم.
گفت:
_ من آنقدر می روم و می آیم تا تو را هم راضی کنم. بلند شو یک عکس بیاور....
عکس نداشتم.
عکس یکی از کارت هایم را کندم و گذاشتم کف دستش
❤️ #ادامہ_دارد
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️قسمت پانزده❤️ . #شهیدایوب_بلندی از این همه اطمینان حرصم گرفته بود. + به همین سادگی؟ یا من بمیرم یا
❤️قسمت شانزده❤️
.#شهیدایوب_بلندی
توی #بله_برون مخالف زیاد بود.
مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی رسید جلوی این وصلت را بگیرند.
دایی منوچهر، که همان اول مهمانی با مامان حرفش شده بود و زده بود بیرون...
از چهره ی مادر ایوب هم می شد فهمید چندان راضی نیست.
توی تبریز، طبق رسمشان برای ایوب دختر نشان کرده بودند.
کار ایوب یک جور سنت شکنی بود.
داشت دختر غریبه می گرفت، آن هم از تهران.
ایوب کنار مادرش نشسته بود و به ترکی می گفت:
_ ناسلامتی بله برون من است آ...اخم هایت را باز کن.
دایی حسین از جایش بلند شد. همه ساکت شدند.رفت #قرآن را از روی تاقچه برداشت و بلند گفت:
-الان همه هستیم؛ هم شما خانواده داماد، هم ما خانواده عروس، من قبلا هم گفتم راضی به این وصلت نیستم چون شرایط پسر شما را می دانم. اصلا زندگی با #جانباز سخت است، ما هم شما را نمی شناسیم، از طرفی می ترسیم دخترمان توی زندگی عذاب بکشد، #مهریه ای هم ندارد که بگوییم پشتوانه درست و حسابی مالی دارد.
دایی قرآن را گرفت جلوی خودش و گفت:
- برای آرامش خودمان یک راه می ماند، این که قرآن را شاهد بگیریم.
بعد رو کرد به من و ایوب
- بلند شوید بچه ها، بیایید دستتان را روی قرآن بگذارید.
من و ایوب بلند شدیم و دست هایمان را کنار هم روی قرآن گذاشتیم.
دایی گفت:
- قسم بخورید ک هیچ شیله پیله ای توی زندگیتان نباشد، به مال و ناموس هم خیانت نکنید، هوای هم را داشته باشید...
قسم خوردیم.
قرآن دوباره بین ما حکم شد.
🌹
#ادامه_دارد .
#داستان_واقعی
#زندگی_به_سبک_اسلامی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️قسمت شانزده❤️ .#شهیدایوب_بلندی توی #بله_برون مخالف زیاد بود. مخالف های دلسوزی که دیگر زورشان نمی ر
❤️قسمت هفده❤️
.#شهیدایوب_بلندی
فردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود.
هفته تا #عقد وقت داشتیم و باید خرید هایمان را می کردیم.
یک دست لباس خریدیم و ساعت و #حلقه.
ایوب شش تا #النگو برایم انتخاب کرده بود. آنقدر اصرار کردم که به دو تا راضی شد.
تا ظهر از جمع شش نفره مان فقط من و ایوب ماندیم.
پرسید:
_ گرسنه نیستی؟؟
سرم را تکان دادم.
گفت:
_ من هم خیلی گرسنه ام.
به چلو کبابی توی خیابان اشاره کرد.
دو پرس، چلوکباب گرفت با مخلفات.
گفت: بفرما
بسم الله گفت و خودش شروع کرد.
سرش را پایین انداخته بود، انگار توی خانه اش باشد.
چنگال را فرو کردم توی گوجه، گلویم گرفته بود، حس، می کردم صد تا چشم نگاهم می کند.
از این سخت تر، روبرویم اولین مرد نامحرمی، نشسته بود که باهاش هم سفره می شدم؛ مردی ک توی بی تکلفی کسی به پایش نمی رسید.
آب گوجه در آمده بود، اما هنوز نمی توانستم غذا بخورم.
ایوب پرسید
_ نمیخوری؟؟
توی ظرفش چیزی نمانده بود.
سرم را انداختم بالا
_ مگر گرسنه نبودی؟؟
+ آره ولی نمیتونم.
ظرفم را برداشت "حیف است حاج خانم،پولش را دادیم.
از حرفش خوشم نیامد.
او که چند ساعت پیش سر خریدن النگو با من چانه می زد، حالا چرا حرفی می زد که بوی خساست می داد.
😕
#ادامه_دارد
.
.
#داستان#داستان_مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
❤️قسمت هفده❤️ .#شهیدایوب_بلندی فردای بله برون ک خانواده ایوب برگشتند تبریز، ایوب هر روز خانه ما بود.
❤️قسمت هجده❤
.
از چلو کبابی که بیرون آمدیم #اذان گفته بودند.
ایوب از این و آن سراغ نزدیک ترین مسجد را می گرفت.
گفت:
_ اگر #مسجد را پیدا نکنم، همین جا می ایستم به #نماز
اطراف را نگاه کردم
+ اینجا؟؟ وسط پیاده رو؟؟
سرش را تکان داد گفتم:
+ زشت است مردم تماشایمان می کنند.
نگاهم کرد
_ این خانم ها بدون اینکه خجالت بکشند با این سر و وضع می آیند بیرون، آن وقت تو از اینکه دستور خدا را انجام بدهی خجالت میکشی؟؟
.
❤️قسمت نوزده❤️
.
آقاجون این رفت و آمد های ایوب را دوست نداشت. می گفت:
- نامحرمید و گناه دارد.
اما ایوب از رفت و آمدش کم نکرد. برای، من هم سخت بود.
یک روز با ایوب رفتیم خانه ی روحانی محلمان.
همان جلوی در گفتم: "حاج آقا می شود بین ما صیغه محرمیت بخوانید؟؟" او را می شناختیم.
او هم ما و آقاجون را می شناخت.
همان جا محرم شدیم.
یک جعبه شیرینی ناپلئونی خریدیم و برگشتیم خانه.
مامان از دیدن صورت گل انداخته من و جعبه شیرینی تعجب کرد.
- خبری شده؟؟
نخ دور جعبه را باز کردم و گرفتم جلوی مامان.
گفتم:
+ مامان!....ما......رفتیم....موقتا محرم شدیم.
دست مامان تو هوا خشک شد.
🌹
#شهیدایوب_بلندی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
http://eitaa.com/joinchat/638320642Cd6d36bd3d5